درد زن بودن

مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد

 

وقتی کمی بزرگتر شد
… کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد

 

بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود

 

وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :
عقل زن کامل نیست
Frown


نظرات شما


  1. سوسن جعفری در 12/02/05 گفت :

    این همان بلایی است که روشنفکران ما بر سر خدا ـ خالق بی‌همتای هستی ـ می‌آورند و زن؛ یگانه شریک بی‌چشمداشتِ خداوند در تکامل خلقت، بی شک از این موهبت مستثی نیست …
    تلخ است … دریغ!


  2. ليلاميرزايي در 12/02/05 گفت :

    واقعا زيبا بودخانمي.مدت هاست اين حرفايي كه زدي رودلم سنكيني مي كنه… وقتي مي بينم يه جوون 24ساله راست راست راه مي ره و همه خرج زندكي ونيپ و عشق وحالش رو پدرش به بهترين نحو تهيه مي كنه و پسره برمي كرده به باباش ميكه پس كي مي ميري باغ وخونه به من برسه!داغون مي شمو بيشتراز قبل ازبچه دارشدن مي ترسم…


  3. سینا در 12/02/05 گفت :

    ویلی جان در مورد جمله آخر باید بگم افراد افراطی هم در سمت زنها و هم در سمت مردها وجود دارن و به طرف مقایل فحش می دن. اینم یکی از اون فحشهاست. عکس این شعر رو برای پدر و دختر هم میشه گفت.
    اما آدمهای معتدل به جای فحش دادن، خیلی مؤدبانه و منطقی با هم بحث می کنن.
    یک نکته هم می خوام در مورد کامنت خانم لیلا میرزایی بگم. کمتر تو زندگیم دیدم -شاید اصلاً ندیدم- که کسی پدر یا مادر مهربونی داشته باشه و مرگش رو از خدا بخواد.
    بعضی از پدر و مادر ها خیال می کنن همین که سک.سی کردند و بچه ای به دنیا اومد اون بچه باید غلام یا کنیزشون باشه و اونها هیچ وظیفه و مسئولیتی ندارن. اگر اینطور باشه که گاو و گوسفندها هم از اون کارا بلدن. اینطور پدر و مادرها همونهایی هستن که فرزندان برای مردنشون لحظه شماری می کنن. ظاهراً “جحی” دلقک معروف عرب هم یک همچین پدری داشته. چون یکدفعه ازش پرسیدند: دوست داری پدرت بمیره که ارثش رو بگیری؟ گفت: نه، بیشتر دوست دارم یکی بکشدش که علاوه بر ارث، دیه هم بگیرم!


  4. ... در 12/02/05 گفت :

    nahjolbalageye tahrif shode.tahgire emam ali ba khialate puch.in harfha neshandahandeye agle nagese khode guyande hast na zan.


  5. بهار در 12/02/05 گفت :

    ویولت عزیز
    مدتی است که نوشته های خوبتان را دنبال می کنم و همین طور برنامه جالب رادیویی که با ابتکار و طراوت و همراهی خوب مجریان دیگر آن را پیش می برید .
    می خواهم از همین جا دستتان را بفشارم و به شما تبریک بگویم .
    که همراه با زندگی و با سرزندگی و امید پیش می روید .
    مطلب نصیر عالیخانی در باره کودک بیمار خیلی تکان دهنده بود و متاسفم برای همه تشکیلات عریض و طویل که هیچ خاصیتی ندارند .
    اما مهر و محبت پدر و مادر آن کودک بی نظیر بود .
    اینکه علیرغم همه مشکلات مالی کودک دلبندشان را حمایت می کردند .
    کاری که شاید خیلی ها با حسابهای بانکی پر پر و پیمان هم حاضر به انجامش نیستند .
    در باره درد زن بودن نوشتی و همین طور هست ..
    درد زنان آنجایی آغاز می شود که خودشان و حقشان را فراموش می کنند .
    امروز اتفاقا مطلبی در وبلاگ دیگرم در این باره گذاشته ام :
    http://www.baharsabz81.blogfa.com


  6. ال ما در 12/02/05 گفت :

    راسته راستهFrown

    و خیلی هم تلخ!


  7. elly در 12/02/05 گفت :

    راست می گه اگه عقل داشت که این همه عمرشو پای این خرس گنده نمی گذاشت!


  8. همون بابا در 12/02/05 گفت :

    سلام

    ویولت جان این موضوع، از جنبه های مختلفی قابل بررسی است.

    از تفاوت و شکاف بین نسل والدین و فرزندان و قدر ناشناسی و بی انصافی و بی توجهی به اینکه از کجا آمده ایم و روی شانۀ چه کسی رشد کرده ایم بگیر، تا ناآشنایی با مفهوم حقیقی روشنفکری و رد پیشینۀ و ریشۀ خود و …

    به نکتۀ مهم و کلیدی یی اشاره کردی که از آفتهای نسل هاست.

    امیدوارم زودتر از تاریکی ِ جهل به در آییم و روشن شویم.


  9. بهار در 12/02/05 گفت :

    اگر هم عقلش ناقص باشه ازین جهته که دروغ های همین مردان رو باور میکنه…زمانی که همین مردان با دو رویی جلوی زنی میشینن و شروع میکنن به تعریف و تمجیدهای دروغی…

    دلم گرفته ویولت جان از همه دروغگوهاااااا


  10. حافظ کوزه شکسته در 12/02/05 گفت :

    سلام؛
    همه ی این بدبختی ها از زمانی شروع شد که عده ای سعی کردن نام خدا را به زبون دیگری و با زور شمشیر رو زبون مردم جاری کنن…


  11. چام چام در 12/02/05 گفت :

    سلام. الان چند وقته می خوام بیام بگم پس ادامه ی اون نمایش نامه رادیویی چی شد؟ یا اون مصاحبه ای که با موضوع بکارت داشتید!
    من الان یک شنونده در فاز غر غر هستم.از ناراحتی لب و لوچه ام آویزون بود گفتم برنامه 25 رو گوش بدم بلکه یک کم فازم تغییر کنه مثل همیشه…خیلی خورد تو ذوقم..مخصوصا اون توصیفات از مجلس کفن و دفن جاش اول برنامه نبود…تازه مناظره در مورد کودکان کار هم خیلی طولانی و کسل کننده بود.
    ا


  12. چام چام در 12/02/05 گفت :

    الان یک کم عذاب وجدان گرفتم بابت انتقاد تیزم! می دونم خیلی زحمت کشیدید.دستتون درد نکنه. ولی آیتم ها کوتاه و متنوع باشه بیشتر جذاب میشه. دیگه ببین ویولت جون من عادت کردم به این برنامه غرغرم میاد وقتی مثل همیشه نباشه یا نسبت به قبل پسرفت داشته باشه.
    راستی چقدر طرز بیانتون خوب شده,دیگه اصلا لهجه خارجی حس نمیشه! تازه خیلی خوب حس رو با صدات منتقل میکنید.


  13. s در 12/03/05 گفت :

    راحت فراموش میکنند…. خیلی راحت
    همیشه میخونمت…خدا قوت دختر بنفش


  14. علی در 12/03/05 گفت :

    سلام به ویولت عزیز.
    منم کاملا با دیدگاه سینای عزیز موافقم ونیازی به توضیح بیشتری نیست.


  15. Magnolia در 12/03/05 گفت :

    Violet jan,chan vaghti hast ke talkhi,omidvaram oon tagheiri ke montazereshi zoodtar barat pish biad


  16. محسن در 12/03/05 گفت :

    سلام گلم …

    دور از جون غلط کرده هرکی گفته …

    “از دامن زن مرد به معراج رسد …”