سال نو مبارک

سال نو همگی مبارک.:kiss
به اميد فردايي بهتر برای ايران زمين.:love



هفت سين

تو راديو پيام در مورد پيشينه نوروز حرف ميزد، مي گفت تو دوران ساسانيان ظرفهاي خيلي قشنگي بوده، ظرفهاي با طرح و گلهاي زيبا، اين ظرفها رو از چين مي آوردند و به همين خاطر به چيني معروف شدند و بعد آن به سيني تغيير نام داد.
داخل اين سيني ها به مناسبت فرارسيدن بهار و تازه شدن طبيعت انواع خوراکي ها و اقلام ديگه رو قرار ميدادند و بر اثر مرور زمان اين سيني ها تبديل شدند به هفت سين.
به گفته پاييز نازنين::love
من وقتی که بچه بودم همش از خودم سوال می کردم چرا هفت سين ۹ تا سين داره؟ تا اين که ديشب جوابمو گرفتم:سنبل و سکه جز هفت سين نيست!!!!
هفت سين بايد ۵ تا ويژگی داشته باشه که در بين ۳۰هزار (بلد نبودم به عدد بنويسم ) واژه ی فارسی فقط ۷ تا کلمه با اين ويژگی ها هست:
۱- فارسی باشه
-با سين شروع بشه
۳- خوردنی باشه
۴-ريشه گياهی داشته باشه
۵-مرکب نباشه(مثلا سيرترشی نميشه)
پس هفت سين فقط شامل:سرکه- سماق- سيب-سير-سمنو-سنجد-سبزه می باشد.
اين چيزي که در بالا گفتم از راديو شنيدم و همينطور اطلاعاتی که پاييز داد. شما چی ؟چيزي در مورد سابقه هفت سين و وجه تمثيلشون شنيديد؟:regular



تو راديو پيام در مورد پيشينه نوروز حرف ميزد، مي گفت تو دوران ساسانيان ظرفهاي خيلي قشنگي بوده، ظرفهاي با طرح و گلهاي زيبا، اين ظرفها رو از چين مي آوردند و به همين خاطر به چيني معروف شدند و بعد آن به سيني تغيير نام داد.
داخل اين سيني ها به مناسبت فرارسيدن بهار و تازه شدن طبيعت انواع خوراکي ها و اقلام ديگه رو قرار ميدادند و بر اثر مرور زمان اين سيني ها تبديل شدند به هفت سين.
به گفته پاييز نازنين::love
من وقتی که بچه بودم همش از خودم سوال می کردم چرا هفت سين ۹ تا سين داره؟ تا اين که ديشب جوابمو گرفتم:سنبل و سکه جز هفت سين نيست!!!!
هفت سين بايد ۵ تا ويژگی داشته باشه که در بين ۳۰هزار (بلد نبودم به عدد بنويسم ) واژه ی فارسی فقط ۷ تا کلمه با اين ويژگی ها هست:
۱- فارسی باشه
-با سين شروع بشه
۳- خوردنی باشه
۴-ريشه گياهی داشته باشه
۵-مرکب نباشه(مثلا سيرترشی نميشه)
پس هفت سين فقط شامل:سرکه- سماق- سيب-سير-سمنو-سنجد-سبزه می باشد.
اين چيزي که در بالا گفتم از راديو شنيدم و همينطور اطلاعاتی که پاييز داد. شما چی ؟چيزي در مورد سابقه هفت سين و وجه تمثيلشون شنيديد؟:regular



دوردونه(دختر شش ساله برادرم) رو چهارشنبه سوری زنگ زد خونه مون و پرسيد، خونه هستيد؟ می خوام بيام اونجا بترکونم.:surprise
عصری که با شهريار(برادرم) داشتم می آمدم خونه بهش گفتم سرچهار راه يه چند تا وسيله آتيش بازی بخر حسرت به دل از دنيا نريم.:teeth گفت نمی خواد دوردونه همه چی داره می خواد بياد بترکونه.:tounge
شب شد و دوردونه خانم از راه رسيد، با عجله صداش کردم گفتم عمه چيزی با خودت آوردی؟ :thinkingدست کرد تو جيبش و بسته ايي رو کشيد بيرون و گفت آره اينهاش:smug يه نگاهی انداختم ديدم از اين فشفشه هاست که تو تولدم ازش استفاده ميشه:confused گفتم همين؟Razzhbbbt گفت آره ديگه می ريم تو حياط روشنش می کنيم اينقده خوشگله.:hug گفتم بله معنی ترکوندن رو هم فهميديم.:nottalking
:teeth



يه اتفاق خيلي خيلي جالب و نادر برام افتاد فقط حواستون باشه که تو اين پست مثلا من “شمسي رحيمي” هستم.:smug
نزديک ظهر بود نشسته بودم و مشغول انجام دادن کارهام که زنگ در شرکت به صدا در اومد، در رو باز کردن و آقايي وارد شد و پرسيد: خانم رحيمي؟ بقيه با دست به سمت من راهنماييش کردن.
آقا: خانم رحيمي دستگاه موبايلتون.
من: دستگاه موبايلم؟ من که موبايل نخواسته بودم.:nottalking
آقاهه که پيک بود و بي حوصله از ترافيک کار و خيابون در اين روزها: مگه شما خانم رحيمي نيستيد؟
من: چرا ولي من موبايل سفارش نداده بودم، اصلا قبضتون رو بديد ببينم.:eyebrow
يه نگاهي به قبض کردم ديدم آدرس برج ما رو نوشته ولي طبقه و واحد يک چيز ديگه است.
من: اين که نوشته طبقه هشت واحد سه.:waiting
آقا: بله رفتم اونجا گفتن ما خانوم رحيمي نداريم از اطلاعات پرسيدم گفتن خانم رحيمي طبقه سيزده واحد شش.
من: اي بابا… صبر کنيد.
زنگ زدم به شماره روي قبض موبايل.
من: الو… سلام آقا. من رحيمي هستم الان يه آقايي اومدن اينجا و يک موبايل آوردن براي من که مال من نيست.
آقا: شما مگه شمسي رحيمي نيستيد.
من: :surpriseچرا هستم ولي موبايل مال من نيست.
آقا: من اميدم نمی شناسيد؟.!!!!!!!!!!!!!
ديگه رسما دو تا شاخ داشت رو سرم سبز ميشد :surprise آخه مگه اين همه شباهت ممکنه؟ طرف اسم دوست پسرش هم لنگه اسم دوست پسر منه!!!Shockh مغزم شروع کرد به حساب کتاب کردن، با خودم گفتم از بچه هاي خواننده وبلاگ گذاشتتم سرکار؟ ولي به فرضم که يکي از خوانندگان باشه شماره منو از کجا آورده يا آدرس محل کارم رو.
آقا: ببينيد من آدرس رو يک بار چک کنم باهاتون. طبقه هفت واحد سه.
من: نه اينجا نوشتيد طبقه هشت واحد سه.
آقا: لطفا اون آقا رو بفرستيد آدرس درست… موضوع خيلي جالب شد من بهتون خبرش رو ميدم.
بعد ده دقيقه بهم زنگ زد گفت خانم، واقعاً خانم شمسي رحيمي تو برجتون داريد.
من: ميشه شمارشون رو بديد.:embaressed
آقا: بله يادداشت کنيد….
گوشي تلفن رو برداشتم و شماره گرفتم.
من: الو سلام. ببخشيد مي تونم با خانم رحيمي صحبت کنم؟
شمسي: بفرماييد ؟
من: موضوع رو شرح دادم و ادامه دادم خيلي از آشناييتون خوشوقتم.:love
شمسي: منم همينطور.:love
من: شايد خيلي تو آسانسور همديگه رو ديده باشيم! البته شما متوجه من شديد چون من يک علامت مشخصه دارم!:shades عصا دستم ميگيرم.
شمسي: چه جالب آره ديدمت. ببينم خونه شما سعادت آباد نيست؟
من: چرا. چطور مگه؟:surprise
شمسي: آخه فلان جا (يه مکان نزديک خونه مون) ديدمت.
من: چطور ممکنه من هميشه با ماشين ميرم با ماشين بر ميگردم.
.
.
.
خلاصه کاشف بعمل اومد که اين خانم هم نام و هم فاميل من علاوه بر هم برج بودن همسايه هم هست!!!:tounge
خلاصه شماره دادم و گرفتم و قرار شد اين همزادم رو ملاقات کنم.
خيلي عجيبه نه؟اينم حسن ختام سال 84 .:silly



يه اتفاق خيلي خيلي جالب و نادر برام افتاد فقط حواستون باشه که تو اين پست مثلا من “شمسي رحيمي” هستم.:smug
نزديک ظهر بود نشسته بودم و مشغول انجام دادن کارهام که زنگ در شرکت به صدا در اومد، در رو باز کردن و آقايي وارد شد و پرسيد: خانم رحيمي؟ بقيه با دست به سمت من راهنماييش کردن.
آقا: خانم رحيمي دستگاه موبايلتون.
من: دستگاه موبايلم؟ من که موبايل نخواسته بودم.:nottalking
آقاهه که پيک بود و بي حوصله از ترافيک کار و خيابون در اين روزها: مگه شما خانم رحيمي نيستيد؟
من: چرا ولي من موبايل سفارش نداده بودم، اصلا قبضتون رو بديد ببينم.:eyebrow
يه نگاهي به قبض کردم ديدم آدرس برج ما رو نوشته ولي طبقه و واحد يک چيز ديگه است.
من: اين که نوشته طبقه هشت واحد سه.:waiting
آقا: بله رفتم اونجا گفتن ما خانوم رحيمي نداريم از اطلاعات پرسيدم گفتن خانم رحيمي طبقه سيزده واحد شش.
من: اي بابا… صبر کنيد.
زنگ زدم به شماره روي قبض موبايل.
من: الو… سلام آقا. من رحيمي هستم الان يه آقايي اومدن اينجا و يک موبايل آوردن براي من که مال من نيست.
آقا: شما مگه شمسي رحيمي نيستيد.
من: :surpriseچرا هستم ولي موبايل مال من نيست.
آقا: من اميدم نمی شناسيد؟.!!!!!!!!!!!!!
ديگه رسما دو تا شاخ داشت رو سرم سبز ميشد :surprise آخه مگه اين همه شباهت ممکنه؟ طرف اسم دوست پسرش هم لنگه اسم دوست پسر منه!!!Shockh مغزم شروع کرد به حساب کتاب کردن، با خودم گفتم از بچه هاي خواننده وبلاگ گذاشتتم سرکار؟ ولي به فرضم که يکي از خوانندگان باشه شماره منو از کجا آورده يا آدرس محل کارم رو.
آقا: ببينيد من آدرس رو يک بار چک کنم باهاتون. طبقه هفت واحد سه.
من: نه اينجا نوشتيد طبقه هشت واحد سه.
آقا: لطفا اون آقا رو بفرستيد آدرس درست… موضوع خيلي جالب شد من بهتون خبرش رو ميدم.
بعد ده دقيقه بهم زنگ زد گفت خانم، واقعاً خانم شمسي رحيمي تو برجتون داريد.
من: ميشه شمارشون رو بديد.:embaressed
آقا: بله يادداشت کنيد….
گوشي تلفن رو برداشتم و شماره گرفتم.
من: الو سلام. ببخشيد مي تونم با خانم رحيمي صحبت کنم؟
شمسي: بفرماييد ؟
من: موضوع رو شرح دادم و ادامه دادم خيلي از آشناييتون خوشوقتم.:love
شمسي: منم همينطور.:love
من: شايد خيلي تو آسانسور همديگه رو ديده باشيم! البته شما متوجه من شديد چون من يک علامت مشخصه دارم!:shades عصا دستم ميگيرم.
شمسي: چه جالب آره ديدمت. ببينم خونه شما سعادت آباد نيست؟
من: چرا. چطور مگه؟:surprise
شمسي: آخه فلان جا (يه مکان نزديک خونه مون) ديدمت.
من: چطور ممکنه من هميشه با ماشين ميرم با ماشين بر ميگردم.
.
.
.
خلاصه کاشف بعمل اومد که اين خانم هم نام و هم فاميل من علاوه بر هم برج بودن همسايه هم هست!!!:tounge
خلاصه شماره دادم و گرفتم و قرار شد اين همزادم رو ملاقات کنم.
خيلي عجيبه نه؟اينم حسن ختام سال 84 .:silly



يادمه خيلی بچه بودم، اگه خيلی سن داشتم 7 سالم بوده( که نبود).
يک کوچه بلند و بن بست بعد کوچه ما بود که روز چهارشنبه سوری تمامی همسايه ها جمع ميشدن تو اون کوچه، هرکی چيز بدرد بخوری برای آتش زدن داشت با خودش مياورد، روزنامه باطله… شاخه های نازک تازه هرس شده… بوته های خريداری شده مخصوص اونروز. گُله به گُله از ابتدا تا انتها کوچه آتيش های کوچيک درست ميکردن و کوچيک و بزرگ، زن و مرد پشت سر هم به نوبت با خوندن شعر سرخی تو از من… زردی من از تو از رو آتيش می پريدند.:regular
اون موقع دور دور کوزه هفت رنگ بود و اگه خيلی می خواستن لات بازی در بيارن از اين تفنگها می خريدن و توش ترقه فشنگی ميذاشتن و تق… تق:eyelash
همين:confused
بعد که جنگ شروع شد و خل بازی بيشتر شد دارت اومد تو کار … تا حالا که شب چهارشنبه سوری رسماً شده ميدون جنگ و شايد نوعی اعتراض به جو حاکم بر جامعه.
امشب علاوه بر اينکه مواظب خودتون و اطرافيانتون هستيد سعی کنيد شب خاطره انگيز و بياد موندنی برای خودتون بسازيد.:love
پيوست: به احتمال قوی تو اوج بزن و بترکون امشب من زير ماساژ هر شبه هستم و دارم به آرامش ميرسم.:silly