داستانی آشنا

یک ایمیل وارده:
مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگين بودند
قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند
لك لك ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند
عده ای از آنها با لك لك ها كنار آمدند و عده ای ديگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها باز گشتند و همپای لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند
حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده اند كه برای خورده شدن به دنيا می آيند
تنها يك مشكل برای آنها حل نشده باقی مانده است
اينكه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند يا دشمنانشان!


نظرات شما


  1. ن گ ا ر ش در 10/18/06 گفت :

    قورباغه ها هميشه در نادانی خودشون باقی می مونن..


  2. همانا شما را آفریدیم تا مورد آزمایش قرار دهیم
    صدای دلت رو نمیشنوی ویلی
    با کی داری مبارزه میکنی
    با بیماریت؟
    یا با خدا ؟
    در هر دو حال سر بلند خواهی بود
    چه بیماری بر تو غلبه کنه که میری به سمت او
    و چه تو بر بیماریت غلبه کنی که از آزمایش پروردگارت سربلند بیرون میایی
    در هر دو حال آرزو دارم در آن دنیا به عنوان نماد سرسختی اسمت بر روی دیوار نوشته شده باشد


  3. شهرزادم در 10/18/06 گفت :

    ………….


  4. دردناکه که ما فقط تو این قصه میتونیم با قورباغه ها همزاد پنداری کنیم!


  5. sa در 10/18/06 گفت :

    لابد تو هم زال نگون بختي هستي كه رخساره سيه الودت تو را به دام اورده.
    لب را تر كن لبي بر باده تا شايد وجه ناهمگونت را در يابي.
    باده توفيقت به سيمرغ اي زين به پشت.
    سانسور نكن جرات انتقاد داشته باش
    ___________________
    بخواب بابا


  6. Memorialist در 10/18/06 گفت :

    همذات پنداری می کنیم جمیعا !


  7. samareh در 10/18/06 گفت :

    بسیار زیبا…تلخ اما واقعییییی
    بهتری ویولت؟؟نگرانتم
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ممنون- بهترم
    امروز رو گذاشتم برای استراحت تا بهتر بشم


  8. ساتين در 10/18/06 گفت :

    #thinking
    #kiss


  9. سلام ویولت
    نازنین عزیزم بهتزی که توانستی بنویسی. یا این پست را از قبل داشتی؟
    داستان این روزهای ماست. خدا به خیر کند.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    داشتمش


  10. نساء در 10/18/06 گفت :

    خيلی جالب بود مخصوصا خط آخر


  11. تـــــرانه در 10/18/06 گفت :

    حرفی هم برای زدن می مونه وقتی داستان خودش اینجور گویا و بدون شرح ِ ؟
    دیشب خیلی برات دعا کردم اگر قبول شود !#heart
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    #kiss


  12. گلپونه در 10/18/06 گفت :

    ویلی جان اگر بپذیریم انسان همان حیوان باهوش تر است دنیایش همان دنیایی خواهد شد که ترسیم کردی.
    ولی من معتقدم انسان حیوان نیست. و برایش دلایلی هم دارم. اما متاسفانه امروز دنیای انسان ها هم شبیه دنیای حیوانات شده است. فرقی با جنگل و راز بقا ندارد.


  13. مهسا در 10/18/06 گفت :

    قورباغه های قربانی ساده لوحی خودشان می شوند.


  14. زينب در 10/18/06 گفت :

    همینه بخدا دنیای کثیف سیاست همینه


  15. سينا جامي در 10/18/06 گفت :

    سلام.
    يه رؤياي شيرين و آشنا هم هست كه بعضي وقتها تعبير و محقق ميشه:
    قورباغه‌ها اگه همديگه‌رو پيدا كنن بال در ميارن و پرواز ميكنن …اونوقت نيش مارها بهشون نمي‌رسه.
    لك لك‌ها اگه بهشون رسيدن هجرت ميكنن، اونوقت منقار لك‌لك‌ها بهشون نميرسه.
    اگه اين رؤيا نباشه كسي زنده نمي‌مونه.
    ما تا همديگه‌رو داريم ميتونيم محققش كنيم چون هنوز زنده‌ايم.
    حسرت و غم مال وقتيه كه فرصت از دست رفته باشه…نه حالا كه هنوز هستيم…
    ما ميتونيم…ما شكستش ميديم…چون هنوز با هميم…چون هنوز هستيم…
    آره..تو درست گفتي توي پست قبليت:
    نمی تونه شکستم بده، کور خونده…


  16. بریدا در 10/18/06 گفت :

    بعلـــه….متاسفانه عین حقیقته….


  17. مريم در 10/18/06 گفت :

    ويولت عزيزم ای کاش می شد لااقل قسمتی از خستگی تنت رو من متقبل بشم خودم آدم توانايی نيستم اما با همه وجودم حاضرم دردتو به جون بخرم.
    همين هفته پیش عزيز دلی همين رو به من گفت اون موقع نفهميدم چی ميگه تا حالا که ناخودآگاه اين حس رو نسبت بهت پیدا کردم یه دفعه دیدم خودم دارم همون حرفا رو به تو می زنم خیلی دوست دارم و همه انرژی های مثبت از آن تو#heart


  18. madam tea در 10/18/06 گفت :

    very interesting– very interesting.


  19. زينب در 10/18/06 گفت :

    هر چند خیلی دوس دارم وقتی میام اینجا پستای جدیدتو بخونم
    ولی بیشتر دوس دارم سالم ببینمت
    استراحت کن و ایشالا بهتر شو
    عجیب امروز منم بی حال بودم
    یعنی ام اس من با ام اس تو تله پاتی دارن؟
    #heart #kiss مواظب خودت هزار تا باش


  20. یاسی در 10/18/06 گفت :

    سلام عزیزم.بهتری؟واقعا داستان آشنایی بودWink


  21. پروين در 10/18/06 گفت :

    چقدر از اون بخواب بابات به اون يارو :ي خوشم اومد عزيزم :*
    اميدورام خوب خوب باشی هميشه دختر خوب >ي:


  22. پروين در 10/18/06 گفت :

    ويولت جان
    تو در بارهء ؛ سی سی اس وی آی ريسرچ؛ و دکتر زامبونی شنيده ای؟ ببخشيد. نميتوانم اينگليسی تايپ کنم.
    دکتری که تحقيقات وسيعی انجام داده و به اين نتيجه رسيده که در درصد بالايی از بيماران مورد مطالعه دارای ام اس، يکی از رگهای گردنی به طور شديدی باريک شده و باعث ميشود که تخليه خون از مغز به طور کامل انجام نشود. در مورد اين بيماران او از طريق آنژيو گرافی اقدام به گشاد سازی رگ کرده و بايد عزيزم در مستندی که يکی از کانال های معتبر کانادا در مورد تحقيقات او ساخته بود، نتايج را می ديدی.
    او الآن مستقلا به تحقيقاتش ادامه ميدهد و دلش ميخواهد روی بيمارهايی با بک گراوندهای متفاوت کار کند.
    اگر اين خبر، برايت جديد است به نظر من ارزشش را دارد روی اش فکر کنی.
    قربانت


  23. فاطمه در 10/18/06 گفت :

    چه تراژدي غم انگيزي! #worried
    سلام ويولت
    از ديشب خيلي نگرانت م
    كامنت نزدم چون ترجيح دادي چيزي در اين مورد نخوني#heart
    اميدوارم حالت بهتر شده باشه عزيزم
    #flower
    نگران نباش مطمئنم زود خوب ميشي
    بدست آوردن سلامتيت يكي از آرزوهاي منه#kiss
    خيلي آرزو دوس دارم


  24. ..... در 10/18/06 گفت :

    دوستان واقعی شکارچی نمی شوند.
    انکه شکار می کنه،گرگي هستش كه لباس مادر بزرگ بر تن كرده!
    براي شما ارزوي سلامتي دارم.


  25. چه داستان ملموسی کاملا قابل درکه مطمئنی نويسنده اش ايرانی نبوده؟


  26. شیرین در 10/18/06 گفت :

    ما محکوم نیستیم به قوربغه بودن.انگلیس ها روباه بودن رو انتخاب کردن.


  27. zhaleh در 10/18/06 گفت :

    #flower #flower #flower


  28. ونداد در 10/18/06 گفت :

    واقعا چه قدر آشناست این داستان……….


  29. حامد در 10/18/06 گفت :

    #sad چرا وقتی این داستان رو میخونیم باید منظورش رو بفهمیم آخه؟ #sad


  30. حميد رضا در 10/18/06 گفت :

    گرچه ديدگاهمان خيلي متفاوت است ولي براي سلامتي ات دعا ميكنم


  31. seravin در 10/18/06 گفت :

    حالا که دیگه آخر عمرته و داری میمیری سعی کن مودب تر رفتار کنی.
    لااقل وقتی مردی چهار نفر برات خدا بیامرزی بفرستند
    #silly


  32. الی در 10/18/06 گفت :

    يه چيزی خيلی جالبه اونم اينکه قورباغه ها هميشه سعی ميکنن دشمناشونو از ميدون به در کنن.هيچ وقت سعی نکردن توانايی ها خودشون رو ارتقا بدن تا از پس دشمناشون بر بيان.
    خدا کنه خوب خوب بشی زود زود#heart #kiss


  33. ويولت عزيزم
    اميدوارم حالت بهتر شده باشه!!..

    قورباغه ها تا وقتی از تاريخشون درس عبرت نگيرند هم خورده می شوند هم دوست و دشمن را تشخيص نمی دن.


  34. شیدا در 10/19/06 گفت :

    ای قورباغه های جهان متحد شوید


  35. maahoor در 10/19/06 گفت :

    chetori shireh zan?


  36. سعید در 10/19/06 گفت :

    من میخوابم به شرطی که تو هم بیائی#silly
    ___________________________
    میل ندارم چون وجودت بوی گند میده غیر قابل تحمل ه


  37. پروشات در 10/19/06 گفت :

    هسچ چيز و هيچ کس پايدار نمونده نه دوستی و نه دشمنی ! گاهی جای خودشون رو باهم عوض می کنن و گاهی فقط به صرف عادت باقی می مونند بدون اينکه خودشون بخوان !
    دوست و دشمنی در کار نيست هر چه که هست رهگذره و ناپايدار !


  38. سيامک(ياردبستانی) در 10/19/06 گفت :

    نوشته نابی بود
    روزی را ارزوميکنم که سپيدی صبحش به تن ابليس سيه رو رعشه بيندازد


  39. مژگان در 10/19/06 گفت :

    #thinking #thinking تو یه شرایطی توسط هر دوتا خورده می شی دوست ودشمن نداره چون قانوش اینجوریه


  40. ستاره در 10/19/06 گفت :

    توي اين دنيا نه كسي دوستمونه نه دشمن. هر كسي در مسير زندگيمون قرار ميگيره تنها معلميه كه اومده برزگي و عظمت‌مان را بهمون ياد‌اور بشه.
    معلمان گاهي در لباس دوست ظاهر مي‌شوند و گاه در لباس دشمن….. اين ما هستيم كه بايد ياد بگيريم به جاي سرزنش ديگران يا نااميدي تلاش كنيم و مبارزه…..
    درمان كنيد زيرا آنكه درد را فرستاد درمان را نيز فرستاد. براي هر قفلي كليدي وجود داره و اين يك اصله…. تا حالا شده قفل بي‌كليد ساخته بشه؟!! كليد حل مشكلاتمون در خودمونه نه پيش لك‌لك و مار….. تا وقتي خودمونو نبينيم به لك لك و مار پناهنده ميشيم و بيشتر وقتها مغبون و شكست خورده اما اگر تونستيم خودمون را ببينيم ديگه مشكل حل نشدنيي باقي نمي‌مونه.