برای یکی از نوشته هام کامنت گذاشته که:
“بابا این دونفر از همدیگه استفاده کردن واسه بیشترشدن طرفداراشون…خود ویولت که یکی دوسال بعد فهمید و توی وبلاگشم نوشت…اون شبگیر هم همیشه پشت سر ویولت میگفت که ویولت دیوونس و نباید زیاد سربسرش گذاشت… البته ۷ود شبگیر هم دست کمی نداره آخه کی زنش میشه؟ تمام دخترایی که باهاش دوست میشدن یا میشن فقط بخاطر تیغ زدنشه ، خودشم دیگه سرخوردس با اون دوتا ازدواجش که هردو همسرش بهش خیانت کردن از بس این پسر دیوونس… استی اون نقش و نگار هاف هافو چه خبر؟ عین دختر ۱۴ ساله ها همه جا پر کرده بود خواستگار از آمریکا داره Laugh Laugh عین عجوزه پیر دنبال این بود که ببینه کی از شبگیر خوشش میاد بدو بدو بیاد به تو خبر بده و نظر بده دختره پیر بود Grin Grin حالا دختره اگه پیر بود ولی از تو و ویلی جونت که سالمتر و سکسی تر بود Laugh Laugh بدبختا اگه بدونین چه برنامه ها داشتن دخترا با شبگیر Laugh Laugh ولی خب شبگیر مجبور بود چیزی نگه از ترس ویولت دیونه وگرنه که اونجای دورنگ شبگیر رو همه دیدن Laugh Laugh Laugh همه جز ویلی بیچاره که خیلی تو کف شبگیر مونده … حالا تو هم کاش به آرزوت میرسیدی ما که بخیل نیستیم”
تایید کردم بدون یک کلمه پاسخ ولی عین کامنت رو برای شبگیر فرستادم و گفتم،سلام دیروز این کامنتا رو برام گذاشتن،تایید کردم ولی جواب ندادم،به نظرت کار درستی کردم یا باید جواب میدادم؟.
شب گیر برام جواب نوشت که،ویولت عزیز، میگن یه دفعه توى یه مهمونى، یه نفر با عرض معذرت تلنگش در رفت و یه صدایى بلندى توى سالن پیچید، خلاصه طرف با سروصدا و شامورتى بازى و (و شاید هم کامنت گذاشتن!!) این صدا رو انداخت گردن یه آدم بى گناهى مثل من و تو! وقتى همه ساکت شدند، اونى که قضیه افتاده بود گردنش گفت: باشه، قبول، کار من بود، اما من پیش هرکى شرمنده باشم، پیش صاحب گوز شرمنده نیستم!!!
حالا حکایت این کامنت هم یه چیزى توى همین مایه هاست، من واقعن هنوز هم وقتى یه آدم های مریضى مثل این بابا رو میبینم، دلم میگیره از این همه بخل و حسادت…
به هر حال من و تو که میدونیم بین ما چى بوده و چه ها که گذشته! یادش بخیر چه روزهایى بود و چه شب هایى!!!
حالا من فقط موندم این بابا از کجا اونجاى دورنگ منو دیده!!!
ولش کن و جواب ندادن به یه همچین مهملاتى، بیشتر باعث سوحتن طرف میشه، فعلن سر کار هستم، بعدن بیشتر برایت مینویسم… فقط از طرف من بهش بگو من هیچ وقت از ویولت نترسیدم، اما احترامى که برایش قائل هستم، خیلى بیشتر از احترامى هست که به بقیه میذارم، چون ویولت از خیلى از ما مردها، مرد تره و با مرام تر، مطمئنم که نویسنده اون کامنت، نمیفهمه مرام یعنى چى و البته مهم هم نیست، چون چیزهایى که اون آدم نمیفهمه، خیلى زیاده!!!
و با وجود نفهمی کامنت گذار اینقدر جواب شبگیر به دلم نشست که دلم خواست یه نوشته مجزاش کنم.
پ.ن: فکر نمی کردم این خز و خیلها هنوز تو فضای وبلاگستان باشن و به حیات نکبت بارشون ادامه بدن.
سلام
برای ادمی که در گذشته زندکی میکنه هنوز از گذشته حرص میخوره فقط باید متاسف بود
جوابی ندارم بدم قطعا اون ادم در باره خودش نوشته نه من
بالا رفتن سنو هاف هافو شدن قطعا شامل حال خودش هم میشهولی قسمت راست ماجرا اینه که بلی من با یک اقای امریکایی چهار سال ونیمه ازدواج کردم و خوشحالم اکر خیلی دلش میخواد مطمئن بشه که قطعا ربطی بهش نداره ایمیل بده من عکس های همه مناسبت ها که طی این سالها بوده و کرفتیم را براش بفرستم
البته من دختر نیودم دوتا بچه بزرگ داشتم! اگر ادمی دنیاش ادم های کامنت گذار تو یک وبلاگ هستند توجهش را به دنیای بزرک بیرون جلب میکنم کمی وسیعتر دنیا را ببینه البته من مسئله خواستگار را به ادم های خیلی کمی گفته بودم خیلی کم و نزدیک چون کلا روحیه محافظه کاری دارم
روزت خوش عزیزم
[پاسخ]
آره باباع تو راست میگی
ضمنن خانم محافظه کار ، دقیقن قضیه خواستگاری رو توی وبلاگت نوشتی….
[پاسخ]
دو پهلو نوشتیاااا
به رفیقت هم تیکه پروندی که در گذشته سیر نکنه
[پاسخ]
خواستم جوابت رو ندم ولی دیدم نمیشه و پررو تر از این حرفایی…حالا اینجا یه سئوال پیش میاد…اینجا وبلاگ و محل گذر منه و طبیعی ه رو خصومت شخصیت واسه من دری وری بنویسی،خب در مورد شبگیر هم باز قابل قبوله چون در موردش نوشتم و داغ کهنه ایی که روی دلت گذاشته رو تازه کردم… ولی به نقش و نگار چه مربوطه که کشیدیش وسط؟ جز اینه که یه رکبی از ما سه نفر خوردی و بعد سالها اومدی به شیوه خودت انتقام بگیری؟
بیچاره زیور 
[پاسخ]
داغ که بیشتر به دل تو گذاشته نه من…. ولی اون رکب
فک کنم تو بیشتر رکب خوردی 
ولی خب حالیت نیست… حالیتم باشه اصن به روی خودت نمیاری… جواب هم منتطر بودی بقیه بدن دیدی خبری نشد دیگه خودت دست بکار شدی… ولی خب چرا مثل قبل از زبون بقیه ننوشتی؟ دیگه اینو نمیدونم چرا
بیشتر میتونستم ادامه بدم ولی دیدم متوجه نشدی که چرا اسم زیور رو گذاشتم … اصلا بااااورم نمیشه ، قبلا باهوشتر بودی، هر چند خیلی هم نیاز به هوش سرشاری نداشت… دیگه ادامه نمیدم چون باعث میشه عذاب وجدان بگیرم…
راستش شوکه شدم. از فهم و درایتش! کپ کردم.
[پاسخ]
ویلی جان دقیقن کجای جواب شبگیر به دلت نشست؟ اون جا که کلن جوابت رو با تعریف یه داستان گوز شروع کرده؟ یا اونجا که گفته تو مردتر و با مرامتری؟ حالا یه شیشکی براش بفرست که مرامتو کاااملا یادش بیاد… اتفاقا دقیقا برات کامنت گذاشتم که به بهانه کامنتها دوباره سرصحبتت با شبگیر باز بشه و ذوق کنی… از اونجایی هم که همیشه اینجور کامنتها برای شبگیر شک برانگیز بود که شاید خودت مینویسی یه نشونی درش گذاشتم که مطمئن بشه تو ننوشتی… دقیقا جایی که معلوم میشه شب و روز و رابطه ای بینتون نبوده
پس حالا تا دلت میخواد جمله تو دانی و من و چه روزها و شبهایی بود رو با خودت زمزمه کن ذوقمرگ شو 
وااای چقدددد هم که طرفدار داری و اینجا کامنت بارون شده 
[پاسخ]
چه بوی سوختگی میاد. از سوختگی ذغال شدی.
[پاسخ]
یعنی تاسف حق مطلب رو برای ادمهایی مثل شما ادا نمیکنه.
[پاسخ]
با منی؟
[پاسخ]
نه. با زیور. حتی تاسف هم زیبنده!! اش نیست.
[پاسخ]
ویولت خیلی دوست دارم بدونم زیور خانم چند سالشه و تو ۱۸ سالگی چی بوده!!!!آدم رو یاد دعواهای عاشقانه دخترهای دبیرستانی میندازه
[پاسخ]
هاها بی خیالش
[پاسخ]