شوک عاطفی

مکالمه بين من و دکترم
– يه شوک عاطفي خيلي شديد داشتم. ظاهرا آمپولها ردش کرد. نه؟
– دختر. شوک عاطفي ديگه چيه؟. تو اين سن و سال تو ديگه نبايد شوک عاطفي داشته باشي.
– آقاي دکتر من تا زمان مرگم و تا وقتي اسم زنده رو يدک مي کشم شوک عاطفي خواهم داشت!!!
خنده ام ميگيره به اين تفکر جامعه مردسالار که زني بالاي سي سال ديگه حق داشتن هيچ رابطه ايي که بهش شوک بخواد وارد کنه رو نداره. بايد سرش رو بندازه پايين و خيلي آروم و بي سر و صدا زندگيش رو بکنه، زندگي خالي از هر هيجاني و سر سپرده تقدير و هر لحظه مقدمات عزيمت هر چه سبکبالتر! به ديار باقي رو فراهم کنه.
حالا حساب کن شنيدن گله گي و نگراني از بالا و پايين شدنهاي عاطفي از زبون يه زن 38 ساله بي شوهر و از ديد عوام فسيل!! چه شوکي به دکتر بينواي من وارد کرده!!.
پ.ن: نوشته های من به روز نیست.


نظرات شما


  1. هیلا در 10/02/10 گفت :

    ویلی، من که پاراگراف اول رو خوندم این برداشت رو نکردم. فکرکردم منظورش اینه که توی سن و سال تو، آدم گرم وسرد چشیده تره ، با مسائل عاطفی راحت تر و بی خیالتر کنار میاد. گرچه این هم برای همه درست نیست.مثلا من که پوستم کلفت نشده هنوز.
    نمی دونم، تو شنیدی چی گفت، و لحن گوینده هم به معنی اضافه میکنه.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    شایدم منظورش این بوده،اینطوری نگاه نکرده بودم


  2. ماندانا در 10/02/10 گفت :

    خیلی وقته درگیره این شوکی
    امیدوارم این شوک ختم به خیر شور
    امین
    #winking #winking


  3. نیایش در 10/02/10 گفت :

    زیبا بود گذری به نوشته هایت سر زدم!
    همین که کنار آمده ای یعنی پیروزی!
    به کلبه ی ما بیا!


  4. نوشین در 10/02/10 گفت :

    لابد فکر می کنن قلب ما بالای سی ساله ها ديگه تحمل شوک عاطفی نداره می افتیم به تپش قلب و سکته می کنیم. ره موافقم فکر می کنن بی جنبه ايم که نيستيم و نخواهيم بود!!!!!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    #laugh


  5. پژداد در 10/02/10 گفت :

    پيام خصوصی:آقا حامد پست قبل جدي جدي ديه رو مي دن به زن??
    ديه رو مي دن به صاحب دم كه پدر ومادر اون مرده. از اون حرف ها زدي ها!
    وقتي يك مردي ميميره (اگر زن وشوهر بچه داشته باشن), طبق قوانين ايران يك هشتم از دارايي مرد ( كه شامل زمين , مغازه نميشود) يعني مثلا يك هشتم از پول آجرهاي ساختمون رو مي دن به زن.
    ولي اگر زن بميره , يك چهارم از اموالش رو مي دن به شوهرش.
    اگر فكر مي كني بحث تموم شده, پابليش نكن ولي ديه رو اون هم ديه كامل رو نمي دن به زن مي دن به پدر ومادرش.
    شايد هم قوانين ايران عوض شده.
    ___________________________________
    چرا خصوصی زدی؟
    من عمومیش کردم


  6. ميترا در 10/02/10 گفت :

    سلام
    فکر کنم منظور دکترت اين نبوده که يک خانم ۳۸ ساله حق نداره خودشو درگير روابط عاطفی کنه و شايد منظورش اين بوده که تو اين سن و سال آدمها بی گدار به آب نمی زنند و اصولاْ تن به روابطی می دهند که از بابت پایدار بودنش مطمئن باشند و قاعدتاْ چون بیشتر منطقی عمل می کنند و کمتر احساسی ؛ بالطبع کمتر دچار شوک عاطفی می شوند .
    —————
    اما در ارتباط با پست قبلی:
    من حرف زياد داشتم برای گفتن؛ ولی فکر می کنم لازم باشه شما در چند تا پست آموزش نحوه گفتمان و داشتن ديالوگ (چيزی که ما ايرو نيها واقعاْ توش ضعف داريم) داشته باشی.
    فضای کامنتها رو که می بينم افسوس می خورم که چرا ماها بلد نيستسم با هم منطقی ديالوگ داشته باشيم و هميشه برای اثبات طرز تفکرمون متوسل به توهين و تحقير همدیگه مي شيم.( الفاظی مثل جر دادن و فرو کردن و … واقعاْ تاسف برانگيزه و ميل به گفتگو رو از بين می بره)؛ما هم که کم حوصله و شما هم که صبرت بی انتهاست.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    این آخریش تیکه بود؟


  7. فاطمه در 10/02/10 گفت :

    میشه لطف کنی این کامنتو به پست قبل منتقل کنی هر چی می خواهم جواب ندهم نمیشه. مشکل دیه اونجاست که خانواده ای که دخترشون توسط یه مرد به قتل رسیده باید نصف دیه رو بدن تا قاتل اعدام بشه اگه نداشته باشن اعدام نمیشه. این عدالته.درسته؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    همینجا باشه بهتره تا خونده شه


  8. فاطمه در 10/02/10 گفت :

    ببخش دوباره می نویسم.جناب حامد حالا اگه یه مرد مردی رو بکشه دیگه خانواده نان آور مهم نیستند دیگه؟اینقدر حرف مفت نزن


  9. ساتين در 10/02/10 گفت :

    عجب!
    اتفاقا اون قديما بود که زن چهل ساله از اين چيز ها بازنشسته می شد
    الان ديگه زن چهل ساله تازه در معرض موقعيت های جديد قرار می گيره و حس های جديدی رو تجربه می کنه که تا الان نکرده بود.
    عشق و عاشقی هم تازه از نوع حاد ترش برای آدم پيش مياد
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    از قدیم گفتن از نخورده بگیر بده به خورده#laugh


  10. ساتين در 10/02/10 گفت :

    البته منم الان کا منت هيلا رو خوندم بهش حق دادم
    شايد منظور اين بوده که آدم قدرت تحمل هر وضعيتی رو داره
    ______________________________
    این یه دیتیله ولی با حرفهای رد و بدل شده بعدش احساس من این بود
    و اینکه انسانها انگار حال میکنن با من کل بندازن!!! حتی دکترم


  11. kiwi در 10/02/10 گفت :

    manam ba shok haye atefie to ghose dar misham…dasto panje narm kardanhato ba sharayet hes mikonam… va barat arezuye behtarin haro daram
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    گذر زمان همه چیز رو درست می کنه و من آرومتر و عاقلتر


  12. نگین وب در 10/02/10 گفت :

    ويولت جان اينه نگاه يه اقای دکتر تحصيلکرده به مسائل عاطفيو ربطش به يه خانم بالای سی سال.حالا ببين قشر متوسط و زير متوسط جامعه چی فکر ميکنن.
    نميدونم چرا يدفه ياد کارتن دور دنيا در هشتاد روز افتادم.توی هندوستان اقاهه به رحمت خدا رفته بود خانومه هم چون تاب تحمل فراق يار رو نداشت! سوزوندنش که بره پیش شوهره.به اين ميگن يه زن وفادار و واقعيييی!!
    #grin
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    دقیقا
    این است حقیقت جامعه


  13. يک مامان در 10/02/10 گفت :

    #angry


  14. سلام
    چه دکتر فناتیکی!!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    نه اتفاقا در نوع خودش خیلی هم خوبه ولی خب دکتر بودن یا خارج کشور رفتن ته طرز فکر سنتی رو عوض نمی کنه
    شایدم از سر نگرانی اش اینطوری گفت


  15. سیما در 10/02/10 گفت :

    منم با نظر هيلا موافقم به منم همين حس رو داد مخصوصا اينکه مطمئنم دکتره انقدر خنگ نيست که تو رو نشناسه و اين چيزا براش از طرف تو عجيب باشه..
    در ضمن در مورد خود من قضايا خيلی به سمت رومانتيک شدن پيش ميره با گذر زمان. يعنی من زمانی که يه دختر ۱۸ساله بودم که معمولا همه تو اون سن تو اوج احساس هستند يه دختر کاملا منطقی بودم… اما الآن(۲۴سال) با گذشته زمان اهميت عشق رو تو زندگی متوجه شدم و به شدت بهش اعتقاد دارم!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    اینکه دکترم من و می شناسه و میدونه با چه تیپ آدمی طرفه،موافقم


  16. سما در 10/02/10 گفت :

    حالا ۳۸ سال که سنی نیست.حالا من فکر می کردم الان یعنی این دوره فکر مردم بهتر شده ولی وقتی یه دکتر اینو بگه دیگه وای به حال دیگرون.ولی اصلا مهم نیست.بی خیال#flower


  17. سوزان در 10/02/10 گفت :

    ويلی جان از اين نظر مثل خودميِ. من هم ۳۸ سالمه و هنوز هم با بالا و پايين شدن وضعيت عاطفيم خودم هم زير و رو ميشم. پوست میندازم جون ميدم دوباره آروم آروم سرپا ميشم با هزار وعده و وعيد به خودم که اين آخرين بار بود…اما باز روز از نو روزی از نو.
    آرزو به دل موندم که بلد باشم اون مدل دل سختی رو که دخترهای ۲۰ سال کوچيک تر از من هم بلدند ياد بگيرم زندگی کنم


  18. مریم در 10/02/10 گفت :

    سلام
    من به تازه گی با وبتون اشنا شدم
    شما msدارین؟ درسته؟
    دختر خاله من هم با این بیماری زندگی میکنه
    البته دختر خاله من خیلی خیلی عصبی هستش
    و ما هم زیاد نمیبینمش اما میشنویم که حاله مساعدی نداره
    راستش میبینم شما خیلی هز بیماری گله ای نداری
    میخواستم ببینم شما تحت نظر کدوم پزشک هستین و ایا به طب سنتی هم رو اوردین؟
    ضمنا من شنیدم این بیماری ارثی هم میتونه باشه میخواستم بدونم شما هم در خانواده کسه دیگه ای این بیماریو گرفته؟علائم اولیه این بیماری چیا هستش.من جسته گریخته چیزایی شنیدم
    و ممنون میشم به من این اطلاعاتو بدین و راهنماییم کنین.#flower
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    دکتر صحراییان
    طب سنتی رو هم تجربه کردم اثر مثبتی روی من نداشته
    آره این بیماری رو داشتیم-ژنتیکی نیست ولی ریسک ابتلا رو بالا میبره
    علائم بیماری من با دوبینی آغاز شد
    ببین من نمی تونم نوشته ها و اشتراک گذاشتن خاطرات و تجربیات 6 سال وبلاگ نویسی رو تو چند خط برای تو شرح بدم
    اگه خیلی کنجکاوی یا سوال داری آرشیو رو بخون


  19. شیرین در 10/02/10 گفت :

    تفکرات مردسالار رو ولش. اگرچه که بهتره بگیم تفکرات احمقانه ولی تا وقتی که مردها اعلام برائت نکردن از این تفکرات میگیم همون مردسالارانه#tongue . داشتم میگفتم اینا رو ولش، از اون عنوان بارعام در پست بعدیت کیف کردم. حیف که تهران یا نزدیکاش نیستم که شرفیاب بشم.


  20. مهديه در 10/02/10 گفت :

    سلام ويولت جون
    من خيلی دلم می خواد از نزديک ببينمت. من از روز ۲شنبه تا ۵شنبه قراره بيام تهران کاش اين نمايشگاه زودتر برگزار می شد و می تونستم از نزديک زيارتتون کنم#sad
    اميدوارم هميشه شاد و شرزنده باشی#kiss #flower


  21. فريد در 10/02/10 گفت :

    با کی ميری؟
    __________________________
    بهت زنگ میزنم که بیای


  22. مژگان در 10/02/10 گفت :

    خوشبحال هر کسی که باهات ملاقات می کنه جا ی منم خالی#worried


  23. مژگان در 10/02/10 گفت :

    عجب شوکی به بنده خدا وارد کردی .ادم عقش می گیره از این طرز تفکرها#rolling #rolling #rolling


  24. سايه در 10/02/10 گفت :

    کنار يه دختر نشستم که سنش ۲۷ ساله من بهش ميگم ترشيدی اون قبول نداره نظر شما چيه؟


  25. سايه در 10/02/10 گفت :

    کامنت قبلی رو يه بزغاله به نام من فرستاده.دختره ۲۷ساله منم که نميخواد ازدواج کنه!


  26. سايه در 10/02/10 گفت :

    اين بزغاله ای که ميگه با منه اما يکی نيست ازش بپرسه کی برات خواستگار امده که تو ميگی قصد ازدواج نداری#rolling


  27. تـــــرانه در 10/02/10 گفت :

    اتفاقا میگن عشق واقعی بالای 30 سال اتفاق می افته .. عشق بین 20 تا 30 سالگی عشق جوونی و خامی ِ .. من فک کنم آدم های بالای 30 بیشتر از کوچیکتر ها نیاز به عشق و توجه دارن ! یعنی طبعشون بیشتر می طلبه ..


  28. سايه در 10/02/10 گفت :

    بزغاله ی فوق الذکر کلا حرف مفت زياد ميزنه!!!!!!!!!!!!!!!الان جواب بزغاله:يه تشت آب يخ اينجا خيلی کارايی داره #rolling #silly #laugh #applause #applause #applause
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    بذارمت رو Mute?


  29. ميترا در 10/02/10 گفت :

    نه باور کن تيکه نبود.
    واقعاْ صبرت زياده.
    —————-
    نمايشگاه هفته آینده مربوط به آثار کدوم نقاشه؟
    _____________________________________
    اطلاعات بیشتر رو می گم وقتی رفتنم قطعی شد


  30. سايه در 10/02/10 گفت :

    آقا ما ديگه بريم به بقيه دعوامون برسيم در دنيای حقيقی!!با اجازه.


  31. فريد در 10/02/10 گفت :

    بابا من سرم خيلی شلوغ وقت اين قرتی بازيا رو ندارم#grin
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    باشه پس بکارت برس#grin


  32. محمدرضا در 10/02/10 گفت :

    بيچاره
    قيلفش ديدنی بوده ها
    #laugh


  33. فرحناز در 10/02/10 گفت :

    کامنت های پست قبل رو خوندم.
    می خوام بر فرض مثال بدونم شما ویولت که سنگ حقوق و آزادی زنان رو به سینه ی سوخته از بی عدالتی ها ی جامعه می زنید، و عکس های آراسته ی خودتون رو به عنوان مشت محکمی بر دهان مردان چرت گوی قلدر ضعیفه کش بر سر در وبلاگتان آویزان می کنید، آیا می دانید سیمون دوبوار کیه؟ چی نوشته؟ خوندین؟ اصلن این زن چی کار کرده چی گفته؟
    کاش به جای حرف زدن های فرسایشی و بیهوده هر روزه کمی مطالعه می کردیم. کاش دستهای ما زنها بیشتر با کتاب آشنا بود تا لوازم آرایش و پاهای ما بیشتر به کتابخانه و کتابفروشی می رفت تا آرایشگاه و مغازه لباس فروشی. کاش وبلاگ برگزیده زنان ما مزین به معرفی کتابی بود که خوانده است نه عکسی که دیشب گرفته است.
    ________________________________
    وقتی می خوای یه چیز بدیهی رو تو جامعه جا بندازی بیای از سیمون دوبوار بگی یا اوریانا فالاچی… تاثیر که نمیگذاری هیچی بلکه جواب می شنوی برو کشکت رو بساب…
    منم یادگرفتم از حقوقه حقه ام بدون متوسل شدن به امثال سیمون دوبوار دفاع کنم
    وکاش مایی که ادعای کتاب خوانی و فرهیختگی مان آسمان را سوراخ می کنه یاد می گرفتیم که درخت هرچه پربارتر افتاده تر


  34. ليلا در 10/02/10 گفت :

    اگه به این فرهنگ مردسالار باشه، زن پاش رو که از سی میذاره بالا باید سرش رو بذاره بمیره! اما به کوری چشم همین فرهنگ مردسالار ما راست‌قامتان ایستاده‌ی تاریخ‌یم#grin
    ________________________
    #grin
    تازه بعد 40 راست قامت تر هم میشیم#laugh


  35. ساتين در 10/02/10 گفت :

    ويولت عزيزم يه ايميل شخصی – خصوصی برات فرستادم
    #winking
    #flower


  36. miad در 10/02/10 گفت :

    دکترت رو عوض کن بیا پیش خودم من خیلی‌ روشنفکرم


  37. سپيده در 10/02/10 گفت :

    سلام
    این برا ژست قبلیه
    اولش که نوشتتو خوندم گریم گرفتوانگار همه چیش راست بود.انگار من همون دختری بودم که تو گفتی،با همه اون محدودیت ها و فشار ها و ترس ها….
    خیلی هاشو قبول دارم…ولی یه چیز بگم؟/
    چرا هرکی چادری نیست و حجاب نداره میگه خودش انتخاب کرده و حق آزاد بودن داشته و اینا ولی اگه یکی مثل من حجاب داشته باشه شماها بهش میگین زورکی و محدودیت و اجبار؟؟!!!!!
    من اینقد حجابمو دوس دارم…یه آدم با حجابم میتونه غیبت نکنه و دروغ نگه و دلش پاک باشه و…
    ولی راست بود.خیلیاش راست بود.تو فرهنگ مسخره ما…تو جامعه کور و تاریک ما …دوست داشتن جرمه…دل داشتن جرمه…قشنگ بودن زیبایی جرمه…گناهه…….


  38. haneel در 10/02/10 گفت :

    سلام
    ويلی نمايشگاه کارهای کيه؟؟؟
    مناسب سازيه؟


  39. شادی در 10/02/10 گفت :

    سلام
    اگر صبح بود من می آمدم و همديگر رو می ديديم ./
    راجع به شوک :منم شنيدم زن بالای سی سال ….اما دل بايد جوان باشه /در ايران ما زنها زود از اب و تاب می افتيم اما در خارج زن ها دير بزرگ می شوند ۳۰ سال هستن هنوز نوجوان محسوب ميشوند ..
    به کوری چشم جامعه مرد سالار ایران ما زنها هیچ وقت پیر نمی شویم .
    #flower #flower #flower #flower تقديم به شما#kiss


  40. nazar در 10/02/10 گفت :

    manzoore doctoro nagerefti….
    oon faghat manzooresh in boode ke too in sen o sal adam ja oftadehhtar va pokhtehtar va ba tajrobehtareh. digeh
    kheyli chizaaii ke ye
    rooz
    hayajanish mikardeh va barash sakht
    boodeh ro asoontar migzarooneh, man 35 salameh va be sheddat ba in mozooa movafegham, yadameh 10 saale pish az chizaaii negaran va narahat mishodam ke alan beheshoon mikhandam, …
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    عشق همیشه عشقه تو 18 سالگی چه تو 60 سالگی البته اگه شانس گرفتار شدنش رو داشته باشی
    احساسی که حساب کتاب و منطق رو بیاره وسط که ضربه نخوری دیگه اسمش عشق نیست عزیز جان


  41. رويا در 10/02/10 گفت :

    ويولت جان اگه برنامه نمايشگاه و رفتنت قطعی شد منم خبر کن.#heart #kiss
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    چشم اینجا می نویسم


  42. شلغم در 10/02/10 گفت :

    در مورد پست قبلی منظورم تن دادن خود شما بانوان محترم به وضع موجود بود
    و در مورد پست حاضر هم بايد بگم که اصولا خانمها اگه تا سن ۲۳ سالگی ازدواج نکردن جز زندگان محسوب نمی شن#grin
    متاسفانه بعضی چيزها رو نميشه عوض کرد خصوصا نگاه جامعه به زنان مجرد و مطلقه رو
    جلوی زبون مردم رو هم نمیشه گرفت متاسفانه
    #flower
    ____________________________
    پس زنده باد خودم که گرفتم و از این لحاظ راحت زندگی می کنم


  43. ندا در 10/02/10 گفت :

    سلام ویولت جون.اتفاقآ آدمها سی به بعد تازه میفهمن چی میخوان و عواطفشون عمیقتره.عشقای ۲۰ سالگی یا از رو هوس و بلوغه یا افلاطونی و دوره.در نتیجه زنده باد ۳۰ به بالا.
    من خیلی دوست دارم تو فیس بوک شما رو اد کنم فقط آی دی فیس بوک شما رو نمیدونم.میشه بگی؟ در ضمن من ندا کریمی هستم برات درخواست فرستادم بپذیر
    .
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    violet weblog


  44. آشنا در 10/02/10 گفت :

    سلام
    توي گوگل ميگشتم به اين متن رسيدم
    با گوگل كه ترجمه كردم
    خواستم با شما شريك شم
    The beauty of a woman
    Is not in the clothes she wears,
    The figure that she carries,
    Or the way she combs her hair.
    The beauty of a woman
    Must be seen from her eyes,
    Because that is the doorway to her heart,
    The place where love resides.
    The beauty of a woman
    Is not a facial mole,
    But true beauty in a woman
    Is reflected in her soul.
    It is the caring she lovingly gives,
    The Passion that she shows.
    The beauty of a woman with passing years –
    only grows and grows
    Poetry by Ardem
    زیبایی یک زن
    به لباسهایی که پوشیده نیست ،
    چهره ای که او را حمل می کند
    یا راه او شانه موهایش.
    زیبایی یک زن
    باید از چشماش دیده می شود ،
    از آنجا که راهرو را به قلب او است ،
    جایی که منزلگه عشق.
    زیبایی یک زن
    آیا به خط و خال صورتش نیست ،
    بلکه زیبایی واقعی یه زن
    آیا انعکاس در روحش داره.
    این مراقبت می دهد او عاشقانه است ،
    مصائب است که او را نشان می دهد.
    زیبایی یک زن با گذشت سالیان —
    فقط رشد می کند و رشد می کند
    ____________________
    ممنون از به اشتراک گذاشتنش


  45. من رشتم..وامکان ديدنت نيست..اما يک جمله..دوستت دارم..انرژيشودريافت کردی؟#heart
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    آره عزیزم
    دوستت دارم همیشه پر از انرژی مثبت ه
    پس من هم دوستت دارم


  46. گل بانو در 10/02/10 گفت :

    سلام ويولت جان تو تلویزیون خودمون تبلیغی دیدم در مورد بالابر مخصوص که وصل میشه به پله ها فوری یاد شما افتادم مال شرکت پارسا بود نتونستم تلفن یادداشت کنم قبلا تبلیغش رو تو مجله های خارجی دیده بودم جاتب بود
    _____________________________
    ممنون
    من چون تلویزیون خودمون رو نگاه نمی کنم ندیدمش


  47. علی در 10/02/10 گفت :

    من میام #eyelash


  48. مهديه در 10/02/10 گفت :

    ببخشيد ؛بارعام؛ يعنی چی؟
    ____________________________
    در زمان شاهان قدیم مجالسی که برپا میشد تا مردم از اکناف و اطراف بیان خدمت شاه اصطلاحا بهش می گفتن بار عام
    حالا هم به محفلی که تک به تک از افراد دعوت نمیشه و یه گردهمایی عمومی ه میگن بارعام گذاشتن


  49. اميد در 10/02/10 گفت :

    http://www.4shared.com/get/ZnxwiG08/95-_Afshari-Yahaqqi-Taraqqi___.html
    با دل من این ندیده وفا ، این نکرده خطا ، از برای خدا ، یار من تو مهربان شو
    تا که خدا ، عشق و مهر و وفا ، هدیه کرده به ما ، در زمانه مرا همدم و هم آشیان شو
    بیا که به زاری چو ابر بهاری بگریم و دامان تو بگیرم
    اگر که به یکدم نمیرم و زین غم ندیده رخت ترسم که بمیرم
    بیا که نگاهت ، دو چشم سیاهت ، کشیده مرا در عالم مستی
    تو نور امیدی ، تو صبح سپیدی ، بیا که رود از دل غم مستی
    (عراق)
    چو ابر بهاری تو عقده گشایی ، به سوز دل من تو ساز و نوایی
    به گلشن عشقم ، تو شبنم پاکی ، تو باد صبایی ، چه جان فزایی
    (همایون)
    دل من مشکن ، به خدا تو ز من
    گر جدا بشوی ، بی وفا بشوی ، رفته با دگران ، آشنا بشوی
    چه کنم من تنها ، من و این دل رسوا
    _______________________
    ممنون امید جان


  50. ژول در 10/03/10 گفت :

    ای کاش می تونستم بیام نمایشگاه رو
    جداً خوشا به سعادتت که داری زندگی میکنی به معنای واقعی کلمه#flower #flower #flower


  51. اميد در 10/03/10 گفت :

    خوشبحال ما دهاتی ها الحمدالله عمريه با زنمون زندگی ميکنيم بچه هامون با خوشی و عشق بزرگ ميکنيم شکر خدا تا حالا هم به سرش نزده تو سن ۴۰ سالگی دوباره عاشق بشه که ضربه عاطفی بخوره تو این دو روز زندگی هم خودمونو نگران یک هشتم و دو هشتم و سایر کسر ها و جدول ضرب نمیکنیم


  52. لیلی در 10/03/10 گفت :

    پيام خصوصی:اینم یه ایمیل جنجالی دیگه…خصوصی برای خودت زدم .دوست داشتی پابلیشش کن
    این متن نوشته خانم ” بلقیس سلیمانی” یکی از نویسندگان معاصر است
    من« دوشيزه مکرمه» هستم
    وقتي زن ها روي سرم قند مي سابند و همزمان قند توي دلم آب مي شود.
    من «مرحومه مغفوره» هستم
    وقتي زير يک سنگ سياه گرانيت قشنگ خوابيده ام و احتمالاً هيچ خوابي نمي بينم .
    من «والده مکرمه» هستم
    وقتي اعضاي هيات مديره شرکت پسرم براي خودشيريني 20 آگهي تسليت در 20 روزنامه معتبر چاپ مي کنند ..
    من «همسري مهربان و مادري فداکار» هستم،
    وقتي شوهرم براي اثبات وفاداري اش البته تا چهلم- آگهي وفات مرا در صفحه اول پرتيراژترين روزنامه شهر به چاپ مي رساند
    من «زوجه» هستم،
    وقتي شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضي دادگاه خانواده قبول مي کند به من و دختر شش ساله ام ماهيانه فقط بيست و پنج هزار تومان ، بدهد
    من «سرپرست خانوار» هستم،
    وقتي شوهرم چهار سال پيش با کاميون قراضه اش از گردنه حيران رد نشد و براي هميشه در ته دره خوابيد.
    من «خوشگله» هستم،
    وقتي پسرهاي جوان محله زير تير چراغ برق وقت شان را بيهوده مي گذرانند.
    من «مجيد» هستم،
    وقتي در ايستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد مي ايستد و شوهرم مرا از پياده رو مقابل صدا مي زند.
    من «ضعيفه» هستم،
    وقتي ريش سفيدهاي فاميل مي خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگيرند..
    من «بي بي» هستم،
    وقتي تبديل به يک شيء آرکائيک مي شوم و نوه و نتيجه هايم تيک تيک از من عکس مي گيرند.
    من «مامي» هستم،
    وقتي دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازي مي کند..
    من «مادر» هستم،
    وقتي مورد شماتت همسرم قرار مي گيرم چون آن روز به يک مهماني زنانه رفته بودم و غذاي بچه ها را درست نکرده بودم.
    من «زنيکه» هستم،
    وقتي مرد همسايه، تذکرم را در خصوص درست گذاشت ماشينش در پارکينگ مي شنود.
    من «ماماني» هستم،
    وقتي بچه هايم خرم مي کنند تا خلاف هايشان را به پدرشان نگويم.
    من «ننه» هستم،
    وقتي شليته مي پوشم و چارقدم را با سنجاق زير گلويم محکم مي کنم و نوه ام خجالت مي کشد به دوستانش بگويد من مادربزرگش هستم… به آنها مي گويد من خدمتکار پير مادرشهستم.
    من «يک کدبانوي تمام عيار» هستم،
    وقتي شوهرم آروغ هاي بودار مي زند و کمربندش را روي شکم برآمده اش جابه جا مي کند.
    من «بانو» هستم،
    وقتي از مرز پنجاه سالگي گذشته ام و هيچ مردي دلش نمي خواهد وقتش را با من تلف بکند.
    من در ماه اول عروسي ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمي ، عزيزم،عشق من، پيشي، قشنگم، عسلم، ويتامين و…» هستم.
    من در فريادهاي شبانه شوهرم، وقتي دير به خانه مي آيد، چند تار موي زنانه روي یقه کتش است و دهانش بوي سگ مرده مي دهد، «سليطه» هستم.
    من در محاوره ی ديرپاي اين کهن بوم ؛ «دليله محتاله، نفس محيله مکاره،مار، ابليس، شجره مثمره، اثيري، لکاته و….» هستم.
    دامادم به من «وروره جادو» مي گويد.
    حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفي صدا مي زند.
    من «مادر فولادزره» هستم، وقتي بر سر حقوقم با اين و آن مي جنگم.
    مادرم مرا به خان روستا «کنيز» شما معرفي مي کند…
    #heart
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    برای من قدیمی بود
    عمومیش می کنم دیگرانی که نخوندن بخونن


  53. صمد در 10/03/10 گفت :

    فكر كنم من حرفاي زيادي دارم به شما بزنم اما افسوس كه اون روز من كيلومترها دورتر خواهم بود…
    البته اگه حاضر باشين هزينه هاي اياب و ذهاب و استهلاك ماشين و البته استهلاك خودم حاضرم بيام،نه نه بايد فكر كنم#thinking


  54. شراره در 10/03/10 گفت :

    ا ويلی عکس گوشه وبلاگتو عوض کردی ؟#cry اين یکی يعنی چی ؟
    اين بار عام ت منو کشته!امروز ۱۰ مهر مهرگان بود تو تيتر زدی بار عام اومدم ببینم کجا بار عام گذاشتی دیدم هفته دیگه است . حتما ميدونی شاهان هخامنشی و ساسانی ۲ بار در سال بار عام ميدادن نوروز و مهرگان #grin
    منم دوست دارم بيام
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    چه حسن تصادف جالبی….خوشمان آمد!!!!
    تو این عکس اولین لوح تقدیری که بخاطر وبلاگ و نوشته هام دریافت کردم،گرفتم جلوی صورتم


  55. مهديه در 10/03/10 گفت :

    #laugh چه جالب! مچکرم از توضيحاتتون#kiss
    راستی سلام و صبح پاييزيتون به خير#smile


  56. مهديه در 10/03/10 گفت :

    ما رو هم تحویل بگیرید شاهزاده خانوم#eyelash #grin


  57. دختر حوا در 10/03/10 گفت :

    امیدوارم بشه بیام #kiss


  58. مريم گلي در 10/03/10 گفت :

    اي بابا اين فرحناز خانوم كه اين همه مطالعه داره بهتره يه كتاب هم راجع به طرز درست صحبت كردن بخونه
    چه اصراري داره تو رو عوض كنه؟
    آخه نميدونه كه طرفدارهاي ويولت اونو همينطوري كه هست دوست دارن
    #applause


  59. سینا در 10/03/10 گفت :

    فسیل کدومه نوکرتم؟ توی فامیل ما که ۸۰ سالگی تازه اول چل چلی خانمهاست! فامیل شما رو نمی دونم #thinking
    #heart #flower


  60. yasi در 10/03/10 گفت :

    سلام ويولت عزيز
    من ۴۰سالمه و به نظرم که عشق واقعی و عميق تازه بالای ۳۵ سال قابل فهم و درکه . من عشق و احساس واقعی رو اصلا در وجود بچه های امروزی نمی بينم همه دوستيها بی محتوا و زود گذر شده . ازت يک خواهش دارم از اونجايی که قلم بسيار خوبی داری و احساسات و حرفاتو طوری ادا ميکينی که شايد حرف دل خيليها باشه ميخوام لطف کنی باز هم در همين مورد اخير يعنی عشق در سنين بالای ۳۰ بنويسی
    _______________________________________
    چشم به موقع اش


  61. ستاره در 10/03/10 گفت :

    سلام ويولت جان خيلی دوست دارم بيام ولی می دونييييييی کنکوری ها چه وضعی دارت #cry #cry #cry
    ای کاش الان تابستون بود


  62. شبنم در 10/03/10 گفت :

    صه تعریف کردن برای آدم معلول چه کیفی دارد!آدمهای سالم سربه هوا هستند.گاهی وقتها اشیا را یک جور و گاهی جور دیگر می بینند.وقتی ساعتی با آنها قدم میزنی وسمت راستت هستند بعید نیست یکهواز سمت چپ جواب تو را بدهند.فقط بخاطراینکه درآن لحظه یادشان آمده اینگونه جواب دادن مودبانه تر و نشانه ی ظرافت رفتار است .اما در کناریک آدم معلول ازاین بابت هیچ ترسی نداری.چون بی تحرکیش او را شبیه به اشیایی میکند که واقعا باآنها رابطه ی صمیمانه و قلبی دارد.واو به اصطلاح تبدیل به چیز برتر دیگری میشود چیزی که نه فقط با سکوتش فراگوش میدهد بلکه با حرفهای آهسته و کلام اندک و احساسات ظریف و محترمانه اش سراپا گوش است
    راینرماریایلکه


  63. زنی را می شناسم من
    که در یک گوشه ی خانه
    میان شستن و پختن
    درون آشپزخانه
    سرود عشق می خواند
    نگاهش ساده و تنهاست
    صدایش خسته و محزون
    امیدش در ته فرداست
    زنی را می شناسم من
    که می گوید پشیمان است
    چرا دل را به او بسته
    کجا او لایق آنست
    زنی هم زیر لب گوید
    گریزانم از این خانه
    ولی از خود چنین پرسد:
    چه کس موهای طفلم را
    پس از من می زند شانه؟
    زنی آبستن درد است
    زنی نوزاد غم دارد
    زنی با تار تنهایی
    لباس تور می بافد
    زنی در کنج تاریکی
    نماز نور می خواند
    زنی خو کرده با زنجیر
    زنی مانوس با زندان
    تمام سهم او اینست
    نگاه سرد زندانبان
    زنی را می شناسم من….
    زنی را می شناسم من
    که می میرد ز یک تحقیر
    ولی آواز می خواند
    که این است بازی تقدیر
    زنی با فقر می سازد
    زنی با اشک می خوابد
    زنی با حسرت و حیرت
    گناهش را نمی داند
    زنی واریس پایش را
    زنی درد نهانش را
    ز مردم می کند مخفی
    که یک باره نگویندش
    چه بد بختی ، چه بد بختی
    زنی را می شناسم من
    که شعرش بوی غم دارد
    ولی می خندد و گوید
    که دنیا پیچ و خم دارد
    زنی را می شناسم من
    که هر شب کودکانش را
    به شعر و قصه می خواند
    اگر چه درد جانکاهی
    درون سینه اش دارد
    زنی می ترسد از رفتن
    که او شمعی ست در خانه
    اگر بیرون رود از در
    چه تاریک است این خانه
    زنی شرمنده از کودک
    کنار سفره ی خالی
    که ای طفلم بخواب امشب
    بخواب آری
    و من تکرار خواهم کرد
    سرود لایی لالایی
    زنی را می شناسم من
    که رنگ دامنش زرد است
    شب و روزش شده گریه
    که او نازای پردرد است
    زنی را می شناسم من
    که نای رفتنش رفته
    قدم هایش همه خسته
    دلش در زیر پاهایش
    زند فریاد که بسه
    زنی را می شناسم من
    که با شیطان نفس خود
    هزاران بار جنگیده
    و چون فاتح شده آخر
    به بدنامی بد کاران
    تمسخر وار خندیده
    زنی آواز می خواند
    زنی خاموش می ماند
    زنی حتی شبانگاهان
    میان کوچه می ماند
    زنی در کار چون مرد است
    به دستش تاول درد است
    ز بس که رنج و غم دارد
    فراموشش شده دیگر
    جنینی در شکم دارد
    زنی در بستر مرگ است
    زنی نزدیکی مرگ است
    سراغش را که می گیرد
    نمی دانم!
    شبی در بستری کوچک
    زنی آهسته می میرد
    زنی هم انتقامش را
    ز مردی هرزه می گیرد
    زنی را می شناسم من
    زنی را….
    سیمین بهبهانی #applause


  64. ¤ ۱۹:۵۵ ¤


  65. ¤ ۱۹:۵۵ ¤


  66. ¤ ۱۹:۵۵ ¤


  67. خون جگر در 10/03/10 گفت :

    سلام ویولت جان
    این شوک عاطفی رو که گفتی ، میفهمم ،خیلی هم خوب میفهم.
    نگفتی نمایشگاه کجاست/
    ممنون


  68. سیما در 10/03/10 گفت :

    سلام اين نمايشگاه توو بلوار کشاورز در تهرانه يا اصفهان؟#worried
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    تهران


  69. تا بودهکه همين بوده ، چشممون به آينده آب نميخوره !