چی بگم؟

دارم از اضطراب خفه میشم…بازم یکی دیگه از شوخی های زندگی اومده سر وقتم….خدا جون،قصد نداری بس کنی؟

پ.ن: می دونم گنگ نوشتم ولی تو حال و حوصله توضیح دادن نیستم فقط می خواستم به این روش شاید بتونم بالا بیارم!!! احساس می کنم سر دل ِ احساسم سنگینه.

پ.ن: کسی می دونه قانونی هست که ساعت کار اداری برای بیمارانی همچون ام اس کم شده باشه؟


نظرات شما


  1. مريم گلي در 11/10/08 گفت :

    سلام گلكم
    نگرانت شدم… Frown
    فاصله ي بين احساس خوب و بد چقدر كمه
    ايشالا هر چي كه هست زودتر برطرف بشه
    بوس Smile


  2. علي در 11/10/08 گفت :

    سلام
    خدانكنه خفه شي
    آدم سالم كه خودش خفه نميشه… ميره مردمو خفه ميكنه !
    دوست داشتم پناهي باشم براي بيكسي و درد كسايي كه فقط راه آسمون به روشون بازه…
    توي اين ماه از خدا ميخام كه شفا پيدا كني…
    الهم الشفع كل مرضا نا بالقران


  3. آوین در 11/10/08 گفت :

    امیدوارم خیلی زود این اضطراب از بین بره .مواظب خودتون باشیدKiss***


  4. شیرین در 11/10/08 گفت :

    بله عزیزم. قانون تقلیل ساعت کار و حتی از کار افتادگی یا همون بازنشستگی زود هنگام که میدونم در یکی از بانکهای دولتی برای یکی از همکارام که ام اس داشت اجرا شد.

    violet در تاریخ آگوست 10th, 2011 ساعت 5:19 ب.ظ پاسخ داد :

    ممنون از راهنماییت


  5. V در 11/10/08 گفت :

    این اظطراب مثل غذای فاسد ذهن آدم و مسموم میکنه….
    نفس عمیق بکش ، این احساس سنگینی باید گذرا باشه Wink


  6. فرحناز در 11/10/08 گفت :

    یک حرفی می زنید که جای بادمجان گوجه فرنگی سبز میشود. برنامه تلویزیون از نوشته شما استفاده کرده؟ از قضا من خودم به شخصه از این برنامه و مجری اش حالم به هم می خورد. اما شاید چه می دانم مثلن آن ها هم همان برنامه ی ماهواره دیده اند، از طرفی انقدر بیماری . سرطان و ام اس و ایدز و … در این مملکت زیاد است، که اکثر این بیماران مجبور شده اند به نحوی با شرایط کنار بیایند و زندگی عادی و حتی گاهی غیر عادی خودشان را ادامه بدهند. مثل شما خیلی زیاد است ویولت عزیز، خواهر من بیست سال است که ام اس دارد و همچنان کار می کند و خودش را می کشد، خلاصه این که چه موضوعی بهتر از بیماران موفق برای چنین برنامه ای که مثلن هدفش مصاحبه با آدم های خاص است.


  7. ناشناس در 11/10/08 گفت :

    (...پیغام خصوصی از طرف شما...)
    (…پیغام خصوصی…)
    مینویسی … پس حالت جا اومده یک کمی…
    راستی گاهی استفراغ روحی جواب میده برای رسیدن به لحظه ای ارامش Smile
    تو ترافیک زندگی گیر کردی،عصبانی هستی،مضطربی،دل و روده ات اومده توی دهنت،همه راه های منطقی و غیرمنطقی و برای گذر از این ازدحام تو ذهنت مرور میکنی…
    ولی‌ یه چیز و بهت اطمینان میدم.تو خواهی‌ برد. میدونی‌ چرا؟ چون میدونی‌ که چته و با خودت رو راستی‌.چنین شخصیتی میدونه طبق توانایی هاش کجا چه انتظاری از خودش داره
    دارم به این فکر میکنم همه چیز این دنیا شبیه یک چرخه ست.امان از وقتی که در یک چرخه تخریبی گیر میکنی.فقط میدونم که وقتی اوضاع به کام نیست،وقتی زمین و زمان با ادم سر ناسازگاری میذاره باید لبخند زد.باید در نهایت سبکی و شادی از روی مصیبت ها پرید.هیچ موقعیتی بر روی یک چهره بسته و درهم،گشوده نمیشه،میدونم که اون وقتی که از همه بیشتر سخته،باید بیشتر لبخند زد.این روزها مدام به خودم میگم،سرت رو بالا بگیر،بخند به دنیا،حداقل لبخند بزن،احمق .
    حالا…لبخند بزن و یاداوری کن خوشبختم

    violet در تاریخ آگوست 10th, 2011 ساعت 5:17 ب.ظ پاسخ داد :

    چون کامنت خیلی خوبی بود با حذف مشخصات اصلیت…پابلیشش کردم…امیدوارم دلخور نشی

    امي ن در تاریخ آگوست 11th, 2011 ساعت 12:25 ق.ظ پاسخ داد :

    چه خوشحال بودن اونايي كه فك ميكردن يه كامنت خصوصي رو يواشكي ميخونن! (آيكون ضايع شدن)


  8. همایون در 11/10/08 گفت :

    سلام
    کمی شربت آبلیمو نه زیاد شیرین خوبه بخوری.


  9. ساتین در 11/10/08 گفت :

    امیدوارم بهتر شده باشی ویولت جانم


  10. سلام
    شما فوق العاده اید !
    فقط همینو می تونم بگم
    از خدا آرزوی سلامتی و خوش بختی براتون دارم Mad


  11. shabnam در 11/10/08 گفت :

    سلام
    امیدوارم که مشکلی پیش نیاد.

    هر وقت میم بهت سر میزنم توی قسمت دوستان هیچ لینکی نیست؟؟!

    violet در تاریخ آگوست 10th, 2011 ساعت 10:50 ب.ظ پاسخ داد :

    نمی دونم چه مشکلی پیدا کرده ولی در دست بررسی ه :دی


  12. کتی در 11/10/08 گفت :

    هر کس در هنگام شکستن ها نشکند پیروز است…امیدوارم که ناشکستنی ترین شما باشی ویولت خانم…و اینکه مشکلتون هر چی زودتر رفع شه… دعا میکنم براتون…


  13. کتی در 11/10/08 گفت :

    پادشاهی جایزهء بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ،رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ،رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
    پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
    اولی ، تصویر دریاچهء آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود.در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید ، و اگر دقیق نگاه می کردند،در گوشه ء چپ دریاچه ، خانه ء کوچکی قرار داشت ،پنجره اش باز بود ، دود از دودکش آن بر می خواست ،که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
    تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد . اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود ، و ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سیل آسا بود.این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند ، هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ، در بریدگی صخره ای شوم ، جوجهء پرنده ای را می دید . آنجا ، در میان غرش وحشیانه ء طوفان ، جوجه ء گنجشکی ، آرام نشسته بود.
    پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ء جایزه ء بهترین تصویر آرامش ، تابلو دوم است.بعد توضیح داد :
    ” آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است.”
    (روایت از یک email،برای آرامشتون دعا میکنم…)


  14. همایون در 11/10/08 گفت :

    خارج از موضوع
    میشه ساعت کار پیتزا فروشی را که زدید رو سوال کنم ؟
    و آیا فقط پیتزا ؟

    همایون در تاریخ آگوست 11th, 2011 ساعت 12:39 ب.ظ پاسخ داد :

    با توجه به ماه مبارک رمضان ، بخصوص سوال دوم

    violet در تاریخ آگوست 11th, 2011 ساعت 1:51 ب.ظ پاسخ داد :

    اونجا رو بستیم تا یک جای مناسبتر پیدا کنیم


  15. امیر در 11/10/08 گفت :

    سلام دو سالی می گذره از آخرین باری که آمده بودم اینجا .
    بهتری ؟

    violet در تاریخ آگوست 11th, 2011 ساعت 1:51 ب.ظ پاسخ داد :

    خوبم-ممنون


  16. نوشین در 11/10/08 گفت :

    ویولت جان کار پیدا کرده ای؟ انکار خبرهای خوبی در راه است.اضطراب از نوع شیرینش خوبه. کیف می ده


  17. emma در 11/11/08 گفت :

    be yadetam doste khobam! :***


  18. zohreh در 11/11/08 گفت :

    عزیزم .. امیدوارم مشکلت به زودی یه طورایی حل بشه و بتونی از این اضظراب بیایی بیرون .. بهت فکر میکنم … یه عالمه بوس


  19. پویا در 11/11/08 گفت :

    با توکل به خدا این احساس ننگو خفش کنننننننننننننننننننننننننننن.


  20. کتی در 11/11/08 گفت :

    صبخیر ویولت خانم…اگر شما دلتون راضیه این متنو تایید کنید اگه نه که بازم ما چاکر شما و دوستانتونیم….خدا میدونه چقد لحظه شماری کردم که این لحظه برسه و به اینترنت دسترسی پیدا کنم…یه پیغام:پدر دوستم مدتیه سرطان داره نذر کردن که 114 نفر 114000 امن یجیبو…از امروز صبح تا فردا ظهر بخونن…دارم تمام تلاشو میکنم که افرادیو جمع کنم تا این لحظه 25نفر پذیرفتن…اگر کسی مایله تو براورده شدن این نذر دخیل شه بسم الله…فقط دوستان تا نهایتا بعد از ظهر خبر بدید که من تعدادو بدوستم خبر بدم… وویولت خانم شما اگه لطف کنید نظراتو 1یی2بار بعد تاییید این خبر تایید کنید که تعدادو با خبر شم کار بزرگی انجام دادید….منتظرم……..


  21. eve در 11/11/08 گفت :

    wish you the best


  22. کتی در 11/11/08 گفت :

    یادم رفت بگم:هر 1نفر 1000امن یجیبو….نیتشون اینجور بوده….


  23. حسین در 11/11/08 گفت :

    درود بر شما
    تا شروع دهمین سال همزیستی اجباری من و این دوست تحمیلی فاصله ای باقی نمانده است .
    روز اول پس از دانستن نام میهمان ناخواسته وارد شده به حیاط خلوت زندگی من ، با خود به مفاهمه نشستم نتیجه آن شد که یا من او را شکست خواهم داد و یا او مرا
    رقیب مرموز بود و هدف برای تهاجمش نامشخص ، علم پزشکی با همه توانایی هاش بی ثمر به نظاره نشسته بود ، من ماندم و خدای من
    به دفعات در بیمارستان بستری شدم ، چشم فلج ، فک و دست نیمه فلج ، عدم تعادل نسبی و … بر من حادث شد
    نباختم ، نساختم ، به خود و خدای خود ایمان راسخ داشتم و دارم .
    امروز روزی را تصور میکردم که شبی پنج کیلومتر بدوم ، به کوهپیمایی هفتگی بروم ،
    زیاده گویی کردم تا به این نتیجه برسم که در وجود منو تو و ما قدرتی خارق العاده به انتظار نشسته تا از او بخواهیم و به همراهی ما قدم بردارد ، مهم آن است که ما بدانیم ، ببینیم ، بشناسیم و بخواهیم
    ما می توانیم

    violet در تاریخ آگوست 11th, 2011 ساعت 12:25 ب.ظ پاسخ داد :

    درود بر شما