مثل هر شنبه تو اين شش سال گذشته،وبلاگ رو آپ ديت نکردم.
وقتي بعداز ظهر دوستي تلفن کرد و پرسيد خوبي؟نگرانت شدم بلاگ رو به روز نکردي.حس آشنا و قديمي رو بخاطرم آورد و يه شيطنت ذاتي درم دوباره عرضه اندام کرد.evil
ياد اون موقع هايي افتادم که مجبور!! بودم برم مدرسه و يک روز صبحي که حال مدرسه رفتن هم نداشتم،خودم رو ميزدم به مريضي. يه مريضي هم که علامت بيروني نداشته باشه مثل تب ،که يوقت سريع لو نرم که هيچيم نيست. مثلا بگم آي دلم پيچ مي خوره و درد ميکنه. بعد که صبح ميگذشت و من خوابم رو کامل داشتم و قصه هاي ساعت 10 راديو و برنامه کودکش رو گوش داده بودم… کم کم حوصله ام سر مي رفت از اينکه کاري نبود انجام بدم نه مشقي نه تکليف شبي…
ديروزم همين حس قديمي رو داشتم و وقتي ساعت آپ کردن گذشت و رفع تکليف شد!!! کم کم حوصله ام سر رفت و طاقت نياوردم و کرکره دوکان رو کشيدم بالا و يه پست گذاشتم…
سلام. گاهي اوقات شنبه ها ياد عبارت شنبه گشاده ميفتم#grin
________________________
#grin
پس چه خوب که حوصله ات سر رفت و نوشتی. چون کلی خندیدم#flower
دوش گردش ستارگان و کواکب معلومم
کرد که ساعت از اين ميمون تر
دلخواه تر و مبارک تر برای آپ کردن
ويلاگ پيدا نميشود
وبلاگتان به روز
روزتان به کام
کامتان عسل
و عسلتان نا تمام باد
قبله وبلاگ !!!
#tongue
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کامنتت اومد؟#laugh
رويا خانم اينجا بچه هم مياداهه!! يكم رعايت كن خواهر من ! خانم محترم رعايت ادب از واجبات عيني و كفايي مي باشد.آره عزيز دلم ،جگر گوشه عزيز دل برادر التماس دعا #grin #winking
يادمه به خاطر حس بدي كه جمعه شبها واسه مدرسه رفتن فرداش داشتم توي دوران دانشگاه در هيچ شرايطي روز شنبه درس بر نمي داشتم
حالا هم كه جمعه -شنبه ها تعطيلم، و جمعه شب حس خوبي دارم ولي پنجشنبه ظهر به بعد (سر كار) عذابيه واسه خودش
يه چيز خنده دار هم بگم و برم اينكه مامانم در دوران مدرسه يه روزهايي ميگفت امروز نمي خواد بري مدرسه بيا باهم بريم سينما#heart ولي من خنگ قبول نميكردم#surprise
#thinking
#worried
سلام آباچ
من برخلاف تو شنبه ها با دوست دخترم وانسا کوچه های مونیخ را دور میزنیم و تو هوای زیبایی اینجا بوسیدن دستانش و خوردن همبرگر با وی خس قویی به من میدهد.
مثل همیشه این شعر برای تو است اباچ ویولت
تصويري از آشفتگي، در قاب چشمان خودم
تركيب ناهمگوني از الحاد و ايمان خودم
انگيزه آغاز من، يك اتفاق ساده بود
با سادگي هم مي رسم، روزي به پايان خودم
با خط حيرت مي كشم، نقشي به پيشاني تو
با دست تهمت مي نهم، ننگي به دامان خودم
از ناتواني هاي خود، غرق خجالت مي شوم
در پيش تو، در پيش او، در پيش وجدان خودم
از چارچوب سادگي، بيرون نرفت انديشه ام
.محدوده كم وسعت ديوار زندان خودم
_____________________________
ممنون
ما 5 شنبه از اون کارای شما می کنیم!!
سلام.شنبه واقعا بده.ديروز راننده بيچاره ام ساعت ۸در خونه رو زده با چشم ورم کرده رفتم بهش گفتم ساعت ۱۰ بيا دنبالم!!!!!!!!!!!!البته از ۱۰ تا ۲ دهنم آسفالت شد!!!
نمونه بارز کار مضاعف!!!!
#grin
آره خوبه گاهي خودمون رو به مريض بزنيم تا توجه ي اونهائي كه واقعاً دوستمون دارند رو بيشتر به خودمون جلب كنيم !
من هم هنوز گاهي از اين كارها ميكنم و چقدر دلم مي خواد گاهي براي نرفتن به سر كار هم از اين بازيها دربيارم ولي متاسفانه اينجا ديگه شوخي بردار نيست !
دلم تگه براي روزهاي مدرسه .
خوب باشي خانومي
ترانه اي براي محاکمه
هر چند نيمه تمام
دکلمه اي هم هست
نان بياوريد
قسمت کنيم
آيات زميني
کاش این دکانت اصلا کر کره نداشت..#kiss
سلامت باشی ويلی .. بی دارو .. بی ام اس .. بی ماری ..
من که هر وقت کانکت ميشم چه شنبه و چه شش شنبه! همراه با چک کردن ايميلم قبل از همه وبلاگ تو را سر ميزنم و وقتايی که خبری ازت نيست حالم گرفته ميشه! ميدونم اينم يه جور خودخواهی منه چون تو هم مثل هر انسان ديگه در کنار وبلاگ و دنيای مجازی يک دنيای واقعی پرتلاطم هم داری. اما چه کنم که کار دله گناه من نيست تقصير دله#grin #heart
سلام دوست عزيز
می بينم که شيطنت مي کنی و خوانندگان وبلاگتو اذيت می کنی داشتيم نداشتيم ديگه خانم انتظار و چشم براهون نذار. البته شنبه ها کلا آدم بی حال و حوصله است آخه روزهای قبل تعطيل بوده و حال کرده دوباره تموم شده و روز از نو روزی از نو #nottalking #nottalking #brokenheart