میدونم که بحث تابویی رو پیش کشیدم و اظهار نظر کردن در موردش هم تجربه می خواد و هم کمی جسارت(البته از نظر من کم،شایدم زیاد) برام جالبه که کسی جرات کامنت گذاشتن چالشی که منجر به بحث بشه رو نداره…واقعا جراتش نیست یا حرف و تجربه ایی وجود نداره؟… اگه مسئله جرات است و ترس از شناسایی و و و خب با اسم مستعار کامنت بگذارید ولی اجازه بدید من نوعی تو تجربه شما شریک بشم و از شما بیاموزم…عمری جامعه سانسورمون کرده و باید و نباید ِ بعضا غلط پیش رومون قرار داده…برای تغییر باید از خودمون شروع کنیم…بگو بگذار بیاموزم.
ویولت عزیز به شخصه تجربه ای ندارم. اما فکر می کنم با نظرت موافق باشم. حتی فکر می کنم برای خانم ها بعد روحی می تونی پررنگ تر باشه تا بعد جسمی. و فکر می کنم حتی اگر یک رابطه جسمی خوب داشته باشی اما عشقی در کار نباشه در نهایت احساس خلا شدیدی بهت دست میده.
[پاسخ]
مرا بخوانید
[پاسخ]
من همیشه همین عقیده رو داشتم و سعیم بر این بود که همسرم رو در این زمینه کاملا راضی نگه دارم اما هر چی بیشتر ÷یش میرفتم فهمیدم که نه .این اون چیزی نیست که برای بقای زندگیمون لازمه .این تنها چیز نیست /الان درک کردم و فهمیدم که تا مردی روح همسرش رو لمس نکزده باشه ….تا روح اونو نوازش نکرده باشه و تا اونو عمیقا درک نکرده باشه توجه به جسم زن تنها اونو عرذا میکنه و بس! و هیچ پیشرفتی تو زندگیش حاصل نمیشه ….و چه بسا به بن بست میرسه ….مردی که قلب یه زن رو تسخیر کرده باشه میتونه جسم اونو داشته باشه ….در واقع اگه کسی ناراضی باشه و فقط صکص داشته باشه درسته که ظاهرا به عرقاسم رسیده اما اون عرقاسم واقعی وقتیه که روحش ب عرقاسم برسه نه جسم و ظاهرش .. امیدوارم منظورمو درست رسونده باشم ….
[پاسخ]
من با طرفم توی رابطه ی جنسی هیچ مشکلی ، هیییییییییییییییچ مشکلی، نداشتم و واسم خیلی خیلی عالی بود. اما چون فکر هم رو درک نمیکردیم بعد از ۳ سال جدا شدم. ولی توی اون ۳ سال رابطه ی جنسی خیلی به دوام رابطه کمک کرد اما به هر حال آخرش تموم شد…
[پاسخ]
ویلی جون تجربه من میگه هر دو مورد مهم هستن و البته نسبی زمانی که جوونتر بودم بیشت احساسی و ارمانگرا بودم یعنی قلب طرف برام مهم بودوهمین راضیم
می کرد بایدبگم بعضی وقات خانمها هم تجربه اینو دارن که با یکی فقط بخاطر سک سش باشن … البته هر دو را با هم داشته باشی ایده ال وبقای یه رابطه به هر دو نیاز هست
[پاسخ]
تا لحظه ی عزیز تو و من یکی شدن
باقی نمانده فاصله ای جز دو پیرهن
بگذار تا همیشه بماند دخیل وار
این یادگار از من و تو بر ضریح تن
این خوشتر از تمام خوشیها برای تو
این خوشتر از تمام خوشیها برای من…
اگر از این پس، تمام نوشته هایت را هم برای گفت و گو در خصوص این موضوع بگذاری، باز هم وقت و زمان و صفحه کم می آوری!
به شکل تیتر وار وخلاصه چند نکته به ذهنم می رسد که می گویم:
۱_مثل فهم ما از هر چیزی که منحصر به شخص ما است، این موضوع هم کاملا منحصر به فرد است. ضمن آنکه مشکل وقتی بزرگی خود را به رخ می کشد که این امر (رابطه جسمی و روحی و غایت و نهایت ارضاء و رضایت در آن ) کاملا دو طرفه است و تطابق دو نفر و رسیدن به درکی عمیق و مشترک و اظهار نظر در مورد آن، بس دور از دسترس قطعیت است.
تجربه ها هم قابل اتکا نیست، چون ما در هر رابطه ای حالی مخصوص به آن لحظه داریم!
در سفر و فضایی دونفره و سرخوش از همجواری،
در یک پیاده روی پر از احساس در زیر باران،
خسته و دل شکسته و از یک مشغله ی تلخ کاری به خانه بازگشتن،
در جستجوی پناهگاه و مفرّ به آغوش همراهت خزیدن،
در همهمه ی یک روز پر ماجرا کنار هم آرمیدن
و… هرکدام اثری از یک حس خاص بر تن و روح باقی می گذارد.
اما همیشه احساس های کلی و قابل شرح هم هست. لابد خوب می دانی که موضوعاتی مثل عشق، چشیدنی و به نوعی، حلوای تن تنانی اند و تا نخوری، ندانی اند! باید چشیده باشی والا با گفتن و دانستن چیزی برای کسی حل نمی شود!
شرع و قانون کشیدنی باشد
عشق و ایمان چشیدنی باشد
مثلا همه ی ما بچه ها را دوست داریم و مثلا با فرزندان خواهران و برادران و… کلی حال می کنیم و یا مثلا به عنوان یک معلم، از وجود دانش آموزانمان لذت می بریم ولی، این کجا و بچه دار شدن و حس پدری و مادری را با تمام وجود چشیدن کجا!
۲_ انسان موجودی چند وجهی است که به شکلی کلی همه از روح و تن نام می برند. اما روح چقدر آمیخته با تن است و تن، چقدر ممزوج با روح، یک دنیا حرف می طلبد… نمی خواهم خیلی وارد این موضوع بشوم اما، انسان هایی را دیده ام که چنان در رابطه جسمی و جنسی اند و چنان هستی را با این حس تعریف می کنند که گویی چیزی برتر از آن وجود ندارد. و از سویی کسانی را که گویی همه حسند و روحند و هیچ از تن ندارند. برای هر کدام از این تیپ آدم ها، رابطه معنای خودش را دارد.
۳_من فکر می کنم عاشقی را تجربه کرده ام و شاید مستی هایش را ذره ای چشیده باشم و شوق هایش را… و دردهایش را…
و فراق و جدایی را
و حسرت را… و آه از حسرت!
در لذتی مدام زیستن … و شوقی لحظه به لحظه فزاینده؛ … و بودن هایی با اویی که شاید نیست…!
قصه فراتر از جسم و ارضاء است. بوی تن، نگاه، حرکات تن و بدن و دست و موها و لب ها و… سکوت… (که هزار گفتنی دارد در آن)… و هم جواری… و نشستن… حس کردن… و لمس کردن دست هایی پر از حرف… و فشردن و درآغوش کشیدن و…
نهایتی ندارد ارضاء تن و روح در این حالات. نوعی اوج گرفتن و رهایی است!
۴_ زمانی باور داشتم که بیش از نود درصد رابطه مربوط به روح است و وقتی روح به درصد بالایی از اقناع و آرامش رسید، آنگاه یک هم آغوشی، به اوجی می رساند روح را که دست نیافتنی است!
اما تجربه و شاید افزوده شدن سن و تغییر و عمق یافتن نگاه به هستی، مرا به نوعی درک دیگرگون متوجه کرده است.تن هم برای خودش دنیایی است با تمام نهان ها و رازهایش. مثالی بزنم. ما شاید کسی باشیم که هیچگاه به شکلی حرفه ای فوتبال بازی نکرده باشیم و یا شنا را نیز… و دویدن سرعت… و پرش با نیزه… و یا تنیس! اما دقت کرده اید با چه لذتی به تماشای این فعالیت ها و مثلا رقابت های المپیک می نشینیم!؟ و گاهی حتی در حین تماشا ناخودآگاه دستی و یا پایی می جنبانیم… گویی به آن ورزشکار با زبان تن می گوییم که اینگونه باش!؟
منظورم چیست!؟ تن نیز زبانی دارد که اتفاقا همه فهم تر از زبان رسمی و گویا است! در هم آغوشی بدون هیچ صحبتی، می شود لذت ها برد از یک به ظاهر بیگانه! فقط با زبان تن.
پس شاید کسانی که به هر دلیلی نمی توانند همصحبت خوبی برای هم باشند، می توانند با تن هاشان، تنهایی هایشان را بزدایند و پر کنند از رضایت!
بدا که از غزل من لبی نمی نوشی
<>برایم بخوان و نوبر کن
سرودهای مرا فتح کردن آسان است
نگفته های مرا میتوانی از برکن
و نقطه چینی اگر بین شعر و من باقیست
تو آن نباید را،نقطه نقطه کمتر کن
کمی به فکر غزلهای ناتمامم باش
که این قلم شده را شرمسار جوهر کن
[پاسخ]
حرفات و قبول دارم
ولی با توجه به حرف تو که از قضا درست هم هست،این بحث و مقوله خیلی گسترده میشه که منظور نظر من نیست،حداقل تو این بحث و اینجا
[پاسخ]
بدا که از غزل من لبی نمی نوشی
<>برایم بخوان و نوبر کن
سرودهای مرا فتح کردن آسان است
نگفته های مرا میتوانی از بر کن
(کلمه مرا ببوس از شعر بالا ناخواسته حذف شده بود)
اشکال و نقص قصه اینه که اگه فقط به خاطرات و نقل تجربیات اکتفا بشه، وضوح موضوعات گنگ و نامفهوم می مونه. چطور میشه بدون هیچ توضیحی تعریف کرد که مردی چند روز رو با دختر خانمی تنها و در یک خانه بوده است و این همنشینی هم محصول سه چهار سال رابطه ی دوستانه بوده و اون مرد نتونسته وارد هیچ رابطه جسمی و جنسی بشه!؟
یا مثلا خانمی فقط از سر تفنن و کنجکاوی با کسی هم بستر بشه و بعد بگه که هیچ توضیحی برای این کارش نداره!
دنیای عجیب و پر از ابهامیه این موضوع!
[پاسخ]