زایش

ميگه، احساس زني رو دارم که هر روز داره زايمان مي کنه( اشاره داره به جوشيدن حس نوشتن و مکتوب کردنش)… توي اين فضا (خواننده نوشته) يه قابله قابل به چشمم نيومده که بچه رو بسپرم دستش.
ميگم، کسي که هرروز داره زايمان مي کنه اين عمل بايد براش شده باشه مثل غذا خوردن،سهل و آسون. ديگه نبايد معطل قابله بمونه. بايد خودش بزاد و بند ناف رو از مادر( خودش) جدا کنه… تا کي مي خواي بچه هات(نوشته ها) رو پيش خودت نگه داري؟ آخرش چي؟ اون بچه مدرسه مي خواد، بهداشت و توجه ِغير… که رسيدگي به همش از عهده تو خارجه.


نظرات شما


  1. البرز در 10/05/05 گفت :

    ویولت گرامی سلامی
    برایت ارزوی سلامتی میکنم
    شاد باشی


  2. ساتين در 10/05/05 گفت :

    خوب حرفی زدی


  3. ژول در 10/05/05 گفت :

    سلام
    امیدوارم خوب باشی و اثرات یونیزه شدن از بین رفته باشه!
    اگر اینطوری باشه بچه های من در نطفه خفه میشن طفلکیا! بعضاً وقتی خیلی تحت فشارم تو یه دخمه ای(دفتر چکنویس) یه طفل معصوم عقب مونده(یه نوشته بدخط و بدون شروع و پایان!) متولد میشه که از سر شرمساری از دید غیر پنهانه!
    من حس بالونی رو دارم که خوشحال اوج گرفته بود ولی با حذف شدن انگیزه ها داره بادش خالی میشه …


  4. نساء در 10/05/05 گفت :

    #flower #kiss


  5. جوابت مثل اکثر حرفات کاملا رسته و هيچ جای بحثی نداره .. اما گاهی
    نميدونم چی باعث ميشه اصلا دلت نخواد اين بچه هارو ازخودت دور کنی ..
    بنظرت خودخواهيه يا دگرخواهی ؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    منم هربار حرف بر سر خلق یک اثر ه کاملا خودخواه میشم و تمام و کمال برای خودم می خوامش و به دیگری نمی سپارم


  6. ويولت در 10/05/05 گفت :

    دارم به يه زايشفکر می کنم، يه حرومزاده ولی حاصل يک هم آغوشی ناب و لذت بخش
    حتی حرومزاده بودن هم متفاوت ه می تونه حاصل يک عشق نامشروع باشه يا حاصل يک تج اوز


  7. یاسمن در 10/05/05 گفت :

    #laugh


  8. مهسا در 10/05/05 گفت :

    توصیف قشنگی بود…#kiss


  9. يه مامان خوشگل در 10/05/05 گفت :

    چرا من نمی تونم تو پست قبلی(حرف حساب) براتون کامنت بذارم؟
    در هر صورت بهترين و حسابی ترين حرف حسابی بود که تو ۲۹ سال زندگيم شنيدم يعنی خوندم.#applause
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    چون کامنت دونیش بسته ست خوشگل خانم#winking


  10. بچه رو ولش کنين سر از راهروهای ارشاد دربياره بهش مجوز مجوز هم ندن
    در ضمن ويلی خانوم يور ولکام به فغانسه ميشه وورته آکوله!
    بون شانس


  11. سعید در 10/05/05 گفت :

    #applause
    شاد باشی


  12. يک مامان در 10/05/05 گفت :

    #applause


  13. ويولت در 10/05/05 گفت :

    به رز:
    اگه شماره ام رو داری زنگ بزن


  14. وهمن در 10/05/05 گفت :

    من بهش ميگم اگه ميخواد بزاد که فقط اين بچه رو تحويل جامعه بده بهتره به اين تجارت ادامه بده.کی ميتونه بگه اون عاشقه بچه هاشه(نوشته ها) يا چشمايی که اونارو ميبينه و تاييد ميکنه؟


  15. سالم ویولت.
    وای فک کن که هر روز زایمان کنی.
    نه نوشتن به سختی بچه زاییدن نیست. ا
    _______________________________
    این نظر توئه
    ولی ممکنه برای دیگری هر نوشته در حد زایمان باشه
    من حسش رو می فهمم چون نوشته هایی داشتم که موقع نوشتنشون انگار داشتم تکه ایی از بدنم رو با دست خودم می کندم(از لحاظ حسی)


  16. aram در 10/05/05 گفت :

    #kiss #kiss #kiss #heart #heart #heart #heart #heart #flower #flower #flower #flower #flower


  17. کبوده در 10/05/05 گفت :

    يه جورايی هر روز روز توئه
    ۳می
    ۵ می
    #flower


  18. صدف در 10/05/05 گفت :

    چه تشبيهات باحالی


  19. چه سود از اینهمه در اینجا زادن ، ویلی ؟! در 10/05/05 گفت :

    آنکه آن “میگه” را گفت ، تاکنون نیز خود ، زاد و خود ، قیچی شد و خود ، بندِ ناف شد و خود ، طفل شد و خود ، نقشِ قابله را برایِ خود بازی کرد و اینگونه بود آبستن شدنش و فرزند زادنش و اینگونه بود که همچون کافکا عمری چکش برداشت و بر میخی رویِ سندانی کوفت و اینگونه بود که در آخر به این نتیجه رسید که خود ، در این مدت ، هم چکش بوده و هم میخ و هم ، سندان !
    چه سود از اینهمه در اینجا زادن ، ویلی ؟!
    چه سود از رها کردنِ کودکان در این کوچه پس کوچه هایی که نمی فهمند کودکان را ؟! که نمی فهمند معصومیت را ، شادابی را ، خطا را ، گناه را ، عشق را ، کلمه را ، زندگی را ؟!
    که نمی فهمند زبانت را و نمی فهمند قد خمیده کردنت را و با طفلان بازی کردنت را .
    که نمی فهمند تجربه را ، شلاق را ، روزگار را .
    که نمی فهمند زادن را .
    به تو گفتم اینجا بیابانِ لم یزرع است .
    که نویسنده در ابتدایِ امر ، با چه نشاطی فواره می زند و جاری می شود در اینجا .
    که بعد از چند صباح ، هرز رفتنِ آبش را شاهد است و شور شدنش توسطِ نمکِ این بیابان و گاهی نیز بریده شدنِ دستانِ ابوالفضلِ نوشته هایش توسطِ شمشیرهایِ فیلترکنندگان .
    چشمه ، آزادی می خواهد برایِ فواره زدن ، ویلی . بستر می خواهد برایِ روان شدن . دشت می خواهد برایِ جاری شدن . دریا می خواهد برایِ غوطه ور شدن .
    نمی شود بچه زایاند و دست و پایش بست و در قنداقش پیچید .
    نمی شود بچه زایاند و مُهر بر لبانش زد و صم بکم فهم لایعقلون .
    بچه باید دست و پا بزند . بچه باید گریه کند . بچه باید فریاد بزند . تا بیدار کند خفتگان را ، تا غمِ این خفتهء چند ، خواب در چشمِ ترِ نیما نشکند .
    اما اینجا هوا بس نفسگیر و مختنق است ویلی .
    گفتی “اون بچه مدرسه می خواد”، اما اینجا از مدرسه خبری نیست ویلی .
    اینجا تا کودکی بخواهد بنویسد که بابا نان ندارد ، که بابا زیرِ خط فقر دارد له می شود ، دستش شکسته می شود ، ویلی .
    اینجا تا کودکی بخواهد بنویسد که دارا از بیکاری و هزاران درد و بحران ، معتاد شده و به کراک و شیشه روی آورده و توهم می زند ، دستش شکسته می شود ، ویلی .
    اینجا تا کودکی بخواهد بنویسد که سارا در این جامعهء مریض هر روز با آرایشِ غلیظ کنار خیابان می ایستد و از فقر و نداری به روسپیگری می پردازد ، دستش شکسته می شود ، ویلی .
    اینجا تا کودکی بخواهد بنویسد که سفرهء ما علیرغمِ وعده و وعیدها ، همچنان بی نفت است ، دستش شکسته می شود ، ویلی .
    اینجا تا کودکی بخواهد با آتشِ زرتشتِ خود ، خیمه هایِ عرب را به آتش بکشد ، دستش شکسته می شود ، ویلی .
    اینجا تا کودکی بخواهد اهورامزدا را بر تختی که اهریمن بر آن تکیه داده بنشاند ، دستش شکسته می شود ، ویلی .
    اینجا بازارِ دست شکستن ، داغ است ویلی .
    اینجا بازارِ دهان و دندان شکستن ، داغ است ویلی .
    اینجا بازارِ زبان بریدن ، داغ است ویلی .
    اینجا دهانِ کودکانِ شیرین زبان ، خونین است ویلی .
    اینجا بچه ها مبتلا به لکنت می شوند ، ویلی .
    پس چه سود از اینهمه در اینجا زادن ، ویلی ؟!
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    باید ببینی از سر چی زاد و ولد میکنی؟
    صرف حاصل یک هم خوابگ.ی و هوس آنی ه؟ یا حاصل یه برنامه ریزی و تفکر؟
    حالت اول نه مسئولیت پذیرت می کنه نه هیچی دیگه عین یه تف کردن ه
    ولی دومی… مهم خاله و عموش کین؟تو با عشق آوردیش گوربابای فضای دور و برت این چیزی از حس تو کم نمیکنه
    شاید بخاطر خودش ناراحت باشی که چرا تو این جامعه و این زمانه اومده ولی سبب تغیر تو عشق تو به اون میشه؟
    بارها گفتم حتی برای یک نفر،حتی…
    ولی یادت نره اگه آزادگی یادش دادی و آزاده بود و روشنگرممکنه یه روز بشه سهراب یا روح الامینی… طاقتش رو داری؟
    اگه آره بزای دوست من


  20. سلام
    موافقم باهات منم نوشته هام مثل بچه هام ميمونن
    نوشتن مثل يک زايشه#flower


  21. Memorialist در 10/05/05 گفت :

    دروغ چرا ! نفهمیدم ! #grin یعنی فهمیدم اما درست حسابی نه که بخوام نظر مرتبط بذارم #worried
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حق میدم شاید فهمش سخت باشه یک کم


  22. مريم در 10/05/05 گفت :

    ويولت جان
    اين لينکو ببينيد
    http://farhoodonline.blogspot.com/2010/04/ms.html


  23. پريش در 10/06/05 گفت :

    وقتی پستتو خوندم کاملا حس کردم که اون ميگه به کدوم (لوژی!) برميگرده!
    جملات جملات همون آدم بود!
    وقتی کامنتشم ديدم ديگه مطمئن شدم!
    نميدونم!
    نميدونم از نزاييدنش خوشحال شدم يا ناراحت!
    اما اون فرزندش به درد جامعه ی فکر خودش ميخوره واسه همينه که اينجا واسش قابله پيدا نميکنه!
    هيچ وقت آدمای تکبعدی اونم تو اين بعد رو دوست نداشتم و از ديگران دورتر به يه انسان متعادل دونستمشون اما اينجا مجاز است!اينجا به صرف تو يه حيطه بودن نوشته های کسی نميشه بهش انگ تک بعدی بودن بست!چه بسا اينجا برای هر کس محلی برای زاييدن تنها گونه ی خاصی از فرزندش باشه!
    اما ويلی
    من به شدت به تاثير آدما روی هم ديگه از طريق نوشته ايمان دارم
    يکی ميگفت از مسموميت های فکريتون با ديگران حرف نزنيد تا به اوونا منتقل نشه!وقتی يه فکری يا عملی ناپسند ٍ شايد گاهی مطرح کردنش به دنبال راه حل بودن کمک کنه اما گاهی هم اون موضوع يا عمل و فکر رو يه چيز طبيعی جلوه ميده که من فکر ميکنم فرزندان ايشون بيشتر حالت دوم رو رقم ميزنن نه اول!


  24. لئون در 10/06/05 گفت :

    نميدونم … ولی به نظرم نوشته ها بيشتر غذا هستن تا زايشُُ. زايش؟نکنه افکارشون رو نمی تونن مسئوليت گونه بر دوش بکشه؟هوم؟


  25. Vampire Queen در 10/06/05 گفت :

    اینم حرفیه


  26. Jamileh در 10/06/05 گفت :

    Salaam Vili, hope you are fine.
    Enjoyed so much consciousness of commenter # 19, its adapt and attractive usage of similes, its fluent bringing out of current concerns around, its innocent & exploited yield and downhearted reveals, and the good transfer & release of feelings and responsive senses.
    More to the point, I am not in agreement with final conclusion. I am old enough to have remembrance and experiences of the roaring sound of a fountain ….. the sight that how it bypassed and found the way through rocky, gritty land….reached to its source & starting place…. and was ready to start another journey. As well, it is somehow impossible to get the sense, influence, outcome and effects that we afford to …since we can not be exactly in same position, and all and all are unique.
    It was a good introducing and bringing out of issue in depth, but inadequate and somehow poor approach to resolve.
    Thank you for raising the issue in an innovative way and also gratitude to commenter #19. Take care.


  27. مريم گلي در 10/06/05 گفت :

    به دنيا آوردن يه بچه با شكوه ترين اتفاق دنياست
    واقعا ميشه با خلق يك هنر يا يك نوشته مقايسه ش كرد؟
    به هر حال لازم نيست بچه ت رو دست كسي بسپري فقط بذار بقيه نگاش كنن…هميشه مادرش خودتي و هميشه عاشقشي
    هر كسي تحليل خودشو از شخصيت اون بچه(نوشته) داره كه ميتونه در بهتر تربيت كردنش موثر باشه#flower


  28. خواننده ی خاموش در 10/06/05 گفت :

    اگه همه فکر کنند که چه سود از زاییدن و زاییدن و زاییدن، دیگه هیچ اثر ِ ادبی خلق نمی شه. دیگه نوشته ای نخواهد بود که بعد از گذشتِ سال ها، کسی از خوندن ِ اون نوشته های سال ها قبل، لذتی ببره.
    نمی شه دلیل ِ نزاییدن رو نفهمیدن ِ دیگران بیان کرد. شاید من درد ٍ این زایش رو درک نکنم ولی توی نوعی از این درد ٍ زایمان لذت خواهی برد.
    مگه آدم زایمان می کنه که بقیه با دیدنِ بچه هایی که زاییده به به و چه چه کنن؟ معمولن بچه وقتی به دنیا میاد اونقدر قشنگ نیست که به چشم بیاد ولی وقتی بزرگ می شه و جا می افته و شکل می گیره، همه با دیدنش به مادری که اون رو زاییده آفرین می گن به خاطر ِ بچه اش.


  29. رويا در 10/06/05 گفت :

    هنوز دارم به اين قضيه ي يون درماني فكر مي كنم. يعني ادامه دار مي نويسي در اين مورد؟
    بعدش هم اين پست حرف حساب، بي نظير بود. چقدر با احوال ادمهاي اين دوره زمونه مي خونه.
    در انتها اميدوارم بهتر شده باشي. اين بيرون روي بد جور آزار دهنده است


  30. mo.ba . در 10/06/05 گفت :

    يكي از هم ميهنان در پيشنهادي جالب با توجه به مسائل اخير پيش آمده و
    گستاخي‌هاي امارات نوشت:
    چرا اسم خيابان ظفر را به “خليج فارس” عوض نميكنند تا
    امارات مجبور بشه براي آدرس سفارتش از اين اسم استفاده كنه ؟
    در ضمن يك بخشنامه هم به پست بدهند كه هر نامه اي به اين آدرس بود اگر اسم
    خليج فارس را ننوشته بود با ذكر علت به فرستنده ارجاع بدهند….!!


  31. شبنم در 10/06/05 گفت :

    من خيلی دوسندارم باهاتون دوست باشم شما اما انگار افتخار نميدين شايد هم علاقه ای ندارين#sad
    _________________________
    اگه نشونه دوستی یعنی لینک بده لینک بستون
    نه عزیزم صرف شده


  32. خانومه سیب در 10/06/05 گفت :

    اینو الان دیدم
    http://www.khabaronline.ir/news-60030.aspx
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ممنون از اطلاعت


  33. سعید در 10/06/05 گفت :

    زايمان فرزند درد جسميه اما نوشتن زايش فکره که گاهی تا مدتها دردش همراهته.