![](http://vili.special.ir/parsaimages/post_title_right.jpg)
ماه اسفند امسال،ماه گندی شده برام…از زمین و آسمون داره برام میاد…کلی نگرانی داشتم که البته به لطف بعضی دوستان کمتر شد…حالا نگرانی هام شروع کردن به زایمان،اونم چند قلو…
گفتم بنویسم یا همون بلند بلند فک کنم شاید اضطرابم کمتر شه…
از مشکلات مالی مثل دادن پول ِعیدی پرستار و پول ساخت بالابر قبلا هم ناله کرده بودم،اینروزا متوجه شدم که ویلچر برقیم شارژنگه نمیداره و برای اینکه به معضل برخورد نکنم هر روز باید دوبار شارژش کنم(چون باطری یا منبع تغذیه اش ،یه باطری تو سایز باطری ماشین ولی قابل شارژه)…پیگیر شدم،چون این ویلچر با توجه به اینکه یه دستم بیشتر کار نمیکنه و قادر نیستم چرخهای ویلچر معمولی رو بچرخونم،عصای دستمه و اگه از کار بیفته منم عملا یه گوشه خونه باید ساکن بمونم…بعد زنگ زدن به شرکت سازنده اش بهم اعلام کرد باطری نو بخوام براش بخرم،۵۰۰ هزار تومن باید بدم………………خلاصه اینم رفت رو بقیه خرجام و دغدغه های فکریم.
بالابر رو دوستی داره برام می سازه چون با توجه به تحقیقاتش و دیدن انواع بالابر و فیلمهاش تو یوتیوب،یه جمع بندی کرده و یه چیز مکمل همگی اونها داره برام میسازه که اگه طبق ایده اش درست بشه خوب چیزی میشه ولی خوب زمان بَره چون هم دست تنهاست و هم کمر درد گرفته بدجور طوریکه به قول خودش به ضرب و زور آمپول کورتون و قرص ژلوفن سرپاست و داره کار رو ادامه میده…نمی تونه فاصله بندازه و بخودش استراحت بده چون من بالابر رو برای تعطیلات می خوام چون یه ۱۷ روزی پرستارم نیست و داره میره تعطیلات و منم نتونستم جایگزین قابل اعتماد بجاش پیدا کنم و با توجه به پیر بودن پدرو مادرم و عدم توانشون برای بلند شدن از تخت احتیاج به کمک دارم و نیازمند داشتن بالابر وگرنه که باید تو شاش و گهم غلت بزنم چون نمی تونم از جام بلند شم و برم دستشویی… اینم شده یه دغدغه فکری دیگه.
چهارشنبه سوری موندم چیکار کنم،چون خانواده که میخوان برن با تور بیرون(نگین چرا و واسه چی میخوان تو رو تنها بذارن؟که با توجه به ۱۷ سال مریض بودنم،حق میدم که اونها هم ببُرن و خسته بشن و روزهایی هم بگن گور باباش!!!) و چون با اتوبوسه،قاعدتا من نمی تونم برم…اگه بخوام رو تختم دراز بکشم تا اونها بیان چون ساعتش طولانیه و همش به پشت خوابیدن سبب میشه پام درد بگیره و آروم نگیره و چون کسی خونه نیست نمیشه کمک کنه تو جابجاییم( یعنی پدرم هست ولی چون بالای ۸۰ سال سن دارن،بود یا نبودش برای من فرقی نمیکنه) اگر هم بخوام بشینم رو ویلچر تا اونا بیان ،باسن درد میگیرم.چهارشنبه سوریه و هم به نوعی گرفتار و نمیشه توقع داشت دوستی به کمکم بیاد… اینم یه دغدغه دیگه.
اصلن میدونی مشکل کجاست؟ اینه که همه مشکلات و من خودم میخوام حل کنم و اصلن هیچیش رو به خدا و کَرَمش واگذار نمی کنم… همینه که هی حرص میخورم و ام-اس میگیرم و در آخر ویلچر نشین میشم.
از این همزمانی ها که پدر در میارن هر از گاهی برای همه پیش میاد ویولت جون. خیلی هم سخته ادم بی خیالشون بشه!![In Love In Love](http://vili.special.ir/wp-content/plugins/tango-smileys-extended/tango/in-love.png)
خودت اصل مطلب رو گفتی تو همون دو خط آخر! خوش بحال اونهایی که خوش خیالن ذاتا!
من مطمئنم یکی از دوستان باهات تماس میگیره که چهارشنبه سوری رو با هم بگذرونید
[پاسخ]
قربون افکار مثبتت
بووووووووووووووس
[پاسخ]
سلام دوست عزیز
قبلا محدود کامنت برات گذاشته بودم.البته زیاد فعال نیستم.میتونم یه شماره کارت ازت داشته باشم.البته اگه اشکالی نداره.منم یه بیمار ام اس هستم . بالاخره اول خودمون باید بهم کمک کنیم دیگه مگه نه
اگه میشه برام ایمیل کن ممنون
[پاسخ]
عزیزم به شما روا نیست- ممنون از محبتت
[پاسخ]
بازم سلام
چرا روا نیست. راستش فعلا اوضام بد نیست دخل و خرجم میخونه . خوشحال میشم کمکت کنم درحد توانم پس لطفا دریغ نکن .
منتظر ایمیلت هستم. dont worry
[پاسخ]
یکدنیا سپاس
ویولت جون سلام.امیدوارم همه مشکلاتت مثل برف آب بشن برن زیر زمین.و اما یه سوال داشتم.می خواستم اگه زحمتت نیست راجع به بالابر یه کم بیشتر توضیح بدی که چه کمکی و چه جوری ،بهت می کنه.یا اگه عکسی یا سایتی سراغ داری برام بذاری .چون حقیقتش ما هم یک بیمار ام اس داریم و بلند و کوتاه کردن اون رو مامانم انجام می ده که البته خیلی هم سخته. پیشاپیش از لطفت ممنونم
[پاسخ]
بذار مال من درست شه -بگو همونی که برای من ساخته براتون بسازه چون خیلی عالیه(اگه خوشت اومد)-ایرانی هاش که خیلی افتضاحن انگار مریض رو می پیچن تو گونی سیب زمینی!!!-ولی اینی که برای من داره میسازه خیلی عالیه-تموم شه عکس و فیلم میذارم
[پاسخ]
مرسی ویولت جون.پس من منتظرم.می بوسمت
[پاسخ]
سلام مریم جان
عکس بالابر رو گذاشتمببین می خوای-به دردتون میخوره یا نه
ویولت جان سلام
می دونم که با صدای بلند فکر کردی و همه چیزهایی که گفتی یک گفتگوی درونی بوده اما حتی در عالم خصوصی خودت هم و در گفتگو با دل و روح خودت از گل نازکتر چیزی به خودت نگو. همیشه از جایی که فکرش را نمی کنی اتفاقی می افته که خط بطلان می کشه روی همه ناامیدی هات.
نمی دونی خواندن اینکه از اندیشیدن به تنهایی و ناتوانی ذهن ات خسته شده چقدر درد کشیدم. از اینکه هیچوفت کاری برات نکردم واقعا متاسفم. چند خط کلمه به چه درد می خوره من باید پیش ات می بودم
[پاسخ]
بووس عزیزم
همین که هستی خودش نعمته
[پاسخ]
دلم خیلی برات تنگ شده. ببخش که من در تلگرام نیستم. دو ماه دیگه برمیگردم
[پاسخ]
دوماه دیگه میای ایران؟آخ جون
عزیز دلم. دیروز توی کانال مطلبت را خواندم و تا همین الان ذهنم درگیرت شده. کاش از دستم کمکی برمیآمد. کاش یکی از همانهایی که یک وقتی از قِبل وبلاگت برای خودشان اعتباری میخریدند حالا بودند تا تعارفی خشک و خالی حداقل بکنند.
اَه بگذریم…
کاش قدرتش را داشتم میآمدم پیشت عید را میگذراندیم. میشد حتی حداقل کنارت باشم حتی اگر با همین وضعیتم نمیشد کاری برایت بکنم …
دلم گرفته ویولت جان. دلم از دیروز که خواندمت گرفته.
چقدر این بیماری نفرتانگیز است …
[پاسخ]
عزیزم ننوشتم که دل کسی بگیره فقط بلند فکر کردم و برای کمک به خودم مکتوبش کردم…همین
[پاسخ]
ولی من دلم گرفت
چون نمیتونستم کمکت کنم.
[پاسخ]
همینکه گفتی خوندمت و فهمیدمت…خودش کمکه…همیشه که همه چیز مالی نیست قربونت برم
هرکسی بنا به توانایی خودش کمک میکنه
منم فکر می کنم دوستی بهت زنگ میزنه و میگه چهار شنبه سوری که هیچ تمام عید رو دوست داره باهات بگذرونه .. نگران نباش همیشه در آخرین لحظه امید خودش رو بهت می رسونه !![In Love In Love](http://vili.special.ir/wp-content/plugins/tango-smileys-extended/tango/in-love.png)
[پاسخ]
باهات کاملا موافقم-در مورد مشکل مالیم که بهم ثابت شد
[پاسخ]
[پاسخ]
چهارشنبه سوری چطور بود؟
[پاسخ]
ظاهرا خوب بوده و پر ترافیک-من بیرون نرفتم
[پاسخ]