تنوره کشان در شب

هميشه تصورات قوي داشتم،خيال پرداز نبودم ولي خيلي خوب مي تونم تصوير سازي کنم و تجسم.
کم کم تو ارتباطاتم از اين ويژگيم استفاده کردم براي لذت بردن ِ هرچه بيشتر از رابطه ام.
ولي متاسفانه بدون اغراق مي تونم بگم کم و بيش طرف مقابلم آدمي نبوده که اين خاصيت رو داشته باشه و گامي برداره در جهت سورپرايز کردن و ترجيح داده همه چيز عادي و نرمال يا روتين جامعه باشه.
اينکار احتياج داره به کنار زدن حصارهاي روابط انساني و عرف جامعه، خلاف آب شنا کردن… مگه چند نفر رو توي دور و بريهات مي شناسي که بخوان ساختار شکن باشن و از چهار چوب ِ گزينش شده از طرف عرف خارج بشن؟… و همين سبب ميشه انتظارت برآورده نشه.
براي مثال من اگه از دست آدمي دلخور باشم و هرچند زياد و فک کنم که تو اين دلخوري،حق بيشتر با منه،اگه جايي احساس کنم اشتباه کردم و حرف نامربوطي زدم، از طرف مقابلم معذرت خواهي مي کنم هرچند که با قوانين تعليم داده شده از کودکي سازگار نباشه و اصطلاحا بايد دماغم رو بالا نگه دارم و منتظر عذرخواهي و منت کشي طرف مقابل بمونم…
چون هميشه به نداي قلبم گوش دادم و همينم سبب ميشه معمولا تو روابط انساني و يک رابطه ارضا نشم چون ملاک من نداي قلبه و ملاک اون نداي عقل و همينم تفاوت و دلسردي مياره.
ولي نميدونم چرا اين سر بي صاحاب!!! به سنگ برخورد نمي کنه و همچنان من و منتظر معجزه نگه ميداره و زمزمه ميکنه” نه اين يکي با بقيه فرق داره و حتما سورپرايزي برات تو آستين داره که با شناختي که ازش داري،تصورش رو هم نمي کني” و منم سري تکون ميدم و با خودم ميگم” ببينيم و تعريف کنيم.”

کورس-بهش بگو

یه سئوال: اگه تو توی یک رابطه شکرآب و پر از دلخوری و سوتفاهم قرار گرفته باشی و دلت بخواد همه چیز رو بروال قبل و عادی برگردونی و حتی یه نموره عشق بپراکنی، چه سورپرایز و ابتکاری برای حل مسئله داری؟ تو بگو… تا منم بگم.


نظرات شما


  1. هنگامه در 11/20/09 گفت :

    آره عزيزم منتظر معجزه باش! واقعاً هم براي اينكه بتوني يكي رو پيدا كني تا بي خاصيتي مثل تو رو بپذيره بايد منتظره معجزه هم باشي پس باش تا صبح دولتت بدمد. ولي خداييش راست گفتي ها باباي منم از سرت زياده حيف اون نيست

    مريم گلي در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 1:58 ب.ظ پاسخ داد :

    مگه باباتون ازدواج كرده قبلا؟

    ي در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 9:54 ب.ظ پاسخ داد :

    ببخشيد هنگامه جان،

    وقتي ابوي محترم تصميم به ازدواج مي گيرن، شما براشون دنبال همسر مي گردين؟
    واقعاً آفرين به چنين دخترهايي.

    پوپک در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 11:11 ب.ظ پاسخ داد :

    اینهمه بیماری در کلماتت دلیلش چیه؟ واقعاً چیه؟!

    پوپک در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 11:11 ب.ظ پاسخ داد :

    سئوالم از هنگلمه بود.


  2. هنگامه در 11/20/09 گفت :

    خوشم مياد در كمال اعتماد به نفس كاذبت جايگاه منم تعريف ميكني بدبخت من اگه ميخواستم مثل تو زندگي كنم كه تا حالا صد بار خودم رو كشته بودم

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 12:47 ب.ظ پاسخ داد :

    نفس کشیدن به معنای زنده بودن و زندگی کردن واقعی نیست… تو الان با این نفرت و طرز فکرت فقط یه موجود نباتی هستی که مصرف کننده است و طفیلی… زمان رو می سوزونی تا سر به گور ببری


  3. هنگامه در 11/20/09 گفت :

    پس از اين به بعد لطف كن و مواظب گه هايي كه ميخوري باش اوني كه عقلش زايل شده تويي كه هنوز تو خيالات سپري ميكني و چيزي كه مال تو نيست و به تو تعلقي نداره رو تو اوهام خودت عشق خاطبش كردي كور خوندي هرزه خانوم


  4. مريم گلي در 11/20/09 گفت :

    منم مثل تو هستم و هر بار فكر ميكنم ديگه اينبار طرف منو شناخته و محض رضاي خدا فقط براي يكبار هم كه شده خودشو مقصر ميدونه ولي دريغ از يه ببخشيد خشك و خالي و من باز توي اين فكر فرو ميرم كه يعني باز هم من بايد پا پيش بذارم واسه بهبود روابط… اونم فقط به خاطر حفظ روابط خانوادگي كه به نظر من خيلي مهمه ولي واسه بعضيها كوچكترين ارزشي نداره
    به قول تو كي ميخواد سر آدم به سنگ بخوره؟؟ Smile


  5. یاس در 11/20/09 گفت :

    آخه اگر همین انتظار هم نباشه که دیگه آدم به سراغ هیچ تجربه جدیدی نمیره. بعد باز زندگی ما هم میشه مثل همون آدمهای محافظه کار و عقل گرا


  6. violet در 11/20/09 گفت :

    یک کامنت خصوصی که من به اسم خودم و حذف مشخصات پابلیشش می کنم:
    چند روزه حال و هوای اینجا عوض شده و منو یاد چند سال قبل میندازه که هر لحظه میومدم اینجارو میخوندم و یه لبخند میومد رو لبام و بعد با کلی ذوق و شوق از شما برای مامانم تعریف می کردم. خیلی خوشحالم از این بابت. گاهی چند تا نوشته خوب دید آدم رو به کلی عوض می کنه. این خیلی عالیه که از عشق می نویسین و فرقی نمی کنه عشق به چه کسی.
    من این ویولت رو خیلی دوست دارم.
    در رابطه با سوال هم من اگر باشم حتما به هر نحوی که شده باهاش یه قرار حضوری میذارم. حتی اگه شده میگم بیا تا حرفهامونو بزنیم و رابطه رو تموم کنیم. بعد که دیدمش بدون هیچ معطلی و سلامی با تمام وجود بغلش می کنم و می بوسمش و از زنانگیم استفاده می کنم تا احساستش رو به جربان بندازم. بعد هم که جو اروم شد هدیه ای رو که از قبل براش اماده کردم و میدونم خیلی دوستش داره بهش میدم.
    پ.ن: کاش خانندگان این وبلاک اینو می فهمیدن که حتی dislike گذاشتن برای کامنت های هنگامه اونو ارضا می کنه از اینکه مورد توجه قرار گرفته. من حرص میخورم می بینم میان اینجا و جواب این ادمو میدن.

    ندا در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 12:07 ب.ظ پاسخ داد :

    راست میگه.منم میخواستم همینو بگم..خیلی وقت بود که حال و هوای اینجا خیلی غریب شده بود.
    این چند وقته حس و حالش خیلی شبیه قبلناس و من دوست ترش دارم!
    کاشکی بر و بچ کامنت دونی هم دوباره جمع میشدن و خیلی حال میداد اونموقع دیگهBig Smile)))

    خب در مورد سوالت هم اینطوری فکر میکنم که اگه طرف مقابلم هم با همه ی دلخوریا و سوئتفاهمات هنوز دلش با دلم باشه باید : از من به یک اشاره از اون به سر دویدن!!باشه !!


  7. violet در 11/20/09 گفت :

    یه کامنت خصوصی قشنگ دیگه:

    “من خیلی دیر فهمیدم که قبل از هرکسی در دنیا این خودم هستم که میتونم به داد خودم برسم به خودم هدیه بدم ،خودم رو سورپرایز کنم و مهمتر از همه خودم رو دوست داشته باشم.(آنچه خود داشت زبیگانه طلب میکرد….)
    من نمیگم آدمی پیدا نمیشه که از نظر ما پرفکت باشه اما شاید اون آدم پرفکت هیچوقت سر راه ما قرار نگیره!پس بهتره قبل از هر کسی خودمون به خودمون برسیم.همین.شعر پایین هم همین مفهوم رو میرسونه
    کم کم یاد خواهی گرفت

    تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را

    اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر

    و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند

    و

    هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.

    کم کم یاد میگیری

    که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

    باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه

    منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

    یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی

    که محکم باشی پای هر خداحافظی

    یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی.”

    خوزه لوییس بورخس

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 12:39 ب.ظ پاسخ داد :

    درست میگی منم چند وقتیه که یاد گرفتم با خودم حال کنم…با حس و حال های خودم و منتظر دریافتشون از بیرون نباشم

    ولی اینکار یه بدی بزرگ داره که همونطور که اگه خودارزایی(میدونم غلط دیکته دارم،از عمده) تکرار بشه و تو ازش لذت ببری دیگه وجود یه پارتنر ارزات نمی کنه و ترجیح میدی با خودت حال کنی چون حس و حالت رو می فهمی و میدونی چه چیزی لذت بیشتری بهت میده و احتیاج به شیرفهم کردن طرف مقابلت نیست… اینجوری هم لزوم یه عشق به غیر تو زندگیت حذف میشه چون دیگه خودکفا شدی

    ي در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 10:01 ب.ظ پاسخ داد :

    بذار بپذيريم تفاوت آدم ها رو

    شايد هم براي بعضي ها بهتر باشه كه تنها بمونن، البته مطمئن نيستم، شايد هم اشتباه مي كنم

    به نظر من عشق خوبه
    ولي نبايد اسيرش شد
    بگذار و بگذر

    انگار دوباره متولد شدي و چيزي از خاطرات بد يادت نمونده


  8. مرمرجان در 11/20/09 گفت :

    ویولتکم

    تو خوب می دونی که در این زمینه من حرفی نزنم بهتره!!

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 1:17 ب.ظ پاسخ داد :

    Big Smile)))))))))))
    آره خوب میدونم Big Smile))))))


  9. تپلی در 11/20/09 گفت :

    (...پیغام خصوصی از طرف شما...)
    سلام گلم
    تجربه ای ندارم
    می خوام با هنگامه خانم تجربه کنم
    هنگامه جان یه زنگ بهم بزن 2کلام باهات حرف دارم گلم
    09123248900
    منتظرم

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 4:08 ب.ظ پاسخ داد :

    اگه منتظر تماسشی چرا خصوصی گذاشتی؟ نکنه منتظر تماس منی؟(چشمک)

    تپلی در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 4:44 ب.ظ پاسخ داد :

    ویلی جان دوتا کامنت بود دومی رو خصوصی گذاشتم گلم

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 8:13 ب.ظ پاسخ داد :

    میدونم عزیزم…منم دومی رو پابلیش نکردم


  10. مريم گلي در 11/20/09 گفت :

    راجع به سئوالت بايد بگم كه من اكثرا پا پيش گذاشتم و مسئله حل شده
    ولي بعد چند وقت دوباره دلخوري هايي از سر سوء تفاهم پيش اومده…روز از نو روزي از نو
    به نظرم كلا با آدم پر توقع دوست نباشي راحت تري
    حالا تو نظرت چيه گلكم؟
    بوس

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 4:06 ب.ظ پاسخ داد :

    می گم


  11. باران در 11/20/09 گفت :

    ویولت عزیز جرا فکر میکنیم هر رابطه خراب شده ای را میتوان درست کرد … همیشه که نه ولی گاهن رابطه بین دو نفر طوری میشکند که دیگه نمیشه تکه هاشو به هم چسبوند…. حتا اگر این کار را از سر وابستگی و ناچاری انجام داد باز هم دوام نمیاره و به جدایی منجر میشه…به نظر من انسان باید یاد بگیرد با این مقوله تلخ هم کنار بیاد… ولی از آنجایی که با فرهنگ وابستگی به هم بزرگ شده ایم …پذیرفتن جدایی برایمان سخته

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 4:06 ب.ظ پاسخ داد :

    a little like


  12. نازی ی در 11/20/09 گفت :

    این شعرعاشقت شده دخلی به من که نیست !!!!
    عاشق عاشقیاتم عاشق حال خوبت که تموم حال بدم رو زایل می کنه !


  13. نازی ی در 11/20/09 گفت :

    من اگه با 1 اینچنین چیزی روبرو بشم می ذارم زمان بگذره و وقتی تونستم احساس و فکرم رو با هم به کار بگیرم 1 جای تنها باهاش قرار می ذارم ، دستاشوو تو دستام می گیرم تو چشماش نگاه می کنم و از آینده حرف می زنم نه گذشته!!!

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 4:04 ب.ظ پاسخ داد :

    کمی like نه صدر در صد


  14. رها در 11/20/09 گفت :

    محابا میرم جلو و بغلش میکنم

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 4:04 ب.ظ پاسخ داد :

    dislike


  15. می دونی ویولت…ممنون که می نویسی… تو می نویسی و من یه نقاط مشترکی پیدا می کنم بین رفتارامون و یجورایی خیالم راحت میشه که پس اگه ویولت هم این راهو قبول داره میشه روش حساب کرد. منم برام بی نهایت مهمه ته دلم چه خبره و اگه احساس گناه کنم باید سریع عذر بخوام حتی اگه اون اذیتم کرده باشه… یا وقتی میگی تو شناخت ادمها حست واست مهمه…. مرسی ویولت که می نویسی… عاشق! قوی! و یک زن! توی ذهن من حک شدی.

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 4:21 ب.ظ پاسخ داد :

    بوووس

    دختر پرتقال در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 6:49 ب.ظ پاسخ داد :

    booss


  16. من اگه بخوام کسی رو سورپرایز کنم و عاشقش باشم…میذارم اون زن وحشی درونم بیدار شه و زنانه ترین و بی پرده ترین احساسم و براش میگم…یا می نویسم….و خب از جانب من که ارومم و توی پرده ابراز احساست می کنم کمی بعیده. البته اگه واقعا اون رابطه رو بخوام و از جنبه ی طرف مطمئن باشم.

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 4:23 ب.ظ پاسخ داد :

    like


  17. هنگامه در 11/20/09 گفت :

    ظرز فكر من به خودم مربوطه و اما نفرت! خودت چي فكر ميكني؟ در مورد زندگي نباتي خيالت رو راحت كنم كه چيزهايي كه مربوط به خودت ميشه رو به ديگران تعميم نده لطفاً‌. تو زندگي نباتي داري اگه نداشتي كه شب و روزت رو پاي اينترنت نميگذروندي و اگر من برات بي اهميتم جواب تك تك كامنتهام رو نميدادي پس يادت باشه كه اين تويي كه مثل مردابي

    40تیکه در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 7:25 ب.ظ پاسخ داد :

    عجب شکلک کنار کامنتات بهت میاد! راستی نگفتی ویولت باباتو چیکار کرده که اینقدر جوشی هستی؟!

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 8:16 ب.ظ پاسخ داد :

    حتما واسه یکی تور انداخته بوده منم زدم تورش رو پاره کردم که اینقدر جوش آورده و ول نمی کنهBig Smile


  18. هنگامه در 11/20/09 گفت :

    جوابت رو ميدم تا بهت بفهمونم بهت كه اين زبون درازت جوابگو داره

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 4:20 ب.ظ پاسخ داد :

    دل به دل راه داره Big Smile


  19. هنگامه در 11/20/09 گفت :

    همون با خودت حال كني بهتره البته اين عاقبت آدمهاي بد ذات و خبيثي مثل توئه كه چشم ديدن خوشبختي ديگران رو ندارن و مثل خوره هرازگاهي دمشون يه جايي جا ميمونه و دماغ درازشون از زندگي كسي به زندگي ديگري خودش رو نشون ميده اين يكي ميزنه رو دماغشون ميرن سراغ دگري


  20. هنگامه در 11/20/09 گفت :

    حالا كجاشو ديدي هنوز خيلي مونده تا معني فلاكت رو بفهمي


  21. فاطمه در 11/20/09 گفت :

    باهاش قرار حضوری میذارم، و اینکه بعدش چکار کنم کاملا به رفتار اون بستگی داره، برای من که پیش امد سعی کردم کاری کنم که کاری رو که من میخام بکنه تا اون پیش قدم شده باشه و خودشم اخرش نفهمه که چی شد!…
    میدونی ویولت گاهی فکرمیکنم اینکه برا رابطت کاری بکنی که به گرمای سابق برگرده بیشتر اوقات معنیش اینه که کاری نکنی و منتظر بمونی…تا اون دلش تنگ شه و تو فقط صبر کنی.گاهی طرفین باید به هم فرصت دلتنگ شدن بدن.

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 8:12 ب.ظ پاسخ داد :

    با حرفت موافقم


  22. مژگان در 11/20/09 گفت :

    ویولت جان امیدوارم چیز خیلی خاصی نباشه


  23. rohollah در 11/20/09 گفت :

    من كه ميگم چشم زدنت ويولت.. با اون عكساي خوشگلي كه در فيس گذاشتي..
    يعني اگه كس ديگه‌اي اينكارو نكرده باشه، بهت اطمينان مي‌دم من يكي چشمت زدم Grin

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 8:11 ب.ظ پاسخ داد :

    ای نا مرد Big Smile


  24. سمیه در 11/20/09 گفت :

    بنده خدا ” هنگامه” که منتظره پستای توئه تا اولین نفری باشه که واست نظر میذاره پس زیاد معطلش نکن ویلی جونSmile
    و اما درباره سئوالت…
    ویلی عزیزم؟روابطی که تا حدی به بن بست میرسه یا خاکستری میشه و یا تا حدی نقطه چین، 2 حالت داره:
    1-رابطه مث طنابیه که وقتی از وسط قطع میشه و تو میخوای گره بزنیش 2 سر طناب به هم نزدیکتر میشهو روابط بهتر از قبل.
    2- روابطی که وصل بعد از جدائیشون در حکم یک چینیه بند زدست که همیشه خدا جاش میمونه حتی اگه ماهر ترین چینی بند زن دنیام این کار و انجام بده.
    در مورد حالت دوم : این حالت در واقع خر کش کردن رابطه است و دو طرف میدونن ته این کوچه بن بسته و هر وقت که بخوان انرژی دوباره بذارن با سر میخورن به دیوار چون یه جای کار بد میلنگه و اون اینه که ” اون دونفر مال هم ، برای هم و شبیه هم نیستن .
    و اما در مورد حالت اول: که اگه من بودم تموم انرژیمو میذاشتم تا این دیوار سو تفاهم رو که باعث دلخوری و تا حدی دلزدگی میشه بشکنم. استراتژی من در این موارد حرف زدنه و به یاد آوردن و به یاد انداختن تموم حسا، رویاها و روزهای خوبیه که با طرف مقابلم تجربه کردم.و تلنگر زدن هر روزه به خودم که یادم نره روزایی رو که اومدنشو آرزو میکردم .

    violet در تاریخ سپتامبر 20th, 2011 ساعت 8:11 ب.ظ پاسخ داد :

    ممنون از کامنت مفیدت…چه جالب که چند روز پیش دوستی بهم گفت “این کوچه بن بسته،توش گیر نکن”… و حالا نظر تو….جالبه


  25. سولماز در 11/20/09 گفت :

    خانم هنگامه ،‌اگه دوست نداري اينجا رو ميتوني اينجا نياي. آخه چه معني داره كه خودتو آزار ميدي ؟ به نظرت ويولت نميفهمه ، خيلي خوب يك بار محبت كردي و بهش گفتي نمي فهمه و … ، در هر صورت وظيفتو انجام دادي ، خوب برو ديگه . وقتي نميري معلومه كه يا از سر حسادت داري حرف مي زني يا..


  26. V در 11/20/09 گفت :

    ویــلی، شاید به من ربطی نداره. اما اگر اجازه بدی جوابش رو بدم
    ویـــولـت به هنگامه : برام مهم نیست تـو و امثال تـو در موردم چی فکر میکنین !! مُــهم اینِ که ایقدر مهم ام که میشینی درموردم فکـر میکنی !!!


  27. ته وار در 11/20/09 گفت :

    امیدوارم مشکل جدی نداشته باشید و یه کسالت زود گذر و ساده باشه.

    برای هنگامه:دلایلتون برای حرفهایی که می زنید چیه؟بگید که ما هم به ذات خبیثی که در مورد ایشون میگید پی ببریم!سادیسم بیماریی هستش که شما به اون دچار هستید.


  28. ماهی در 11/20/09 گفت :

    همه ی جوابها استفاده از اهرم زنان را عنوان می کند. وقتی طرفتان مردی باشد که با زنانگی حال نکند باید چه کرد؟
    می دانید… من سعی کردم متفاوت شوم. کار هایی بکنم که قبلا نکرده بودم و به چشم بیایم ، چه در ظاهر و قیافه و چه در برخورد.
    جاهایی که قبلا به میل او رفتار می کردم پس از پیدا شدن دلخوری به میل خودم رفتار کردم و برعکس جاهایی که قبلا به میل خودم عمل می کردم به میل او رفتار کردم.
    در واقع به گذشته بر نگشتم . بلکه فضای جدیدی به وجود آوردم .

    violet در تاریخ سپتامبر 21st, 2011 ساعت 7:56 ق.ظ پاسخ داد :

    خیلی باهات موافقم… زنانگی،تنها ابزار موجود نیست


  29. ﺗﭙﻠﻲ در 11/21/09 گفت :

    هنگامه خانم منتظرم
    خواهش ميگنم زنگ بزن حتي اگه شده از تلفن عمومي


  30. مهناز در 11/21/09 گفت :

    من همیشه خواننده خاموش شما بودم..ارادت زیادی به شما هم دارم..ما کامنت های این آدم بی ادب رو که دیدم بر آن شدم تا کامنتی بذارم و بهت بگم که دوستتون دارم

    من یه شهریوری هستم که کمتر از این کارا می کردم، اونقدر شما برای من عزیزن که اینجوریا گفتم
    براتون سعه صدر رو از خداوند خواستارم
    خداوند شما را حفظ کند..


  31. V در 11/21/09 گفت :

    تفاوت و دلسردی… چقدر اشناست،برای من هم زیاد پیش اومده. افت و خیزهای سورپرایزینگ هیجان انگیزه که منم با وجودش موافقم. در مقابل خیلی ها هستن که این پیش بینی نشده ها رو دوست نداشتن،شاید چون عادت به رفتارهای کلیشه ای دارن و نمیدونن چه عکس العملی در لحظه باید نشون بدن…
    کسی بود که میگفت : نجات دهنده در گور خفته…
    نمیشه گفت در انتظار معجزه ای،شاید بشه اسمش و گذاشت امیدواری. در اخر درست لحظه ای که سرت هم محکم کوبیده میشه به سنگ،حتی اگر دچار اسیب دیدگی هم شده باشی،تازه میفهمی که شاید همین عریان بودن بهترین شیرجه ای بوده که تا به اون لحظه در تمام زندگیت داشتی… جسارت پریدن روی هر سطحی بدون ترس از فرو رفتن در عمقی ناشناخته…
    تصویرهایی که تو ذهن داریم،شکلی از تجربه ان و به همون شکل هم نمود واقعی پیدا میکنه. وقتی میدونی که تنها خودت کارگردان زندگی خود هستی و اینکه تو چقدر از این “من” میتونی فراتر بری،در عین اینکه تو همون فضای مِه گرفته دنبال ردِ ادمی هستی که زانو نمیزنه،حتی گاهی ته دلت احساس میکنی چیزی در درونت میل داره به اینکه دستِ کم گرفته بشه… با سُرخوردن مخالف نیستم ولی سُرخوردن های مکرر از دو جهت بیهوده میشه،یکی اینکه هیجان سُرخوردن رو از بین میبره و اینکه تو رو به فراز نمیرسونه.
    به ادم ها باید گزینه بدی تا انتخاب کنن. اگه هدفت این باشه که طرف مقابل درست در جهت پیش بینی تو حرکت کنه،بهتره که به اون فرد گزینه هایی به عنوان آفـر بدی تا وادار به انتـخاب بشه که معمولا هم گزینه مورد نظر و انتخاب میکنه. گزینه هایی مربوط به اینکه اون یه توانایی به خصوص داره و گِره موقعیت تو تنها به دست اون فرد باز میشه… تو این مورد تجربه شخصی دارم