دونگاه , یک گناه و دیگر هیچ !

این داستانک رو دیروز توی روزنامه همشهری خوندم , چون بنظرم جالب اومد چیزی که یادم مونده براتون می نویسم:
گمشده: فرهنگ , اصالت…
دختر: قیافه رنگی , رفتاری سبک….
پسر: موهای ژل زده , ماشین عاریه , ویراژ , بوق ,
گره دو نگاه , یک لبخند , صدای ترمز ….
جواب آزمایش : HIV مثبت
***********************************
لطفا زمین را نگهدارید ! من هم می خواهم پیاده شوم !
صبح توی اخبار شنیدم که در ژاپن زلزله اومده . البته کشته نداشته , ولی برای ساکورا , تیلا کاکتوس , آوای دل و پسرایرونی نگرانم. لطفا اگه اینجا رو می خونین یه خبری بهم بدین.



من و سهراب!

دلم عجيب خلوت ميخواست.
رفتم تو اتاقم يه شمع بنفش دارم روشنش کردم و گذاشتم کنار عکس سهراب سپهري تو کاست صداي پاي آب، کاست ويولت که اميد بخاطر رنگ بنفش و اسمش برام خريده رو هم گذاشتم کنار شمع به نيت حضور اميد.:love
خود کاست رو داخل ضبط گذاشتم صداي شکيبايي و دکلمه شعر سهراب تو فضاي پر از سکوت اتاق پيچيد براي رسيدن به آرامش بيشتر چراغ اتاق رو خاموش کردم تا از رقص شعله هاي شمع هرچه بيشتر لذت ببرم:angel.
تو ذهنم جرقه زد”عود روشن کنم” ولي زود پشيمون شدم بوش برام سردرد مياورد. کمي اسپند ريختم تو اسپند دودکن و دودش رو ول دادم تو فضا.تلفن رو از پريز کشيدم و موبايل رو هم در وضعيت سکوت قرار دادم که هيچ تنابنده ايي نتونه سکوتم رو بهم بزنه.:nottalking
روي تخت دراز کشيدم و چشمام رو بستم و روحم رو سپردم به صداي گرم و دلنشين شکيبايي با دکلمه اشعار پر نغز سهراب.
حالي بردم ها.:hug:eyelash
اينم چند تا عکس از ويولت!!!.:shades
View image
View image
View image
دلم هوای « افتاده تر از سایه » رو کرده. همونی که برام از سهراب گفت و اینکه « دچار یعنی عاشق »…. ولی ظاهرا دچار یه معنی دیگه م داشته…این که بذاری و بی خبر بری :sick!!!



همونطوریکه می دونین من با همکاری بچه ها مطالب رو برای این دو هفته آماده کرده و تو وبلاگ گذاشته بودم ولی از فرید خواستتم طبق تقدم وتاخری که خودم بهش می گم اونارو پست کنه و از طریق تلفن بهش می گفتم فردا فلان مطلب رو بذار و ….
صبح با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم.
من : بله ؟
امید : ببخش بیدارت کردم. کارت داشتم.
من : سلام. چی شده؟
امید : ویلی :surprise!! این فرید برداشته مطلبت رو ساعت 4 صبح آپدیت کرده.!! آخه خواننده هات که نمی دونن کار اونه .نمی گن تو ساعت 4 صبح واسه چی آنلاین بودی:thinking ؟؟؟
من :راس می گی . بذار بهش بگم.:eyebrow
تلفن به فرید و خشم اژدها و بامبی هایی که از پای تلفن حواله ش شد:angry.
توجیهشم این بود که ترسیدم خواب بمونم , مطلب بموقع آپ نشه !:confused
فردای روز واقعه و صدای زنگ تلفن :
من : بله ؟
فرید : سلام ویلی جون ! دعوام نکن ها , بازم سوتی دادم:sad.
من: سلام. ای بابا , باز چی شده؟:loser
فرید : مطلبت رو به همون دلیل 4 صبح آپ کردم ولی ساعت آپ کردنش رو زدم 8 صبح.:question
من : خوب این که خوبه. مشکلی نداره.
فرید : نه دیگه !!! اولین کامنتی که براش گذاشتن 4 و 5 دیقه صبحه Shockh
من ::sick
پيوست:هرکی در عرض اين دو هفته سئوالی از من داشته لطفا تکرار کنه توقع نداريد تو 500 يا600 کامنت يادم بمونه کی چی پرسيده:hypnoid ممنون.:love



بالاخره بعد از دوازده روز استراحت اومدم سرکار.:regular
صبح مامان اومد بوسم کرد و گفت شروع شش ماه دوم کاريت مبارک!!.
راستم ميگه وقتي اول آذر سال 81 به ضرب و زور بقيه شروع به کار کردم با خودم گفتم فوقش تا عيد ميرم ديگه نميرم چون واقعا توان ادامه کار رو هم تو خودم نميديم ولي الحمدلله اينقدر انگيزه مثبت و قوي دور و برم رو گرفت که تا الان که نيمه دوم 84 دارم به کارم ادامه ميدم.
تو اين دو هفته روزهاي خيلي بد رو هم پشت سر گذاشتم طوريکه واقعا و خدا وکيليش خودم رو در يک قدمي ويلچر نشستن ميديدم بارها زمين خوردم ولي سعي کردم به اعصاب و روانم مسلط باشم و با خودم بگم اشکال نداره يک بار ديگه امتحان ميکنم.
از اينکه تو اين مدت به يادم بوديد و فراموشم نکرديد يک دنيا تشکرميکنم به خصوص از اميد و فريد عزيزم متشکرم که تو اين مدت نذاشتن لحظه ايي از دنياي وب و اينترنت دور بمونم و گزارش لحظه به لحظه وقايع وب رو بهم ميدادن و فريد عزيز که مثل يه معاون امين مطالبي رو که خودم نبودم و بچه ها زحمت کشيده بودن و فرستاده بودن پاي تلفن برام ميخوند و پس از تاييد زحمت گذاشتنش تو سايت رو مي کشيد.
از دوست عزيزي که بنام من کامنت ميگذاشت هم ممنون که با اين کارش حضور منو يادآوري کرد و بسيار سپاسگزارم که حرف نا مربوطي بنام من نگذاشت:tounge گو اينکه اگه اينطور بود مطمئنم معاونم!!!!:eyelash سريع پاکش ميکرد.:teeth
اتفاقات قابل مطرح شدني تو اين مدت افتاد که سر فرصت تعريفشون ميکنم قضيه سس پاشون رو که اميد پيش دستي کرده و نوشته حيف عکس نگرفتيم اينقدر شوکه شده بودم و حتي از مژه هام سس ميچکيد:hypnoid و در ضمن از شدت خنده نمي تونستم سر جام بند شم:rolling که ديگه يادم رفت بگم عکس بگير اميد هم تو شش و بِش اين بود که دچار خشم اژدها شده يا نه؟:thinking که عکس گرفتن از خاطرش رفت.



چند روزه پیش با دوستام رفتم بیرون، داشتیم قدم زنان می رفتیم که یک مغازه عینک فروشی دیدیم:shades عینک های قشنگی داشت، رفتیم تو ،البته قصد خرید عینک نداشتم .خوبه ما دختر ها به قصد خرید نمیریم با هفتاد قلم جنس بر می گردیم وای به روزی که برای خرید بریم ، خوش بحال مغازه دارا و بد به حال بابا ها می شه.:teeth
شروع کردم به امتحان کردن، عینک های متفاوتی به چشمم زدم و دوستام هی نظر میدادند،خوبه، نه اصلا به صورتت نمی یادو… در همین حین متوجه شدم که صاحب مغازه که پسره جوونی بود بد جور به من نگاه میکنه ،اخمامو تو هم کشیدم :angry،متوجه شد و گفت معذرت می خوام ولی شما خیلی شبیه یک هنر پیشه هستین:eyelash،من دیشب یک فیلم دیدم هنر پیشش عین شما بود،انگار که اصلا خودتون بود.
منم حس شیطنتم یک دفعه گل کرد:smug و گفتم خوب خودم بودم:teeth،من هنر پیشه ام باور نمی کنید، خندید و هیچی نگفت، گفتم نه جدی میگم حتی الان کارت صدا و سیما هم تو کیفم دارم می خوان نشون بدم(آخه من قبلا اونجا کار می کرم)اگه نشون بدم عینک رو با من این قیمت حساب می کنید (خیلی پایین گفتم):wink فکر کرد خالی می بندم گفت باشه وقتی نشون دادم چرتش پاره شد:hypnoid:surprise ولی دیگه نمی تونست چیزی بگه………………..
اینقدر جدی بودم که بیچاره باورش شده بود هی می گفت راست میگی، نه که کارتمم نشون داده بودم بیشترباورش شده بود.
بعد که عینک روخریدیم گفتم راستی فیلمی که دیدین ایرانی بودیاخارجی:rolling
بعد که اومدیم بیرون کلی خندیدیم:laughing:laughing دوستام گفتن واقعا هنر پیشه ای، بیچاره پسره…………….
خوب حالا شما با یک هنر پیشه آشنا شدین، البته من با الیزابت تایلور هم نسبت داشتم:teeth، میشه( نوه ندیده مادر بزگ خواهر مامان دختر دایی بابای پسر عمم):hypnoid:hypnoidالبته چون خدا بیامرزدختره خوبی نبود فامیل باهاش به خاطر حفظ آبرو قطع رابطه کرد.:tounge
امضا خواستین رو در واسی نکنین من متعلق به همه شمام.:hug
فرستنده خاطره:مريم
با تشكر از فريد جون گل:teeth



چند روزه پیش با دوستام رفتم بیرون، داشتیم قدم زنان می رفتیم که یک مغازه عینک فروشی دیدیم:shades عینک های قشنگی داشت، رفتیم تو ،البته قصد خرید عینک نداشتم .خوبه ما دختر ها به قصد خرید نمیریم با هفتاد قلم جنس بر می گردیم وای به روزی که برای خرید بریم ، خوش بحال مغازه دارا و بد به حال بابا ها می شه.:teeth
شروع کردم به امتحان کردن، عینک های متفاوتی به چشمم زدم و دوستام هی نظر میدادند،خوبه، نه اصلا به صورتت نمی یادو… در همین حین متوجه شدم که صاحب مغازه که پسره جوونی بود بد جور به من نگاه میکنه ،اخمامو تو هم کشیدم :angry،متوجه شد و گفت معذرت می خوام ولی شما خیلی شبیه یک هنر پیشه هستین:eyelash،من دیشب یک فیلم دیدم هنر پیشش عین شما بود،انگار که اصلا خودتون بود.
منم حس شیطنتم یک دفعه گل کرد:smug و گفتم خوب خودم بودم:teeth،من هنر پیشه ام باور نمی کنید، خندید و هیچی نگفت، گفتم نه جدی میگم حتی الان کارت صدا و سیما هم تو کیفم دارم می خوان نشون بدم(آخه من قبلا اونجا کار می کرم)اگه نشون بدم عینک رو با من این قیمت حساب می کنید (خیلی پایین گفتم):wink فکر کرد خالی می بندم گفت باشه وقتی نشون دادم چرتش پاره شد:hypnoid:surprise ولی دیگه نمی تونست چیزی بگه………………..
اینقدر جدی بودم که بیچاره باورش شده بود هی می گفت راست میگی، نه که کارتمم نشون داده بودم بیشترباورش شده بود.
بعد که عینک روخریدیم گفتم راستی فیلمی که دیدین ایرانی بودیاخارجی:rolling
بعد که اومدیم بیرون کلی خندیدیم:laughing:laughing دوستام گفتن واقعا هنر پیشه ای، بیچاره پسره…………….
خوب حالا شما با یک هنر پیشه آشنا شدین، البته من با الیزابت تایلور هم نسبت داشتم:teeth، میشه( نوه ندیده مادر بزگ خواهر مامان دختر دایی بابای پسر عمم):hypnoid:hypnoidالبته چون خدا بیامرزدختره خوبی نبود فامیل باهاش به خاطر حفظ آبرو قطع رابطه کرد.:tounge
امضا خواستین رو در واسی نکنین من متعلق به همه شمام.:hug
فرستنده خاطره:مريم
با تشكر از فريد جون گل:teeth



جوهر عشق شگفتي است و اجتناب از عادت
گوش دادن به عشق بالفعل است
در عشق كسي هرگز با محافظه كاري به جاي نمي رسد
رشد عشق سالم در گرو تفاوتهاست
زندگي با عشق هرگز ملال آور نخواهد بود.
عاشق بودن=خوشبختي خود را با خوشبختي ديگري توام كردن.
آن كه به آساني شكست بخورد و زود سر خورده شود بهره اي از عشق نخواهد برد.
خوشحال باش كه زنده اي چون فرصت داري عشق بورزي.
عشق را اجبار نابود مي كند اساس عشق بر آزادي است.
عشق ورزي را فقط با عشق ورزي مي توان آموخت.
عشق سن و سال نمي شناسد مادام كه كه كسي بتواند عشق بورزد جوان خواهد ماند.
آدمي همان اندازه كه عشق مي ورزد توان بخشش دارد.
عشق فقط كلام نمي باشد بالاتر از آن خلوص است و كردار
شوخ طبعي چاشني عشق است.
عشق از فرسودگي نابود مي شود از غفلت و از وا نهادگي.
دوزخ=دگر عاشق نبودن
عشق ورزي كن كه زندگي بدون عشق همچون باغي است بي بهره از آفتاب كه گلهاي آن همه نابود گردند.:love
ليلا از اصفهان
نکاتی که برای خودم خيلی جالب و مهم بود تيره ترش کردم.ويولت