پیچوندن

اين پست رو قبلاً فريد گذاشته بود ولی به علت مشکلات سايت حذف شده بود بدليل درخواست مکرر بينندگان:teeth مجدداً تکرار ميشه.:smug با کامنت هايي که داشته.
جمعه حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود رو تخت دراز كشيده بودم كه يه چرتي بزنم كم كم داشت چشمام گرم ميشد كه خواهرم گوشيو آورد گفت با تو كار دارن گفتم كيه گفت نمي دونم تو خواب و بيداري گوشي رو گرفتم
من :سلام:yawn
يه بنده خدا:سلام فريد جان خوبي؟
من: خيلي ممنون:waiting
بنده خدا: من اميد هستم:teeth
من :surprise: به به آقا اميد :sickحالتون خوبه؟
اميد: خيلي ممنون.. آقا فريد من و ويولت الان طرفاي شما هستيم ويولت مي خواست اگه اشكالي نداره بياد شما رو ببينه
من يه دفه چرتم پاره شد:surprise مثل كارتون تام و جري ديديد كه يه دفه چشماشو باز مي كنه مثل فنر از جا مي پره منم دقيقا همونجوري از جا پريدم:surprise يكمي شك كردم:thinking به خودم گفتم كه اگه با ويولت اومده پس چرا خود ويولت حرف نزد:thinking چون شب قبلش هم كه با ويولت صحبت مي كردم كرج خونه ي داييش اينا بود و گفت فردا بعد از ظهر ميرم خونه خودمون بعد پيش خودم گفتم اي واي فريد بدبخت شدي:nailbiting انقدر به اين اميد گير دادي سر به سرش گذاشتي تا آخر شماره رو پيدا كرد حالا مي خواد آدرس و پيدا كنه بياد ترتيبتو بده:nailbiting تو فكر بودم كه چي جواب بدم كه خودش گفت
اميد: اگه با من امري نداريد گوشي رو ميدم به ويولت .(جون خودت که اينقدر تحويلت گرفته باشه:silly،ويلی)
من: خواهش ميكنمTeethsmug
بعد خداحافظي كرديم و بعد از چند لحظه ……..
ويولت: سلام فريد
من: سلام چطوري؟:hug
ويولت: خوبم تو خوبي؟
من: مرسي منم خوبم
ويولت: ببين فريد ما الان خيابون … هستيم مي خواستيم اگه اشكالي نداره بيايم ببينيمت
من: اشكالي كه نداره ولي وقت قبلي داريد يا نه:smug
ويولت: لوس نكن خودتو:laughing
من: چرا ديروز بهم نگفتي كه مي خواين بياين مگه نگفتم هر وقت خواستي بياي يه روز قبلش بهم خبر بده:nottalking
ويولت: من نميدونستم يهويي شد امروز اميد اومد دنبالم گفت بريم بيرون منم گفتم تا اينجا اومديم بريم فريد رو هم ببينيم اگه آمادگيشو داري ميام دم در ميبينيمت و زود ميرم اگه كرت كثيف هستي و آمادگي نداري كه اصرار نمي كنم
من: حالا چرا دم در؟؟؟:thinking
ويولت: اميد نمياد تو منم امروز خوردم زمين پام درد مي كنه نمي تونم بيام تو ميام جلوي در مي بينمت و ميرم
من: باز اين اميد زدت زمين تازه نمياد كه نياد چه بهتر:nottalking دم در ميشينه تو ماشين تو مياي تو:laughing
ويولت::laughing نه اميد نزده زمين تو خونه خوردم زمين اميد هم يه …..برات فرستاد
من:surprise: اي اميد بي ادب مگه مامانت بهت ادب ياد نده:laughing منو باش پيش خودم ميگفتم اين اميد خيلي بچه مثبته اين كه از همه ي ما وضعش خرابتره :laughing
ويولت::laughing خوب حالا چي كار كنيم بيايم يا نه
من: ويولت من خودم خيلي دوست دارم ببينمتون:love ولي الان وضعم و اوضام روبراه نيست اگه باشه براي هفته ي بعد خيلي بهتره:wink
ويولت: باشه اگه وضع و اوضات روبراه نيست اصرار نميكنم باشه براي يه روز ديگه كه منم پام يكمي بهتر بشه
من: مرسي:hug ولي ايندفه كه خواستيد بيايد حتما يه روز قبلش بهم خبر بده و اگر هم اومديد حتما بايد بيايد تو
ويولت: باشه حالا آدرست رو بده:smug
من: تو كه گفتي باشه هفته ي بعد ميام :thinking
ويولت: خوب آدرس و بگو الان كه نميام فقط مي خوام ياد بگيرمGrinevil
من: بدون وقت قبلي اومدي آدرس هم ميخواي من ميدونم ديگه الان به تو آدرس بدم 5 دقيقه ديگه دم دري:laughing
ويولت : از دست توShockh باشه دفه ي بعد كه اومدم زنگ مي زنم آدرس و ميگيرم خوب مزاحمت نميشم مراقب خودت باش:kiss
من: مرسي تو هم همينطور:love به اميد هم سلام برسون:sick
ويولت: مگه الان با خودش حرف نزدي:surprise
من:اهان چرا چرا اصلا حواسم نبود بازم سوتي در وكردم:laughing
ويولت: :rolling
خيابوني كه ويولت و اميد اونجا بودن و با من تماس گرفتن با خونه ي ما كمتر از5 دقيقه راه بود از يه طرف خيلي دلم ميخواست ببينمشون از طرفي هم سر و وضعم اصلا مناسب نبود از شما چه پنهون منم اونروز 3-4 روزي بود حموم نرفته بودم :surpriseو به قول ويولت حسابي كرت كثيف بودم خلاصه گفتم بزار ايندفه رو بپيچونمشون كه دفه ي بعد كه خواستن بيان يادشون باشه قبلش خبر بده و هم اينكه يه كلاسي در كرده باشم Smugsmug



يه بوس کوچولو

هفته پيش اکران خصوصي فيلم “يه بوس کوچولو” تو سينما عصر جديد سالن يک دعوت بودم.
در مورد خود فيلم چيزي نمي گم چون صاحب نظرتر از من زياده مسائل حاشيه ايي که اتفاق افتاد تعريف مي کنم.
به محض ورود به سينما طبق معمول گوله کردم طرف توالت:smug، اميد زير بازوم رو گرفته بود و کمکم کرد از پله هاي جلوي توالت برم بالا(قبل تزريق بود و زماني بود که حال خوشي هم نداشتم) دوتا خانم پشت سر ما بودن که يکيشون اومد زير بازو منو گرفت و به اميد گفت اجازه بديد من کمکشون کنم. خيالتون راحت باشه ميبرمش تو و بعدش همينجا تحويلتون ميدم. خيلي ازش تشکر کردم و گفتم احتياجي نيست خودم ميرم گفت نه که نه من بايد باهات بيام همسر منم مشکلي مشابه تو داره و ميدونم چه جوري بايد کمکت کنم وقتي خواستم وارد توالت شم گفت منم باهات ميام تو!!!!! گفتم نه خانم:loser تورا خدا اين چه حرفيه مي فرماييد خودم ميتونم برم، ديدم خيلي اصرار ميکنه گفتم در و قفل نمي کنم که اگه اتفاقي افتاد تشريف بياريد تو!!!:thinking آقا نشون به اون نشون که با چسبيدن اين خانم به در توالت شا* بند شدم!Shockh دو سه دقيقه نشستم ديدم نخير هيچي ازم در نميشه ديدم معطلي جايز نيست اومدم بيرون و با کمک خانم رفتم بيرون توالت و ديدم زنگ ورود به سالن خورده با طمانيه و کمک اميد اون همه پله رو رفتم بالا و وارد سالن شدم.
يک دقيقه بيشتر نبود که نشسته بودم ديدم بدجور بهم فشار نشسته.:sick
من: بايد برم توالت؟:silly
اميد: همين الان رفته بودي که!:eyebrow
من: نشد ديگه! بايد برم تا آخر فيلم نمي تونم تحمل کنم.
با نا اميدي نگاهي به سرِ رديفي که نشسته بوديم انداختم يه پسر جوون قد بلند نشسته بود با يه کوله پشتي بزرگ جلو پاش.
من: واي اين آقاهه رو بخوام رد کنم کل سينما ميريزه به هم.Shockh
اميد: نگران نباش يه سکه ميندازيم پاهاش بره بالا!!!:wink پاشو پاشو بريم که تاخير جايز نيست.
از ده نفر معذرت خواهي کردم تا رسيدم به راهرو و رفتيم سمت پله ها و شروع کرديم به پايين رفتن.
من: حالا بالا اومدنش رو بگو. کي ميره اين همه راه رو.
اميد: بذار برسيم پايين فکر بالا رفتنش رو اون موقع ميکنيم فقط حواست رو جمع کن مردم اومدن “يه بوس کوچولو” ببينن درست لحظه بوس کردن هوس توالت رفتن نزنه به سرت پاشي سينما بريزه به هم مردم از ديدن بوس محروم شن!!!:teeth
من: خدا نکشتت نخندون منو نمي تونم حواسم رو بدم به جلو پام ميخورم زمين….
اميد: اونجا رو نيگا کن رضا کيانيان.
من: واي چه جيگريه حيف وقت ندارم وايسم نيگاش کنم بايد زودتر برسم به توالت:whew.اِ اون خانمه رو ببين چقدر خوشگله(مهتاب کرامتي) وقتي اومدم بيرون خوب نيگاش ميکنم فکر کنم ببينم کيه الان که مخم کار نميکنه.:thinking
رفتم توالت و کارم رو انجام دادم اومدم بيرون. صداي کف زدن حضار به گوش ميرسيد معلوم بود کارگردان داره عوامل فيلم رو معرفي ميکنه با بدبختي دوتا پله رو رفتم بالا.
من: با اين سرعت من فکر کنم آخر فيلم برسيم بالا :sadمعلومه هنرپيشه ها رو دارن معرفي ميکنن… نمي تونم اميد، توان بالا اومدن ندارم، چي کار کنم؟
اميد: خيلي خوب حرص نخور عصات رو بده تو اون دستت با دست عينکت رو بگير که نيفته بغلت ميکنم ميبرمت بالا.
همينکار رو هم کرد وقتي اون بالا گذاشتم زمين صداي کف زدن از پايين پله ها بگوش ميرسيد.:smug
پيوست: شب يلدای همگی مبارک باشه.:hug:love



هفته پيش اکران خصوصي فيلم “يه بوس کوچولو” تو سينما عصر جديد سالن يک دعوت بودم.
در مورد خود فيلم چيزي نمي گم چون صاحب نظرتر از من زياده مسائل حاشيه ايي که اتفاق افتاد تعريف مي کنم.
به محض ورود به سينما طبق معمول گوله کردم طرف توالت:smug، اميد زير بازوم رو گرفته بود و کمکم کرد از پله هاي جلوي توالت برم بالا(قبل تزريق بود و زماني بود که حال خوشي هم نداشتم) دوتا خانم پشت سر ما بودن که يکيشون اومد زير بازو منو گرفت و به اميد گفت اجازه بديد من کمکشون کنم. خيالتون راحت باشه ميبرمش تو و بعدش همينجا تحويلتون ميدم. خيلي ازش تشکر کردم و گفتم احتياجي نيست خودم ميرم گفت نه که نه من بايد باهات بيام همسر منم مشکلي مشابه تو داره و ميدونم چه جوري بايد کمکت کنم وقتي خواستم وارد توالت شم گفت منم باهات ميام تو!!!!! گفتم نه خانم:loser تورا خدا اين چه حرفيه مي فرماييد خودم ميتونم برم، ديدم خيلي اصرار ميکنه گفتم در و قفل نمي کنم که اگه اتفاقي افتاد تشريف بياريد تو!!!:thinking آقا نشون به اون نشون که با چسبيدن اين خانم به در توالت شا* بند شدم!Shockh دو سه دقيقه نشستم ديدم نخير هيچي ازم در نميشه ديدم معطلي جايز نيست اومدم بيرون و با کمک خانم رفتم بيرون توالت و ديدم زنگ ورود به سالن خورده با طمانيه و کمک اميد اون همه پله رو رفتم بالا و وارد سالن شدم.
يک دقيقه بيشتر نبود که نشسته بودم ديدم بدجور بهم فشار نشسته.:sick
من: بايد برم توالت؟:silly
اميد: همين الان رفته بودي که!:eyebrow
من: نشد ديگه! بايد برم تا آخر فيلم نمي تونم تحمل کنم.
با نا اميدي نگاهي به سرِ رديفي که نشسته بوديم انداختم يه پسر جوون قد بلند نشسته بود با يه کوله پشتي بزرگ جلو پاش.
من: واي اين آقاهه رو بخوام رد کنم کل سينما ميريزه به هم.Shockh
اميد: نگران نباش يه سکه ميندازيم پاهاش بره بالا!!!:wink پاشو پاشو بريم که تاخير جايز نيست.
از ده نفر معذرت خواهي کردم تا رسيدم به راهرو و رفتيم سمت پله ها و شروع کرديم به پايين رفتن.
من: حالا بالا اومدنش رو بگو. کي ميره اين همه راه رو.
اميد: بذار برسيم پايين فکر بالا رفتنش رو اون موقع ميکنيم فقط حواست رو جمع کن مردم اومدن “يه بوس کوچولو” ببينن درست لحظه بوس کردن هوس توالت رفتن نزنه به سرت پاشي سينما بريزه به هم مردم از ديدن بوس محروم شن!!!:teeth
من: خدا نکشتت نخندون منو نمي تونم حواسم رو بدم به جلو پام ميخورم زمين….
اميد: اونجا رو نيگا کن رضا کيانيان.
من: واي چه جيگريه حيف وقت ندارم وايسم نيگاش کنم بايد زودتر برسم به توالت:whew.اِ اون خانمه رو ببين چقدر خوشگله(مهتاب کرامتي) وقتي اومدم بيرون خوب نيگاش ميکنم فکر کنم ببينم کيه الان که مخم کار نميکنه.:thinking
رفتم توالت و کارم رو انجام دادم اومدم بيرون. صداي کف زدن حضار به گوش ميرسيد معلوم بود کارگردان داره عوامل فيلم رو معرفي ميکنه با بدبختي دوتا پله رو رفتم بالا.
من: با اين سرعت من فکر کنم آخر فيلم برسيم بالا :sadمعلومه هنرپيشه ها رو دارن معرفي ميکنن… نمي تونم اميد، توان بالا اومدن ندارم، چي کار کنم؟
اميد: خيلي خوب حرص نخور عصات رو بده تو اون دستت با دست عينکت رو بگير که نيفته بغلت ميکنم ميبرمت بالا.
همينکار رو هم کرد وقتي اون بالا گذاشتم زمين صداي کف زدن از پايين پله ها بگوش ميرسيد.:smug
پيوست: شب يلدای همگی مبارک باشه.:hug:love



احساس ميکنم Moon Face شدم عجيب شکم باز کردم مرتب بايد دهنم بجنبه:whew خيلی خودم رو نگه دارم فاصله هر خوردنم نيم ساعته همينجوری پيش بره راحت يه ده کيلويي چاق ميشم.:sad بديش اينه که هوس خوردنم تبديل شده به نوعی ويار:nailbiting نتيجه اش اين که ناهار هوس چلوکباب سلطانی کردم ناهاری که از خونه آورده بودم گذاشتم کنار زنگ زدم از رستوران برام غذا آوردن:eyebrow.
شب قبل خواب تلفنی به اميد گفتم عجیب دلم حليم ميخواد با نون سنگک تازه!!! گفت صبح ميخرم ميارم ميدم دم خونهShockh.احتمالاً ترسيد سر بچه کج بشه:rolling.
مونا ميگه حالا دختره يا پسر؟:surprise سونو کرديد؟ گفتم احتمالاً دختره چون ورم کردم و زشت شدم تهوع هم که ديگه نگو:sickخوشگلی مامانش رو ميخواد بگيره:eyelash.:wink(مرسی تحویل:smug)
ولي همه اينا به لذت راه رفتن مي ارزه:love.

امروز صبح برای اولين بار تو يک سال گذشته عصام رو جمع کردم گذاشتم تو کيفم و بدون کمک گرفتن از اون مسيری رو که می خواستم برم رفتم.:hug



پنج شنبه نمي تونم بگم حالم بد بود ولي ترجيح ميدادم همش در حالت درازکش باشم و استراحت کنم احساس ميکردم درونم خالي شده حال تهوع هم داشتم نه اينکه بالا بيارم ولي يه جورايي دلم هم ميخورد.
رو تخت دراز کشيده بودم که تلفنم زنگ زد وقتي جواب دادم ديدم رکسانا دوست عزيزم که زنگ زده بود حالم رو بپرسه.
رکسانا: بهتري؟:love
من: آره احساس مي کنم حالم از قبل تزريق خيلي بهتره، سختم هست ولي انرژي انجام کارام به تنهايي رو دارم.
رکسانا: خوب خيلي خوبه. عوارض دارو اذيتت نمي کنه؟
من: اين حال تهوعش کشتتم. بالا هم نميارم که خيالم راحت شه فقط دلم هم ميخوره. مي دوني چه تصميمي گرفتم؟ مي خوام وقتي موهام شروع کرد به ريزش برم با نمره 4 بزنمش!!! فکر کنم بهم بياد.:tounge
رکسانا: ديوونه.:silly
من: آخ آخ.Shockh
رکسانا: چي شد؟
من: الان دست کردم لاي موهام سه تا تار مو از يه جا اومد پايين غلط نکنم شروع شد.:nailbiting
رکسانا: سه تا؟ ببينم کي حموم بودي؟:thinking
من: حموم؟ يادم نمياد فکر کنم دوشنبه، شايدم يک شنبه! حوصله حموم رفتن نداشتم.:eyebrow
رکسانا: پاشو پاشو برو حموم بهت قول ميدم مشکل ريزش موت حل بشه اين ريزش از کثيفيه نه عوارض دارو!!!:loser



پنج شنبه نمي تونم بگم حالم بد بود ولي ترجيح ميدادم همش در حالت درازکش باشم و استراحت کنم احساس ميکردم درونم خالي شده حال تهوع هم داشتم نه اينکه بالا بيارم ولي يه جورايي دلم هم ميخورد.
رو تخت دراز کشيده بودم که تلفنم زنگ زد وقتي جواب دادم ديدم رکسانا دوست عزيزم که زنگ زده بود حالم رو بپرسه.
رکسانا: بهتري؟:love
من: آره احساس مي کنم حالم از قبل تزريق خيلي بهتره، سختم هست ولي انرژي انجام کارام به تنهايي رو دارم.
رکسانا: خوب خيلي خوبه. عوارض دارو اذيتت نمي کنه؟
من: اين حال تهوعش کشتتم. بالا هم نميارم که خيالم راحت شه فقط دلم هم ميخوره. مي دوني چه تصميمي گرفتم؟ مي خوام وقتي موهام شروع کرد به ريزش برم با نمره 4 بزنمش!!! فکر کنم بهم بياد.:tounge
رکسانا: ديوونه.:silly
من: آخ آخ.Shockh
رکسانا: چي شد؟
من: الان دست کردم لاي موهام سه تا تار مو از يه جا اومد پايين غلط نکنم شروع شد.:nailbiting
رکسانا: سه تا؟ ببينم کي حموم بودي؟:thinking
من: حموم؟ يادم نمياد فکر کنم دوشنبه، شايدم يک شنبه! حوصله حموم رفتن نداشتم.:eyebrow
رکسانا: پاشو پاشو برو حموم بهت قول ميدم مشکل ريزش موت حل بشه اين ريزش از کثيفيه نه عوارض دارو!!!:loser



چهارشنبه با ترس و لرزي که تو دلم بود پاشدم رفتم بيمارستان براي تزريق داروي نوانترون.
رفتم درمانگاه، بخش خون با اشنايي که داشتم همون روز بهم وقت تزريق دادن خيلي هم معطل نشدم پرونده و آزمايشات اوليه و بعدش هم فراخوان جهت تزريق.
وارد اتاق که شدم ديدم گوش تا گوش تخت گذاشتن و همه بهشون يه چيزي آويزونه حالا يا سرمي که توش دارو بود يا خون و فراوردهاي اون. پرستار بهم گفت مي توني لبه تخت بشيني تزريق انجام شه؟ يا حتماً بايد دراز بکشي. گفتم نه مسئله ايي نيست مي شينم.:regular نشستم پاي تخت يه بيمار ديگه، وقتي پرستار با وسايل آنژيو… اومد يکم رنگ پريده بودم اضطراب داشتم نمي دونستم بعد تزريق قراره چه بلايي سرم بياد تصورم اين بود که به محض وارد شدن دارو موهام مياد پايين!!!:nailbiting و طاس ميشينم رو تخت بعدشم شروع ميکنم به اوغ زدن!:sick يه کيسه فريزر گذاشتم دم دستم که به محض حال بهم خوردگي همونجا خودم رو راحت کنم:hypnoid به دور و برم نگاهي انداختم موهاي ديگران همه حکايت از شيمي درماني داشتShockh با تضرع به خودم گفتم خدا نگهدار موهاي نازنينم:hand من که همه چي رو گذاشتم در يد ام-اس اينم روش !واسه تسلاي خودم تصميم گرفتم وقتي موهام کم پشت شد برم تيفوسي کوتاهش کنم بعدشم يه مش استخوني رو زمينه مشکي چه جيگري بشم من!:teeth
وقتي پرستار خواست سوزن رو فرو کنه تو دستم با نرمترين صدايي که تو خودم سراغ داشتم گفتم ميشه يه خواهشي ازتون بکنم؟:eyelash با محبت نگاهي بهم انداخت و گفت بگو عزيزم. گفتم من اولين باره دارم اين دارو رو تزريق مي کنم خيلي وحشت دارم از يکي که تجربه تزريقش رو داره شنيدم اگه اشتباهي دارو بره زير پوست تمام رگ و پي رو ميسوزونه طوريکه حتي نمي تونم انگشتام رو جمع کنم ميشه خواهش کنم بذاريد يکم سرم خالي بره تو رگ وقتي مطمئن شديد تو رگمه دارو رو داخلش کنيد؟:smug با لبخند سوزن رو فرو کرد تو دستم از درد چشمام رو بهم فشار دادم گفت نيگا کن. چشمام رو باز کردم از آنژيو قطره قطره خون ميزد بيرون گفت به نظرت تو رگه يا جايه ديگه؟:thinking با بي حالي گفتم تو رگه. گفت عزيزم يه نيگا به دور و برت بنداز تو اگه بار اولته من دارم روزي حداقل صد تا سوزن ميزنم تو رگ اينا همشون دواشون يا مثل تواه يا خيلي بدتر از تو پس اصلا نترس.:loser
بعد پنج دقيقه باز اومد پيشم گفت خوبي؟ گفتم بله خيلي خوبم يه سئوال چرا بالا نميارم؟:eyebrow با خنده گفت کي گفته بالا مياري بابا داروت خيلي ضعيفه از چيزي نترس. گفتم يعني موهام هم نميريزه؟ گفت نه اونم بهت قول ميدم نريزه.:tounge
به خانمي که پايين پاش نشسته بودم گفتم مادر مشکل چيه؟ گفت نميدونم من که حاليم نميشه دکتر ميگه لنفومه. قلبم هوري ريخت پايين.:sad
بعد تزريق حال خيلي خوبي داشتم و هنوزم دارم همه چي خيلي خوب بود اين ماجرا همچنان ادامه دارد.:shades !!!!