دومین برنامه

این هم برنامه دوم رادیویی من.

بهتر شده؟…. میدونم که سوت صدام که بر اثر تلفظ بعضی حروف بوجود میاد باید کمتر باشه و کنترلش کنم… با میکروفن ِبهتر برطرف میشه؟

لینک کیفیت پایین

لینک کیفیت بالاتر

لینک برنامه اول



بازم جهت اطلاع

(سلام. ممنون که مطلب مربوط به ویلچر برقی را توی وبلاگ گذاشتی. مدتی بود اینجا سر نزده بودم وقتی اومدم نوشته خودم را دیدم متوجه شدم تنها اون جنبه‌ای که برای خودم مشکل ایجاد کرده بود را نوشتم و سایر خوبی‌ و بدی‌ها را از قلم انداخته بودم)
پس اینم ادامه یک تجربه (البته از دید شخصی که مبتلا به دیستروفیه):
ویلچر برقی نعمت بزرگیه که به همه توصیه می‌کنم در صورت امکان ازش استفاده کنند. توانایی شخص به کمک این ویلچر چند برابر میشه…. و اما نکته‌های خوب و بدی که باید بهش دقت کنید:
۱ـ فکر می‌کنم تمام ویلچرهای برقی می‌توانند حول محور بچرخند (با گشتاور صفر) ولی مطمئن نیستم چون فروشنده اول به ما گفت ویلچرشون تنها و اولین ویلچری هست که با گشتاور صفر می‌چرخه. با این وجود ویلچر منم دقیقا همان حسن را داره به همین خاطر نمی‌دونم همه ویلچرها اینجوری هستند یا این جزو محاسن ویلی جانه. گشتاور صفر یعنی چی؟… یادتون هست وقتی بچه بودیم دور خودمون می‌چرخیدیم تا دنیا دور سرمون بچرخه؟ روی این ویلی می‌شه دوباره همون احساس را با سرعت‌های مختلف تجربه کرد (حس شیرینیه).
۲- دسته ویلی جان از جا در میاد و چون چرخهاش کوچیکه این اجازه را میده که به راحتی بتوانم روش چهارزانو بنشینم. در واقع بیشتر مواقع تنها دسته‌ای که کنترل ویلچر روش نصبه سر جای خودش هست و دسته دیگرش بیرونه تا بتونم به محض خسته شدن چهارزانو بنشینم و تغییر موقعیت بدم. (این خیلی مهمه که بتوانیم هر از چندی پاها را هم سطح بدن قرار بدهیم چون پایی که زیاد آویزان بمونه به مرور زمان (خصوصا وقتی قلب ضعیف باشه) ورم میکنه و کم کم دچار مشکل بافتی میشه. پس دقت کنید ویلچری که تهیه می‌کنید (اگر برای استفاده طولانی مدته) چنین امکانی برایتان فراهم کند.
۳- حداقل سرعت ویلچر من ۳ کیلومتر بر ساعت و حداکثرش ۸ کیلومتر است. ۳ کیلومتر بر ساعت یعنی کندتر از پیاده رفتن یک آدم معمولی حرکت میکنه و ۸ کیلومتر بر ساعت یعنی کمی تا اندازه‌ای تندتر از تندترین سرعت پیاده‌روی یک فرد معمولی. سرعتش کاملا مناسب و امنه. به من گفته شد تا یکی دو ماه اول تنها با سرعت ۳ کیلومتر بر ساعتش حرکت کنم و اگر هم خواستم توی حیاط برم یا از شیب عبور کنم حتما کمربند ایمنیم بسته باشه که توصیه بسیار به جایی بود و منم به شما همین توصیه را میکنم.
Continue Reading »



سنگینی نگاه مرد رو حس می کنه… گُر می گیره…نفسش به شماره می افته… درست مثل وقتی که که سنگینی بدن مرد رو داره تحمل می کنه… فکر می کنه بازوانی از پشت ِ سر حلقه زده دور کمرش… کمی سرش رو به سمت پایین خم می کنه… احساس می کنه سر مرد تو گودی گردنش،جایی که به شونه اش وصل میشه، قرار گرفته… نفس سوزناک مرد بناگوشش رو نوازش می کنه و سابیده شدن لبها به نرمه ء گوش…
.
.
– خانم، نفر بعدی رو بفرستید داخل…

به سرعت بر می گرده به زمان حال. سری که لوندانه پایین انداخته بود،میاره بالا و نگاهش با نگاه مرد روبرو… سازنده تمام حسهای خوب… گره می خوره…

آقای فلانی ،بفرمایید داخل…



امروز که ایمیلم رو باز کردم،دیدم لینکش رو فرستاده
خودم هنوز گوشش ندادم
لطفا نظرات و انتقاداتتون رو بگید بهم.



لینک با کیفیت پایین

لینک با کیفیت بالا



تو فیس بوک نوشتم:
“دوستت دارم،می فهمی احمق!”
دوستی نوشت،خودت داری می گی احمق، به نظرت یه احمق می فهمه؟
نوشتم: نه والله…بخدا که بفهمه.

LUV



چند دقيقه بعد گذاشتن پست ديروزم بهم زنگ زد.(پست قبلی رو حذف کردم)
خيلي وقت بود اينطوري اختلاط نکرده بوديم.
– چي شده؟
– هيچي.اصن مگه برات مهم ه؟
– ميدوني که هست.پس به من دروغ نگو…صدات بغض داره… نا سلامتي دوستتم… بگو،خودت رو خالي کن.

و بغضي که ترکيد… و مقطع حرف زدن من از زور هق هق… و دماغ بالا کشيدنهاي پياپي…

-آروم باش… شمرده حرف بزن،بفهمم چي ميگي.

اس ام اس هاي رد و بدل شده رو براش مي خونم …و جوابهاي خودم.

ميگه: آفرين،خوب جواب دادي. هيچ جا توهين نکردي و از کوره در نرفتي (از تو بعيده!!!!!)…خب عزيز من خودت گفتي که ” به من گير بده، اشکال نداره،دوستي براي همين موقع هاست” … اونم بهت گير داده و هرچي خواسته گفته حتي اگه حقت نبوده… اين که ناراحتي نداره. اگه اينجوري به قضيه نگاه کني کمتر ناراحت ميشي.فقط خالي کردن يه حس خشم بوده که متاسفانه تو سيبل هدف بودي…اگه واقعا فکر مي کني دوستته،بگذر… اينم يکي از دست اندازها تو جاده دوستي ه.

بعد از قطع تلفن…احساس سبکي کردم… ممنون که برات مهم بودم و ممنون که وبلاگ رو مي خوني و هميشه دوست خوبي هستي برام… خيلي خيلي ممنون.



1- وقتی از روی نوشته نخونی و فی البداهه حرف بزنی سبب میشه من ِ ناوارد زیاد “اِم اِم ” کنم و لهجه ام خارجی تر بشه Grin نمی دونم تو ادیت این مشکلات حذف میشه یا صدمه میزنه به ساختار فعل!
فک کنم کم کم دارم راه می افتم و ترس یاخجالتم از میکروفون داره میریزه که هرچی به ذهنم میاد-میام و ضبطش می کنم درست مثل نوشته هام که در لحظه و بی فکر و برنامه ریزی قبلی میفرستم روی اِیر… اگه وبلاگ با این شیوه موفق بوده پس حتما رادیو هم موفق خواهد بود.

2- وسایل ضبط صدام خیلی ابتدایی ه و سوت شنیده شده از تلفظ بعضی حروف،غیر قابل کنترل… باید یه فکری براش بکنم.

3- با آقای اوجی(مدیر برنامه های رضا یزدانی) تماس داشتم و ایشون گفتن رضا! آبان ماه کنسرت داره… من که میرم پس اگه کسی دوست داره بیاد پولاش رو از حالا جمع کنه و برنامه ریزی کنه تا همو ببینیم.