پنج شنبه خونه یکی از دوستان دبیرستانی دعوت بودم.
در اینکه چقدر خوش گذشت بماند…بعد بیست و خورده ایی سال ۱۰ نفر دور هم تو خونه جمع شده بودیم و من باز به این نتیجه رسیدم که چقدر جنس دهه پنجاهی ها خوب در اومده!!!.
بعد تموم شدن مهمونی اومدم بیام بیرون که دیدم ای دل غافل آسانسور خرابه و با وجودیکه اکثرا رفته بودن باقی مونده دوستان با هم کمک کردن و ویلچر من و آوردن پایین ( دو طبقه) …
دوستی دیروز این متن رو تو تلگرام تقدیم به من کرد،چون خیلی قشنگه با شما هم به اشتراک میذارم:
Continue Reading »
فعالیتم تو وبلاگ و فیس بوک خیلی کم شده.
علتش هم اینه که معتاد ورق بازی آن لاین شدم… از موقع جوونیم عاشق ورق بازی بودم… الانم که یک گروه ورق باز فارسی زبون پیدا کردم…آی کُری می خونم… جوری که انگشت هام دیگه نای تایپ کردن ندارن!!… اولش که میدیدن چقدر باحالم! به خیال خودشون می خواستن مُخ زنی کنن(عکسم غلط اندازه) و ازم می پرسیدن چند سالته؟ بعد که می گفتم ۴۳!! می گُرخیدن.
دیگه فک کردم من چیم از اون کاریکاتوره که مامان بزرگه چت میکنه و میگه دختر ۲۰ ساله ام، کمتره!!! خوب من چیکار کنم خوب موندم و اصن به یه خانوم ۴۳ ساله نمیرم!!!.منم دیگه راستش رو نمی گم.
خلاصه اگه من و تو جماعت ورق باز دیدین تعجب نکنین.