![](http://vili.special.ir/parsaimages/post_title_right.jpg)
“سالگرد آزاد سازی خرمشهر بر همگیمون مبارک”
چونه اش درد میکنه و طعم ِگس خون زیر زبونشه.
از کجاست؟… زبونش رو از دهن خارج میکنه و گرداگرد لبها و حتی پایینتر میکشه…شوری خون و متعاقب اون سوزش، جستجوش رو متوقف می کنه…
این یعنی حس داره… یعنی زنده است… با وجود تمام نکبتی که احاطه اش کرده.
پ.ن:امروز هم راه رفتم،بیشتر و با کیفیتی بهتر از دیروز
سلام؛
حرف از رفتن و رفتن ها نیست،
حرف ز ماندن هم نیست،
حرف این است که خاکستر تو،
تخم رمز آور دیگر باشد…
«سالهاست که خاکستر بر زمین مانده،اما…»
به یاد همه ی جان باختگان حماسه ی خرمشهر،یک دقیقه سکوت… .
ماشالله چشم نخوری ایشالله![Smile Smile](http://vili.special.ir/wp-content/plugins/tango-smileys-extended/tango/smile.png)
سلام. این نوشته را باید برای نگاهی به گذشته مینوشتم، ولی اینجا مینویسم! آلبر کامو میگه: بیماری صومعهیی است که قاعدهی خودش، ریاضت خودش، سکوتهای خودش و الهامات خودش را دارد.
بیماری ما هم همهی اینها را دارد. الهامات مخصوصأ.
اتفاق افتاد/آن سان که برگ/ آن اتفاق زرد می افتد
آن سان که مرگ// آن اتفاق سرد می افتد
اما
او سبز بود وگرم که افتاد
………………………….
به ياد شهداي غريبمان