دفن یک خاطره

شال گردن رو میکشه بالاتر تا برگشت نفسهاش گرمش کنه.
پوشی از برف میاد. شونه اش رو می سابونه به شونه پسر همراهش. هیجان ناشی از اون اصطکاک می تونست گرمش کنه… دستش رو سُر میده تو حلقه بازوی پسر که چپونده تو جیب کاپشنش.
برای فرار از سرما میرن تو یکی از همین اغذیه فروشی های دم دستی… معلومه جای تاپی نیست ولی مهم نیست،با همند.
یه پرس “سوسیس بندری” سفارش میدن بدون نوشابه همراهش،آخه بیشتر سردشون میشه.
تا حالا تو عمرش سوسیسی مملو از پیازهای بلند رشته رشته شده نخورده بود… چه اهمیتی داره؟مگه تا حالا تجربه این حس خوبِ پنهان رو داشت؟
از در اغذیه فروشی خارج میشن و میرن طرف خونه دخترک.
برقها رفته. کوچه تاریکه… جایی مجبور میشن از پشت درختچه های یه خونه رد شدن.دخترک جلوتر قدم برمیداره که یهو،دستش کشیده میشه… برمیگرده به سمت عقب و تو اون تاریکی فقط لبهای نازک پسر رو تشخیص میده و بوسه ایی که طعم پرزهای شال گردنش رو میده…
.
.
.
سالها بعد یک جایی و یک جوری پسرک رو دید.خاطره خوب اون بوسه معصوم و شتابزده هنوز تو خاطرش بود…طعم اون سوسیس بندری… رفت که مال اون باشه. باز هم با خیال اون اصطکاک ایجاد کننده هیجان،شونه هاش رو بهش بسابونه… ولی حالا خیلی چیزها عوض شده بود.دیگه حساب و کتاب آدم بزرگها وسط بود نه یه عشق یا حتی هیجان ِ منع شده… دیگه بوسها مزه پرز شال گردن نمیداد فقط هوس بود،هوس یک هم آغوشی.
قبلا آهنگ رو گذاشتم
roots

download


نظرات شما


  1. فرهاد در 11/30/01 گفت :

    هوم…به همین خاطر بهتره هیچوقت نخوای عشق قدیمی رو دوباره زنده کنی چون از اون آتش گرم فقط خاکستری سرد مونده
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    برای اکثر موارد موافقم


  2. ز در 11/30/01 گفت :

    عالی عالی عالی…


  3. سوگند در 11/31/01 گفت :

    شاید شیرینی این حس حتی قشنگ تر از قدیم باشه!


  4. rohollah در 11/31/01 گفت :

    اومدم بگم خیلی خوشحالم از اینکه حالت بهتره…
    و اما در مورد این بوس، یه دوست میگفت کارای دزدکی، بیشتر می چسپه #winking


  5. ستاره** در 11/31/01 گفت :

    واقعا فقط يه هوس بود!!


  6. سیدخندان در 11/31/01 گفت :

    این خاطره ها میپوسونه آدمواز درون
    عین سرطان یهو چشم وا میکنی که چیزی ازت نمونده


  7. باران در 11/31/01 گفت :

    امان از عشق هايی که به يغما می روند و امان از آدم بزرگ ها و قواعد دنياشون…


  8. sisi در 11/31/01 گفت :

    سلام دوست عزیز
    سایت جالبی دارید
    خوشحال میشیم از سایت ما دیدن بفرمایید
    [گل][گل]


  9. سلام ویولت. #worried
    خوب یادش که خوبه. یه خاطره قشنگ . مگه دخترک با چند نفر خاطره مشترک داره. مرده شور این حساب ادم بزرگها را ببره.


  10. من سيامک ۲۷ ساله ومجردهستم ليسانس حقوق دارم وساکن اراک
    چندروز قبل تصميم گرفتم يکسالی را راهی شمال ايران بشم شهرهای شمال را که بررسی ميکردم کوچيک کوچيک بودن ومن توی شهر کوچيک زود خسته ميشم فقط رشت تقریبا بزرگ بود از دوستانی که راجع به رشت اطلاعاتی دارندمیخواستم کمک بگیرم
    که اطلاعاتی راجع ببه
    ۱۰محله های بالاشهر وپایین شهر رشت
    ۲.اب وهوا.
    ۳.نوع برخورد رشتی ها با غریبه ها
    ۴.اجاره خونه.
    ۵.بازار کار
    در همین پست برام کامنت بگذارید
    صمیمانه از شما خوبان تشکر میکنم


  11. محمد ک. در 11/31/01 گفت :

    سلام خانم ویولت،
    مدتی هست که متن های شما را می خوانم. من از شما خیلی چیزها یاد گرفتم. این متنی هم که الآن نوشتید، بسیار زیبا بود. بارها برای شما دعا کرده ام. خداوند مهربان است. من احساس می کنم این باری که بر دوش شماست باعث شده شما زندگی را طوری ببینید که خیلی ها از درک آن ناتوانند. شما با این وبلاگتان بسیار کار قشنگی انجام داده اید. امیدوارم همیشه شاد و سر حال باشید.
    خدا به همراهتان


  12. عطربرنج در 11/31/01 گفت :

    همیشه همه چیز عوض می شه و حتی مزه سوسیس بندری…


  13. #smile


  14. اره ویلی جونم انگار همینه …این احساس ناب دیگه ازش خبری نیست و چقد حیف که نتونی تجربه مشابه ات رو دوباره با همون آدم تکرار کنی …..


  15. غریبه در 11/31/01 گفت :

    ایکاش قدیمی نشه


  16. سمند در 11/31/01 گفت :

    عزيزم من اعتقاد دارم که عشق واقعا چيزه زود گذريه ممکنه يه لحظه و در يه مقطع آدم رو ديوونه کنه و به آتيش بکشه ولی گذراست و فانيه. اونچه که پايداره محبته که در يک لحظه بوجود نمياد و در آن هم تبديل به تنفر يا يه احساس ديگه نميشه و گاها در لحظه هايی از زندگی ممکنه اين محبت طعم عشق به خودش بگيره.


  17. آزیتا در 11/31/01 گفت :

    خیلی لایک …. متنت رو خیلی دوست داشتم .


  18. نگین وب در 11/31/01 گفت :

    چی میشه که یه عشق پاک تبدیل به یه هوس میشه؟
    از اونجایی که اوج میل و هوس توی ادمها توی نوجوونیشونه مخصوصا پسرها همیشه فکر میکردم عشق یه ادم بالغ قابل اطمینان تره.
    البته بازم بال داریم تا بالغ…


  19. فرحناز در 11/31/01 گفت :

    ويولت جان اين متن سرشار از کلمات و عبارات زايد و نا زیبا هست که باعث می شن زيبايی و حس خوب تمام و کمال منتقل نشه.
    مثلن ؛شونه هاشو می سابونه به شونه … نمی شه که هردوتا شونه رو سابوند به يه شونه و در ضمن سابوندن فعل زيبايی برای بک متن احساسی نيست. مگه سنباده است؟
    معلومه جای تاپی نيست. نبايد از لغت خارجی استفاده کرد و از طرفی معمولن جايی که سوسيس بندری داره تاپ نيست پس لازم به گفتن نيست.
    حالا بر فرض لب هاش نازک بوده اما تو این متن باید قلوه ای باشن. متن مستند و واقعی نیست که.
    خيلی از اين چيزا هست. اگه خواستی می گم و اگه خواستی عموميش نکن.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ممنون از تذکراتت
    من ادعای در نوشتن ندارم و فقط حسم رو می نویسم.حسی که از دلم بلند میشه و لاجرم بر دل هم می نشینه
    پس طبیعی از دید آدمی که اهل قلم ه ممکنه نازیبا هم باشه…ولی من برای تایید این دسته افراد ننوشتم


  20. نفیسه در 11/31/01 گفت :

    خیلی متنتو دوست داشتم………..هزارتا لایک#flower


  21. ويولت جان نظر عمومي بزارم در مورد رشت؟
    ______________________________
    بذار عزیزم


  22. سنگ نبشت در 11/31/01 گفت :

    سلام
    شايد همون اوليه هم هوس بود ولی در گذر زمان نيفتاده بود تا معلوم بشه؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    شاید


  23. فرحناز در 11/31/01 گفت :

    چرا ادعا نداری ؟ داشته باش. حالا که داری می نوسی بذار بهتذين باشه در نوع خودش.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    لطفا ایرادها رو آیتم وار بگو
    که بهشون توجه کنم


  24. 1-در مورد محله هاي بالا و پايين رشت..گلسار..منظريه..و خيابان مطهري..پاركشهر جزو خيابون هاي بالاي شهر اينجا محسوب ميشه..و خوب در هر كدوم از اين هايي كه گفتم قيمت بعضي از كوچه ها بالاتره..
    از جمله محله هاي قديمي اينجا ميتونم ساغريسازان..خواهرامام..زيركوچه..سرچشمه رو نام ببرم..كه بعضن بافت قديمي توش ديده ميشه..
    2- رشت به اب و هواي باروني معروفه..اينكه تو اوج گرما بارون بباره..سال 83 هم يه برف درست و حسابي اومد..اما امسال سرما از بهمن ماه شروع شده..در كل بايد يادتون باشه چتر و پوتيني كه اب نده جزو ملزومات اصليه اينجاست..
    3- در مورد نحوه برخورد مردم بايد بگم خوب و بد در همه جا يافت ميشه..مثلن اگه خيلي لهجتون فارسي باشه و برين راسته ماهي فروشان به راحتي يه ماهي ديگه رو جاي ماهي سفيد قالبتون ميكنن..اما خوب توي اين شهر هم هنوز ادمهاي خوب زندگي ميكنن..و من تاحال در مورد نحوه بد رفتار چيزي نشنيدم..
    4- اجاره خونه هم بستگي به مكان مورد نظرتون داره..اينجا محله هاي بالاش هم به پاي تهران نميرسه از لحاظ قيمت..اگه مجردي باشين در محله هاي دانشجويي (مثلن نزديك دانشگاه ازاد پل طالشان راحتر ميتونين خونه گير بيارين)همه چيز بستگي به جيب خودتون داره..من نميدونم كم شما تفاوتش با كم من چقده..ما دوسال پيش خونمون رو 5 ميليون ماهي 150 كرايه داده بوديم..حول و حوش 80متر..
    6- بازار كار رشت خيلي خوب نيست..البته بعضي از مشاغل خوب پول در ميارن..بستگي به ميزان تحصيلات..رشته..سابقه كارتون داره..
    من با توجه به توضيحاتتون جواب دادم..چون دقيق نميدونم..اما جزو شهرهايي نيست كه كار ريخته باشه..
    اگه شمال مياين خوردن باقالي قاتوق..ميرزاقاسمي..اناربيج..و خوتكا فسنجان رو توصيه ميكنم..موفق باشين#smile


  25. دلنيا در 11/31/01 گفت :

    به قول فرهناز متنت ايراد ادبی زياد داره اما اون چيزی که من حس کردم سادگی و نتونستن قانون ها توی اون متن بود!از سبک نوشتن خودت تا حس هايی که ديگه نميشه تجربه کرد.
    شايد اين نوشته ادبی نباشه اما يه حس رو به زبون خودش گفته
    قشنگ بود#kiss
    ________________________
    دقیقا یه حس بود نه عرض اندام ادبی


  26. ماندانا6141 در 11/31/01 گفت :

    سلام
    بی ربطه ولی جالب
    لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
    لازم است گاهی از مسجد، کلیسا بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه می بینی ترس یا حقیقت؟
    لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟
    لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟
    لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟
    لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟
    لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟
    و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    قشنگ بود…ممنون


  27. غزالی در 11/31/01 گفت :

    ویلی جان یه مطلب خیلی خوشگل گذاشتم تو وبلاگم
    حتما اگر وقت کردی بخون
    محشره
    خودم عاشقش شدم. نوشته شاملو بود


  28. saba در 11/31/01 گفت :

    هر کسی نظر شخصی خودش رو داره.و البته به احساسات نویسنده باید احترام گذاشت
    عشق هایی هم هستن که تا به اخر برای ادم جاودانه می مونن
    متن زیبایی بود
    #smile


  29. دست ها در 11/31/01 گفت :

    کاهی تو ذهنمون يه خاطره رو خیلی ارزشمند و بزرگ ميکنيم بعد به اميد تجربه ی دوبارش ميزنيم همونم خرابش ميکنيم
    _______________________
    با حرفت موافقم


  30. فرحناز در 11/31/01 گفت :

    من خودم هنوز خودم رو شاگرد می دونم. و خیلی چیزها رو نمی دونم. این رو گفته باشم و این که سلیقه ای هم هست. پس مثلن من نمی گم به جای سابوندن چی بگو فقط می گم زیبا نیست. و این نا مه های زیبا رو هم بخون الان این به ذهنم رسید.
    http://azarm.persianblog.ir/tag/%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7
    1.برگشت نفسهاش گرمش کن.
    اینو دوست داشتم.
    2.می سابونه
    فعل زیبایی برای این متن نیست.
    2.پسر همراهش
    معلومه که همراهشه گفتن نداره
    3.هیجان ناشی از اون اصطکاک می تونست گرمش کنه…
    چرا می تونست؟ حتمن گرمش می کنه یا حتی داغش
    4.دستش رو سُر میده تو حلقه بازوی پسر که چپونده تو جیب کاپشنش.
    اینم دوست داشتم اما چپونده بازم فعل زیبایی برای این متن نسیت.
    5. برای فرار از سرما
    خیلی خوبه
    5.میرن تو یکی از همین اغذیه فروشی های دم دستی…
    چرا اولین اغذیه فروشی سر راهشون نه؟
    6.معلومه جای تاپی نیست
    تاپ لغت بیگانه است و توی ذوق می زنه.
    7. ولی مهم نیست،با همند.
    اینم دوست داشتم.
    8. یه پرس “سوسیس بندری” سفارش میدن بدون نوشابه همراهش
    نوشابه همراهشه دیگه گفتن نداره
    9.،آخه بیشتر سردشون میشه.
    آخه کلمه عامیانه است و برای این متن مناسب نیست.
    10. تا حالا تو عمرش
    چرا برای اولین بار نه؟
    11.سوسیسی مملو از پیازهای بلند رشته رشته شده نخورده بود…
    توصیف زیبا. انگار با این که غذا ظاهر نامطلوبی داره اما کنار پسره بودن مهمه که تو جمله بعد تایید می شه.
    12.چه اهمیتی داره؟مگه تا حالا تجربه این حس خوبِ پنهان رو داشت؟
    خوبه
    13. از در اغذیه فروشی خارج میشن و میرن طرف خونه دخترک.
    از در خارج می شن دیگه لزومی به گفتن نیست. و این که چرا دخترک؟ چون نو جوونه؟
    14. برقها رفته. کوچه تاریکه…
    خوبه. فضای خوب برای بروز اتفاقات بعدی …
    15. جایی مجبور میشن از پشت درختچه های یه خونه رد شدن.
    چرا مجبور می شن؟ اما بازم حس و فضای خوبی داره.
    16. دخترک جلوتر قدم برمیداره که یهو،دستش کشیده میشه…
    یهو هم لغت و عا میانه است و این جا مناسب نیست.
    17 . برمیگرده به سمت عقب و تو اون تاریکی فقط لبهای نازک پسر رو تشخیص میده و بوسه ایی که طعم پرزهای شال گردنش رو میده…
    اینم دوست داشتم اما دلم می خواست لبهاش قلوه ای باشه
    18. سالها بعد یک جایی و یک جوری پسرک رو دید.خاطره خوب اون بوسه معصوم و شتابزده هنوز تو خاطرش بود…طعم اون سوسیس بندری… رفت که مال اون باشه.
    خوبه
    19. باز هم با خیال اون اصطکاک ایجاد کننده هیجان،
    ایجاد کننده هیجان= هیجان آور
    20. شونه هاش رو بهش بسابونه… ولی حالا خیلی چیزها عوض شده بود.دیگه حساب و کتاب آدم بزرگها وسط بود نه یه عشق یا حتی هیجان ِ منع شده… دیگه بوسها مزه پرز شال گردن نمیداد فقط هوس بود،هوس یک هم آغوشی.
    خوبه ضمن این که هوس هم آغوشی هم خوب چیزیه
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ممنون از وقتی که گذاشتی
    یکی از ایرادات و شاید خوبی متنی که می نویسم اینه که ادیتش نمی کنم و تو لحظه حسم رو می نویسم
    شاید با بیان اون “اغذیه فروشی دم دست” یا “لبهای نازک” می خواستم بگم که همه چیز از پیش تعیین نشده بوده و هیچ چیز هوس آلودی مثل لبهای قلوه ایی وجود نداشته
    یا بکار بردن لفظ دخترک برای اصرار بر جوونی و سادگی بوده
    یا سابوندن شونه چیزی ه که شاید من و تو این سن به هیجان نیاره… ولی برای اون زمان همین عمل ساده دنیایی از عشق ه


  31. سینا در 11/31/01 گفت :

    آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود #sad
    منم از این آدمای عوض شده توی زندگیم دارم و البته خودمم یکیشونم #sad
    #heart #flower


  32. شبنم در 11/31/01 گفت :

    اولین بوسه ات، طعم بوسۀ خداحافظی را می داد!


  33. زهرا در 11/31/01 گفت :

    گاهی آدم یه رابطه را ادامه میده بلکه اون حسهای غلیظ مرموز دوباره تکرار بشه غافل از اينکه اين حسها در همان زمان و مکان ایستاده اند و تراژدی عشق همينه.


  34. ساقی سيمين ساق در 11/31/01 گفت :

    بسی شيرين
    بسی تلخ
    و بسيار ملموس#flower


  35. سپیده در 11/31/01 گفت :

    من که از این خاطره ها ندارم اما از خوندنش لذت می برم#flower
    راستی می خواستم به عنوان یک خواننده قدیمی گذر از ۷ رو با تاخییر تبریک بگم….اگه نمی گفتم حیف بود#winking


  36. فرحناز در 11/31/01 گفت :

    تا حد زيادی حق با تو هست. من هم دیگه زيادی وسواسی ام و اهل ويرايش زياد.
    لب قلوه ای هم حس شخصيم بود راستش. #winking


  37. علی در 11/31/01 گفت :

    سلام بيشتر از متنتون از حرفهای کامنت ۳۰ خوشم اومد اخه دفعه اول که متنتونو خوندم مشکلی باهاش نداشتم یه ذره به دلم نشست ولی کامنت ۳۰ رو خوندم باز برگشتم متنتونو خوندم به دلم ديگه نشست
    به نويسنده کامنته ۳۰ هم ميگم افرين به اين دقت واقعا خوشم اومد


  38. خودش در 11/31/01 گفت :

    اره!همش يه هوس بود…
    پنج سال يه هوس بود…
    يعنی بايد باور کنم…


  39. رها در 11/31/01 گفت :

    #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #cry #sad #sad #sad #sad #sad #sad #sad #sad #sad #sad


  40. سما در 11/31/01 گفت :

    واقعيت بود…خودم تجربه کردم#flower


  41. شيرين در 11/31/01 گفت :

    It’s a very cold snowy day.right now I’ve returned home and the first thing I did was turning on the heating…but it can’t warm up my heart.
    and I’m awaiting that cold embrace, that deep and sweet love that takes away chill of this cold day.
    ____________________________
    امیدوارم


  42. سکرته در 11/31/01 گفت :

    حس ها تو لحظه هایی شکل میگیرند که هرگز تکرار شدنی نیستند


  43. ناجی در 11/31/01 گفت :

    مرسی ويولت
    خستگی ام در رفت#flower


  44. شيرين در 11/31/01 گفت :

    Another thing: it’s a grave error considering phisicality a negative aspect of love. when two persons are really in love nothing is more beautiful, sweet and delicate of union of the bodies.
    In fact there are different ways to express the same “act” which are differents in content: to make love- to have sex (in italian:fare l’amore-fare sesso)
    making love is more …but more than an occasionale sex.
    even if I confess that sexual education in Orient is completely wrong and teach just have feelings of guilt.
    a high percentage of people in Orient is in need of advices of a valid sexologist to be able to live her/his sexuality with serenity.
    _________________________
    تو انگلیسی ات برای من راحت نیست
    چندین بار باید جمله هات رو بخونم تا متوجه شم
    چرا؟
    فک کنم محاوره ایی نیست و بیشتر دانشگاهی ه…منظورم رو رسوندم؟


  45. sasha در 11/31/01 گفت :

    عقیدم اینه که اون حس دقیقا مال اون زمان و اون مکان بوده عشقی بوده که اون لحظه باید بهش منتقل میشده سهم اون بوده حالا کسیکه وسیله این انتقال بوده ممکنه بعدها کسی باشه که ازش متنفر باشه یا شاید بی احساس باشه بهش نهایتش اینه که سهم هر کسی از یه طریقی میرسه وسیله انتقال لزوما نباید ثابت باشه.
    تازگیا دارم اکتشافاتی انجام میدما! #thinking
    *ما به سبک نوشتاری ويولتی بيشتر علاقمنديم تا يه متن اديت شده مطابق قواعد و قوانين ادبی(البته منظورم این نیست که بی توجهی بشه به ادبیات) ویلی رو همینجوری عشقه با تمام احساسات نابش #smile #flower


  46. شيرين در 11/31/01 گفت :

    pardon me honey…I’m so sorry.may be next time when I come to Iran I buy a persian keyboard to save everybody from my scientific English!
    My ex-colleauge in Iran said the same about my persian language!!he believed that I write as “Shargh” giornalists #winking (at that time was still pubblishing).
    cheers#heart
    _______________________
    احتیاج به اون نیست
    تو این سایتhttp://behnevis.com/
    می تونی پینگلیش تایپ کنی و برگردون به فارسیش رو برای من بذاری
    خودم غلطهای تایپی و املاییش رو می گیرم


  47. sasha در 11/31/01 گفت :

    همونطور که ميگن تو يه رودخونه بيشتر از يکبار نميشه شنا کرد میشه عشق رو هم به همون رودخونه تشبيهش کرد تجربه لمس عشق قابل تکرار نيست
    (شد دوتا کامنت – به گيرنده هات دست نزن فرستنده تراوشات ذهنيش ذره ذره اتفاق می افته #winking )


  48. طاهره در 11/31/01 گفت :

    وای که توی اون لحظه هیچی برای آدم اهمیتی نداره فقط عشقش مهمه که بهش خوش بگذره بعد از چند روز که می گذره با خودت میگی چرا ؟؟؟؟؟


  49. nazi در 11/31/01 گفت :

    عجب آزاديهايی داشتين شما در دوره نوجوونيو جونياااااااا؟!من هميشه ميگم زن برای شکوفا شدن استعدادهايش بايد از همين دوران طعم استفلالو آزادی را چشيده باشد..


  50. sasha در 11/01/02 گفت :

    حالا از یه زاویه دیگه: اگه منظورت از *رفت که مال اون باشه* برای هميشه قراره که مال اون باشه پس کشيده ميشه به يکنواختی و به محض یکنواخت شدن، اون عشق ساده عظيم …و ایضاْ نگاههاي ممنوع محرمانه، تبديل ميشن به هوس … عشقی که همونطور ساده اما عظيم باقی بمونه (و برای همون زمان باقی بمونه ) دیگه با تکرار از عظمتش کم نمیشه که تبدیل بشه به هوس… اما روح بزرگی ميخواد که بتونه درست بموقع جلوی ابتذال اون عشق رو بگيره


  51. فرشته در 11/01/02 گفت :

    سلام وبلاگتون خيلی نازه پيش منم بياين.#smile


  52. شیرین در 11/01/02 گفت :

    ویولت جان اگه این داستانو بدی ویراستاری خب یه اصلاحاتی میخواد ولی من میگم متنی خوبه که بشه باهاش ارتباط برقرار کرد و با این متن میشد. والسلام. ممکنه متنی بی غلط و بی اینکه مو لا درزش بره نوشته بشه اما حس نده به آدم. اون که بدرد نمیخوره. بنابرین بی خیال ایرادای بعضن بی جای برخی دوستان.
    خوب بود مرسی#flower
    ______________________
    ممنونم


  53. غزالی در 11/01/02 گفت :

    #sad چقدر بده که اینقدر زود عوض میشیم ما آدمااا


  54. الهه در 11/01/02 گفت :

    از بازارچه غذای اين ماه خبری نيست؟
    ______________________
    نمی دونم


  55. آذین در 11/01/02 گفت :

    دخترک باید تمام سعی اش رو بکنه، تمام سعی اش رو، که نذاره، به هیچ قیمتی، حساب کتاب های آدم بزرگا بیاد وسط. به هیچ هیچ قیمتی !!