برگشت به گذشته

دیشب با هم صحبت می کردیم… در مورد اینکه یک رابطه چقدر احتیاج به مواظبت داره و بعد برقراری رابطه چقدر بیشتر از قبلش… گفتم قبلا یه نوشته ایی بر همین مبنا داشتم… یادت نمی اومد که خونده باشیش… برای یادآوری گذاشتمش:

“وقتی یه گلدون، یه گیاه می خری و می بری خونه ات باید ازش مواظبت کنی حتی اگه اون گیاهه کاکتوس باشه و سازگار با شرایط سخت و با کمترین رسیدگی ممکنه.
یک رابطه و یک ازدواج هم لنگه همین گیاه نگه داشتنه بهش نرسی یا می گنده یا خشک میشه میره پی کارش… متاسفانه اکثر ما فکر می کنیم وقتی ازدواج کردیم دیگه خرمون از پل گذشته و دیگه لازم نیست چیزی رو حفظ کنیم.
اگه تا حالا قبل دیدن طرف حتما دوش می گرفتیم، مسواک می زدیم و بهترین لباس رومی پوشیدم و خودآرایی می کردیم دیگه بعد ازدواج گوربابای اینکارا و این همه زحمت کرده. موقعی که با هم تنهاییم گند از سر و رومون بالا میره و بوی چاه فاضلاب از دهن و زیر بغل استشمام میشه!! قدرت خدا حتی یه شونه هم به موهامون نمی زنیم… مهم نیست طرف مال خودمونه!!! اینکارا و این همه زحمت مال غریبه هاست نه همسر دم دست مون.
اگه قبل ازدواج نزدیکترین فرد تو فامیل حرفی به عزیزتر از جانموم میزد حاضر بودیم شکم فرد خاطی رو سفره کنیم(راستی روز مرد و پدر مبارک!) و حالا! نه دیگه این طرف رو که همیشه ور دلم دارم این ننه و باباست که هفته ایی یکبار می بینم پس بهتره دل اونها رو بدست بیارم گوربابای این یکی کرده.
اون موقع ها اگه قرار بود رابطه صکسی داشته باشیم … به بهترین شیوه خودمون رو می آراستیم و بیشترین زمان رو می ذاشتیم و از تمام استعدادهای بالفطره و بالقوه مون استفاده می کردیم تا نهایت لذت رو به طرف مقابل بچشونیم ( برای کسانی که اهل رابطه پیش از ازدواج نبودن و یا نیستن هم با یک نگاه به ابتدای زندگی زناشوییشون و مقایسه رابطه حاضر با سالهای اول به حرف من می رسن) ولی حالا چی؟ حکایت بشمار سه است … تموم شه، کپه بذاریم فردا کلی کار داریم!!! گوربابای رضایت طرف مقابل کرده.
قبلا خیلی با هم حرف می زدیم از معلومات داشته و نداشته مون، بحث می کردیم … قرارهای هیجان انگیز میذاشتیم … حاضر بودیم شب تا صبح رو تو کویر با هم سر کنیم بدون اینکه دنبال رزرو هتل چند ستاره باشیم! ولی حالا چی؟ راحت بودن و کلاس داشتن مسافرت که قابل پز دادن به فک و فامیل باشه در درجه اول اهمیته تا لذت با هم بودن.
الان وقت میذاریم حتی یک روز برای هم باشیم؟ بی توجه به حرفهای روزمره؟ بدون اینکه در مورد کرایه خونه و گرون شدن گوشت و مرغ و … حرف بزنیم ….. حرف بزنیم از خودمون از احساسهامون. از دلتنگی ها و عشق و ترسهامون.

چرا خیانت می کنیم؟ خب این که مال خودمه و خیالم راحته که بابای بچه و یا مادر بچه سرجاشه چه دلیلی داره برای داشتنش تلاش کنم؟ هیچی هم که به جذابیت و تازگی اوایل نیست …. پس چه بهتر برم سراغ یکی که همون وقت زیاد رو برام بذاره و همچنان تازگی و جذابیتش رو حفظ کنه حتی شده برای یک مدت کوتاه.
.
.
.
بخدا که اگه یه رابطه رو بهش رسیدگی نکنی یا میگنده و خشک میشه یا گلدونت پر از علفهای هرز و ناخواسته.”

فک می کنم که هنوزم به یه باغبون درست و حسابی برخورد نکردم و قراره باغچه احساس و عاطفه ام پر از علفهای هرز بشه … و گیاه لاجون ِ احساسم وسط باغچه قلبم له له بزنه برای کمی توجه درست و رسیدگی بیشتر…شاید.


نظرات شما


  1. تپلی در 11/13/09 گفت :

    سلام گلم
    آی گفتی…


  2. ته وار در 11/13/09 گفت :

    به یه واقعیت نا زیبا خیلی زیبا اشاره کردی


  3. سيمين در 11/13/09 گفت :

    ساحل نشينان پس از مدتي صداي امواج را نميشنوند چه تلخ است قصه ي عادت.كاش هيچ زوجي واسه هم عادي نشن.


  4. V در 11/13/09 گفت :

    چون در ابتدا نمیدونیم. همین که به هم نزدیک تر میشیم ، انتظارات مون در زاویه ۱۸۰ در جهت صعودی تغییر مسیر میده. یا اساسا نباید زیاد برات مهم باشه و جای زیادی برای این نوع رابطه باز کنی تو زندگیت. همه اون فاصله رو تحمل میکنی برای چند روز با هم بودن. در اخر ، چارچوب رابطه ها که در ابتدا تنها بین فاصله ها معنا میشد ، برخلاف انتظار تبدیل میشه به رابطه هایی که صرفا فقط فاصله ان
    یعنی وقتی به هم میرسن ، جوری رفتار میکنن که انگار همین فردا نسل انسان منقرض میشه و این دو نفر باید جبران کنن که خیلی از حالت های زیبای ساده از بین میره … بعد هر از گاهی به خودت میگی من این همه محدودیت برای خودم ایجاد کردم ؛ برای کی یا برای چی ؟ …
    من فک کنم همیشه هم یک طرف قضیه بی خیــال تر از اون یکی باشه
    شاید تنها راه حفظ ارتباط در تداوم رسیــدگی به اون باشه
    مگه ادم چند بار میتونه دل ببنده و دل بکنه ؟ …
    درست مثل همون گلدونی که اگر به اون اب ندی خشک میشه
    یادم باشه که هر کاری برای اون میکنم ، در واقع دارم برای خودم میکنم
    اگر گلدونت رو دوست داری ازش مراقبت کن …


  5. امير حسين در 11/14/09 گفت :

    مرسي قشنگ بود


  6. sherry در 11/14/09 گفت :

    مرسی خیلی خوب تشریح کردی واقعیتی رو که در اکثر روابط بلند مدت اتفاق می افته…


  7. در واقع این در مورد خیلی چیزها در زندگی صادقه. انسان ذاتا یک موجود تنوع طلبه و اینکه بعد از گذشت یک مدت زمان (طولانی) دو نفر به همدیگه عادت میکنن و تازگیشون رو از دست میدن، یک امر طبیعیه. ولی یکی این امر طبیعی رو نمیپسنده و به دنبال شور و هیجان و تجربه جدید میگرده و یکی هم هست که همین شرایط آروم و راحت رو ترجیح میده (comfort zone) و کوچکترین تلاشی برای تغییر و تحول و عوض کردنش انجام نمیده. اینجاست که این دو نفر در این رابطه مثل دو خط موازی میشن و اونکه اهل تنوعه، فکر و خیالاتی به سرش میزنه که مسلما برای خودش قابل توجیهه و … حالا دیگه این وسط کی مقصره و کی قربانی (و شاید هر دو مقصر) بماند. شاید هم مساله ساده تر از این حرفاست و دیگه حرفی برای گفتن واسه همدیگه ندارن. اینم میشه خب.

    ولی ویولت جون، به نظرت داشتن یه باغچه پر از علفهای هرز، به علت کمبود یک باغبان کاردان، بهتر از داشتن یه باغبون ناشی نیست که یه خط در میون به گلهای باغچه رسیدگی میکنه و گاهی حتی عمدا و سهوا پا روی گلهای باغچه هم میزاره؟

    violet در تاریخ سپتامبر 14th, 2011 ساعت 10:22 ق.ظ پاسخ داد :

    موافقم-نداشتن باغبون ارجحیت داره به داشتن باغبون ناشی… که صرف فقط داشتن باغبون مهم باشه


  8. فاطمه در 11/14/09 گفت :

    عزیزم مرسی بابت حرف های زیبات :* امروز یکی از دوستام که مشکل داشت را با همین پست تو راهنمایی اش کردم Smile


  9. عاطفه در 11/14/09 گفت :

    یاد این جمله از کارلوس فوئنتس افتادم:
    عشقی که سراسر اعتماد باشد، عشق حقیقی نیست، بیشتر شبیه بیمه‌نامه است یا بدتر از آن گواهی حسن رفتار و این در نهایت به بی‌خیالی می‌انجامد


  10. دریا در 11/14/09 گفت :

    سکینه گفتی و کردی کبابم…هر چی میکشیم از این به توجهی هاست …باغبان بی توجه ،آخرش دودمان باغ رو هم به باد میده به خدااااااااااچقدر خانومم والا که تا حالا با این باغبون بی توجه ، باز نذاشتم باغ احساسم پر بشه از علفهای هرز…(;


  11. نازی ی در 11/14/09 گفت :

    ازدواج فقط 1 سنده که یواش یواش تو گاوصندوق خاک می خوره و زرد میشه
    و اگه حواسمون نباشه موریانه بهش می زنه !!!


  12. soltan در 11/15/09 گفت :

    بعد از مدتهای خیلی طول و دراز اومدم دوباره بت سر زدم! میخواستم ببینم هنوز همون ویولتی که دیدم یکی که نه 10تا ویولتی! شناختی منو؟

    این مطلبت متاسفانه خره خیلیارو چسبیده و تا خفشون نکنه ول نمیکنه! بیایید دست دعا برآریم و برایشان دعا کنیم بلکه فرجی حاصل آید!

    violet در تاریخ سپتامبر 15th, 2011 ساعت 9:28 ق.ظ پاسخ داد :

    فک کنم شناختم- باهم دعوا کردیم در گذشته. نه؟


  13. مهدی در 11/15/09 گفت :

    من هم کاملا موافقم، همیشه هم این سوال تو ذهنمه که آیا در این شرایط و در این زمانه ما می تونیم دوام یک رابطه رو تضمین کنیم؟! حتی با نهایت توجه و دقت!


  14. shaqayeq در 11/15/09 گفت :

    چند سال پیش یه بار اولین بار اومدم بلاگت. پست زنانگی یعنی این رو نوشته بودی. خوشم امد و از نگاهت به این موضوع خوشم امد. و البته الان تو چند تا پست قبلی یادی از اونا کرده بودی و من یادش افتادم. آره دیگه. شاید این پستت بود که باعث شد منی که بلاگ خون نیستم یادم هست آدرست و گه گاه می خونمت. تو این مدت خب یه جاهایی هم با حرفات موافق نبودم اما مهم نیست .. همه ی ما یه جاهایی با هم موافقیم یه جاهایی نه. بهرحال این پست زنانگی یعنی این ت (از نظر من) بهترین پستت بوده . تولدت چند روز پیشت هم مبارک و به شادی Smile