عید ، عید دیدنی و بقیة ماجرا!!!

اين عيد و مراسم عيد ديدني هم از اون چيزايية كه يه جورايي از روي عادت سنواتي تكرار ميشه وبقول معروف « كليشه اي » شده.آدمايي رو كه از عيد پارسال تا حالا نديديشون حالا دوباره مي بيني وچون اونقدر باهاشون صميمي نيستي كه حرف زيادي براي گفتن داشته باشين،مجبورين به همديگه گزارش هواشناسي بدين يا همون حرفاي پارسالي رو ( حتي بعضي وقتا با همون عبارات وجمله بندي ها) تكرار كنين. مثلا ما يه آشنايي داريم كه هر سال عيد سه تا خاطرة تكراري برامون تعريف مي كنه وعجيبه كه حتي ترتيب تقدم وتاخر اونا روهم هر سال رعايت مي كنه:confused
بعضي از مهمونا هم بدشون نمياد توي زندگي آدم فضولي كنن:angry ببينن نسبت به پارسال چه چيز تازه اي به لوازم خونت اضافه شده ؟ چه چيز تازه اي خريدي؟ فرشت رو عوض كردي يا نه ؟ ماشينت رو چطور؟ و… بعضيهاشونم توي مسائل شخصي تر وارد ميشن وبراي يه سالشون خوراك غيبت كردن درست مي كنن. فلاني چرا شوهر نميكنه ؟ حتما يه عيب وايرادي داره :whatchutalkingabout!!!!اون يكي كه نه ماه پيش شوهر كرده چرا بچه دار نشده ؟ حتما اونم يه ايراد فني دارهShockmg!!!!و… براي همينم هست كه من ترجيح ميدم ( وسعي مي كنم ) جلوي اينجور افراد كه منو سالي يه بار مي بينن زيادآفتابي نشم وپذيرايي رو مامان يا برادرام انجام ميدن. چون فكر ميكنم كه يه جورايي زير ذره بين هستم كه ببينن بيماريم نسبت به سال قبل چه وضعيتي پيدا كرده ؟ پيشرفت كرده يا بهتر شده و… واز اين موضوع اصلا خوشم نمياد.
اما در عوض همين رسوم كليشه اي ، كلي از برنامه هاي روزمرة آدم رو ميريزن به هم. كساني رو كه هر روز مي ديدي حالا براي مدتي حدود دوهفته ازشون بي خبري ودلت براشون تنگ ميشه: همكارات ، دوستات و البته اميد. من واميد روز پنجشنبه آخرسال ساعت حدود 9 شب از هم جدا شديم وتا روز سه شنبه 4 فروردين ساعت 8 شب فقط ارتباط تلفني داشتيم:cryبنظر شما واقعا مسخره نيست:embaressed؟؟؟



عيدتون مبارك

سلام به همه خوانندگان عزيز وبلاگ « ويولت »، انشاالله كه عيد همتون مبارك باشه و سال خوبي همراه با سلامتي وموفقيت رو شروع كرده باشين:teeth . امروز اولين روز سال جديداست ، پس بايد با انرژي مضاعفي اونو شروع كنيم چون آغاز يه راهه . راهي كه 365 كيلومتر طول داره وما (اگه مثل من دونده خوبي باشيم :tounge!!!) روزانه حداكثر يك كيلومتر از اونو مي تونيم طي كنيم :wink.
موقع تحويل سال داشتم به اين فكر مي كردم كه هر لحظه نسبت به لحظة مشابه خودش در 365 روز قبل ، لحظة تحويله.ولي اينكه ما فقط يكي از31536000 ثانيه هرسال رو به عنوان لحظه تحويل خيلي تحويل مي گيريم :whatchutalkingaboutعلتش چيه ؟
بنظرم رسيد كه علت خاصي نداره غير از اينكه يه سمبله ( فارسيش ميشه نماد ) و درواقع يه نقطة شروع جديده ، يه مبدا براي آغاز دوباره . مي خوايم به خودمون بگيم كه « گذشته ها گذشته » و باور كنيم كه با تمام خوشي ها وناخوشي هايي كه هر كدوم از ما در طول سال گذشته داشتيم ، بازم زندگي ادامه داره :
«…
زندگي يعني: يك سارپريد.
از چه دلتنگ شدي؟
دلخوشي ها كم نيست: مثلا اين خورشيد،
كودك پس فردا،
كفتر آن هفته.
… يك نفر ديشب مرد
وهنوز نان گندم خوب است.
وهنوز ، آب مي ريزدپايين، اسب ها مي نوشند.
قطره ها در جريان ،
برف بردوش سكوت
وزمان روي ستون فقرات گل ياس ».
بله ، مي خوايم به خودمون بگيم كه امروز يه روز جديده وبه قول دوستي كه مي گفت : « هرروز يك زندگي جديد است »( واين جمله رو با خط خوش نوشته بود وبالاي آينه اي كه هرروز صبح موهاشو توش شونه ميكرد چسبونده بود:regular).
بياييد درآغاز سال نو به گذشته نينديشيم و فقط از گذشته درس بگيريم وبه اميد فرداهاي بهتر تلاشمون رو دو چندان كنيم :
« …
پشت سر نيست فضايي زنده
پشت سر مرغ نمي خواند
پشت سر باد نمي آيد
پشت سر پنجرة سبز صنوبر بسته است
پشت سر روي همه فرفره ها خاك نشسته است
پشت سر خستگي تاريخ است
… ».
براي همتون آرزوي سلامتي وخوشبختي مي كنم ( يادم باشه توي مطلب بعدي يه كمي در مورد خوشبختي واحساس خوشبختي پرحرفي كنم) .
مي دونم كه اين روزها سخت مشغول ديد وبازديد ومهموني بازي هستين :regular ، ولي لطفا در مورد مطلب امروز منو از كامنت هاي قشنگتون محروم نكين.
توضيح : همه اشعار متعلق به سهراب سپهري است واز كتاب « هشت كتاب » سهراب كه اميد عزيزم به من عيدي داده گزينش :teeth!!! و رونويسي شده.
ويولت



سلام به همه خوانندگان عزيز وبلاگ « ويولت »، انشاالله كه عيد همتون مبارك باشه و سال خوبي همراه با سلامتي وموفقيت رو شروع كرده باشين:teeth . امروز اولين روز سال جديداست ، پس بايد با انرژي مضاعفي اونو شروع كنيم چون آغاز يه راهه . راهي كه 365 كيلومتر طول داره وما (اگه مثل من دونده خوبي باشيم :tounge!!!) روزانه حداكثر يك كيلومتر از اونو مي تونيم طي كنيم :wink.
موقع تحويل سال داشتم به اين فكر مي كردم كه هر لحظه نسبت به لحظة مشابه خودش در 365 روز قبل ، لحظة تحويله.ولي اينكه ما فقط يكي از31536000 ثانيه هرسال رو به عنوان لحظه تحويل خيلي تحويل مي گيريم :whatchutalkingaboutعلتش چيه ؟
بنظرم رسيد كه علت خاصي نداره غير از اينكه يه سمبله ( فارسيش ميشه نماد ) و درواقع يه نقطة شروع جديده ، يه مبدا براي آغاز دوباره . مي خوايم به خودمون بگيم كه « گذشته ها گذشته » و باور كنيم كه با تمام خوشي ها وناخوشي هايي كه هر كدوم از ما در طول سال گذشته داشتيم ، بازم زندگي ادامه داره :
«…
زندگي يعني: يك سارپريد.
از چه دلتنگ شدي؟
دلخوشي ها كم نيست: مثلا اين خورشيد،
كودك پس فردا،
كفتر آن هفته.
… يك نفر ديشب مرد
وهنوز نان گندم خوب است.
وهنوز ، آب مي ريزدپايين، اسب ها مي نوشند.
قطره ها در جريان ،
برف بردوش سكوت
وزمان روي ستون فقرات گل ياس ».
بله ، مي خوايم به خودمون بگيم كه امروز يه روز جديده وبه قول دوستي كه مي گفت : « هرروز يك زندگي جديد است »( واين جمله رو با خط خوش نوشته بود وبالاي آينه اي كه هرروز صبح موهاشو توش شونه ميكرد چسبونده بود:regular).
بياييد درآغاز سال نو به گذشته نينديشيم و فقط از گذشته درس بگيريم وبه اميد فرداهاي بهتر تلاشمون رو دو چندان كنيم :
« …
پشت سر نيست فضايي زنده
پشت سر مرغ نمي خواند
پشت سر باد نمي آيد
پشت سر پنجرة سبز صنوبر بسته است
پشت سر روي همه فرفره ها خاك نشسته است
پشت سر خستگي تاريخ است
… ».
براي همتون آرزوي سلامتي وخوشبختي مي كنم ( يادم باشه توي مطلب بعدي يه كمي در مورد خوشبختي واحساس خوشبختي پرحرفي كنم) .
مي دونم كه اين روزها سخت مشغول ديد وبازديد ومهموني بازي هستين :regular ، ولي لطفا در مورد مطلب امروز منو از كامنت هاي قشنگتون محروم نكين.
توضيح : همه اشعار متعلق به سهراب سپهري است واز كتاب « هشت كتاب » سهراب كه اميد عزيزم به من عيدي داده گزينش :teeth!!! و رونويسي شده.
ويولت



سلام به همه دوستان گلم
ديروز بابا نمي تونست برسونتم شرکت خواستم آژانس بگيرم که اصلا ماشين نبود آمدم خودم بيام دوتا ليز جانانه خوردم گفتم حالا ميرم دم عيدي دست و پام را ميشکونم برميگردم خلاصه منصرف شدم از سرکار آمدن ممنون بابت آف لاين هايه محبت آميزتون که حاکي از نگرانيتون براي من بود بعضي از دوستان ازم پرسيدن تو ايام عيد مينويسم يا نه؟راستش را بخواهيد هنوز تصميم نگرفتم دلم ميخواد کمي تنها باشم و به اتفاقاتي که اين چند وقت برام افتاده فکر کنم چون بايد تصميم هاي مهمي براي زندگيم بگيرم که احتياج به آناليز کردن بيشتري داره براي همين واقعا نمي دونم مينويسم يا نه.
بحثي که شروع کرديم از نظر من خيلي جالب و آموزنده بود بخصوص کامنت دوستان عزيز که بسيار تحليل گرانه و روشنگرانه بودش اما فکر کنم ادامه اون ممکنه قضيه را لوث کنه و از بحث اصليمون دورمون بندازه خيلي دلم ميخواست اينقدر امکانات داشتيم که ميتونستيم دور هم جمع شيم و از نزديک باهم بحث و گفتگو کنيم ولي افسوس که جبر زمانه خيلي از ماها را از هم دور انداخته باز جاي شکرش باقيست که امکان استفاده از نعمتي بنام اينترنت را داريم.
افتاده تر از سايه عزيزم با کامنت تو من هم به هوس افتادم برم پارک ملت و راه برم ،پريروز که اميد آمد دنبالم از بغل پارک که داشتيم رد ميشديم برگشت گفت ميخواي وايستم بريم تو پارک؟گفتم:آره بدم نمياد من هم مثل يک آدم معمولي برم تو پارک قدم بزنم.وايستاد گفت عصات را بيارم گفتم نه ميخوام ببينم خودم چقدر ميتونم راه برم و با هم رفتيم داخل پارک برف قشنگي هم ريز و تند ميامد خوب اولش که سر بالا ميرفتيم بخاطر شيب راه کمي خسته شدم ولي ميارزيد موهامون مثل پيرمرد پيرزنها سفيد شده بود اميد برف برداشت بهم پرتاب کنه گفتم اوهوکي زرنگي! من که نمي تونم در برم مجبورم وايستم گوله برفي بخوره تو سرم اميد گفت:خوب منم قول ميدم در نرم تو هم به من بزني!!!ولي آخه مشکل اينجا بود که نشونه گيريم خوب نيست پس باز هم مغبون من بودم:confused.
ديشب چه خبر بود اولا که من وقت آرايشگاه داشتم ساعت 5 بعدازظهر کي زير دست خانم نشسته باشم خوبه؟10 شبShockmg !!!!!!!!تازه هيچ کاري هم نداشتم نه رنگ نه مش نه حتي کوپ…يه ابروي ناقابل!
از اونجا که آمدم بيرون با دوستم بودم بزن و برقصي بود .تويه اين برجهاي شهرک غرب هم تو سالنهاي زيرش اهالي همه پول گذاشته بودن و ارکستر آورده بودند و دختر و پسر مي رقصيدن (اطلاعات پول گذاشتن را از آرايشگاه فهميدم) شوهر دوستم که آمده بود دنبالمان و کلي تو راه بندان گير کرده بود مي گفت پليس ضد شورش آمده پسرها اينقدر از اين ترقه هاي بمبي زده بودند زير پاشون که بيچارهها فرار را بر قرار ترجيح داده بودن.
اميد يک شعر برام با ايميل فرستاده وقتي ازش پرسيدم مال کيه؟چون هميشه زير شعرها اسم شاعر را مينويسه ولي اين اسم نداشت گفت خودم گفتم احساسمه نسبت به توست:
بگذار تا ببوسمت ، اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ، اي چشمة شراب
بيمار خنده هاي توام ، بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني ! بيشتر بتاب
اميد عزيزم ،ممنون که لذت قدم زدن در يک روز برفي را پس از سالها به من برگرداندي.:regular
ويولت



سلام به همه دوستان گلم
ديروز بابا نمي تونست برسونتم شرکت خواستم آژانس بگيرم که اصلا ماشين نبود آمدم خودم بيام دوتا ليز جانانه خوردم گفتم حالا ميرم دم عيدي دست و پام را ميشکونم برميگردم خلاصه منصرف شدم از سرکار آمدن ممنون بابت آف لاين هايه محبت آميزتون که حاکي از نگرانيتون براي من بود بعضي از دوستان ازم پرسيدن تو ايام عيد مينويسم يا نه؟راستش را بخواهيد هنوز تصميم نگرفتم دلم ميخواد کمي تنها باشم و به اتفاقاتي که اين چند وقت برام افتاده فکر کنم چون بايد تصميم هاي مهمي براي زندگيم بگيرم که احتياج به آناليز کردن بيشتري داره براي همين واقعا نمي دونم مينويسم يا نه.
بحثي که شروع کرديم از نظر من خيلي جالب و آموزنده بود بخصوص کامنت دوستان عزيز که بسيار تحليل گرانه و روشنگرانه بودش اما فکر کنم ادامه اون ممکنه قضيه را لوث کنه و از بحث اصليمون دورمون بندازه خيلي دلم ميخواست اينقدر امکانات داشتيم که ميتونستيم دور هم جمع شيم و از نزديک باهم بحث و گفتگو کنيم ولي افسوس که جبر زمانه خيلي از ماها را از هم دور انداخته باز جاي شکرش باقيست که امکان استفاده از نعمتي بنام اينترنت را داريم.
افتاده تر از سايه عزيزم با کامنت تو من هم به هوس افتادم برم پارک ملت و راه برم ،پريروز که اميد آمد دنبالم از بغل پارک که داشتيم رد ميشديم برگشت گفت ميخواي وايستم بريم تو پارک؟گفتم:آره بدم نمياد من هم مثل يک آدم معمولي برم تو پارک قدم بزنم.وايستاد گفت عصات را بيارم گفتم نه ميخوام ببينم خودم چقدر ميتونم راه برم و با هم رفتيم داخل پارک برف قشنگي هم ريز و تند ميامد خوب اولش که سر بالا ميرفتيم بخاطر شيب راه کمي خسته شدم ولي ميارزيد موهامون مثل پيرمرد پيرزنها سفيد شده بود اميد برف برداشت بهم پرتاب کنه گفتم اوهوکي زرنگي! من که نمي تونم در برم مجبورم وايستم گوله برفي بخوره تو سرم اميد گفت:خوب منم قول ميدم در نرم تو هم به من بزني!!!ولي آخه مشکل اينجا بود که نشونه گيريم خوب نيست پس باز هم مغبون من بودم:confused.
ديشب چه خبر بود اولا که من وقت آرايشگاه داشتم ساعت 5 بعدازظهر کي زير دست خانم نشسته باشم خوبه؟10 شبShockmg !!!!!!!!تازه هيچ کاري هم نداشتم نه رنگ نه مش نه حتي کوپ…يه ابروي ناقابل!
از اونجا که آمدم بيرون با دوستم بودم بزن و برقصي بود .تويه اين برجهاي شهرک غرب هم تو سالنهاي زيرش اهالي همه پول گذاشته بودن و ارکستر آورده بودند و دختر و پسر مي رقصيدن (اطلاعات پول گذاشتن را از آرايشگاه فهميدم) شوهر دوستم که آمده بود دنبالمان و کلي تو راه بندان گير کرده بود مي گفت پليس ضد شورش آمده پسرها اينقدر از اين ترقه هاي بمبي زده بودند زير پاشون که بيچارهها فرار را بر قرار ترجيح داده بودن.
اميد يک شعر برام با ايميل فرستاده وقتي ازش پرسيدم مال کيه؟چون هميشه زير شعرها اسم شاعر را مينويسه ولي اين اسم نداشت گفت خودم گفتم احساسمه نسبت به توست:
بگذار تا ببوسمت ، اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ، اي چشمة شراب
بيمار خنده هاي توام ، بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني ! بيشتر بتاب
اميد عزيزم ،ممنون که لذت قدم زدن در يک روز برفي را پس از سالها به من برگرداندي.:regular
ويولت



لازم ديدم نوشته هاي کامبيز عزيز را تو پست عمومي بگذارم چون بعضي ممکنه کامنت ها را نخونند با بعضي از صحبت هاش موافق و با بعضي مخالفم يکي از موارد مخالفتم اينه چون کامبيز به اذعان خودش تجربه سکس نداشته نمي تونه کاملا نظر جامعي در اين رابطه بده به نظر من وقتي موضوع سکس بين دو طرف بوجود مي ياد خيلي پارامتر هاي ديگه بايد جمع باشن تا اون عمل حادث بشه و اگه اينطور نباشه فقط جنبه حيواني سکس در نظر گرفته شده که باز بحثي ست جدا و هرزه گي و ولنگاري را شامل ميشه ولي اگه نه با ميل و رغبت بوده (در مورد خانمها ميگم نمي دونم آقايون چطور فکر ميکنن) چي شده که ديگري يا به قولي اجنبي را در پاکترين و با ارزشترين و خصوصيترين حريم زندگيشون داخل کردن؟يک خانم نجيب به اين راحتي ها تن به اينکار نميده و مطمئن باشيد کسي هم که اينکار را انجام داده نمي تونيم به طور صرف لقب نا نجيب بهش بدهيم خيلي از خانمها ايراني بر اساس تربيت و شرم و حيا ذاتيشون دست به چنين کاري نمي زنند(با افتاده تر از سايه عزيز کاملا موافقم) ولي از نسل جديد که هم متفکر تر هستند و هم جسورتر و شکننده خطوط قرمز هم مي تونيم اين توقع را داشته باشيم؟ به نظر من يکي از عوامل بارز خيانت خودخواهي آقايون در برخورد با جنس مخالف ست چه عاطفي چه جسماني و بعلت تربيت غلط ما و همون تابو سکس که از کودکي در ذهن همگي ما نقش بسته که صحبت در مورد اون مساوي با انگ وقيح خوردن ست اکثر آقايون حقي براي خانمها در رابطه جسمانيشون قائل نيستند و کوچکترين همکاري لازم را ندارند چون اين رابطه و لذت بردن از اون را حق منحصر به خودشون ميدانند.ترجيح ميدم اين بحث را همين جا تمام کنيم چون ظاهرا من هم از خطوط قرمز جامعه دارم رد ميشم:tounge.
کامبيز:
بنظر من بايد ديد به چه چيزي ميگوييم خيانت و خط قرمز ما در اين باره کجاست و چه چيز است من براي ادامه حرف خودم اين خط قرمز رو با اجازه شما ارتباط جسمي قرار ميدم دقت کنيد ارتباط جسمي نه جنسي به قول ما عوام لاس خشکه. به نظر من اگر خيانت ذکر شده تا قبل يا تا خود خط قرمز ياد شده باشد قابل قبول نيست ولي قابل بخشش هست وفرد خاطي بايد در صورتي که خود از کرده خويش نادم است در جهت رفع هر گونه شک هر کاري که لازم باشد انجام دهد و اعتماد مجدد فرد مورد نظر را حتي بيش از پيش بدست آورد و فردي که به او خيانت شده در صورت ديدن صداقت در فرد خيانت کننده بايد موضوع را فراموش کند و در بهبود و ترميم رابطه تلاش بکند البته نگاه به درون و جستجو براي پيداکردن عوامل اين مشکل بايد وحتما مورد بررسي کسي که به او خيانت شده قرار بگيرد و بقول خانم ويولت ابتدا بايد فردي که به او خيانت شده در درون خود به دنبال اين عوامل بگردد وبا توجه به نوع عاملي که باعث اين مشکل شده به حل مشکل بوجود آمده کمک بکند . اما اگر مسئله از خط قرمز ياد شده کذشته باشد و به مرحله سکس رسيده باشد بنظر من اين مسائله غير قابل گذشت است مگر در موارد کاملا استثنايي حتي از نظر من اگر اين سکس قبل از ازدواج وحتي قبل از آشنايي اتفاق افتاده باشد.من به روح و روان به عنوان يک مورد مستقل ولي وابسته به جسم معتقدم و اعتقاد دارم که روح هم مانند جسم است يعني بيمار ميشود زخمي ميشود ومانند جسم بايد در صورت بوجودآمدن مشکل ، روح را درمان کرد و اگر اين درمان انجام نشودروح آسيب جدي مي بيند. ولي فرق روح با جسم در اينجاست که روحي که آسيب جدي ببيند مشکل غير قابل رفعي دارد مثلا کسي که دست ويا پا ندارد داراي مشکلاتي است ولي اين مشکلات مانع از ايجاد رابطه با اطرافيان و يا مانع کار کردن ويا ازدواج فرد نمي شود اما به نظر من آدمي که روح او دست ويا پايش را ازدست داده ويا حتي زخم عميقي دارد نميتواند داراي ارتباط معمولي وسالم با ديگران باشد وحتي در بعضي موارد نبايد با چنين فردي رفت وآمد کرد و خيانت از نوع سکس آن از اينگونه ناهنجاريهاي روحي است به نظر من کسي که سکس نامشروع و از روي هوس دارد پاي بند به اخلاق نيست و روح او بشدت بيمار است . اين فرد ميتواند به ديگران هم آسيب بزند . متاسفانه کسي که به دنبال سکس است اگر بداند جسم او دچار مشکل ميشود و مثلا ايدز ميگيرد از آن صرف نظر ميکند ولي حتي اگر بداند روح او به بيماري بدتر از ايدز دچار ميشود برايش اهميت ندارد واين يعني انحطاط متاسفانه در ميان جوانان جامعه ما اين انحطاط زياد ديده ميشود که ربطي به دين داري ندارد بلکه مربوط به بي اخلاقي جامعه ما است واين بي بند و باري در جامعه ما به نام تمدن و اروپايي فکر کردن جاي خود را باز کرده در اين باره حرف زياد است در صورت ادامه بحث و با توجه به سوالهاي پيش آمده به اونها جواب ميدم . شاد وپيروز باشيد.

Continue Reading »



لازم ديدم نوشته هاي کامبيز عزيز را تو پست عمومي بگذارم چون بعضي ممکنه کامنت ها را نخونند با بعضي از صحبت هاش موافق و با بعضي مخالفم يکي از موارد مخالفتم اينه چون کامبيز به اذعان خودش تجربه سکس نداشته نمي تونه کاملا نظر جامعي در اين رابطه بده به نظر من وقتي موضوع سکس بين دو طرف بوجود مي ياد خيلي پارامتر هاي ديگه بايد جمع باشن تا اون عمل حادث بشه و اگه اينطور نباشه فقط جنبه حيواني سکس در نظر گرفته شده که باز بحثي ست جدا و هرزه گي و ولنگاري را شامل ميشه ولي اگه نه با ميل و رغبت بوده (در مورد خانمها ميگم نمي دونم آقايون چطور فکر ميکنن) چي شده که ديگري يا به قولي اجنبي را در پاکترين و با ارزشترين و خصوصيترين حريم زندگيشون داخل کردن؟يک خانم نجيب به اين راحتي ها تن به اينکار نميده و مطمئن باشيد کسي هم که اينکار را انجام داده نمي تونيم به طور صرف لقب نا نجيب بهش بدهيم خيلي از خانمها ايراني بر اساس تربيت و شرم و حيا ذاتيشون دست به چنين کاري نمي زنند(با افتاده تر از سايه عزيز کاملا موافقم) ولي از نسل جديد که هم متفکر تر هستند و هم جسورتر و شکننده خطوط قرمز هم مي تونيم اين توقع را داشته باشيم؟ به نظر من يکي از عوامل بارز خيانت خودخواهي آقايون در برخورد با جنس مخالف ست چه عاطفي چه جسماني و بعلت تربيت غلط ما و همون تابو سکس که از کودکي در ذهن همگي ما نقش بسته که صحبت در مورد اون مساوي با انگ وقيح خوردن ست اکثر آقايون حقي براي خانمها در رابطه جسمانيشون قائل نيستند و کوچکترين همکاري لازم را ندارند چون اين رابطه و لذت بردن از اون را حق منحصر به خودشون ميدانند.ترجيح ميدم اين بحث را همين جا تمام کنيم چون ظاهرا من هم از خطوط قرمز جامعه دارم رد ميشم:tounge.
کامبيز:
بنظر من بايد ديد به چه چيزي ميگوييم خيانت و خط قرمز ما در اين باره کجاست و چه چيز است من براي ادامه حرف خودم اين خط قرمز رو با اجازه شما ارتباط جسمي قرار ميدم دقت کنيد ارتباط جسمي نه جنسي به قول ما عوام لاس خشکه. به نظر من اگر خيانت ذکر شده تا قبل يا تا خود خط قرمز ياد شده باشد قابل قبول نيست ولي قابل بخشش هست وفرد خاطي بايد در صورتي که خود از کرده خويش نادم است در جهت رفع هر گونه شک هر کاري که لازم باشد انجام دهد و اعتماد مجدد فرد مورد نظر را حتي بيش از پيش بدست آورد و فردي که به او خيانت شده در صورت ديدن صداقت در فرد خيانت کننده بايد موضوع را فراموش کند و در بهبود و ترميم رابطه تلاش بکند البته نگاه به درون و جستجو براي پيداکردن عوامل اين مشکل بايد وحتما مورد بررسي کسي که به او خيانت شده قرار بگيرد و بقول خانم ويولت ابتدا بايد فردي که به او خيانت شده در درون خود به دنبال اين عوامل بگردد وبا توجه به نوع عاملي که باعث اين مشکل شده به حل مشکل بوجود آمده کمک بکند . اما اگر مسئله از خط قرمز ياد شده کذشته باشد و به مرحله سکس رسيده باشد بنظر من اين مسائله غير قابل گذشت است مگر در موارد کاملا استثنايي حتي از نظر من اگر اين سکس قبل از ازدواج وحتي قبل از آشنايي اتفاق افتاده باشد.من به روح و روان به عنوان يک مورد مستقل ولي وابسته به جسم معتقدم و اعتقاد دارم که روح هم مانند جسم است يعني بيمار ميشود زخمي ميشود ومانند جسم بايد در صورت بوجودآمدن مشکل ، روح را درمان کرد و اگر اين درمان انجام نشودروح آسيب جدي مي بيند. ولي فرق روح با جسم در اينجاست که روحي که آسيب جدي ببيند مشکل غير قابل رفعي دارد مثلا کسي که دست ويا پا ندارد داراي مشکلاتي است ولي اين مشکلات مانع از ايجاد رابطه با اطرافيان و يا مانع کار کردن ويا ازدواج فرد نمي شود اما به نظر من آدمي که روح او دست ويا پايش را ازدست داده ويا حتي زخم عميقي دارد نميتواند داراي ارتباط معمولي وسالم با ديگران باشد وحتي در بعضي موارد نبايد با چنين فردي رفت وآمد کرد و خيانت از نوع سکس آن از اينگونه ناهنجاريهاي روحي است به نظر من کسي که سکس نامشروع و از روي هوس دارد پاي بند به اخلاق نيست و روح او بشدت بيمار است . اين فرد ميتواند به ديگران هم آسيب بزند . متاسفانه کسي که به دنبال سکس است اگر بداند جسم او دچار مشکل ميشود و مثلا ايدز ميگيرد از آن صرف نظر ميکند ولي حتي اگر بداند روح او به بيماري بدتر از ايدز دچار ميشود برايش اهميت ندارد واين يعني انحطاط متاسفانه در ميان جوانان جامعه ما اين انحطاط زياد ديده ميشود که ربطي به دين داري ندارد بلکه مربوط به بي اخلاقي جامعه ما است واين بي بند و باري در جامعه ما به نام تمدن و اروپايي فکر کردن جاي خود را باز کرده در اين باره حرف زياد است در صورت ادامه بحث و با توجه به سوالهاي پيش آمده به اونها جواب ميدم . شاد وپيروز باشيد.

Continue Reading »