عشق من رفت به تن خاک

می ترسم…خسته ام… گریه می کنم و گریه می کنم.
انگار یه چیزی تو گلوم گیر کرده،یه بغض گنده است و پایین نرفتنی. از چی می ترسم؟این بُهت! این شوک و این بی حوصلگی از کجا میاد؟
همیشه تغییر و تحول تو جسمم و میزان سلامتیم می ترسوندتم…اینکه با چشم دل ببینی داری بخشی از تواناییت رو از دست میدی،ترسناکه.نیست؟
عادت ندارم از احساس گَندَم حرف بزنم…ولی می تونم بنویسم…پس بهتره بعد این چند روز سکوت بنویسم. از خودم و ترسهام.
می دونم الان چون دوران گذره،ترسیدم و وحشت زده ام…ولی همینکه این دوران بگذره…هر چقدر هم ناتوان و رنجور بجا بمونم،دیگه نمی ترسم و عادت می کنم…عادت می کنم به پیش آمد جدید و می پذیرمش،چون همیشه.

پ.ن:عنوان مطلب وام گرفته شده از شعر گروه The Ways


نظرات شما


  1. مهناز در 12/30/08 گفت :

    ویولت بانوی استوار … امیدوارم اینجور که میگی نباشه برات بهترینها رو از خدا می خوام ..

    [پاسخ]


  2. یاس در 12/30/08 گفت :

    چرا ترسناکه. یه خار که میره تو دست آدم کلی می ترسوندت که نکنه ال بشه و بل بشه. شرایط تو که دیگه جای خود داره. اما همیشه به بهترین شکل از پس همه چیز بر اومدی.
    دوستت دارم عزیز دلم.

    [پاسخ]


  3. فریبا در 12/30/08 گفت :

    چه دلگیر…
    امیدوارم هر چه زودتر دوران بد بگذره با حداقل تاثیر بد
    ویولت قوی و امیدوار …الگوی خیلی از ما آدم های به ظاهر سالمه..

    [پاسخ]


  4. ستاره در 12/30/08 گفت :

    perfect woman, be strong as usual

    [پاسخ]


  5. گیتی در 12/30/08 گفت :

    نمی دونم چرا زندگی گاهی اینقدر سخته…. نمی دونم…

    [پاسخ]


  6. پوپک در 12/30/08 گفت :

    من هم این روزها خیلی غمگینم. اینجا سر زدم و آدرس چند تا مشاور و روانپزشک را دیدم که انگار برای من نوشته شده بودند! خوب می‌شویم ویولت جان. خوب می‌شویم.

    [پاسخ]


  7. ماه در 12/30/08 گفت :

    عزیزم ایشا ا.. زود بهتر می شی. تو که به همه خواننده هات انرژی مثبت می دی همیشه، الانم هرکی بخونه نوشته ات رو برات انرژی مثبت می فرسته. تاثیر این همه انرژی مثبت رو نمی تونه تصور کنی عزیزم. منتظر نوشته ها ی بعد از رسییدن امواج مثبت هستم.

    [پاسخ]


  8. نسرين در 12/30/08 گفت :

    اينروزهاى من هم خيلى دردناك و زجر اور است، دل شكسته و تنها و غمگينم، خدا صدايم را بشنود ارزوى بهبودى و سلامتيت را با تمام وجود از خدا مى خواهم، براى من هم دعا كنيد ، مشكل دارم

    [پاسخ]


  9. Mona در 12/30/08 گفت :

    ويولت..

    [پاسخ]


  10. گیســو در 12/30/08 گفت :

    عزیزم… نمیدونم چی بگم..

    [پاسخ]


  11. شراره در 12/30/08 گفت :

    کاملا درکت میکنم صبور باش خدا با صابرین است

    [پاسخ]


  12. نيك در 12/30/08 گفت :

    سخته…فقط مي تونم انرژي مثبت بفرستم

    [پاسخ]


  13. Sami در 12/30/08 گفت :

    با خودمون میگیم عادت میکنیم و با صراحت ای وصف ناپذیر این جمله رو تکرار میکنیم . چیزی که اما هیچکس نمیپرسه اینه که به چه قیمتی عادت میکنیم ؟؟

    [پاسخ]


  14. ال در 12/31/08 گفت :

    مدتی فقط نشستم و به نوشته ات نگاه کردم… فکر کردم که برای این نوشته ای که اینجور از ته دلت براومده چی میشه نوشت؟ هنوز نمی دونم. فقط می دونم به هیچ عنوان “رنجور و ناتوان” نخواهی موند. من یکی از معدود باورهام اینه که امکانات و توانایی های ما نزدیک به غیر قابل تصوره. اکثر ما با مینیمم توان جسم و روحمون زندگی رو می گذرونیم. مطمئنم که این دوره گذر و هر دوره دیگه فقط منجر به این میشه که توانایی هایی که تا حالا ازشون آگاه نبودی رو بکار ببری و قوی تر از قبل همه چیز رو پشت سر می ذاری. مطمئنم. می بوسمت

    [پاسخ]


  15. Elham Shamsi در 12/31/08 گفت :

    ویولت عزیزم همون طور که گفتی این دوران گذره و ان شاءالله که پس از طیِ این دوران مثل همیشه سرزنده و باانرژی ببینیمت.

    [پاسخ]


  16. ماندالا در 12/31/08 گفت :

    هممون بالا و پایین داریم همه…

    [پاسخ]


  17. نوشین در 12/31/08 گفت :

    ویولت جون تو که از به چالش کشیده شدن واهمه نداشتی…این بار هم مثل دفعه های قبل…اگه چیزی داره برات شاخ و شونه می کشه و می خواهد بترسوندت دست پیش بگیر و توی دلش را خالی کن. بگذار اون اول بترسه حالا هر چی که هست…جای زخمهای قبلی تو بهش نشون بده بگو ما اینیم دیگه!! جیگرش را داری بیا جلو!

    [پاسخ]

    shirin در تاریخ آگوست 31st, 2012 ساعت 2:18 ب.ظ پاسخ داد :

    Like * 1000!

    [پاسخ]


  18. منم میگه همه ما چشموون به نقطه عطف زندگی امیده که ار نگاه تو در سخت ترین شرایط ها عالی نگریسته شده و مملو از انرزی مثبت بوده پس پیش بسوی بودن ای سر قافله سالار من

    [پاسخ]


  19. محمد در 12/31/08 گفت :

    سلام وبلاگ زیبایی داری اگه خواستی منو با نام جوان آینده لینک کن لینک شدی.

    [پاسخ]


  20. محسن در 12/31/08 گفت :

    سلام گلم …

    توی این 8/9 سالی که باهات همراه بودم از این دورانها زیاد داشتی که به خوبی و خوشی ازش گذر کردی و وقتی بعدش اومدی برامون تعریف کردی که چطور اون دوران و به بهترین شکل گذروندی همه انگشت به دهن موندن و به امید و استواری و قدرتی که در وجود تو بوده غبطه خوردن و صدها بار دیگران این جمله و واست کامنت گذاشتن که :

    “ویلی جان خوشبحالت … ما آدمایی که به ظاهر سالم هستیم خیلی از تواناییهای تورو نداریم و هر موقع از زندگی و این دنیا خسته میشیم پناه میاریم به این صفحه بنفش رنگ و از خودمون خجالت میکشیم و انرژی میگیریم و میریم سراغ زندگیمون”

    حالا نه دقیقا مثل همین جمله بندی که من نوشتم … ولی معنی و مفهوم کامنتاشون همین چیزی بود که من گفتم …(هر کدوم از دوستان باور نداره میتونه آرشیو حداقل 4 سال پیش به قبل و مطالعه کنه …)

    ویلی تو کوه صبر و مقاومتی … دنیای احساس و محبت و عشقی …

    منکه به شخصه یه چیزایی از تو یاد گرفتم که تو هیچ کتابی نمیشه پیدا کرد و هیچ استادی توانایی آموزوش دادن راه و روش زندگی تو شرایط سختی که تو باهاش دست و پنجه نرم میکنی و نداره …

    زمانی که از اپیلیدی کردنت با یه دست مینوشتی من از خودم که به ظاهر سالم بودم برای اینکه از روی تنبلی دو روز بود که صورتمو اصلاح نکرده بودم خجالت میکشیدم …
    وقتی که صبح بیدار میشدی و با وجود اینکه هیچ برنامه ایی برای بیرون رفتن از خونه نداشتی ولی بازهم برای دل خودت آرایش میکردی از خودم بخاطر اینکه حوصله رفتن به آرایشگاه و نداشتم خجالت میکشیدم …
    وقتی برای گذشتن از روی جوب زمین خوردی و اجازه ندادی کسی بهت کمک کنه و گفتی من خودم بایذ بلند بشم و از جوب رد بشم و ماهها این کارو تکرار کردی من از خودم که بخاطر خرید دوتا نون کلی غر میزدم خجالت کشیدم …
    وقتی اون مسافت طولانی و تا اسپانیا با اون دوستت طی کردی و اون مشکلات برات پیش اومد من از خودم که طاقت یک ساعت ترافیک و نداشتم خجالت کشیدم …
    وقتی که داوطلب شدی اون راه جدید درمان ام اس و روی تو امتحان کنن من از خودم که نرفتم دوقطره خونم و اهدا کنم (اونموقع نمیدونم بخاطر چی هموطنامون احتیاج به خون داشتن …) خجالت کشیدم …
    وقتی که تو فیلم زن در سایه ام اس گفتی از زندگی همسرت اومدی بیرون که مانع پیشرفتش نشی ولی این تو بودی که اوج گرفتی از خودم که 34 سال عمرم و به بطالت گذرندوم خجالت کشیدم …
    شاهکار آخر هم که این رادیویی هست که راه انداختی …
    بذار این یکی هم بگم ویلی …
    وقتی که 36 قسمت از راذیوت گذشته بود و من تازه فایلهایی و که دانلود کرده بودم و گوش دادم باز هم به قدرت و توانایی و پشتکارت غبطه خوردم و از خودم خجالت کشیدم …
    شاید دوستان بگن من آدم تنبلی هستم … ولی باید بگم تواناییهای تو در زندگیت باعث غبطه خوردن خیلی ها شده فقط مدلش فرق میکنه …
    وقتی که از سالن خانه هنرمندان اومدیم پایین و تو برای فوت کردن اون شمع خودت روی پاهای خودت ایستادی و شمع و فوت کردی پیش خودم گفتم از ویلی کمتر از این نباید توقع داشت … ویلی تمام تواناییهاش برمیگرده که خداروشکر تا حدودی هم برگشته … اینو من نمیگم … بلکه دکتر فیزیو تراپتم تایید کرده …
    راستی ویلی شاید خودت حواست نباشه ولی صحبت کردنت تو برنامه های رادیویی نسبت به قبل صددرصد بهتر شده … من که بر نامه هارو پشت سر هم گوش میدم متوجه این موضوع شدم … یعنی تو این برنامه های اخیرت صحبت کردنت اصلا فرقی با دیگران نداره … این یعنی علاوه بر پاهات توانایی های کلامیتم برگشته …
    ببخشید که این کامنتم طولانی شد … فقط خواستم گذشته رو بهت یاد آوری کنم و بگم که باعث افتخار ایران و ایرانی هستی … تو یه معلم و استادی هستی که درس چگونه زندگی کردن و به تک تک خوانندهات دادی …

    به جوونیم قسم همه اینایی که گفتم عین حقیقت بود و بدون ذره ای تملق و چاپلوسی و یا اینکه بخوام دلداریت بدم … همونجور که گفتم فقط خواستم بهت یادآوری کنم که باعث افتخارمونی و خیلی چیزا ازت یاد گرفتیم …

    [پاسخ]

    violet در تاریخ آگوست 31st, 2012 ساعت 12:48 ب.ظ پاسخ داد :

    Big Frown کامنتت اشکم و درآورد پسر…ممنون

    [پاسخ]

    نیمه پنهان در تاریخ آگوست 31st, 2012 ساعت 1:29 ب.ظ پاسخ داد :

    و من خجات کشیدم از کامنت این دوست محترم که سالهاست دارم می خو نمت و دریغ از کامنت برای ویولت …
    البته مقداریش ربط به شیرازی بودنم داره … ایکن شیرازی نداریم ؟

    [پاسخ]

    یاس در تاریخ آگوست 31st, 2012 ساعت 4:05 ب.ظ پاسخ داد :

    واقعا همینطوره که ایشون گفتن. شاید این حرف همه ما باشه. فقط بلد نبودیم که بیانش کنیم. منم خیلی چیزا ازت یادگرفتم و خیلی جاها بدون اینکه متوجه باشم رفتار و کلام مثبتت بر من تاثیر گذار بوده. من همیشه آرزو داشتم که ببینمت و یا بعضی آرزوهای دیگه ای داشتم که به تو ختم می شد. مثل داشتن یک دوستی خوب و نزدیک. خوشحالم که تونستم حداقل یک بار ببینمت. و به نظرم این کم نیست که بخشی از آرزوی کسی و احتمالا کسانی باشی.

    [پاسخ]

    nady در تاریخ آگوست 31st, 2012 ساعت 7:09 ب.ظ پاسخ داد :

    likeeeeeeee va ehsase man ham kamelan hamine mesle Mohsen

    [پاسخ]

    آوین در تاریخ آگوست 31st, 2012 ساعت 2:25 ب.ظ پاسخ داد :

    like

    [پاسخ]

    حسین در تاریخ آگوست 31st, 2012 ساعت 6:25 ب.ظ پاسخ داد :

    با سلام
    مونده بودم به کسی که اینهمه اراده و شهامت داره چی میشه گفت چطور میشه انرژی و شهامتی بیش از اونچه خودش تا بحال نشون داده بدهی که این کامنت محسن خان رو دیدم و متوجه شدم همه اونچه رو که می خواستم بگم ولی توانایی گفتنش رو نداشتم شخص دیگه ای به بهترین وجه ادا کرده من هم مثل این دوست عزیز همه فایلهای رادیو ویولت رو دانلود کردم و رو گوشیم دارم تا هر وقت که شد مجددا گوش بدهم و از اراده شهامت نداشته خودم در زمان مواجه با مشکلات بیشتر شرمنده بشم و انگیزه ای بشه که تو بدترین شرایط هم بخودم بگم تو که بخاطر این مشکل کوچولو جا زدی اگه جای خانم ویولت بودی چکار می کردی خارج از تعارف بارها با خوندن نوشته ها و یا شنیدن فایلهای صوتی شما بارها از خودم خجالت کشیدم
    مطمپن هستم مهم نیست که بیماری چه حربه ای رو میخواد رو کنه مهم اینه که همه ما مطمپنیم که شما بار دیگه بر اون پیروز می شید شما بارها این رو به خودتون و بقیه این رو ثابت کردید ما خواننده های وبلاگ شما هم همواره برای موفقیت شما دعا کرده و می کنیم موفق و پیروز باشید

    [پاسخ]

    رعنا در تاریخ آگوست 31st, 2012 ساعت 6:51 ب.ظ پاسخ داد :

    سلام
    ممنون
    دقيقا حرفهايي بود كه هي ميخواستم بزنم ولي فكر ميكردم شنيدنش براتون باعث تكرار باشه بانو
    ممنون آقاي محسن از نوشتن حرف دل من و شايد خيليهاي ديگه

    [پاسخ]

    ليلي در تاریخ آگوست 31st, 2012 ساعت 9:22 ب.ظ پاسخ داد :

    عالي بود آقا محسن.حرف دل همه مارو زديد.ممنون

    [پاسخ]

    maryam در تاریخ سپتامبر 1st, 2012 ساعت 12:45 ق.ظ پاسخ داد :

    از سال84 اینجارو میخونم و حرفایی که محسن جان زد دقیقا توصیف احساس من بود با یه بیان زیبا.یه وقتایی از خودم بابت کم کاری تو کامنت گذاشتن خجالت میکشم,ولی دوست دارم بدونی که بودنت و نوشته هات رو شکل گیری شخصیت فعلیم خیلی تاثیرگذار بوده .خیلی دوست دارم و بهترینهارو واست آرزو میکنم

    [پاسخ]


  21. رها در 12/31/08 گفت :

    ویلی اینجوری نگو دلمون میگره Big Frown(

    [پاسخ]


  22. shirin در 12/31/08 گفت :

    ویولت جون اینهم میگذره و این اشک ها هم فقط به قوی تر کردنت کمک میکنند.
    بگذار بریزند تا تمام بشن و بعد از آن دوباره فصل تازه ای از زندگیت شروع خواهد شد.

    [پاسخ]


  23. ساتین در 12/31/08 گفت :

    ویلی گلم

    برات یه تغییر مثبت آرزو می کنم

    [پاسخ]


  24. ريحانه در 12/31/08 گفت :

    سلام ويولت جان
    حق داري واقعا حق داري خيلي سخته اما قبلا هم اين دورانو داشتي و گذروندي و از پسش بر اومدي انشاالله بهترين ها در انتظارت باشه دوست مهربونم

    [پاسخ]


  25. فروزش در 12/31/08 گفت :

    لایک برای آقایِ محسن

    [پاسخ]


  26. خواننده ی وبلاگت در 12/01/09 گفت :

    وقتی نوشته هات و لایک میکنم به این معنی نیست دوست دارم مثلن مثل همین پستت.. وقتی از رنج وعذاب و سختی هایی که میکشی مینویسی..دستم به لایک زدن نمیره قلبم میلرزه
    فقط به این معنی لایک میزنم که یعنی میخونمت وعاشق نوشته هاتم
    کلی انرزی مثبت برای تو دوستم
    قوی باش ویلی عزیزم
    بووووس

    [پاسخ]


  27. خواننده ی وبلاگت در 12/01/09 گفت :

    مرسی اقامحسن
    کاش میشد نوشتتون رولایک زد

    [پاسخ]


  28. yamin در 12/01/09 گفت :

    کامنت محسن اونقد کامل بود که فکر نمیکنم هیچوقت به اندازه اون بتونم کامل توصیفت کنم.فقط بدون تو اونقدر استوار هستی که بازهم میتونی از پس این یکی هم مثل بقیه بربیای. درسته سخته ولی به قول محسن تو بدتر از اینا رو پشت سر گذاشتی و بعدش هم اومدی وبرامون تعریف کردی.با اینکه همیشه در شروع برنامه از رفتن حرف میزنی ولی رفتنی که خودت میگی تا هستم میخوام به بهترین نحو باشم.ما همه بالاخره یک روز رفتنی هستیم ولی تا هستیم باید با امید زندگی کنیم .این رو خودت یادمون دادی.پس باز هم مثل همیشه استوار باش .

    [پاسخ]


  29. Neda در 12/01/09 گفت :

    ویلی جون خواهرکم، بیا و روی شونه‌های ما گریه کن و از ترسات بگو .. و بعد مماختو یه فین بکن اشکاتو پاک کن و آروم شو .. همهٔ ما روز‌هایی‌ داریم و داشتیم که تا سر حد مرگ ترسیدیم .. یادمه خودت یه بار گفتی‌ نباید نشون داد که ترسیدی چون حتا خوده خدا هم اگه بفهمه دیگه بهت رحم نمیکنه .. این جمله رو من خیلی‌ روزا به خودم میگم .. روزایی که از ترس و تنهایی‌ یخ می‌کنم و موهام سیخ میشه بعد این حرفت یادم میاد و حس می‌کنم قوی‌ترین آدم روی زمینم .. وقتی‌ با همیم شاید کمتر بشه ترسامون بیا دستاتو بده به ما و مثل همیشه ناراحتیهاتو با ما قسمت کن و بعد بذار که از دلت برن بیرون ..

    [پاسخ]

    violet در تاریخ سپتامبر 1st, 2012 ساعت 11:51 ق.ظ پاسخ داد :

    ممنون از یادآوریت : )

    [پاسخ]


  30. آوین در 12/01/09 گفت :

    ویولت جان این عکست پای کامنتهات قشنگه،دوسش دارم:*

    [پاسخ]


  31. مهاجر در 12/01/09 گفت :

    عزیزم، خیلی ناراحت شدم با این پست. خدایا اگه هستی خودت همه چیزو درست کن…

    [پاسخ]


  32. شبنم در 12/01/09 گفت :

    مامان…
    من کوچیکم
    اما به من تکیه کن
    به این کوچکترین شانه
    که میخواهد بزرگترین عصای زمین باشد.

    [پاسخ]


  33. من در 12/02/09 گفت :

    ویولت عزیز
    برات آرامش و سلامتی آرزو دارم

    ممنون که هستی…بمون

    [پاسخ]

    violet در تاریخ سپتامبر 2nd, 2012 ساعت 10:49 ق.ظ پاسخ داد :

    بووووس

    [پاسخ]


  34. الف الف در 12/02/09 گفت :

    ویولت جان من از اون خواننده های خیلی قدیمی( از سال 83 اگر اشتباه نکنم) هستم و تنها وبلاگی که همیشه سر زدم تو هستی، می دونی چرا؟ چون یک سمبلی. سمبل زن ایرانی مقاوم خستگی ناپذیر که به همه امید زنده موندن می ده. این روزها که به شدت مریضم بیشتر از همه به نماد مقاومتم نیاز دارم. پس زود خوب شو.

    [پاسخ]

    violet در تاریخ سپتامبر 2nd, 2012 ساعت 10:46 ق.ظ پاسخ داد :

    تو هم زود خوب شو دوست نادیده

    [پاسخ]


  35. همون بابا در 12/02/09 گفت :

    سلام

    ناخدای کِشتی ِ فیلم ناخدا خورشید (داریوش ارجمند)، اگه یادت باشه یه دست بیشتر نداشت. توی یکی از گفتگوهاش برای اثبات قدرتش به طرف مقابلش گفت:
    « نیگات به ایـن یکی نباشه {اشاره کرد به دست قطع شده از بالای آرنجش} ، نیگات به ایــــــــن باشه {اشاره کرد به دست سالمش} »

    اصلا عین خیالت نباشه. هممون یکی یکی ، چیزایی رو که مفت بهمون دادن رو، به نوبت از دست میدیم. چشممون عینکی میشه و نفسمون تنگ و بقیشم خودت میدونی.

    فکر کنم الان تو، یه کلکسیون چیز میز داری برای افتخار کردن بهشون. از دست رفته‏هارو ، ولشون کن . لابد رفتن دنبال بقیۀ وظیفشون دیگه. فکر تواناییات باش .

    امیدوارم حالت ، خوب‏تر شده باشه . زحمت برنامۀ 42 رو هم که با همۀ این بغض ها و احساس گندها (به قول خودت) کشیدی . دستت قوی‏تر باد.

    و باز امیدوارم از سر ِ سیری و نچشیدن درد، برات سخن‏رانی نکرده باشم.

    در پناه حق

    [پاسخ]

    violet در تاریخ سپتامبر 2nd, 2012 ساعت 10:15 ب.ظ پاسخ داد :

    ممنون دوست عزیزم

    [پاسخ]


  36. بهار در 12/02/09 گفت :

    حسش کردم ویولت عزیز…

    بعد از مدتها برگشتم Smile

    [پاسخ]


  37. سروش در 12/04/09 گفت :

    ویلی عزیزم هر طور که باشی یادت باشه که تنها نیستی Smile

    [پاسخ]

    violet در تاریخ سپتامبر 4th, 2012 ساعت 6:47 ب.ظ پاسخ داد :

    ارادتمندم

    [پاسخ]

دیدگاهی بنویسید

*

Click to Insert Smiley

SmileBig SmileGrinLaughFrownBig FrownCryNeutralWinkKissRazzChicCoolAngryReally AngryConfusedQuestionThinkingPainShockYesNoLOLSillyBeautyLashesCuteShyBlushKissedIn LoveDroolGiggleSnickerHeh!SmirkWiltWeepIDKStruggleSide FrownDazedHypnotizedSweatEek!Roll EyesSarcasmDisdainSmugMoney MouthFoot in MouthShut MouthQuietShameBeat UpMeanEvil GrinGrit TeethShoutPissed OffReally PissedMad RazzDrunken RazzSickYawnSleepyDanceClapJumpHandshakeHigh FiveHug LeftHug RightKiss BlowKissingByeGo AwayCall MeOn the PhoneSecretMeetingWavingStopTime OutTalk to the HandLoserLyingDOH!Fingers CrossedWaitingSuspenseTremblePrayWorshipStarvingEatVictoryCurseAlienAngelClownCowboyCyclopsDevilDoctorFemale FighterMale FighterMohawkMusicNerdPartyPirateSkywalkerSnowmanSoldierVampireZombie KillerGhostSkeletonBunnyCatCat 2ChickChickenChicken 2CowCow 2DogDog 2DuckGoatHippoKoalaLionMonkeyMonkey 2MousePandaPigPig 2SheepSheep 2ReindeerSnailTigerTurtleBeerDrinkLiquorCoffeeCakePizzaWatermelonBowlPlateCanFemaleMaleHeartBroken HeartRoseDead RosePeaceYin YangUS FlagMoonStarSunCloudyRainThunderUmbrellaRainbowMusic NoteAirplaneCarIslandAnnouncebrbMailCellPhoneCameraFilmTVClockLampSearchCoinsComputerConsolePresentSoccerCloverPumpkinBombHammerKnifeHandcuffsPillPoopCigarette