همیشه واژه “اولین بار” یه حس خوب،مطبوع و گرمی برات داره… اصن قلقلکت (؟) میده. مثل خاطره اولین روزی که رفتی مدرسه یا دانشگاه یا چه میدونم سرکار…اولین باری که بوسیده شدی یا بوسیدی، خاطره اولینباری که قدم گذاشتی تو یه دنیای دیگه مث مادر یا پدر شدن یا حتی دنیای زنانگی یا مردانگی….
وقتی خیلی از کارها برات عادت و روتین زندگیت نباشه،ممکنه انجام خیلی از کارهای منفی هم همیشه به یادت بمونه و برات اولین بار باشه ولی اینبار با یه طعم ِ گس یا حتی تلخ و گزنده.
مثل چی؟
مثل اولینباری که تلفنش رو جواب ندادی یا حتی بدتر قطعش کردی. اولینباری که با شنیدن صداش یا دیدن عکسش قلبت به ضربان نیفتاد و تو دلت قربون و صدقه اش نرفتی اولینباری که تلفظ اسمش یا شنیدن نامش قلبت رو به لرزه ننداخت…
این اولینبارها هم همیشه یادت می مونه ولی یادآوریش نه تنها خوشایند نیست بلکه حتی ممکنه یه بغض گنده و سر نگشوده رو مهمون قلبت کنه.
پ.ن: اگه برای خودت و یه رابطه ارزش و احترام قائلی نگذار هیچ وقت اولین بارها از نوع دوم تجربه بشه اگرم قائل نیستی که خُب هیچی.
چه یادآوری خوبی کردی ویولت جون. منهم توی ذهنم یک عالمه اولین بارهای خوشایند دارم.
فکر کنم وقوع اولین های از نوع دوم گاهی پیش میان چون یک رابطه باید تموم بشه، یک رابطه کاری که باید تغییر کنه و الی آخر. همیشه هم خواست خود آدم در میان نیست و لاجرم بی احترامی در میان نیست. خیلی اوقات محرک تغییرات بیرونی هستند.
اما وقتی درونی هستند صد در صد باهات موافقم. در این موارد میشه با کمی تحمل و حوصله جلوی خیلی تلخی ها رو گرفت و از این اولین های ناخوشایند ایجاد نکرد.
[پاسخ]
اوهوم
[پاسخ]
توان ِ گفتن ِ آن راز جاودانی نیست
تصوری هم از آن باغ ِ ارغوانی نیست!
پر از هراس و امیدم ، که هیچ حادثهای
شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست
ز دست عشق بهجز خیر، برنمیآید
وگرنه پاسخ دشنام مهربانی نیست
درختها به من آموختند فاصلهای
میان عشق زمینی و آسمانی نیست
به روی آینه پرغبار من بنویس
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست
فاضل نظری
اولین باره های هماره؛ جنسشان از عشق است
حتی آن “مباد” و “مبیناد” هایی که تلخند.
روزی از دوست اهل دلی پرسیدم از تنفر!… راستش؛ چون نه تجربه اش کرده بودم و نه می دانستمش.
پاسخی داد که از خود بی خودم کرد و ساعت ها مثل تن سرمازده ای از درک مفهوم تنفر می لرزیدم.
گفت: عشق دریاست و تنفر معکوس دریا!
می گفت اگر دریا را معکوس کنی و سطح صاف و یک دستش را بر زمینی مسطح بگذاری چه می شود!؟… تمام قعر ها و پستی و بلندی های کف دریا؛ چونان کوه ها و دشت ها؛ خود را به رخ خواهند کشید… عشق و تنفر گاه؛ این چنین در هم آمیخته اند!
تلفن های بی جواب هم از سر عشقند شاید… معکوس عشقند… و بی بدیل و تلخی شان چون شهد های اولین باره ها؛ ماندگار!
بعد از آن تلخی ها؛ ما دیگرگون می شویم… دیگری می شویم… درست مانند روزی که با عشق؛ از نو می شویم و دیگر شدنی “دیگر”ی!
[پاسخ]
عجب پاسخی…. من که تسلیمم در مقابل این جواب
[پاسخ]
جالبه که اولبنبارهای نوع دومت چیزهای شبیه “اولین باری که تلفنمو جواب نداد” یا “اولین باری که نخواست منوببینه”نیست بلکه تو اولین بارهای نوع دوم تو خود طرف دیگه رابطه رو نمی خواد و قلبش دیگه نمی لرزه اونوقت این آدم چرا باید بغض کنه؟!یعنی به نظر تو حتی کسی که نامردی می کنه و رابطه رو تموم می کنه هم بغض می کنه؟!من فکر نکنما!
[پاسخ]
به نظر تو تموم کردن یه رابطه یعنی نامردی؟…من اینطور فکر نمی کنم
بعدشم وقتی توئه نوعی اصن عادت نداری به عکس العملهایی چون “جواب ندادن به تلفن ِ یه فرد خاص” وقتی به نهایتی میرسی که اینکار رو بکنی…میشه اولینبار و این حس ثبت میشه تو خاطرت…. البته این نظر منه
[پاسخ]
آخ که چقدر لحظه شماری میکنم برای روزی که قرار برای اولین بار دیگه با دیدن عکسش ضربان قلبم تند تند نزنه یا با شنیدن نامش قلبم به لرزه درنیاد، اتفاقاً تنها روزیه که دیگه از اون بغضای گنده خبری نخواهد بود
بی صبرانه منتظر این اولین بارم
[پاسخ]
خب آره…اینجوری هم میشه نگاه کرد
[پاسخ]
دوست دارم این متنت حک بشه توی ذهنم
[پاسخ]