دنیا بازیهای مسخره ایی با ما آدم کوچولوهای ساکن ،درش داره…
هر جور دلش بخواد می چزونتمون و با نوای خودش می رقصونه، عربی…بندری…ترکی ….
دلم می خواست عاشقت باشم،همه جوره…
باهات بیام تا آخر خط… تا اونجایی که قراره دو خط موازی همدیگه رو قطع کنن.
ولی نه تنها نشد …بلکه اونیکه قطع شد،خودم بودم و پای رفتنم.
روی زمین افتادم و به تو خیره شدم که تو جریان زندگی داشتی به پیش می رفتی،بی من.
…بدون اینکه دیگه پایی باشه برای دنبال اومدنت و حتی رمقی.
.
.
.
اینبارم مطمئنم دیر رسیدم… خیلی دیر.
آخ گفتی ویلی جاااااااااااااان!
خصوصا اینکه خط های موازی آخر دنیای من همو قطع میکنن
برنامه ی خیانتت هم عالی بود!
یه چیزی رو بهم فهموند
خب میدونستم به طبع این نیازو جنس مذکر داره اما نه اینقدر
خب راستش به نظر من اگر کارشونو خیانت نمی دونستن برای برنامه ی خیانت مصاحبه نمی کردن…
البته ….یه جوری منم خودمو محکوم می دونم گاهی حتی وقتی حق دارم….خب به نظرم خیانت در یک رابطه ی عشقی تعریف میشه
خیانت به عشققه خودت نه شخص دیگه…
در برنامه ی بکارت خیلی دوست داشتم حرفای نسل من یعنی 70 هم میبود
به هر حال ویلی جان سرسبز باشی و پیروز
[پاسخ]
هی وای من.دقییییییقا حرف دل منو زدی ویولت عزیز.
:((
با این تفاوت که دلنشین و قشنگ بیانش کردی.اگه من میخواستم همین حرفو بزنم همه خندشون میگرفت!
[پاسخ]
اگر بازی دنیا غیر از این بود جای تعجب داشت ویولت جان !!
[پاسخ]
…..
[پاسخ]
قافله عمراينقدر شتابان به پيش مي راند كه ما هرچه مي دويم به او نمي رسيم اگر هم برسيم خيلي ديره!
تا بوده همين بوده!
[پاسخ]
اگر مرز ای نبود ، خط ای هم در کار نبود و روح و جسم آدم ، دو پاره نمیشد و دنیاها مون بدون مرزبندی و خط کشی و بهم پیوسته بود و ما حبس نبودیم … اگر تفاوت ها خط نمیشدن ، مرزها کمرنگ تر میشد و بازی های دنیا روند خط ای پیدا نمیکرد و فاصله بی معنا بود
عجیبِ … عجیب !
[پاسخ]
ذهنم میره دنبال این شعر شاعر
تو می گویی:
تمام!
تا نا تمام بگذاری…مگر نمی دانستی؟!
مگر نشانت نداده ام ، راه های نرفته ام را؟
… ” حسین منزوی”
[پاسخ]
زیبا
[پاسخ]
اگرچه این مطلب یک شعر احساسی است و انتظار زیادی نمی توان از آن داشت ( ازنظر رعایت جمله بندی و … ) ولی بنظرم شما میتونستی از کلمات
و واژه های بهتری استفاده کنی .
مثلاً وقتی داری در شعرت از پابه پا رفتن میگی ، به جای عبارت ( جریان زندگی ) میتونستی بنویسی ( جاده زندگی ) اینجوری قشنگتر میشد .
همچنین وقتی مینویسی دیگر رمق و پایی برای دنبال آمدن نداری ، بهتر است بعد از آن بنویسی که از او جا ماندی نه اینکه دیر رسیدی …
بهرحال اینها چیزهایی بود که به نظر من رسید وگرنه هرچه دل تنگت میخواهد بنویس …
[پاسخ]
حرفت درسته و مثالهات هم زیبا و بجا
ولی فک کنم اگه بخوام به این چیزا فک کنم…نوشته ام دیگه یه نوشته برخاسته شده از دل و جانم نیست با کلماتی که از روح و فکرم نشات گرفته…بلکه یه نوشته ادبی زیبا ست
و منم دنبال ادبی نوشتن و گرفتن تایید زیبا نویسی نیستم
برای همین هم نوشته ام رو بی هیچ ادیتی تو صفحه و در منظر قضاوت عموم میذارم
[پاسخ]
همین که میتونی احساست را به زبان بیاری و این متن زیبا را بنویسی باز هم کلی ارزش دارد …
ما که کویر دلمان کلاً خشکیده …
خوش به حال شما …
[پاسخ]
…
[پاسخ]