بحث تکمیلی نوشته قبلتر

“ویولت عزیز سلام مجدد
یکی از دوستان صمیمیم میگه:همسرم یه بار که بهش گفتم ازت جدا میشم گفت:هرجورکه مایلی من نمیخوام کسیو مجبور کنم باهام زندگی کنه،بعدش گفت:خوش به حال تو،وقتی حرف از طلاق میزنی ببین همسرت چه جوری به دستو پات می افته!!
ولی به نظر من این اخلاقش واقعا باعث بدبختی من شد چون اجازه نمیده آدم یه تصمیم درست برای زندگیش بگیره،و البته من معتقدم اگه یه مرد یا یه زن نرمال باشند و شخصیتشون درست شکل گرفته باشه هیچوقت تا این حد خودشونو کوچیک نمیکنن برای حفظ یه زندگی بلکه از اول درست رفتار میکنن و بعدش دیگه اگه طرف مقابلشون اون زندگیو نخواست بهش حق انتخاب میدن.
چندتا از دوستان محبت کردن کامنت گذاشتن و گفتن با این مشکل طلاق گرفتن چندان سخت نیست،اگرچه این حرفو قبول ندارم چون هرچقدرم سخت نباشه ولی حداقل یکی دو سال از عمرمو باید تو راهروهای دادگاه بگذرونم،از طرفی اینو هم درنظر بگیرید:من یه آدم خیلی احساساتی و متاسفانه دلسوزم! با آدمهایی امثال همسر من قاطع بودن و قاطع موندن! کار خیلی سختیه،من حتی یه بار وکیل گرفتمو پرونده تشکیل دادم،ولی همسرم توی اون مدت باورتون نمیشه چه کارهایی کرد:هر روز گل و هدیه می فرستاد به محل کارم! حتی چک سفید امضا کشید برام! گفت تمام داراییشو به نامم میزنه(و واقعا اینکارو میکنه،همیشه میگه:مهریه و هرچی دارمو بهت میدم ولی هرگز طلاقت نمیدم)،بارها بهش گفتم:عشقو محبتو نمیشه با پول بدست آورد،هروقت میبینه اینطوری جواب نمیگیره شروع میکنه به معذرت خواهیو شدیدا ابراز ندامت کردنو گفتن اینکه تو دنیا هیچکیو غیر از من نداره و اینکه خیلی تنهاست و قول میده که تغییر کنه و خلاصه هزارجور وعدهء سر خرمن میده…من هم هربار به چند دلیل برگشتم:اول: شدیدا دلم براش سوخته و ترسیدم نکنه یه وقت بلایی سر خودش بیاره،بالاخره زمان کمی نیست میشناسمش،نمیتونم نسبت بهش بی تفاوت باشم،دوم:همیشه فکر کردم: دیگه مطمئنه اگه تغییر نکنه منو از دست میده،پس شاید اینبار دیگه زندگیم عوض بشه،بازم بهش فرصت میدم.
در مورد اون دوست اینترنتیمم بهتره اینو بگم: من هیچوقت به خاطر ایشون تغییری تو زندگیم نمیدم،با اینکه خیلی دوسش داشتم و با اینکه همسرمو دوست نداشتم تو چند سال گذشته با وجود اینکه ایشون مجرد بودن ولی هیچوقت خبری ازش نگرفتم چون فکر میکردم میتونم زندگیمو درست کنم،الان دیگه میدونم هیچیو نمیشه تغییر داد،زندگی من همینه…ولی فکر میکنم اگه یه زمانی بالاخره بتونم از همسرم جدا شم(چون فکر میکنم بالاخره همسرمم از اینهمه کشمکش خسته میشه و دست از سرم برمیداره) از اونجاییکه تو این چند سال تمام توانمو برای همسرم گذاشتم دیگه حوصله و رمق شروع یه زندگی جدیدو با یه آدم جدید ندارم..و با عرض شرمندگی باید بگم چند روزه دارم به این موضوع فکر میکنم: شاید(فقط شاید) قبول کنم برای همیشه گهگداری(بعد از جدایی) با اون دوست اینترتیم قرار ملاقات بذارم…حالا اسمش هرچی میخواد باشه،حتی اگه این باشه که اون آقا فقط قصدش سوءاستفاده کردن از منه،حداقل میتونم اینطوری خودمو توجیه کنم که اون تنها مردیه که واقعا دوسش داشتم…هرچند به احتمال زیاد به خاطر همسر اون آقا هم که شده(خودم که دیگه فنا شدم) خیلی بعید میدونم دست به همچین کاری بزنم.
اینکه یه خانومی اینجا نوشتن:تا ۲ سال بعد از ازدواجش هم دختر بوده ولی بالاخره تونستن مشکلشونو حل کنند باید بگم: من بااینکه هرگز عاشق همسرم نشدم ولی برای حل مشکلاتم ۶ سال تموم وقت گذاشتم،احتمالا مشکل همسر اون خانوم جسمی بوده نه روحی،مشکل جنسی اگه دلیلش روحی باشه خیلی آزار دهنده تره(بهتره وارد این بحث نشم)
اینو هم بهتره اضافه کنم: همسر من همجنسگرا نیست،بدلیل یه سری اتفاقات ناخوشایندی که از کودکی پشت سر گذاشته(مثل از دست دادن مادرش و بلافاصله ازدواج کردن و عروسی مجلل! گرفتن پدرش با یه زن جذاب و جوون!) مقابل زنها شدیدا موضع گیری میکنه،تو ناخوداگاهش میخواد تا جاییکه میتونه حال طرف مقابلشو بگیره(به تلافی کینه ای که از نامادریش تو دلشه)..اصلا دلش نمیخواد هیچ سرویس خاصی!(به خیال خودش ) به یه زن بده،متنفره از اینکه طرف مقابلش هم از س.ک.س لذتی ببره…راستی در جواب به دوستی که گفتند: با افتادن دنبال مردهای دیگه چیزی درست نمیشه باید بگم: من هرگز اینکارو نکردم،اول اینکه : نیازی به اینکار ندارم،بیخودی از خودم تعریف نمیکنم فقط حقیقتو میگم،من یه زن جوون و به لطف خالقم زیبا هستم،همیشه حتی بعد از ازدواجم خواهان زیادی داشتم و دارم با موقعیتهایی خیلی خوب،پس موضوع اون دوستمو لطفا اینطور برداشت نکنید که دنبال و یا به تعبیر بدتر آویزون مردهای دیگه ام!…اگرچه یکی دو روزه دیگه جوابشو نمیدم(که یکی از دلایلش تاثیر نظرات شما بوده)..ولی اینو باز هم میگم: من شدیدا اون مردو دوست داشتم،عشقی که سالها برای فراموش کردنش با خودم جنگیدم،و اگه نمیدیدمش تا ابد دیگه سراغی ازش نمیگرفتم،چون دیگه متاهله،ولی هرکسی یه عشق واقعیو تو زندگیش تجربه کرده باشه حتما میتونه احساس منو بهتر درک کنه،ولی به اون آقا هم گفتم خودشم اینو خوب میدونه که اگه فقط یکبار به من بی اعتنایی کنه من به خاطرش پا رو غرورم نمیذارم ودیگه هرگز خبری ازش نمیگیرم(همون کاری که تاحالا کردم،پس میتونم)،اگرچه هرگز فراموشش نمی کنم،هرچند فعلا اون ارتباطو کات کردم(چون به هر حال من متاهلم و خودم میدونم این کار درست نیست)با اینکه ایشون پیگیره! ولی امیدوارم بتونم همچنان مقاومت کنم.”


نظرات شما


  1. violet در 12/02/06 گفت :

    در مورد اینکه گفتی اون آقا مشکل روحی داره بنا به دلایلی…کاملا برام باور پذیره چون دیدم افرادی که در کودکی مشکلی داشتنو حس نه چندان مثبتی به مادرشون و همینم سبب شده که سرد مزاج باشن


  2. ناده در 12/02/06 گفت :

    سلام به همه دوستان .من این خانوم از این لحاظ که با داشتن شرایط نامناسب در زندگی خودش را موظف به پیدا کردن جواب این سوال کرده که “خط و حد خیانت از کجا تعریف می شود “بسیار تحسین می کنم .در جامعه ایی که از لحاظ اخلاقی رو به نزول داره این جور ادمها را باید شایسته تحسین قلمداد کرد . در ضمن به نظر من رفتار این خانم کاملا طبیعی است.ایشون در جامعه ایی زندگی می کنه که طلاق گرفتن غیر از مسائل قانونی اش هزار گرفتاری به همراه داره .از ترس مصیبتهایی که باید برای طلاق گرفتن و بعد از طلاق گرفتن باید کشید خیلی ها همون زندگی نکبتی را تحمل می کنند.طلاق گرفتن بخصوص وقتی باید بری با وکیل و قاضی و پدر خودت و مادر پسر و.. راجع به خصوصی ترین مسائلت صحبت کنی دیگه واقعا سخته .لااقل برای اکثریت زنان این جامعه سخته.تازه اخر سر هم محکوم میشی که واسه ….می خواد طلاق بگیره.(حالا بیا در دهن مردمو ببند.)من جای این خانوم بودم یه فرصتی برای خودم تعیین می کردم وبعد: اول جا پای خودمو تو زندگی سفت می کردم یعنی از لحاظ مادی خودم را کاملا مستقل می کردم که محتاج کسی نباشم.(یادت باشه وقتی پول تامین زندگی ات را داری ازار و اذیت حرف دیگران به حداقل می رسه. )دوم در انواع کلاسهای روانشناسی و مشاوره های طراز اول که خودم دکتر مجد را پیشنهاد می کنم شرکت می کردم تا توانایی ها و ضعفهای خودم را خوب بشناسم وشخصیت خورد شده ام را ترمیم کنم.سوم با یک وکیل مجرب صحبت می کردم و انواع راه کارهای جدا شدن را در نظر می گرفتم.چهارم به شوهرم ارام ارام ثابت می کردم که ان ادم ضعیف قبلی نیستم و به او ثابت مکردم که تغییر شرایط اجتناب ناپذیره و هر کس باید مسئولیت مشکلات خودش را به گردن بگیره.اینکار را کاملا انسانی و با در نظر گرفتن اینکه او هم یک ادم درمانده است انجام می دادم و فرصت می دادم که درک کنه باید جدا شیم و گرنه این ازدواج به خیانت کشیده می شود و مسئولیت ش به پای اوست .(همه این مراحل را هم زیر نظر مشاور و وکیل انجام می دادم)اگر جواب مناسب نگرفتم خودم را یک ادم ازاد تلقی می کردم احساس گناه و خجالت هم نداشتم.برای اینکارها زمان لازم است پس
    یه برنامه برای خودتان مشخص کنید و قدم به قدم جلو بروید.اولین گام هم شجاع بودنه به اقای انترنتی بگویید که دروغ گفته اید.اگر ادم حسابی باشد این کار شما را پیش او برجسته تر خواهد کرد و مهم تر از همه پیش خودتون.

    سوری در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 11:20 ق.ظ پاسخ داد :

    like

    بیتا در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 8:44 ب.ظ پاسخ داد :

    like
    به نظر من دلسوزی برای یه آدم دیگه وقتی خودتون بیشتر از هر کسی بهش احتیاج دارید کار بی معنی.هر کسی اول مسول درست و خوب زندگی کردن خودش بعد بقیه.بعد هم گاهی دلسوزی ما از دلسوز بودنمون میاد گاهی از ضعف های دیگه مون مثلن اینکه نمی خوایم با ضعف های خودمون مواجه شیم چون سخته در نتیجه خودمون رو با مشکلات دیگران سرگرم میکنیم.من این رو خیلی در مورد خودم تجربه کردم.پس به نظرم بگردین دنبال دلیل دلسوزیتون و اگه دلیلش واقعا دلسوزی نبود که اول اون ضعفتون رو برطرف کنید اگر هم بود بازم به نظرم شما یه ضعف دارین اونقدر که باید برای خودتون ارزش قائل نیستین.پس روش کار کنین(این فقط نظر من البته)


  3. سوسن جعفری در 12/02/06 گفت :

    برایم جای سواله که کسی که شش سال وقت گذاشته است برای فلان، چرا از تلف شدن دو سالش توی دادگاهها واهمه دارد؟
    من کلاً به این سوژه مضنونم!

    سوری در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 11:16 ق.ظ پاسخ داد :

    دقیقن من هم در موردنظرش برای تلف شدن وقتش در دادگاه تعجب میکنم… من اصلن کاری به رابطه اش با دوست اینترنی اش ندارم ولی یعنی چی که میگه من که دیگه فنا شدم؟!!! عزیز من زندگی خودت رو نجات بده! نه به چک سفید امضاش توجه کن و نه به التماسهاش و نه به این فکر کن که بعد از طلاق چه بلایی به سر خودش میاره! وظیفه تو اینه که از خودت مراقبت کنی و شاد باشی همین…


  4. سورملینا در 12/02/06 گفت :

    دوست عزیز من از هر دو متن شما برداشتم این هست که واقعاً هدف و تکلیف شما برای خودتون هم نامشخص هست..به کجا میخواهید برسید و تعریف شما از خود و دیگران چیست؟
    به نظرم تنها راه حل فرو نرفتن در این گرداب داشتن صداقت با دوست مجازیتون هست و بلافاصله بعد هم مراجعه سریع به یک روانکاو..دقت کنید روانکاو نه مشاور…چون باید بگم با سرنخ هایی که در نوشته هاتون دادید به احتمال زیاد این عدم قطعیت در مرزبندی هویتی بین خودتون و دیگران ریشه ی عمیق در دوران کودکی یا نوجوانی شما دارد.
    در هرحال دوست عزیز باید به جای تلقین حس غذاب وجدان و خمودگی به خودتون به فکر چاره باشید..من نمیدونم الان چند ساله هستید اما چیزی که هست اگر از الان تصمیم به درمان نگیرید در میان سالی دچار بحرانی بزرگ از نوع سوبژکتیو خواهید شد.

    violet در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 11:50 ق.ظ پاسخ داد :

    کامنتت منطقی ه


  5. سوری در 12/02/06 گفت :

    …و ضمنن اگه این خانم مشکل ناپدری داشت و به شوهرش میگفت با دست منو ارضا کن! این آقا حاضر بود یک دقیقه شوهر ایشون باقی بمونه؟ حالا هرچقدر این خانوم التماس میکرد!!!!… با توجه به اینکه این خانم کار میکنه و به قول خودش زیبا و جذاب هست و خواهان هم زیاد داره این قضیه یه مقدار شک برانگیزه… معمولن زنانی چنین شرایط بد زناشویی رو تحمل میکنن که اعتماد به نفس تنها موندن رو ندارن یا فکی میکنن غیر از این آقا هیچ مرد دیگه ای رو نمیتونن کنار خودشون داشته باشن…


  6. کاردرمانگر در 12/02/06 گفت :

    خانم حترم و دوستانی که این مطلب را می خوانید سلام
    او ویولت جان شمارو یادم رفتن سلااااااااام
    خانم عزیز من به لحاظ کاری و تحصیلی با مسائل افرادی چون شما درگیر بودم، ویولت جان منو میشناسه و میدونه که یکی از زمینه های فعالیتم موارد جنسی هست.
    تااونجایی که من می دونم شما نباید نسبت به کاری که انجام داده اید عذاب وجدان داشته باشید چون همونطور که دوستان دیگه هم گفتن مسبب این ماجرا شما نیستید و این یه امر طبیعی هست، اما مشکل از جایی شروع می شه که شما به اون آقا حقیقت رو نگفتید، باید هرچه زودتر شرایط رو توضیح بدید و کاملا براش شرح بدید که در چه شرایطی قرار دارید و اگر واقعا ایشون انتخاب درستی برای شما باشه قطعا درک می کنه و می پذیره و گرنه بهتره که هرجه سریع تر این ارتباط قطع بشه چون اگه این کارو نکنید شما به دلیل شرایطتون روز به روز به ایشون به طور ناخودآگاه وابسته تر می شید و اونوقت که حقیقت معلوم بشه و ایشون نپذیره این شما هستید که آسیب می بیینید و حاضر میشید با هر شرایطی کنار بیاید چون طبق گفته خودتون احساساتی هم هستید، پس بهترین چیز گفتن حقیقت به ایشون و توضیح شرایطتون هست. حالا راجع به همسر فعلیتون طبق چیزی که گفتید تا زمانی که ایشون خودش نخواد ذهنیتش رو عوض کنه هیچ کاری نمی شه کرد و اگه تو این مدت موفق نشده بعید به نظر می رسه که بتونه چون حتی گاهی اوقات برای راضی نگه داشتن شما تن به رابطه ناخواسته داده و این خودش تاثیرات منفی مضاعفی داشته، اما شما که مشکل جنسی ندارید نباید اجازه بدید که با ادامه این رابطه شما هم به فردی مثل ایشون در آینده تبدیل بشید. این حق طبیعی شماست که روابط جنسی داشته باشید و اگر ایشون امکان برآورده کردن نیاز شمارو نداره مصرانه روی حرفتون پافشاری کنید و تا جایی که میتوانید هم در راه عوض کردن عقاید ایشون به طور همزمان تلاش کنید. البته باید این رو هم بگم که توانایی شما برای تحریک طرف مقابلتون بسیار بسیار اهمیت داره خصوصا برای همسر شما در جهت تغییر افکارش، سعی کنید مدتی هم بدون فکر به شرایط قبلی از این در تلاش کنیدو منتظر درخواست از طرف ایشون نباشید یک قدم جلو برویو د بعد یک قدم از او بخواهید.
    موفق باشید


  7. mandala در 12/02/06 گفت :

    be nazare man in khanoom daran bazi mikonan ba hameye ma… hameye adamayi ke inja dar poste ghabli nazar gozashtand bar asase sohbatha va tosifate khode in khanoom nazar dadand va chize bishtari nemidunestand…khahesh mikonam khahesh mikonam shomahayi ke miayn vaght migzarid va in neveshteha ro mikhunid va fekr mikonid va nazar midid, in javabiyeye jadid ro ba sohbathaye ghabli moghayese konid…sarshaar az tanaghoze… ine ke inja faghat mitunam begam ke dast bardarid az in bazii…shoma moshkeletun kamtar az hamsaretun nist…va che basa bishtar… chaghadr tanaghoz dar in do neveshte dide mishe… tanha chizi ke mitunam begam ine ke, be ghole forough”:az ayene bepors name nejatdahandeat raa.
    _____________________________________

    ویولت:چون دیدم کامنتتات الکی نیست،ترجمه می کنما Wink

    به نظر من این خانوم دارن بازی می‌کنن با همهٔ ما… همهٔ ادمایی‌ که اینجا در پست قبلی‌ نظر گذاشتند بر اساس صحبتها و توصیفات خود این خانوم نظر دادند و چیز بیشتری نمی دونستن…خواهش می‌کنم خواهش می‌کنم شماهایی که میاین وقت میگذرید و این نوشتها رو میخونید و فکر می‌کنید و نظر میدید، این جوابیهٔ جدید رو با صحبتهای قبلی‌ مقایسه کنید…سرشار از تناقض… اینه که اینجا فقط می‌تونم بگم که دست بردارید از این بازی… شما مشکلتون کمتر از همسرتون نیست…و چه بسا بیشتر… چقدر تناقض در این دو نوشته دیده میشه… تنها چیزی که می‌تونم بگم اینه که، به قول فروغ:”ازآیینه بپرس نام نجات دهنده ات راا.

    mandala در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 6:35 ب.ظ پاسخ داد :

    merci beaucoup Wink


  8. mandala در 12/02/06 گفت :

    dar zemn tnaha dalili ke baes mishe in khanum bian va dar inja hame porsi konand va nazare digaran ro bedunand va javabiyeye takmili ersal konand , miyune peyda kardane ye tojih baraye edame dadan be in vaziat bashe…vaghean in nazarat kamtarin komak ro baraye hale moshkele shoma nakhahad kard…bayan kardane in moshkelat va pardakhtan behesh mitune kami mofid bashe vase mane noyi be onvane ye khanande ounam dar hade aashna shodan ba mozale jameye khodam…ama agar vaghean khahane taghire oza hastim tanha bayad be ye ravanpezesh, ravankaav va… morajee konid..kasi ke az nazdik ba shoma harf bezane va hata hamrah ba hamsaretun… kheili az ma adama inghadr assib didim ke dige haali baraye taghire vaze mojood ro nadarim va tanha ba harf zadan va ham zadane in aashi ke khodemun vase khodemun pokhtim mikhaym kami aarum beggirim va hata gaahan doos darim oza ro badtar konim…harf zadan ba digaran va hata matrah kardane in mozoo va kesh dadanesh dar inja tanha mese dardo del kardan ba ye hamsaye mimune …digaran hich komaki nemitunand bokonand…
    __________________________________

    ویولت،ترجمه
    در ضمن تنها دلیلی‌ که باعث می‌شه این خانوم بیان و در اینجا همه پرسی‌ کنند و نظر دیگران رو بدونند و جوابیهٔ تکمیلی ارسال کنند ، میتونه(ویولت،اصلاحیه هم باید بزنم؟!!!) پیدا کردن یه توجیه برای ادامه دادن به این وضعیت باشه…واقعا این نظرات کمترین کمک رو برای حل مشکله شما نخواهد کرد…بیان کردن این مشکلات و پرداختن بهش میتونه کمی‌ مفید باشه واسه من نویی‌ به عنوان یه خواننده اونم در حد آشنا شدن با معضل جامعه خودم…اما اگر واقعا خواهان تغییر اوضاع هستیم تنها باید به یه روانپزشک، روانکاو و… مراجعه کنید..کسی‌ که از نزدیک با شما حرف بزنه و حتا همراه با همسرتون… خیلی‌ از ما آدما اینقدر آسیب دیدیم که دیگه حالی‌ برای تغییر وضع موجود رو نداریم و تنها با حرف زدن و هم زدن این آشی که خودمون واسه خودمون پختیم میخوایم کمی‌ آروم بگیریم و حتا گاها دوس داریم اوضاع رو بدترکنیم…حرف زدن با دیگران و حتا مطرح کردن این موضوع و کش دادنش در اینجا تنها مثل درد‌و دل کردن با یه همسایه میمونه …دیگران هیچ کمکی‌ نمیتونندبکنند…

    کاردرمانگر در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 4:53 ب.ظ پاسخ داد :

    mandala جان میشه لطف کنی تناقض هاش رو بگی من تمرکزم بیشتر روی مطلب دوم بود و این مورد رو احساس نکردم اگه بگی ممنون می شم

    mandala در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 6:37 ب.ظ پاسخ داد :

    ino nagereftam “(ویولت،اصلاحیه هم باید بزنم؟!!!)”

    violet در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 7:03 ب.ظ پاسخ داد :

    اشتباه تایپی داشتی که اگه همون رو می گذاشتم بی معنی میشد برای همین اصلاحش کردم


  9. همایون در 12/02/06 گفت :

    خارج از موضوع
    2 هفته برنامه نداری ویولت ؟!!
    نکنه میخوای کم کم برنامه رو برای همیشه کنسل کنی ؟

    violet در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 5:06 ب.ظ پاسخ داد :

    شاید…

    همایون در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 5:17 ب.ظ پاسخ داد :

    میتونم بپرسم چرا ؟
    اگر دست تنهایی و به کمک نیاز داری خب بگو شاید کمکی هر چند نا چیز بتونم انجام بدم ؟

    violet در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 5:22 ب.ظ پاسخ داد :

    نه-نمی تونی بپرسی
    همه چیز بستگی به حال و حوصله خودم داره

    همایون در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 5:35 ب.ظ پاسخ داد :

    همه چیز بستگی به حال و حوصله خودم داره !!!!
    تازه داشتی راه میفتادی! ، اولین برنامه ات رو یادته ؟ اما این آخری چقدر صحبت کردنت خوب شده بود ، تازشم برای روحیت هم خیلی خوبه

    mandala در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 6:53 ب.ظ پاسخ داد :

    jan?!! baraye roohiyeat khhobe?! she was good enough from the beginning , moreover the program is good first for me, you and audience as a whole to boost morale and motivation

    violet در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 7:06 ب.ظ پاسخ داد :

    شما لطف دارین…همین دلگرمی شما و دیگر شنونده ها من و مصمم میکنه تو ادامه راه…بوووس

    همایون در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 7:46 ب.ظ پاسخ داد :

    این جان گفتن شما منو عجیب بیاد ” همکار بدون اسم ” ویولت انداخت ! یادش بخیر ” خیلی وقت است که خبری ازشون نیست !!!!

    خب بله روحیه!
    این یه چیز کاملا طبیعی ه ، وقتی کسی برای خوشحال کردن دیگران کاری و یا کمکی می کند در درجه اول به خودش کمک کرده ، مگر غیر از اینه ؟!!

    خب اینکه مسلم از ابتدا خوب بوده ، در غیر اینصورت فکر می کنید تا برنامه 29 میتوانست ادامه پیدا کنید ؟!!

    Elham Shamsi در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 7:24 ب.ظ پاسخ داد :

    ویولت! ویولت عزیز! ما خیلی برنامه ها و صدای گرمتو دوست داریم؛ ازمون دریغشون نکن! خواهش می کنمFrown


  10. کاردرمانگر در 12/02/06 گفت :

    البته من فقط یه خواهش از همه دوستانی دارم که کامنت می ذارن، لطف کنید روی موارد روانپزشکی بدون اطلاع اسم یا بیماری یا چیزی شبیه انگ نذارید چون ممکنه روی نظرات دیگران و دیدگاهشون تاثیر بذاره. برای مثال همین همجنس گرایی که چندین بار تکرار شده بود یه بیماری روانپزشکی در دسته ای به نام انحرافات جنسی هست و ژنتیکی هم هست. اکه یه کم با احتیاط تر کامنت بذاریم همدیگه رو می تونیم بیشتر توی این همفکری کمک کنیم چون این یه اطلاع رسانی برای جمعیتی بزرگ به شمار میاد ممنون

    سوری در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 8:07 ب.ظ پاسخ داد :

    خب نظرمونو گفتیم…اون خانوم هم از همه راهنمایی خواسته بود نگفته بود فقط روانپزشکا نظر بدن…

    40tike در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 8:35 ب.ظ پاسخ داد :

    http://en.wikipedia.org/wiki/Homosexuality_and_psychology

    خانوم یا آقای کاردرمانگر لطفن بیشتر درباره همجنس گرایی مطالعه کنید زشته چیزایی که هنوز اثبات علمی نداره رو به خورد ملت بدید.

    عمه خانم در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 11:12 ب.ظ پاسخ داد :

    کاملا موافقم Smile

    پریس در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 8:44 ب.ظ پاسخ داد :

    همجنسگرایی بیماری و انحراف جنسی نیست. مشاور مملکت که شما باشید مشکلات جنسی باید هم عامل اصلی طلاف و حدایی باشد.

    عمه خانم در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 11:11 ب.ظ پاسخ داد :

  11. هانیه در 12/02/06 گفت :

    چقدر سخته درست مثل تجربه ی من خیلی سخته تو اوج نیاز باشی اما همسرت بهت توجه نکنه خورد می شی من تمام حس های اون خانم رو درک می کنم همش رو تجربه کردم، زندگی عجیبی داشتم … همسر من هر شب روی کاناپه می خوابید و من توی اوج نیازم تنها می موندم! اما نمی دونم احساس کردم ارزش داره باهاش بمونم بجنگم … یادمه یه دکتری بهم گفت همسر شما سرد سرد یه عالمه دختر هم بیاری براش مهم نیست اما تو از زن های دیگه خیلی گرم تری و باید جدا شی من خیلی گریه کردم و همسرم من رو بغل کرد گفت اگه من رو دوست نداری پس جرا گریه می کنی همه می گفتن جدا شین یه زندگی هست و یه سکس و … خوب من سالهای زیادی رو صرف درمان همسرم کردم خیلی سختی کشیدم هزینه ها خیلی زیاد بود هیچ کس درکم نیم کرد و نمی کنه اما دستم و که می گرفت دلم می لرزید اما خوشحالم درستش کردم این همه سال ارزشش رو داشت که پیشش بمونم وقتی به سکس رسیدم گریه کردم وقتی تونستیم رابطه آدمیزادی داشته باشیم از ته دلم غمگین شدم این بود اون چیزی که این همه دنبالش بودم نیم دونم دیگرام چی فکر یم کنند اما سکس فقط 20 درصد زندگی بیشتر زندگی محبت هست که این خانم داره این خانم نباید جدا شه به خدا راه حل داره اونقدر دکتر عوض کنه تا نتیجه ببینه اگه شوهرش همسرش لیاقتش رو داره همین … بعضی ها اونقدر خوبین که لیاقت از خود گذشتگی رو دارن مثل همسر من و من خوشحالم و خوشبخت …


  12. هانیه در 12/02/06 گفت :

    منم اون اوایل خیانت کردم متاسفم اما به شوهرم هم گفتم چون فکر می کردم باید بدونه اونم وقتی دید داره زندگیمون از دست می ره خودش هم خیلی کمک کرد من هم کمک کردم هر دو با هم و حل شد خدا رو شکر بعدا برای اینکه اطمینان از دست رفته اش رو بدست بیارم همیشه بهش می گفتم کجام گوشیم همیشه دم دستش بود و اون همیشه می گفت :
    پرنده ای رو که دوستش داری آزادش بزار اگه مال تو باشه همیشه پیشت می مونه اون به من اظمینان داشت اما من بازم برای اینکه اطمینانش رو نسبت به خودم بیشتر کنم بازم همیشه می گفتم کجام و زنگ می زدم و خدا رو شکر همه چیز خوب شد …


  13. eve در 12/02/06 گفت :

    http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/06/120602_l72_stem_cells_vid.shtml

    violet در تاریخ ژوئن 2nd, 2012 ساعت 10:02 ب.ظ پاسخ داد :

    ممنون بابت لینک


  14. میترا در 12/02/06 گفت :

    قضاوت و ارائه راه حل بسیار سخته چون دقیقأ باید جای کسی باشی تا درکش کنی .من فقط از ایشون و ویولت اجازه میخوام که در مورد دوستی جدیدشون مطلبی رو یادآوری کنم ۱-به نظر منم گفتن این که متاهل هستن به دوستش خیلی مهمه و حتی ممکنه خیلی چیز ها رو همین الأن عوض کنه.۲-یادمون نره که تو کشور ما مردا با فهمیدن اینکه کسی دیگر تو زندگی همسرشون هست دیگه از موضع قدرت و تحقیر و توهین برخورد میکنند‏(اکثریت نه همه‏)آیا ایشون تحمل این لطمه های احتمالی روحی رو دارن؟..به هر حال وضعیت ایشون پیچیدگی داره و اگه بچه داشتن که از اینم پیچیده تر میشد .حلاصه قضاوت به نطر من اصلأ راحت نیست همینطور که ارائه راه حل.

    violet در تاریخ ژوئن 3rd, 2012 ساعت 10:06 ق.ظ پاسخ داد :

    با جمله آخرت کاملا موافقم و در عجبم که چه راحت قضاوت می کنیم و بعد بر همون اساس نسخه هم می پیچیم


  15. پانیذ در 12/02/06 گفت :

    عجب داستانیه. موقعیت سختیه که کمتر کسی می تونه درکش کنه.جالبه که اگه این مشکل عکس بود اون آقا خیلی راحت بدون کمترین عذاب وجدان و دلسوزی با کمال حق به جانبی جدا می شد…


  16. سپیده در 12/03/06 گفت :

    یک سایت مشاوره رایگان هست به اسم همدردی. شاید اونجا آدمها بتونن بهت کمک کنند. چون خیلی از اعضاء خودشون مشکل داشتن.
    مثلا مشکل این خانم رو بخون. البته یک کم با مال شما فرق داره اما به عنوان نمونه که شاید این سایت بتونه مفید باشه.
    http://www.hamdardi.net/post-188006.html#pid188006


  17. سوگند در 12/03/06 گفت :

    خانم عزیز شما اصلا نمیدونی چی میخوای . یا باید همسرت درمان شه که میگی شدنی نیست چرایش را نمی دونم . یا باید باهاش بمونی با همین مشخصه ناتوانی اش یا اگه نمیتونی بمونی خوب این وسط خودت آینده روحی و روانی ات مهمتره از یک همسر بیمار که خوب هم نمیشه.اون وقت دو سال که آسونه 10 سال هم باید بدویی برای خلاص از این زندگی. اینجا تفاوت موندنت توی رابطه مریض و دویدن برای طلاق میشه نسبت دو سال به همه عمر که عقل میگه 2 سال در برابر همه عمر چیزی نیست. به نظرم شما اصلا خودت هم حال و حوصله طلاق نداری همین جا با همین کم وکاستیهاش راحتی اما فقط احساس گناه داری از ارتباطت با یه مرد دیگه و دوست داری ما هم چشامونو به واقعیت ببندیم و بگیم شما داری فداکاری میکنی که این مرد رو تحمل میکنی و هیچ خطایی متوجه شما نیست اگه با کسی ارتباط داشته باشی. اما عزیزم ارتباطت با هر مرد دیگه ای با وجود همسرت حتی بصورت اسمی توی شناسنامت خطای محضه. اینجا حتی نقش شما در زندگی اون آقا را هم می شه روش بحث کرد و ایرادات حضور شما توی اون زندگی هم کم نیست. به نظر من بعد این همه نظر خواهی و مشورت و شنیدن نظرات گوناگون یه ساعت فقط بشین با خودت فکر کن