نوع دوستی

روز پنج شنبه ايي اميد بردم بانک که کارم رو انجام بدم اطراف بانک قدم به قدم پليس واستاده بود و من نتونستم از ماشين پياده شم و اميد مجبور شد دور تر از بانک پياده ام کنه،حساب کردم الان صبح و من هم تازه نفسم خوب اين مسافت برام خيلي سخت نبود ولي اگه بعداز ظهر بود و باطري من تموم شده بود چي ؟:embaressed
کاشکي يک کارت مخصوص افرادي مثل من صادر ميکردن که اجازه ميداد به راننده که مسافرش را همون جايي که ميخواد پياده و سوار کنه و جريمه نشه نه اينکه چند صد متر اون طرف تر از مقصد .
يکبار يادمه با دوستام از گلستان تا سر شهرک رو پياده آمد از اونجا هم جايي کار داشتم ميخواستم برم امير آباد ولي ديگه پام ياري نمي کرد که کلي شيخ فضل الله را برم بالا تا جايي که پليس اجازه سوار کردن مسافر ميداد واقعا پاهام هنگ کرده بود يکي از دوستهام که وضع رو اينطور ديد دويد رفت به پليسي که اونجا بود منو نشون داد ووضعيتم را گفت خود مامور آمد سر شهرک جلوي يک ماشين را گرفت و گفت بهش منو برسونه کاشکي اين يک قانون ميشد نه فقط يک محبت و نوع دوستي.
ويولت



عكس بچگي اميد!!!!!

بعد از اينكه من عكس خيالي پروشات:tounge رو توي وبلاگ گذاشتم بعضي از دوستان فكر كردن كه اين عكس مربوط به اميده. منم از اميد خواستم كه يه عكس از بچگياش بهم بده اونم از همه جا بي خبر اين عكس رو برام فرستاد :teeth. حالا هركس مي خواد بره ببينه و نظر بده :wink….
View image



بعد از اينكه من عكس خيالي پروشات:tounge رو توي وبلاگ گذاشتم بعضي از دوستان فكر كردن كه اين عكس مربوط به اميده. منم از اميد خواستم كه يه عكس از بچگياش بهم بده اونم از همه جا بي خبر اين عكس رو برام فرستاد :teeth. حالا هركس مي خواد بره ببينه و نظر بده :wink….
View image



چند وقته از لحاظ روحي حالم خوب نيست و همش فکر و خيال هاي الکي ميکنم بعدازظهر ها که اميد مياد دنبالم سعي ميکنم برروي خودم نيارم و اوقات اونم تلخ نکنم آخه خيلي بي انصافيه که يک نفر خسته از کار و مسئوليتهاي فراوني که به عهده شه بياد دنبالت و براي اينکه هوس نوبر کردن بلال رو برات برآورده کنه ببرتت فشم و کنار رودخونه روي تخت هاي خوشگلي که با حصير محسور شدن و تو رو ياد کجاوه هاي قديم ميندازن و موسيقي دل انگيز برخيز شتربان و بر بند کجاوه…تو گوشت طنين اندازه بشونه و با نگاههاي عاشقانه نوازشت کنه و سرود عشق و دلدادگي رو با ترنم صداي ريزش آب از آبشار مهمون گوشهات کنه انوقت تو جواب اين همه مهر و محبت را با ريزش بي اختيار اشکهات و سکوتت بدي آخه اين انصافه؟
به قول دوستان دم رو عشق است چند تا دختر تو موقعيت من قرار دارن که همچين معشوق با حالي دارن که بدون کوچکترين چشم داشتي يا غرولندي همچين حال عظيمي به اونها بده؟پس خدايا شکرت.
چند باري که ديگه نتونستم جلوي خودم رو بگيرم و احساسم رو براش بازگو کردم با خنده جواب داد:حرفا ميزني ها مثلا من که مي تونم بدوم کجاي دنيا رو گرفتم که تو نگرفتي؟قهرمان دوي ماراتن شدم که تو نشدي؟:tounge
من همينه تورو دوست دارم همين با طمأنينه راه رفتنت رو دوست دارم همين تاتي تاتي کردنت رو…
تنها انتظاري که ازم داره شاد باشم و به چيزهاي بد فکر نکنم دلش ميخواد فقط صداي خنده هام رو بشنوه وقتي چيز با نمکي ميگه و غشي ميزنم زير خنده با آنچنان لذتي ميگه جان که قند تو دلم آب ميشه و سعي ميکنم بلندتر بخندم …شايد احمقانه باشه ولي فعلا ميخوام احمق باشم مردم از بس نکته سنج بودم و مو رو از ماست کشيدم پس سلام بر حماقت! :regular



تويه يکي از همين روزهايي که حال روحيم خوب نبود با اميد رفته بوديم کنار رودخونه وقتي ميخواستم سر بالايي کنار رودخونه را بيام بالا،اميد دو تا دستهام رو گرفته بود و جلو من عقبکي راه ميرفت که تعادلم را از دست ندم و نخورم زمين احساس بچه کوچولويي رو داشتم که نو پاست و بزرگترش داره راه رفتن يادش ميده خوب براي کسي که زماني خودش به بقيه در راه رفتن کمک ميکرده زياد احساس خوشايندي نيست وقتي نشستيم تو ماشين همانطور که به آب خيره شده بودم اشکهام گوله گوله ميامد پايين اميد که وضع رو اينطور ديد منو به طرف خودش کشيد و سرم رو گذاشت رو پاش و شروع کرد باهام حرف زدن و نوازش کردن،من هم که گريه ام بند نميامد حالا که يکهو برگشت گفت،
اميد:خوب کثيفيا ببين چه جوري چرکات رو دارم فيتيله ميکنم.:wink
من وسط گريه:بيخود کردي اوهواوهو :cryمن هفته اي يک دفعه کيسه ميکشم چرک ندارم اوهو اوهو:cry
اميد:حالا چيه ناراحت چرکاتي که در اومدن بيرون:tounge
من:بامبي و خنده :teethو قطع گريه و تغيير حال و هوا
خوب اينم يک جورشه براي فراموش کردن وضعيت ناخوشايند.
ويولت



تويه يکي از همين روزهايي که حال روحيم خوب نبود با اميد رفته بوديم کنار رودخونه وقتي ميخواستم سر بالايي کنار رودخونه را بيام بالا،اميد دو تا دستهام رو گرفته بود و جلو من عقبکي راه ميرفت که تعادلم را از دست ندم و نخورم زمين احساس بچه کوچولويي رو داشتم که نو پاست و بزرگترش داره راه رفتن يادش ميده خوب براي کسي که زماني خودش به بقيه در راه رفتن کمک ميکرده زياد احساس خوشايندي نيست وقتي نشستيم تو ماشين همانطور که به آب خيره شده بودم اشکهام گوله گوله ميامد پايين اميد که وضع رو اينطور ديد منو به طرف خودش کشيد و سرم رو گذاشت رو پاش و شروع کرد باهام حرف زدن و نوازش کردن،من هم که گريه ام بند نميامد حالا که يکهو برگشت گفت،
اميد:خوب کثيفيا ببين چه جوري چرکات رو دارم فيتيله ميکنم.:wink
من وسط گريه:بيخود کردي اوهواوهو :cryمن هفته اي يک دفعه کيسه ميکشم چرک ندارم اوهو اوهو:cry
اميد:حالا چيه ناراحت چرکاتي که در اومدن بيرون:tounge
من:بامبي و خنده :teethو قطع گريه و تغيير حال و هوا
خوب اينم يک جورشه براي فراموش کردن وضعيت ناخوشايند.
ويولت



برخلاف تصور شما با وجود ترس از زلزله ما هنوز به تهران گردي هامون ادامه ميديم هفته قبل رفتيم يک دونه از اين باغچه هاي باصفا گوشه تهرون هرچي از صفا و قشنگيش بگم کم گفتم،رفتيم روي يکي از تخت هاي کنار آب نشستيم و غذا سفارش داديم اونروز خيلي حالم جور نبود با کمک اميد راه ميرفتم يک جا هم که براي يک لحظه دستم را ول کرد نزديک بود بخورم زمين وقتي رو تخت مستقر شديم احساس غم شديدي تو سينه م ميکردم به اميد گفتم حالا ما دوتا تنها بوديم و تو به وضعيت من عادت کردي اگه مثلا با خانواده تو بوديم يا بادوستهات و خانوم هاشون چقدر تو خجالت ميکشيدي يک نگاهي بهم انداخت گفت من چه جوري تو مغز تو فرو کنم که تو رو با تمام خصوصيات فيزيکي که داري پذيرفتم ديگه نشنوم از اين حرفها بزني هرکي يک جوره هيچ دليل نداره کسي تو رو به خاطر راه رفتنت يا عدم تعادلت مسخره کنه يک زماني همين کارها رو بهتر از هر کسي انجام ميدادي حالا شرايطت فرق کرده همونطور که ممکنه شرايط هر کسي فرق کنه …
تمام اين حرفها رو ميزد ولي اين غم از دلم بيرون نمي رفت تخت کناري يک خانواده آمدند نشستند که دختر خوب و خوشگلي داشتن همانطور که داشتم اون دختر خانم را نگاه ميکردم که چقدر راحت صندل لا انگشتي پاشنه دارش را ميپوشد و يا در مياره(شايد به نظر شما خنده دار بياد و اصلا حس منو نفهميد ولي باور کنيد مثلا وقتي ميبينم يکي بدو از پله ها بالا يا پايين ميره با چنان اعجابي نگاش ميکنم که انگار چه کار محير العقولي داره انجام ميده)داشتم ميگفتم يک لحظه پيش خودم گفتم اگه اين خانم عروس مادر اميد باشه چقدر از داشتنش به خودش ميباله بخصوص که شرايط ظاهريش همونيه که اميد دوست داره مثلا قد بلنده…دلم بيشتر از قبل گرفت نگاههاي اميد را با کنجکاوي دنبال ميکردم ببينم اونم متوجه اون دختر خانم هست که ديدم انگار نه انگاره حتي چند بار مخصوصا توجهش را به طرف اونا جلب کردم ولي اشتياقي توش نديدم شام رو خورديم و آمديم لب رودخونه کنار ماشين ،ماشين بغلي يک پسري توش بود و يکي از آهنگهاي دلخواه منو تو ضبط ماشين گذاشته بود گفتم اميد يکم به ماشين تکيه بديم ميخوام اين آهنگ را گوش بدم اونم قبول کرد چون هوا خنک بود اميد منو لاي کت خودش جا داد و به قولي تنگ در آغوشم گرفت همه چي براي اشک ريختنم مهيا بود:cry اندوه براي وضعيتم ،موزيک مورد علاقه ام،صداي غرش آب و گرماي تن يار … اميد که اشکهاي منو ديد فقط نوازشم ميکرد و با بوسه هاي ريز ريز اشکهام را پاک ميکرد…
اين ماجرا ادامه داره فعلا از يادآوريش باز منقلب شدم شايد فردا ادامه اش دادم.
ويولت