عيد شما مبارک

يادمه اون موقعها که خيلي بچه بودم وقتي نزديک عيد ميشد سعي ميکردم هيچ بلايي سرم نياد و صاف و سالم وارد سال جديد بشم مراقب بودم پوستم خراشيده نشه يا جاييم جوش نزنه يا چه ميدونم مثلا گل مژه نزنم و اگه يه وقت يه همچين بلاياي حساب نشده ايي سرم ميومد حسابي کسل و افسرده ميشدم که سال جديد رو با يک نارسايي شروع کردم مامان يه عادت خوب و قشنگي که داشت اين بود که هدايايي واسه ما بچه ها از قبل آماده ميکرد و کادو پيچشون ميکرد ميگذاشت کنار سفره هفت سين و ما با هزار شور و شوق درست لحظه تحويل سال با عجله کادو دورش رو پاره ميکرديم ببينيم قسمت امسالمون چيه معمولا همراه کادومون هم يه کارت تبريک قشنگ با متني قشنگتر بود تا قبل اينکه سال تحويل شه مرتب کادو ها رو برميداشتيم و بالا و پايينش ميکرديم با هزار جور معاينه که شايد حدس بزنيم توش چيه از بس انگلکش ميکرديم مامان به جونمون غر ميزد که ديگه تا لحظه تحويل سال کادو ها رو نمياره سر سفره هفت سين.
اولين ناهار سال جديد رو در حاليکه يه دسته گل قشنگ بعنوان عيدي دستمون بود ميرفتيم خونه پدربزرگ و مادر بزرگ خدابيامرزم و همه نوهها دور هم جمع ميشديم و رشته پلو ميخورديم که تا آخر سال رشته کارها دستمون باشه.
ولي حالا يا مردن يا هرکدوم يه گوشه دنيا افتادن منم خودم شدم عمه خانمي که بايد همون هيجان کادو گرفتن رو به دوردونه عزيزم منتقل کنم.
هنوزم کادو ميگيرم ولي بيشتر بصورت نقدي که ديگه حال اون موقع ها رو نميده.
پارسال موقع عيد با اميد قرار گذاشتيم باز اين سنت رو زنده کنيم واسه هم کادو گرفتيم و وقتي توپهاي تحويل سال به غرش دراومد بازش کرديم، باز دوران خوش گذشته زنده شد.
همه اين آسمون ريسمون واسه اين بود که بگم عيدتون مبارک اميدوارم سالي پر از خوبي و خوشي و سلامت در کنار بهترينهاتون داشته باشيد.:love
سال جديد خوش



عید شما مبارک

يادمه اون موقعها که خيلي بچه بودم وقتي نزديک عيد ميشد سعي ميکردم هيچ بلايي سرم نياد و صاف و سالم وارد سال جديد بشم مراقب بودم پوستم خراشيده نشه يا جاييم جوش نزنه يا چه ميدونم مثلا گل مژه نزنم و اگه يه وقت يه همچين بلاياي حساب نشده ايي سرم ميومد حسابي کسل و افسرده ميشدم که سال جديد رو با يک نارسايي شروع کردم مامان يه عادت خوب و قشنگي که داشت اين بود که هدايايي واسه ما بچه ها از قبل آماده ميکرد و کادو پيچشون ميکرد ميگذاشت کنار سفره هفت سين و ما با هزار شور و شوق درست لحظه تحويل سال با عجله کادو دورش رو پاره ميکرديم ببينيم قسمت امسالمون چيه معمولا همراه کادومون هم يه کارت تبريک قشنگ با متني قشنگتر بود تا قبل اينکه سال تحويل شه مرتب کادو ها رو برميداشتيم و بالا و پايينش ميکرديم با هزار جور معاينه که شايد حدس بزنيم توش چيه از بس انگلکش ميکرديم مامان به جونمون غر ميزد که ديگه تا لحظه تحويل سال کادو ها رو نمياره سر سفره هفت سين.
اولين ناهار سال جديد رو در حاليکه يه دسته گل قشنگ بعنوان عيدي دستمون بود ميرفتيم خونه پدربزرگ و مادر بزرگ خدابيامرزم و همه نوهها دور هم جمع ميشديم و رشته پلو ميخورديم که تا آخر سال رشته کارها دستمون باشه.
ولي حالا يا مردن يا هرکدوم يه گوشه دنيا افتادن منم خودم شدم عمه خانمي که بايد همون هيجان کادو گرفتن رو به دوردونه عزيزم منتقل کنم.
هنوزم کادو ميگيرم ولي بيشتر بصورت نقدي که ديگه حال اون موقع ها رو نميده.
پارسال موقع عيد با اميد قرار گذاشتيم باز اين سنت رو زنده کنيم واسه هم کادو گرفتيم و وقتي توپهاي تحويل سال به غرش دراومد بازش کرديم، باز دوران خوش گذشته زنده شد.
همه اين آسمون ريسمون واسه اين بود که بگم عيدتون مبارک اميدوارم سالي پر از خوبي و خوشي و سلامت در کنار بهترينهاتون داشته باشيد.:love
سال جديد خوش



آقا عجب چهارشنبه سوري بود.!!!:surprise
يا من چون نميرفتم بيرون نمي دونستم هرسال همين خبراست يا واقعا امسال يه چيزه ديگه بود.
اول شب با داييم که اومده بود خونه ما رفتيم تا سرکوچه البته با اين شرط از خونه اومدم بيرون که اگه خيلي از اين نارنجک ها! زدن داييم بزنه منو زير بغلش و در ريم. يه چند تا دونه سيگارت داشتم که با زور و خواهش تمنا به سيگارت ها روشنشون کردم و با يه صداي پيس !!:sad منفجر ميشدن از بس صداش کم و ناچيز بود داييم که غش کرده بود از خنده ميگفت ويولت جان بيا بريم بقيه اش رو اونطرف بزن اين بيچاره هايي که اينجا واستادن قلبشون واستاد از صداي ترقه هاي تو!!!:rolling يه کم که واستادم گفتم من ديگه خسته شدم بريم خونه، حالا مگه ميشد رفت خونه ترقه بور که جلو پات ميزدن زمين دايي ميگفت عجب غلطي کرديم اومديم بيرونا حالا چه جوري برگرديم خونه؟:sick
با هزار مکافات خودمون رو رسونديم خونه يه نيم ساعتي بود نشسته بوديم که شهروز از بيرون زنگ زد که حاضر شين بيام دنبالتون بريم بگرديم.
رفتيم ميدون کاج سعادت آباد، مملو از جمعيت، گُله به گُله مامورين ضد شورش با کلاه خود و سپر واستاده بودن داشتيم حرکت ميکرديم به طرف خيابون يکم که بالاي ميدونه ديديم سه يا چهار تا از اين پليسه حرکت کردن به طرف مردم که مثلا از اجتماعشون جلوگيري کنن و متفرقشون کنن که يهو از بين جمعيت نارنجک دستي بود که بطرفشون پرتاب شد يه لحظه تو دست پسري نارنجکه رو ديدم يه چيزي اندازه پرتقال همونطور نارنجي، دود سفيد غليظي ميرفت هوا که مامورين لاي دود ها گم شده بودن و سنگريزهايي بود که به اطراف پاشيده ميشد و مردم با وحشت فرار ميکردن :hypnoidشهروز هم گازش رو گرفت که ترکش نارنجکها به بدنه يا شيشه ماشين نگيره دايي ميگفت بابا اينجا شده يه پا بيروت:silly( داييم ساکن ايران نيست واسه عيد اومده) دلم سوخت واسه يه آقاي پير که با آخرين سرعت داشت فرار ميکرد چون بي وقفه نارنجک ميزدن.
داخل خيابون يکم شديم ماشينها واستاده بودن و يه 206 در صندوق عقب رو باز کرده بود و آهنگ تند تکنو پخش ميشد و دختر و پسر وسط خيابون ميرقصيدن يه پسري هم با کلاه کاسکت وسط ميرقصيد عين مجسمه ها از همون مدل حرکاتي که تو فيلم از کرخه تا راين اون آلماني ها انجام ميدادن. من چون تو ماشين نشسته بودم يه عده تکيه دادن به ماشين و من بيچاره مجبور بودم منظره باسنهاي اونا رو نگاه کنم جايه رقص بقيه!!:thinking خدا رو شکر به قوم و طايفه خاصي وابسته نيستم وگرنه که…..Grinevil
خلاصه که شبي بود در نوع خودش، هوا مملو از بوي گوگرد و باروت بود پسرها و دخترهايي رو ديدم که هد بنگال ميکردن فجيعانه که فکر نکنم فقط تحت تاثير مشروبات الکلي بوده باشه احتمالا مواد مخدر هم قاطيش بود.!
پيشاپيش عيد و سال نو همگي مبارک:love ببخشيد اگه دونه دونه نمي تونم سر بزنم و عيد مبارکي کنم حتي وقت ايميل زدن هم ندارم چون امروز تا ظهر بيشتر نيستم واسه يک شنبه يه مطلب گذاشتم اگه خودش پست بشه و گير نکنه!!:regular
اميدوارم سالي مملو از خوشي و برکت و سلامتي داشته باشيد. من چون تو عيد مهمان دارم فکر نمي کنم بتونم به اينترنت وصل شم واسه همين قضيه کتک خوردن دوردونه جونم بمونه واسه سال آينده:tounge .



آقا عجب چهارشنبه سوري بود.!!!:surprise
يا من چون نميرفتم بيرون نمي دونستم هرسال همين خبراست يا واقعا امسال يه چيزه ديگه بود.
اول شب با داييم که اومده بود خونه ما رفتيم تا سرکوچه البته با اين شرط از خونه اومدم بيرون که اگه خيلي از اين نارنجک ها! زدن داييم بزنه منو زير بغلش و در ريم. يه چند تا دونه سيگارت داشتم که با زور و خواهش تمنا به سيگارت ها روشنشون کردم و با يه صداي پيس !!:sad منفجر ميشدن از بس صداش کم و ناچيز بود داييم که غش کرده بود از خنده ميگفت ويولت جان بيا بريم بقيه اش رو اونطرف بزن اين بيچاره هايي که اينجا واستادن قلبشون واستاد از صداي ترقه هاي تو!!!:rolling يه کم که واستادم گفتم من ديگه خسته شدم بريم خونه، حالا مگه ميشد رفت خونه ترقه بور که جلو پات ميزدن زمين دايي ميگفت عجب غلطي کرديم اومديم بيرونا حالا چه جوري برگرديم خونه؟:sick
با هزار مکافات خودمون رو رسونديم خونه يه نيم ساعتي بود نشسته بوديم که شهروز از بيرون زنگ زد که حاضر شين بيام دنبالتون بريم بگرديم.
رفتيم ميدون کاج سعادت آباد، مملو از جمعيت، گُله به گُله مامورين ضد شورش با کلاه خود و سپر واستاده بودن داشتيم حرکت ميکرديم به طرف خيابون يکم که بالاي ميدونه ديديم سه يا چهار تا از اين پليسه حرکت کردن به طرف مردم که مثلا از اجتماعشون جلوگيري کنن و متفرقشون کنن که يهو از بين جمعيت نارنجک دستي بود که بطرفشون پرتاب شد يه لحظه تو دست پسري نارنجکه رو ديدم يه چيزي اندازه پرتقال همونطور نارنجي، دود سفيد غليظي ميرفت هوا که مامورين لاي دود ها گم شده بودن و سنگريزهايي بود که به اطراف پاشيده ميشد و مردم با وحشت فرار ميکردن :hypnoidشهروز هم گازش رو گرفت که ترکش نارنجکها به بدنه يا شيشه ماشين نگيره دايي ميگفت بابا اينجا شده يه پا بيروت:silly( داييم ساکن ايران نيست واسه عيد اومده) دلم سوخت واسه يه آقاي پير که با آخرين سرعت داشت فرار ميکرد چون بي وقفه نارنجک ميزدن.
داخل خيابون يکم شديم ماشينها واستاده بودن و يه 206 در صندوق عقب رو باز کرده بود و آهنگ تند تکنو پخش ميشد و دختر و پسر وسط خيابون ميرقصيدن يه پسري هم با کلاه کاسکت وسط ميرقصيد عين مجسمه ها از همون مدل حرکاتي که تو فيلم از کرخه تا راين اون آلماني ها انجام ميدادن. من چون تو ماشين نشسته بودم يه عده تکيه دادن به ماشين و من بيچاره مجبور بودم منظره باسنهاي اونا رو نگاه کنم جايه رقص بقيه!!:thinking خدا رو شکر به قوم و طايفه خاصي وابسته نيستم وگرنه که…..Grinevil
خلاصه که شبي بود در نوع خودش، هوا مملو از بوي گوگرد و باروت بود پسرها و دخترهايي رو ديدم که هد بنگال ميکردن فجيعانه که فکر نکنم فقط تحت تاثير مشروبات الکلي بوده باشه احتمالا مواد مخدر هم قاطيش بود.!
پيشاپيش عيد و سال نو همگي مبارک:love ببخشيد اگه دونه دونه نمي تونم سر بزنم و عيد مبارکي کنم حتي وقت ايميل زدن هم ندارم چون امروز تا ظهر بيشتر نيستم واسه يک شنبه يه مطلب گذاشتم اگه خودش پست بشه و گير نکنه!!:regular
اميدوارم سالي مملو از خوشي و برکت و سلامتي داشته باشيد. من چون تو عيد مهمان دارم فکر نمي کنم بتونم به اينترنت وصل شم واسه همين قضيه کتک خوردن دوردونه جونم بمونه واسه سال آينده:tounge .



دوردونه: مي دوني چرا ميگن بهشت زهرا؟
من: نه چرا؟
دوردونه: چون اسم مامان مامان بزرگ زهرا بوده به قبرستونش ميگن بهشت زهرا اگه تو بميري ميگن بهشت ويولت! من بميرم ميگن بهشت دوردونه!!:eyebrow
من::surprise
*********************************
من: مامان من نمي دونم چيکار کنم بيام يا نيام.
مامان: چرا نياي؟
من: چند وقته وضع دستشوييم(ادرار) ريخته بهم بيست و چهار ساعت بايد برم توالت، نمي تونم خودم رو هم نگه دارم اگه اونجا اينطوري بشه چيکار کنم؟
دوردونه نخود هر آش!: کاري نداره عمه جون جيشت گرفت ماشين رو نگه ميداريم دو تا در رو باز ميکنيم که کسي نبينه بين دوتا در جيش کن بعد بيا خونه شورتت رو عوض کن همون کاري که من ميکنم.!!!:silly
من: حالا اگه بهم فشار نشست نتونستيم هم يه جا واستيم که کسي نباشه چيکار کنم؟:thinking
دوردونه: يدونه از اين پوشک ها که منم بچه بودم ميذاشتم بذار.!!!:eyelash
من تو دلم: الهي عمه به قربونت بره با اين پيشنهادات منطقيت.:hug:kiss



دوردونه: مي دوني چرا ميگن بهشت زهرا؟
من: نه چرا؟
دوردونه: چون اسم مامان مامان بزرگ زهرا بوده به قبرستونش ميگن بهشت زهرا اگه تو بميري ميگن بهشت ويولت! من بميرم ميگن بهشت دوردونه!!:eyebrow
من::surprise
*********************************
من: مامان من نمي دونم چيکار کنم بيام يا نيام.
مامان: چرا نياي؟
من: چند وقته وضع دستشوييم(ادرار) ريخته بهم بيست و چهار ساعت بايد برم توالت، نمي تونم خودم رو هم نگه دارم اگه اونجا اينطوري بشه چيکار کنم؟
دوردونه نخود هر آش!: کاري نداره عمه جون جيشت گرفت ماشين رو نگه ميداريم دو تا در رو باز ميکنيم که کسي نبينه بين دوتا در جيش کن بعد بيا خونه شورتت رو عوض کن همون کاري که من ميکنم.!!!:silly
من: حالا اگه بهم فشار نشست نتونستيم هم يه جا واستيم که کسي نباشه چيکار کنم؟:thinking
دوردونه: يدونه از اين پوشک ها که منم بچه بودم ميذاشتم بذار.!!!:eyelash
من تو دلم: الهي عمه به قربونت بره با اين پيشنهادات منطقيت.:hug:kiss



جمعه هفته پیش رو رفتیم بهشت زهرا چون سال مامان بزرگم بود تو ماشین که نشسته بودم دلم هوای ندا رو کرد وقتی مامان میخواست گل بخره ازش خواهش کردم برای منم سه تا نرگس شیراز بخره یه تلفن زدم به فهیمه و آدرس قطعه و ردیفی که متعلق به ندا بود گرفتم خنده داره که عین شماره تلفن طرف میمونه مثلا
84 46 213 انگار داری شماره تلفن حفظ میکنی!!!
ماشالله وقتی میری بهشت زهرا اینقدر فامیل و آشنا واسه سر زدن داری که وقت کم میاد به قول یه نفر میگفت فامیلهامون اینجا الان بیشتر از زنده های تو ایران مونده هستند.!!
از پسر داییم خواهش کردم منو ببره سر خاک ندا، وقتی رسیدم به قطعه مورد نظر به آرامی از ماشین پیاده شدم سیاوش تندتر از من راه افتاد که زودتر قبر رو پیدا کنه که من مجبور به پیاده روی بیشتری نشم. با هرگام غصه بیشتر به دلم چنگ مینداخت و بیشتر خاطرات دانشگاه برام تداعی میشد که دیدم سیاوش از دور اشاره به قبری میکنه یعنی پیداش کردم.
با سری آویخته کنار قبری که معلوم بود پدر و مادر همیشه داغدارش همین چند ساعت قبل عطر و گل افشانیش کردن زانو زدم و با طمانیه در حالیکه زیر لب با ندا نجوا میکردم سه تا گل نرگس را لابلای گلهای دیگه گذاشتم عکس روی قبر بهم خیره شده بود بی صدا در درونم ضجه زدم با هق هق های خشک و افسوس و آه…:sad
تو حکمت خدا موندم که چرا مادری چنین فداکار و دختری چنین دلسوز رو در آستانه سی سالگی بسوی خودش میبره و منی که شاید بارها طلب مرگ از خدا کردم وزار وزور و بچه ایی ندارم که چشم اميدش بهم باشه رو روی زمین باقی میذاره.:sad
اعتراف میکنم که از بودن تن خاکیم در کنار اون قبر سیاه خجالت زده بودم شاید اگه ندا کمی بیشتر مقاومت میکرد و پیشاپیش به استقبال مرگ نمی رفت لازم نبود من پرسون پرسون و عصا زنان به دنبال ردی از گذشته باشم،شاید.
:confused