بگذارزندگی کنم

شهلا جاهد مرد-اعدام شد.در سن 41 سالگي و بعد 9 سال تحمل روزها و شبهاي در بند بودن،زندان.
9 سالي که بهترين سالهاي عمر و شکوفايي زنانگيش رو در بر مي گرفت.
به خاطر جرمي که گردن نگرفت و وقوعش به دست اون در هاله ايي از ابهام باقي موند.
اون اعدام شد بخاطر عشقش به ناصر محمدخاني ، لاله سحرخيزان،9 سال پيش زير خاک رفت بخاطر همسر ناصر محمدخاني بودن.
باز هم چون هميشه اين زن ه که قرباني عشق به يک مرد ه.چه نامش صيغه باشه چه همسر شرعي و قانوني…گريزي نيست.
5 صبح از خواب بيدار شدم ولي دلم نمي خواست مثل يه آدم بزرگ به مرگ فکر کنم و به اعدام.به زني که آخرين لحظات زندگي رو داره ميگذرونه… از هرچه عشق منجر به مرگ و قتل متنفر بودم … از قضاوت کردن… از ديدن بچه هاي بي مادر و مادر ِ بي فرزند… از فکر کردن به زني که قرباني يک عشق شد و لقب قاتل گرفت… از فکر کردن به چشم بند و انتظار براي کنار رفتن چهارپايه و تاب خوردن در هوا بخاطر جرمي که هرگز محرز نشد عاملش تو باشي… غمگينم.
در همین رابطه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
” ازت يه خواهشي دارم. مي خوام تو وبلاگت اعلام کني براي مرد ۴۲ ساله اي که يه بچه هشت ساله داره و بايد هنوزها تو اين دنيا باشه خواننده هاي خوبت براش دعا کنن. داريم ساعت ۱۲ شب تمام دوستاش براش دعا مي کنيم. انرژي مثبت مي فرستيم. و مي خوايم که خوب شه.
الان فقط قلبش کار مي کنه. دکترا مي گن مرگ مغزي شده. ولي بوده مواردي که اين جور ادما بعد مدتي خوب شن.
ازت خواهش مي کنم ويولت اين رو تو وبلاگت بنويس. تا آدماي بيشتري براي ااين مرد دعا کنن. انرژي مثبت بفرستن يا هر چيزي که به حسب اعتقادشونه.
ازت مي خوام که تو با اون قلب مهربون وروح خوبت هم دعا کني.
ساعت دوازده امشب… همه انرژي مثببت بفرستن براش.
خوب مي شه. مي دونم. با تموم اين دعاها و انرژي ها خوب مي شه…!
دوستت دارم عزيزم. ممنونم.”
بعدا نوشت: متاسفانه ایشون فوت شدند:sad



شاید…

يک موقع هايي هست که خيلي بي دليل از صبح که پا ميشي دلت گرفته ست.
دلت مي خواد به تمام اتفاقات ناخوشايند گذشته و حال فکر کني و براشون غصه بخوري.
دلت مي خواد فکر کني به اون دوست عزيزت که خطر زندان رفتن بخاطر نوشتهاي وبلاگش داره بالاي سرش بال بال ميزنه و تو فعلا هيچ کاري از دستت بر نمياد جز اينکه زمزمه کني …مملکته داريم؟
دلت مي خواد فکر کني به ناتواني هات و اينکه اگه همين چند تا پله رو پيش روت نداشتي،پا ميشدي ميزدي بيرون…
فکر مي کني چرا اينقدر دلت آشوبه؟چه کاری رو باید انجام میدادی،ٔولی یادت رفته؟
شايد بايد برم توالت؟شايد چون وبلاگ رو به روز نکردم؟شايد چون اينترنتم قطع ه؟شايد چون بايد برم حموم و بخاطر روزهاي قرمز تقويم تنبلي ام مياد؟شايد چون…
با هر سختي هست ميرم حموم و بعدش با پالتو حموم ميشينم پشت کامپيوتر تا چيزکي بنويسم. هيچي حل نشده حتي بوي خوش بدن و موهاي عطر آگينم هم نمي تونه کمي از اضطراب و دلشوره ام کم کنه.
شايد دليلش آلودگي هواست…
پ.ن:کسي ميدونه ديروز توي راديو تو کدوم برنامه اش در مورد من و سفرم و وبلاگ صحبت کرده؟



1-ديروز يه بسته پستي داشتم که قبلش فرستنده اين شعري که از خودش در وِکرده رو برام فرستاده بود،لابلاي مرسولات من، يه امانتي براي يک شخص ديگه هم بود که فرستنده قسم و آيه ام داده هپلي هپوش نکنم!!!و امانتداري کنم… فقط يادم نيست موقع تحويل،ماچ کردم يا نه؟
بسته اي کردم برايت من روان نقش تمبر اش کـــــــــــاکل نوشيروان
چون که چاپاري بيارد بسته اي هن هن زنان محتوياتش همه مال تو است و ديگران
هست اين بسته به رنگ زرد گل گلي تا تو در فيس بوک نخواني کرکري
هفته ديگر بدستت مي رسد قاب پلو وقت تقسيم اش نداري مطلقا حق وتو
بر سر تقسيم دقت کن، مو به مو کنده خواهد شد و الا از سرت يک دسته مو
جست و خيزان ازبراي ابيتاع سهم خود دختري رعنا، پياده خواهد آمد خود بخود
به نيابت اخذ کن يک قبضه ماچ جاي رسيد چون برايم هست اين نوع رسيد خيلي مفيد
2-کاشکي از خدا يه چيز ديگه خواسته بودم.هرچند اين نوع هوسها زود جواب داده ميشه ولي اگه يه چيز کلي تر بخواي،برو که صبح دولتت بدمد…تا آخر وقت مناسب ديشب من صاحب دو عدد رژلب قرمز گوجه فرنگي با توناليته مختلف شدم…الانم زدم و نشستم خدمتتون.
3-ديشب در آکادمي گوگوش،سروش راي آورد و رفت براي مرحله بعدي و کلي مشعوفمان کرد.
4- از مجموعه اتفاقات ميشه جمع بندي کرد که ديروز،روز من بوده.
5-اينترنت من همچنان بي هيچ توضيحي،قطع ه و من با دايل آپ در خدمتتونم.



دلم یک رژلب ” گوجه ایی”،قرمز گوجه فرنگی می خواد… هیچ خوابی هم در این رابطه ندیدم و فقط هوس کردم، هوسی که دلم می خواد تعبیرش کنم… به نظرم دور موندن از مزرعه ام تو فیس بوک هوس انواع صیفی جات رو ریخته تو کله ام!!!.



خواب ديده بودم موهام رو هويجي کردم.
خواب مال چه شبي بود؟يادم نمي اومد فقط ته ذهنم دلم مي خواست خوابم رو تعبير کنم.
وقتي ازم پرسيد،بيام دنبالت بريم هايپر مارکت؟ ياد خوابم افتادم و به نيت تعبير کردنش گفتم،آره.
هرچي قوطي و قفسه هاي مخصوص رنگ موها رو نگاه مي کردم،رنگ نزديک به اون چيزي که مد نظرم بود توجه ام رو جلب نمي کرد.
وقتي از مسئول قفسه ها هم سراغ رنگ هويجي رو گرفتم،گفت من اصلا همچين رنگي نشنيدم!!!
وارياسيون نارنجي رو بهم پيشنهاد داد. ولي جرات نکردم به پشتوانه يک خواب سرم رو نارنجي کنم…
نشد که خوابم رو تعبير کنم.



1- به نظر منم فروغ و ارغوان خيلي خوبند ولي خانومها بنا به خاصيت زن بودنشان راي خودشون رو مي آورند و اين آقاي خوش صداست که به حمايت احتياج داره…پس به سروش راي دادم.
به نظرم تو اين دوره کسري و سارا حذف ميشن.
2- ديشب خواب ديدم بچه دار شدم. تو خواب مي دونستم سنم مناسب بچه دار شدن نيست و خطر داره ولي با علم به اين موضوع خواستم که بچه دار شم.تو خواب روي ويلچر بودم و براي دور و بري ها توضيح ميدادم که بچه شرايط مادر رو درک مي کنه.از پدر بچه که نمي دونم کي بود!!! خواستم بچه رو بغلي نکنه! و براش توضيح دادم اگه احتياج به بغل شدن پيدا کنه روي ويلچر برقي مي شينم و ميگيرمش تو بغلم و توي خونه مي چرخونمش!(تو خواب هم تسليم شرايط نمي شم و راه حل ارائه ميدم!)
3- قطع شدن اينترنت پر سرعتم يه خوبي داره که ديگه قسمت اعظم وقتم رو ميذارم رو وبلاگ و فعلا فيس بوک بازي و کشت و زرع در مزرعه ام(فارم ويل) تعطيله.
4-قالب وبلاگ برای من درست و سالم نمایش داده میشه،برای شما چطور؟



رای من در آکادمی گوگوش،سروش…