روزی که گذشت

همين الان از زير سرمي که هرماه بايد بزنم، خلاص شدم و جسارت و حرارتم در حد فول ه.
حساب کن 4 ساعت بي وقفه با هوشياري کامل بخوابي تو تخت. چه حالي بهت دست ميده؟
آنژيو چون تو نرمي آرنجم فرو رفته بود اونم دست راست(راست دستم) قادر به تکون خوردن نبودم و کاري نداشتم جز زل زدن به روبرو و گاهي تلفن بازي. تنها يکبار از جام بلند شدم و تغيير وضعيت دادم اونم براي توالت رفتن و بعدش تاييد کامنتها.
موبايلم شارژ مي خواست. اصولا من آدمي هستم که روي جاسازي وسايلم دقيقم و وقتي مي خوام کسي چيزي برام بياره خيلي دقيق آدرس شي ء درخواستي رو ميدم که سر در گم نشه. مثلا مي گم تو کشو درآور،دومي از بالا وقتي بازش کردي اون ته سمت راست فلان شي ِ برام بيارش.
حالا هم گفتم مامان رو ميز بغل کامپيوتر تو اون کيسه ترمه،شارژر موبايلمه. اون رو برداريد رو زمين يه محافظ کامپيوتره يه جاش خالي و …
مامان: من که نفهميدم!!!!!!!!!!!! پر بود يه چيزي مثل شارژر به برق بود کشيدمش که جا خالي شه!.(غر و غر و غر)
من: اي بابا، اينهمه آدرس دادم باز کار خودتون رو کرديد، تلفن ثابتم رو از برق کشيديد. دوباره آدرس ميدم خوب گوش کنيد…
حسابي کلافه ام از اين همه بي دقتي و عدم توانايي خودم که محتاجم کرده به غير.با غيظ مي گم
– خوبه اين وضعيت فقط 4 ساعته و يه عمر نيست. اگه قرار باشه يه عمر محتاج شماها باشم درجا کلک خودم رو مي کنم…
بي رودروايستي بهم بگو؛ من آدم پررويي ام؟پر توقعم؟… در نهايت غير قابل تحملم؟
پ.ن: کامنت دوني بازه ببينم بعضي ها ظرفيت دارن يا نه.:eyebrow


نظرات شما


  1. niki در 10/03/04 گفت :

    تو ماهی!با این وضعیت و این همه صبوری خیلی حرفه.من خودم اونقد بی حوصلم در چنین وضعیتی طرف مقابل رو یک کاری میکنم که ازصدبار کتک خوردن براش بدتر باشه.خوشحالم که سال 89 رو خوب شروع کردی …به امید بهبودی کامل


  2. سمیرا در 10/03/04 گفت :

    نه بابا تازه خیلیم صبرت زیاده البته اگه بخوام نسبت به افراد دور و برم بگم وگرنه مطمئنا نسبت به حالت ایده ال که همیشه صبور و پرتحمله که هممون پائین تریم


  3. ويولت در 10/03/04 گفت :

    وقتی يکی بهم ميگه وا چقدر پر توقعی اينقدر عصبانی ميشم و پيش خودم ميگم
    اگه تو يک روز جات رو با من عوض کنی بهت ميگم که تو شاش و گه خودت قلت ميزنی يا نه؟ که اينقدر راحت در مورد من و وضعيتم و صبرم قضاوت می کنی
    نميدونم کی اين جمله رو بلند و توی روی طرف بگم؟


  4. فرناز در 10/03/04 گفت :

    من همیشه اینجا رو می خونم و روحیه تو تحسین می کنم اما بعضی وقتها احساس می کنم که خودت رو دانای کل می دونی. تجربه های تو منحصر به فرده و همین هم یه تو دیدگاه خاصی داده ولی دلیل نمی شه که کسی که از یک زاویه دیگه به ماجرا نگاه می کنه حتمن اشتباه کنه.
    من این صفحه رو دوست دارم و می خونم ولی بر خلاف بقیه دوستان از کل
    کل کردن و فک خوابوندنت لذت نمی برم باورم اینه که کار تو این نیست.
    __________________________
    معتقدم که همیشه باید خودت رو تو موقعیت طرف قرار بدی تا بتونی قضاوت کنی کار درستی میکنه یا نه
    در هر صورت ممنون از نظر بی پرده ات


  5. گلچهره در 10/03/04 گفت :

    تو خیلی مقاومی خیلی ماهی. اتفاقا اگه پر توفعی باعث پیشرفت بشه خوبه. تو از تمام تواناییت بدون اینکه چیزی رو حروم کنی استفاده میکنی. من نمی دونم اگه جای تو بودم چه یلایی سر خودم می آرودم.تو الگویی#flower


  6. سها در 10/03/04 گفت :

    سلام خانمی
    سال خوبی رو برات ارزو میکنم با سلامتی و شادی های مستدام.
    بهتر باشی
    از مونترال


  7. شکيبا در 10/03/04 گفت :

    زندگی کن . جسمت را تنها برای وقتی اهميت بده که جسمت برای روحت باشد . جسمت را روزی زير توده ای از خاک دفن خواهند کرد . اما اين روح توست که هميشه هست . چه اهميت دارد اگر گاهی روحت زيادی بخواهد ؟ آزاد باش ! زندگی کن ! شايد امروز آخرين فرصت تو برای لذت بردن از زندگی باشد . بگذار گاهی روحت بر جسمت سوار شود : عاشق شود – بخندد – عشق بازی کند – بگريد … .
    سبز شو
    جوانه بزن
    شکوفه بده
    اجباری نیست
    اما اگر دلت خواست میوه هم بده
    بعدش
    زرد شو
    بریز
    بپوس
    باز هم اجباری نیست
    اما اگر دلت خواست
    بمیر
    بگو از تنه قطع ات نکنند که باز سبز شوی
    بگو ریشه ات را بزنند
    و تمام.
    موفق باشيد . #flower
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ممنون
    چه کامنت و مفهوم زیبایی


  8. ریحانه در 10/03/04 گفت :

    هنر درست زندگی کردن رو شما میدونی ویولت جان . مثه تو بودن کار هر کسی نيست . کاری که منو امثال منه مثلا سالم ميکنيم نه هنر نه کار سخت. خیلی وقتها اومدم اینجا و به اراده و روح بزرگ حسودیم شده !
    برات سالی پر از آرامش آرزو میکنم عزیزم!


  9. پریا در 10/03/04 گفت :

    نه من واقعا اینجوری فکر نمیکنم. پررو و پرتوقع نیستی. غیرقابل تحمل هم نیستی. فقط گاهی تند میشی…
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    خودمونیم فکر می کنم خیلی هم ازم خوشت نیاد،نه؟
    باور کن اگه صادقانه بگی نه خوشم نمیاد ذزه ایی ناراحت نمیشم


  10. ماريلا در 10/03/04 گفت :

    من هميشه مي خونمت راستش دوستان زيادي دارم كه مشكل تو رو دارن و حتي شرايط جسمي اشون از تو هم بدتره اما كمتر از تو ناله مي كنن و كمتر هم به خاطر شرايطشون توقع دارن … البته من صبوري همه شما رو تحسين مي كنم و چون نمي تونم جاي شما باشم هيچ وقت نظر نذاشتم اما اين بار فقط خواستم بي رودروايستي بگم با مادرت بهتر تا كن دل مادر مثل شيشه است
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    خب اینم نظر یه مخالف
    ولی بیشتر فکر کنم غرض ورزانه کامنت گذاشتی نه منصفانه. من واقعا غر میزنم؟ معلومه تا حالا چ× ناله نخوندی یا فقط خواستی یه چیزی گفته باشی
    ممنون. بهش فکر می کنم و آرزومندم فقط یه 24 ساعت حال من و تجربه کنی و بعد با اطمینان به امثال من بگی پر توقعیم یا غر!! میزنیم
    لنگش کن گفتن خیلی ساده ست دوست من


  11. جلیله در 10/03/04 گفت :

    سلام عزیزم
    با تبریک سال نو و آرزوی بهبودی و شادی روزافزون در این سال و سالهای پیش روت.
    ویولت من هم عقیده دارم این صفات اصن (مختص خودته این کلمه و من عاشق این اصن گفتنتم!) به تو نمی خوره و باید جای تو بود تا قضاوت درستی داشت.
    در ضمن همونطور که بقیه هم با من متفقن تو جزو معدود انسانهای در اطرافم هستی که اهمیت دادن به لذتهای جزئی و ناچیز زندگی رو بهم یاد داده.
    تازگیها هر وقت با لذت آرایش می کنم، هر وقت اپی لیدی می کنم و یا هر کاری که قبلا سعی می کردم سریع تموم کنم و یا با بی حوصلگی سمتش می رفتم، به یاد تو می افتم و سعی می کنم ازش لذت ببرم.
    کم چیزی به خوانندگانت ندادی دوست عزیزم. لذتهای زندگی تو همین اتفاقها و مسائل چزئی و بی اهمیته و گرنه همه از مثلا مسافرت توپ و یا یه خرید انچنانی لذت میبرن و یا هر چی ….
    به هر حال خیلی دوستت دارم و جزو افرادی هستی که همیشه تو ذهنمی.
    موفق و سلامت و شاد باشی
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    جای منم لذت ببر از تر و فرزیت
    بوووس


  12. ستاره آبی در 10/03/04 گفت :

    نه خدايي!تا اونجايی که من ديدم (دورادور)بيشتر خود متکی هستين تا به غير و اين که ديگه پرتوقی نيست.


  13. سعید در 10/03/04 گفت :

    حتما غرغرهای مامانت هم حسابی بوده که جواب تو این طوری تند شده. کاش اونا رو هم میاوردی، این طوری فک کنم یکم در حق خودت بی انصافی کردی! #smile
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    غر غر ه کم و کیفیتش فکر نمی کنم تو اصل موضوع فرقی نکنه
    بعدم من مجازم خودم رو توضیح بدم نه دیگری که فرصت توضیح یا دفاع از خود رو نداره


  14. گاهی ما یه سری سختی ها و مشکلاتی رو تحمل می کنیم که دیگران تا توش قرار نگیرن نمی تونن بفهمنش ویلی.
    دلخور نشو از اظهارنظر ِ گاه بی جا و نامربوط


  15. بابک در 10/03/04 گفت :

    سلام … بنده خاموشم معمولا #grin
    … ببين آدم پررويی نيستی به نظرم … اما يه چيز بگم ؟ .. بگم ؟‌می می گما #grin به نظرم اصلا انتقاد پذير نيستی !! کلا هر کی ازت انتقاد می کنه خيلی سريع سرکوبش می کنی … بای بای.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    منظورت اینه که الان دلت کیسه می خواد بی روشور و خشک خشک؟#grin


  16. ساتين در 10/03/04 گفت :

    نه ويولت
    اينو منم تجربه کرده ام
    وقتی پام در رفته بود و يه بارم وقتی به يه علت ديگه اسير بستر شده بودم
    انگار آدم در اون حالت خوابيده کارهايی که بايد انجام بشه و ايرادات رو بيشتر می بينه
    منم تجربه دستور دادن به مامان و شوهرمو داشتم
    خون خونمو می خورد و از خدا می خواستم با يه خيز بلند بشم و بجای اينکه اينهمه توضيح بدم خودم به آنی کارها رو رديف کنم
    حس می کردم وای چقدر اينا خنگن يه کارو نمی تونن بی ايراد و کامل انجام بدن
    مهمون می اومد ديدنم منم که خوابيده هی حرص می خورم که آخه اين چه وضع پذيراييه اينا چرا اينقدر لفتش ميدن
    از اونهمه اردی هم که ميدادم خودم حالم بهم می خورد
    خلاصه درکت می کنم هيچ کس نمی تونه عين خود آدم کارای خودشو انجام بده
    حالا يه بار کم مونده بود از حرص گريه ام بگيره چون که شوهرم نمی تونست موهامو درست و اونجوری که می خوام با کليپس جمع کنه همش شل و ول می شد(دست خودم تو گچ بود)
    يا لجم می گرفت وقتی تو کشوی آدم نگاه می کردند و يه چيزو درست اون روی رو نمی ديدند و می گفتند : کو؟
    ناگفته نماند ما هم بخواهيم به يکی کمک کنيم خيلی جاها گيج بازی در مياريم
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    آخ نگو که دلم خونه
    هرچی حساس تر بدتر
    بعضی مواقع میگم خدایا چی میشد اینقدر ریز بین نبودم نه خودم رو اذیت میکردم نه دیگران


  17. nazi در 10/03/04 گفت :

    پر توقع و پررو که اصلا نيستی من اگه جای تو بودم فکر ميکنم بايد تموم خانواده در خدمتم بودن تازه همشونم ديوونه کرده بودم من با يه سر درد ساده پاچه ميگيرم ولی خب بعضی وقتا کمی تلخ ميشی و انتقاد پذيريتم کمه ولی خب همه ما عيب داريم مهم اينه که بلدی چطور زندگی کنی


  18. نتها در 10/03/04 گفت :

    خوب من از نظر جسمي كاملا سالمم و لي شده گاهي از نظر روحي تو شرايطي باشم كه حوصله كسي رو نداشته باشم اونوقت بهترين حرف ادمم با بهترين كس ا زندگي ادم با بغض و ناراحتيه حالا فكرشو بكن يه دندون درد ساده داشته باشي و يا سرما خوردگي بازم اخلاقت نميتونه با صبر و حوصله باشه يا حتي بعد يك رانندگي طولاني خسته باشي كاملا دركت ميكنم و اطمينان داشته باش مادر وهم درك ميكنه ديدم بعضي وقتها در برخورد با ديگران جواب هايي دادي كه تنده اما در شرايط تو به نظرم اصلا تند نيست هر چند ممكنه براي ما نوعي ناراحت كننده باشه چون معمولا ادم از دست كسي ناراحت ميشه كه براش مهمه و احسس دوستي بهش داره
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ—
    خوشحالم که حداقل سعی می کنی خودت رو جایگزین کنی این پون بالایی تو روابط انسانی


  19. نقطه در 10/03/04 گفت :

    ” قبل از ایراد گرفتن از راه رفتن ِ هر کس ، ابتدا کفشش را بپوش .”
    ویلی ! ایرادی بر تو وارد نیست و اگر هم باشد ، از جانب کسی همچون من ، وارد و نافذ نیست . چرا که سالم هستم و کارهایم را خودم انجام می دهم و شاید کسی هم باشد که سالم باشد اما کارهایش را به دوش دیگران هم بیندازد !
    منظور این که تا در موقعیتِ تو نباشم و آنهمه نوکِ تیز آمپول رو سالها در گوشتم و رگم جا ندهم و شاید آنهمه قرص و کپسول را در معده ام و آنهمه ویلچر را بر پایم و آنهمه نگاههایِ ترحم آمیز را بر روح و روانم ، نمی توانم ایرادی داشته باشم بر رفتار تو .
    می دانی ویلی ! ما همه معلم ِ اخلاق ِ دیگران هستیم و دانش آموز ِ سربه هوا و تنبل ِ خویشتن !
    ما همه دکتر ِ دیگران هستیم و همه روانشناس ِ دیگران هستیم در حالیکه خود از دیگران بیمارتر هستیم و روانی تر !
    و در این شکی نیست که همینها که می آیند اینجا و کامنت می گذارند و به تو می تازند ، در اصل ، عقده هایِ فرو خوردهء خویش را در اینجا بازگو می کنند و ترا دقیقا” آماج ِ همان تیرها و حرفهایی قرار می دهند که با همان حرفها عمری بر سرشان سرکوفت زده شده !
    در موردِ مادر هم بگویم که فرزند ، میهمانِ پدر و مادرش هست و این دو موجود ، یعنی پدر و مادر ، هر چه که در حق ِ فرزندشان انجام بدهند ، وظیفه شان است و هیچ غُر زدنی از جانبِ آنها وارد نیست .
    مگر ما به پدر و مادرمان گفته بودیم که ما را بزایند ؟! هر کدامشان به هوسی و به خواهشی و به نیازی برایِ رسیدن به محصولِ اصلیشان که گاهی هوس بوده و گاهی احساس امنیت و گاهی چیزی دیگر با یکدیگر در آمیختند و به آنچه که می خواستند رسیدند یا نرسیدند .
    و در این میان ، ما فرزندان ، قربانیانی هستیم که خود را محصولِ اصلی می دانیم ، در حالیکه چیزی جز یک محصولِ فرعی نیستیم !
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    نوشتت آرومم کرد علی
    به خوندن این حرفها احتیاج داشتم ممنونم ازت


  20. reza در 10/03/04 گفت :

    باید قبلش بگی ادم پر رو و پر توقع و غیر قابل تحمل از دیدگاه تو یعنی چی ؟
    یعنی با یه غر زدن مادرت به این نتیجه رسیدی ؟
    دنبال تایید دیگران برای جدل بعدش که اینجا
    ننوشتی هستی ؟
    دنبال فید بک های مثبت (مسلما الان 90% کسایی که اینجا هستن دوست دارن که هنوز هستن ) از بقیه بچه ها هستی ؟ برای اینکه وجدانتو راحت کنی که درکت نمیکنند ؟
    این ها همه و همه بر میگرده با روحیه
    خودت ! نه به شناخت ما از تو .
    شاید برای منی که خودمم ام اس دارم
    قابل درک باشه که یه سهل انگاری جزیی میتونه جه قدر آزار دهنده باشه
    اما برای یکی که خیلی آدم دموکرات و
    دلسوزیه میتونه ، خیلی سطحی و
    کلا غیر قابل قبول باشه .
    پس به نظر من تو اصلا هدفت دونستن
    نظر ما نیست . فقط دنبال تایید خودتی
    ( عذر میخوام که رک و راست عقیده ام رو بیان کردم چون خودت گفتی )
    اما از نظر خودم بنا به شرایط کلی تو و
    اینکه من خودم تقریبا داروهایی مثل
    اونایی که تو استفاده میکنی رو استفاده میکنم :
    تو هیچ کدومه اینها نیستی .
    شاید یه لحظاتی بشی. اما باز هم
    گذری هستن و اگه دلیل میخوای
    همین برات بس که اگه بگی من
    یه ساعت دیگه فلان جا وایمیستم
    خیلی کم بیان 100 نفر حاضر هستند
    اونجا , کاری که برای خیلی کم روها و
    قابل تحمل ها انجام نیمدن !!!!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    کامنتت کاملا منطقیه دوست من
    هرچند قربون صدقه چاشنیش نباشه… رک و صادق
    ممنونم که هستی


  21. ×بانو! در 10/03/04 گفت :

    یه کم صبرت کم شده همین…


  22. پریا در 10/03/04 گفت :

    ایش!
    معلومه که خوشم نمیاد ازت!#nottalking
    زشت!
    با جیغ بخون:
    ویلــــــــــــــــــــــــــی!
    بخدا یه لحظه یخ کردم جوابتو به کامنتم خوندم!
    بیشتر از این جهت غصه م شد که چی باعث شده همچین فکری بکنی؟!
    چون آدم تا رفتاری یا حرفی از طرف نبینه به همچین نتیجه ای نمیرسه. نگران شدم برای خودم بیشتر! اگه قرار باشه آدمها حس واقعی منو از رفتار و حرفام نفهمن، که ول معطلم!
    یعنی در حقیقت هیچی بدتر از این نیست!
    تو برام همیشه الگوی یک آدم خودساخته بودی. یه آدمی که مشاور خوبیه.
    در نهایت اینکه، خیلی خیلی مایلم از نزدیک ببینمت و یکی دو ساعتی رو گپ بزنیم با هم!
    البته اگه بشه و بخوای و… قیر و قیف و اینا دیگه!
    عزیزمی#hug #heart
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    عزیزم بی پرده حرف زدم
    حالا تو می گی اشتباه،چشم
    دوستت دارم فینگیل


  23. پیاده در 10/04/04 گفت :

    یک روزی حالت خوبه خوب میشه! با اراده ای که شما داری من مطمئنم #flower


  24. محبوبه در 10/04/04 گفت :

    پر رويي با پر توقعي فرق داره!
    پر رو که هستي..
    پر توقع نه
    ولي هستن کسايي که صبر ايوب دارن و هميشه شاکر خدا.
    همه آدما مثل هم نيستن
    متلا ميشناسم کسي رو که به خاظر اين بيماري دچار دو بيني شده و ميگه خدايا شکرت که مي تونم زيبايي هايي که آفريدي رو دو برابر ببينم#surprise
    ولي در کل غر زدن خوبه#grin
    خدا بنده هاي خاصش رو امتحان مي کنه
    يه لامپ روشن کردن برا ما عاديه
    ولي وقتي تو با زحمت روشن مي کني خدا کيف ميکنه از اين بندش.
    چقدر به جاي خدا حرف زدم
    موفق باشيييييي
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-
    سلام نماینده خدا#grin


  25. صفورا در 10/04/04 گفت :

    بی رو دروايستی نه. تو گلی و ماه.#heart #kiss


  26. تـــــرانه در 10/04/04 گفت :

    چند روز پیش دور هم نشسته بودیم از ایران تلفن داشتیم . بعد که گوشی رو گذاشتن همه با هم گفتن آخی بیچاره !! ایشالا خدا زودتر راحتش کنه ! چقدر زجر بکشه زن ِ بدیخت، خودش خوار بچه هاش علاف !! واز این حرف ها !! من گفتم مگه چه بیماری دارن این خانوم ؟ یکی گفت یادم نیست اما مرض ِ بدیه !!! گفتم سرطان ؟ گفتن نه بدتر !! گفتم ایدز ؟؟ گفتن نه بدتر !! گفتم از این دو تا بدتر هم هست یعنی !؟ گفتن آره چی بود اسمش ؟ آها یادم اومد ” ام اس ” #surprise گفتن اینقدر این بیماری وحشتناک ِ که این خانوم رو زمین گیر کرد ه و از پا ا انداخته !! سالهاست خونه نشین شده و نمی فهمه چی می گذره دور و برش ( دور از جون تو عزیزم ) گفتم جمع کنین بند و بساطتتون رو .. آدم باید خودش بخواد که خوب بشه مریضی زیاد هم موثر نیست .. اگه درد ِ بی درمون هم داشته باشی ، اما امیدت رو از دست ندی می تونی سر پا بشی .. اومدم از تو گفتم .. باور نکردن .. عکست رو نشون دادم .. فک کردن سر کارشون گذاشتم .. من اما اونجا بود که باز هم مثل همیشه به تو این همه صبر و استقامتت افتخار کردم .. به دوستی با تو .. به بودن با تو ..اونجا بود که فهمیدم تو مثل هیچکی نیستی .. تو باید اسم این وبلاگ رو می ذاشتی ” امید و ام اس ”
    من دلم روشن ِ که میاد یه روزی و تو اینجا می نویسی بچه ها من دیگه خوب ِ خوب شدم .. به امید اون روز .
    هر کی میگه پر رویی واسه خودش میگه ..من گشنه ام میشه غرغر می کنم ! کم خواب بشم داد و بیداد می کنم .. اونوقت تو با این وضعت میگی پر توقعی ؟؟؟
    مامان هم اگه یه ذره غر غر کرده شاید چون خسته بوده .. نه ا زدست ِتو بلکه از این روزگار ..
    شب خوش #kiss
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    چشمهام رو بارونی کردی
    دوستت دارم
    فقط دعا می کنم عمر با عزت بهم بده و محتاج کسی نشم……..اینکار رو بکنه راضیم


  27. ندا در 10/04/04 گفت :

    بنطر من بررو نيستی غيرقابل تحمل هم نيستی فقط بنطرم کمی از خود راضی يا همون برتوقع هستی که البته شايد اونم بخاطر فشارهايی باشه که الان باهاشون روبرو هستی باشد.در رابطه با مادرت هم من فکر ميکنم که اون حيزی از تو بدل نميگيره اون احتمالا بهتر از هر کسی درکت ميکنه و مطمين باش که حاضر بدتر از اينها را تحمل کنه تا تو خوب و سالم بشی.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حرف حق جواب نداره


  28. صدف در 10/04/04 گفت :

    اتفاقا بنظر من خيلی با ملاحظه ای از اونجا که تا جايی که بتونی خودت کارهاتو ميکنی #hug
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    چقدر شادم کردی که دیدم این موضوع درک شده


  29. نور در 10/04/04 گفت :

    باور کن ما دو روز سرما میخوریم تا سه هفته پاچه میگیریم.تو که حق داری عزیزم.
    من همیشه یادم میاد هر وقت مریض میشدم دیواری کوتاه تر از مامانم پیدا نمیکردم همه ی دق و دلیمو سر اون بیچاره خالی میکردم و اونهم هیچی نمیگفت.
    بابا از مدرسه میومدیم یه کمی گشنه و خسته بودی کلی غر و لند میکردیم تا حالمون جا بیاد .
    زیاد سخت نگیر تو شرایطت الان شرایط نرمالی نیست که به جای اینکه دیگران ملاحظت رو بکنند تو داری ملاحظه ی اونها رو میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    از مامانت هم به دل نگیر من هم جزو اون دسته از مامانها هستم که هر وقت دخترم مریض میشه چون دلم براش میسوزه و نمیتونم توی رختخواب ببینمش باهاش دعوا میکنم.
    و اصلا طاقت مریضیه بچه رو ندارم.
    شاید مامان تو هم مثل من اینطوری دلسوزیش رو نشون میده……
    مادر ها هزار روش دارند برای مادری کردند ولی در نهایت همه ی اونها دلشون برای بچه هاشون بدجوری میطپه………..
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ممنون از تذکر و یاد آوری بجات
    این خیلی موقع ها خوبه که بهت یادآوری شه مشکل تو نیستی. تو خوبی…ری اکشن اون شخص اینه نه صرف با تو


  30. ويولت در 10/04/04 گفت :

    ممنون از کامنت های خوب و مفيدتون
    دوباره انرژی مثبتم برگشت. امشب بهش احتياج داشتم
    اين همون آغوش بی منته که دنبالشم
    همه چيز که نبايد فيزيکی باشه#flower


  31. شیرین در 10/04/04 گفت :

    نمیدونم چی بگم والا.میدونی لحن خیلی مهمه.و اینکه از چه زاویه ای با دیگران برخورد میکنی.من ازت انتظار خوش اخلاقی ندارم چون شرایطت سخته.اما میدونی وقتی به هر دلیلی توی دردسر میافتیم حالا هر چی که باشه یا هر کی که باشیم در نهایت دیگران هم دارن کاری خارج از وظایف معمولشون انجام میدن.ودر نهایت دارن لطف میکنن.(جدای مادرت که مطینم با عشق فراوان انجام میده).
    رک و رو راست:طرف میگه اگه بهتر یلدی بیا خودت انجامش بده اما حالا که من دارم میکنم پس بذار اونجوری که خودم بلدم انجام بدم
    .به نظرم یه درک متقابله.
    __________________________________
    با اینکه حرف تلخی ه ولی درسته و قبول دارم
    ممنون از تذکرت


  32. سلام علیکم ..خدا وکیلی کلک خودتو چه طوری میخوای بکنی؟؟ها؟؟حیف نیست دختر به این قشنگی نازی ماهی
    آدم که نباید خون خودشو زود کثیف کنه که . #hug #grin


  33. miad در 10/04/04 گفت :

    ای بابا این چه سوال تستی هستش که تموم جواباش غلطه. اقلا یه گزینه هیچ کدام واسش میذاشتی. من فکر کنم خصیصه بارزت مهربونیت باشه


  34. نقطه چين در 10/04/04 گفت :

    ظاهرا اونيکه اصلا ظرفيت نداره خودتي
    آدم اينقدر از خود راضی تو عمرم نديده بودم
    هی بيا اينجا از خودت تعريف کن و يه عده کامنت گذار که اکثرا خودت هستی بيان و تمجيد.
    يه سری عکس مسخره بزار و همه تعريف کنن از رنگ لباس و کفش و …
    خوش باشی


  35. بهروز در 10/04/04 گفت :

    به نظرم يه کم پر توقعی.اونم بخاطر اينکه يه دونه دختری نه چون مريضی.اگه آدم مزخرفی بودی (معذرت خودت گفتی رک باشيم ) اميد باهات نمی موند.می دونم اميد از سر دلسوزی باهات نيست چون تو آدمی نيستی که دلسوزی رو بپذيری.چيزه خاصی هم به اميد نمی دی جز يه همراهی دوستانه #grin #winking (فک کنم ) پس بايد اخلاقت جذبش کنه (که اونم گاهی وقتها نمی کنه ) اما کلن آدم خودخواهی هستی.البته همه ما يه جورايی خودخواهيم.اما چون به خودخواهی تو بيشتر توجه شده اين خصيصه توت نمود پيدا کرده.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    شما که زحمت کشیدی و این کامنت تپل رو گذاشتی میشه برای من “پر توقع” رو معنی کنی ببینم این اصن شامل حال من میشه با تعریف های شما
    گفتی امید و کردی کبابش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


  36. فائی در 10/04/04 گفت :

    آفرين به صبرت
    ويولت جان من يه مشکلی پيدا کردم
    از اونجا که فشار عصبی يکم روم زيادتر حد مهمول شده با خوندن اينجا و سر زدن هر روزم تو ذهنم اومده که کم کم ام اس می گيرم ذهنم به اين رفته Frown ديشب به خودم تلقين ميشد که دارم چيزا رو دوبينی ميبينم#sad چيکارکنم؟؟
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    می خوای چی بگم بهت؟
    کاملا مشخصه که ذهن و فکرت بیماره باید روش کار کنی


  37. گلچهره در 10/04/04 گفت :

    درون معبد هستی
    بشر در گوشه محراب خواهش های جان افروز
    نشسته در پس سجاده صد نقش حسرتهای هستی سوز
    به دستش خوشه پر بار تسبیح تمناهای رنگارنگ
    نگاهی می کند سوی خدا از آرزو لبریز
    به زاری از ته دل یک دلم میخواست میگوید
    شب و روزش دریغ رفته و ایکاش آینده است …..
    دلم میخواست بند از پای جانم باز می کردند
    که من تا روی بام ابرها پرواز می کردم
    از آنجا با کمند کهکشان تا آستان عرش می رفتم
    در آن درگاه درد خویش را فریاد میکردم
    که کاخ صد ستون کبریا لرزد
    مگر یک شب ازین شبها ی بی فرجام
    ز یک فریاد بی هنگام
    به روی پرنیان آسمانها خواب در چشم خدا لرزد
    دلم میخواست دنیا رنگ دیگر بود
    خدا با بنده هایش مهربان تر بود
    ازین بیچاره مردم یاد می فرمود
    دلم میخواست زنجیری گران از بارگاه خویش می آویخت
    که مظلومان خدا را پای آن زنجیر
    ز درد خویشتن آگاه می کردند
    …..


  38. آنه در 10/04/04 گفت :

    سلام
    شما آدم پر روئي هستي . اعتماد به نفستم كه ديگه آخرشي !
    ميدوني از اون فرم هائي كه با دست پس ميزني با پا پيش مي كشي و هميشه انگار ديگه يه عالمه كشته مرده داري و زرنگ ته ته همه بچه تهراني ها هستي ميدوني چطور مكر زنانه كني و خودتو معصوم جلوه بدي
    من اينجا رو مي خونم تا از تو ياد بگيرم اين جوري پي اچ ام تنظيم ميشه
    آخه من پي اچم پائين با شما كه پي اچت بالاست قاطي شه يه چيز نرمالي درمياد #smile
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    اگه نمی دونستم که کامنتت رو از دل چه دارو دسته ایی پرتاب کردی بیرون، شاید فقط شاید یک کم رو حرفات فکر می کردم
    بسوزه پدر فضولی و کم محلی معشوق که چاشنیشه!!!!#laugh


  39. آناهيتا در 10/04/04 گفت :

    من وقتي يه سر درد ميگيرم از همه دنيا توقع دارم رعايت حالم بكنند، شرايط تو كه ديگه جاي خودش را داره، ولي عزيز دل تو كه در مقابل حرفهاي مفت بعضي از دوستان صبوري به خرج مي دي، بهتر نيست با مامانت بهتر باشي؟ مطمئن باش اون به خاطر بيماري تو، كمتر از خودت عذاب نمي كشه، فكر كن اگر اون جاي تو بيمار بود، تو چقدر تحمل مي كردي و چقدر مراقبت ميكردي؟ تنها آدم روي زمين كه بي قيد و شرط دوست داره مادرته، قدرش رو بدون.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حرفات منطقی و درسته


  40. پریا در 10/04/04 گفت :

    “فینگیل” نشانه ابراز محبت بود یا فنچ انگاشتن اینجانب یا چی؟!!#grin
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    از روی محبت و دوستی بود


  41. شيوا در 10/04/04 گفت :

    يههههههههههههههههههههههههه!
    ( چون کامنتدونی بازه! )


  42. آنه در 10/04/04 گفت :

    به بهروز: آهان اونوقت شما از کجا ميدونيد که اميد هنوز با ويولت مونده؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    عزیزم ایشون همون پی اچ !!!! رو داره که خودت اعتراف کردی فاقدشی
    پس سعی کن یاد بگیری


  43. مسعود در 10/04/04 گفت :

    منم وقتی کاری رو از کسی ميخوام ودرست انجام نميشه وطرف از سرش رد ميکنه
    به شدت در حد انفجار ميشم وهر کی دم دست باشه خدا به دادش برسه
    فک ميکنی منم پر توقع ام


  44. بانو در 10/04/04 گفت :

    طبيعيه……….


  45. بانو در 10/04/04 گفت :

    مامان من به خوش اخلاقی و صبر زياد شهره خاص و عام بود اما وقتی مريضی امونش رو بريد بهونه گير شده بود حتی گاهی حرفايی ميزد که باورش مشکل بود…هر کی ديگه هم بود اون همه درد می کشيد و همه بدنشو سوراخ سوراخ می کردند و تازه می دونست که فايده ای هم نداره بدتر از اين می شد..
    خود من وقتی پريود می شم از سگ بد تر پاچه می گيرم پس اين غرغر ها طبيعيه .هم برای بيمار هم پرستار!!


  46. ژينوس در 10/04/04 گفت :

    از اين کل کل کردنت و فک خوابوندنت اصلا خوشم نمياد ولی هميشه ميخونمت اره عزيزم پر توقعی و پر رو وهميشه ميخوای مرکز توجه باشی اگر اطرافيانت کمی ازت دوری کنند اه وناله و… خيلی هم علاقه داری بگی همه کشته مرده شما هستند شما از همه استفاده ميکنی واين رو به حساب اين ميذاری که خيلی خواستنی هستی اگر نوشته ام به مذاقت خوش نيومد متاسفم حسی که نوشته هات به من داد اين بود ضمنا من هم ادم بيدردی نيستم که نتونم حال يک ادم بيمار رو درک کنم ضمنا مادر عاشق است عاشق بيعار هرچی بشنود باز هم عاشق است از من به دل نگير نظرم بود #heart #flower
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    نه عزیزم
    فقط اگه نظرت واقعا درست باشه می گم “ناز شستم” خوب میدونم چیکار کنم
    شما هم بدل نگیر


  47. Darya در 10/04/04 گفت :

    vili khoshgel jayeh oon ghor ghoreh mamaneto ba khodet avaz konBig Smile) ghor ghoroo nashiya, baad hey miyan migan 51 saleteh ha!!!#rolling
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    پیرزن غر غرو چه شود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    بالاخره خسیس نباش این بنده های خدا هم باید خوراک اراجیف گوییشون تامین شه
    با گفتن اینا من نه زشت میشم نه ناخواستنی نه غرغرو
    خوش باش


  48. هیلا در 10/04/04 گفت :

    ویلی هیچ کس جای اون یکی نیست، و هیچ کس نمیتونه ما رو قضاوت کنه. اصلا به نظر من این سوال رو چرا میپرسی؟ کسی که بعد از این همه مثبت بودن تو و انرژی دادنت به بقیه، بگه تو غرغرویی،خوب دور شه از تو. چرا چسبیده به وبلاگت و هر روز میخونتش؟
    از طرفی خوشحال باش. بدون تعداد زیاد دوستانت مال اخلاق و روحیه و طرز نگاه باحالته به دنیا.
    یاد کسایی میفتم که میرن یک جا مهمونی، یک هفته میخورن و می خوابن، آخرش هم میگن دیدی چطوری سر بچش داد میزد اون روزی؟! اینو میگن نمک نشناسی.
    ماها آدمیم، دوست همیم. با بدی ها و خوبی هامون. یعنی نباید یک ذره تحمل چیزی که باب سلیقمون نیست در عالم دوستی داشته باشیم؟
    ویلی، من 13 سال برای فکر مردم زندگی کردم، بعد از 2 ماه گریه احساس کردم از این به بعد حتی یک دقیقه هم نباید زندگیمو هدر بدم. نه هدر فکر مردم، نه هدر گذشته. تا جایی که توان دارم سعی میکنم آزارم به کسی نرسه و آدم باشم. دیگه اینکه بقیه چی قضاوت کنن،مال اینه که اونا در شرایط من نیستن. تو هم همینطور . آیا یک روز میتونن بیان جای تو؟
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    یک روز؟بگو یک ساعت زمانی که واقعا درگیرم
    نه خوش خوشان و ددر و کنسرت…


  49. ژينوس در 10/04/04 گفت :

    عوارض جانبی بعضی از دارو ها مثل کورتون رو ی رفتار واخلاق اثر ميگذاره خيلی از داروهای ديگه هم همين طوره پس اگر کورتون ميگيری زود عصبانی شدنت مال همونه #winking
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    سگ صفر قلی= با زدن کورتن


  50. MaN در 10/04/04 گفت :

    بانو ويولت سلام
    خيلی خوبه که می تونی خودت باشی و نياز به سرکوب رفتارهات نداری.
    خوش باشی.#flower #flower #flower
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    سلام دوستم


  51. arta در 10/04/04 گفت :

    خصوصی داری عزیزم
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ممنون از محبتت


  52. روژان در 10/04/04 گفت :

    سلام
    من سه ساله که خواننده خاموش اينجا هستم. و هرگز گمان نکردم که ادم پر رويی باشی. من با ام اس سر و کله ميزنم. خودم نه !عزيزترين کسم! و هميشه اسقامت تو را در مقابل اون تحسين ميکنم. من از تو برای اون خيلی ميگم تا به تحمل و استقامت رو بياره.
    يه چيز ديگه ما همه محتاج به غيريم، چه با جسم سالم چه با جسم مريض
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    #flower


  53. شیوا در 10/04/04 گفت :

    اتفاقا من فکر میکنم ادم کم توقعی هستی.بارها از نوشته هات خوندم که چقدر خودت را عذاب دادی تا کاری را خودت بدون کمک دیگری انجام بدی چقدر ادم مستقلی هستی و با روحیه غمبرک نمیسازی اهل ناله و نفرین روزگار نیستی ادم قوی و محکمی هستی. فکرکنم کمی حساس شدی این طبیعیه کاملا. اصلا نمیشه به تو گفت پرتوقع.دوست دارم بدونم وقتی اصلا بیمار نبودی هم همینطور بودی؟؟
    _____________________________
    اینو دیگه باید از دیگران پرسید
    فکر کنم چون همیشه مرکز توجه خاص پدرم بودم حساسیت نزدیکان رو تحریک میکردم
    الان اگه چیزی بخوام پدرم اولین نفریه که از جاش بلند میشه


  54. ويولت در 10/04/04 گفت :

    به يزدان:
    بيماری من و در ابتدا دکتر ؛ عزيز اقدسی؛ تشخيص داد که مطبش توی کريمخانه ولی چون زياد خارج از کشور ميره معمولا دکتر جانشین میشينه سرجاش
    به نظرم از ابتدا تشخيص بری پيش دکتر صحراييان(بيمارستان سينا) که متخصص ام اس هم تشخيصش درسته و از همه مهمتر الکی به دارو نميبنددت و با مريض خيلی راه مياد
    شماره مطبش فکر کنم اين باشه توی ميدون فلسطين۶۶۴۸۸۶۸۷
    همين امروز وقت بگير دوشنبه ها معمولا مطبها تعطيله اگه اسم منم بياری و بگی از وبلاگ اومدی فکر کنم توجه بيشتری نشون بده
    از من به تو نصيحت الکی سی تی نکن چون کاملا گويا نيست و هزينه الکی ه از همون ابتدا ام آر آی بده


  55. صبا در 10/04/04 گفت :

    بذار منم يه چيزی بگم . يکی از لذتهای زندگی غر زدنه و اينکه ببينی اطرافيانت چطوری غرغر های تورو تحمل ميکنند. بس هر وقت عشقت کشيد غر بزن و ازش لذت ببر.
    بالاخره همه ما يه روزی هم مجبوريم غرغرهای عزيزانمون رو تحمل کنيم ديگه . مگه نه؟؟؟؟؟؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    #grin


  56. فنچ بانو در 10/04/04 گفت :

    حاج خانوم ويلوت مسئلتم :
    اين نظر سنجي براي چيه ؟ قراره چيزي‌رو به خودت ثابت كني يا…نمي‌دونم!!!!
    _____________________________
    چطور شما لذت می برید هروز یه چیزی از من بخونید حتی شده جفنگ
    منم احتیاج دارم یه روزایی بشنوم و فکر کنم بهش و سبک سنگین
    ایرادی داره؟


  57. پونه در 10/04/04 گفت :

    راستي از آقاي ميانسال چه خبر؟‌ ببينم اميد دلخور نشد بهش گفتن ميانسال؟؟؟#grin ميبينم كه اين آقا اميد رو پير كردي ويلي#winking
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    #laugh
    حقیقت تلخه
    اگه بدونی چه سوژه ایی داد دست من با اون اظهار نظر کمی کم لطفش


  58. پونه در 10/04/04 گفت :

    از اميد چه خبر حالش خوبه؟ چرا ديگه ازش نمينويسي عزيزم؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    بدخواه و چشم شوره ها چشم میزنن،قبول نداری؟
    اینا که نمی تونن یه اعتماد به نفس رو به کسی ببینن که هیچ منافع مشترکی هم باهاشون نداره ،تحمل یه رابطه سالم یه فرد میانسال رو با یه زنکه 40 ساله رو دارن؟#winking
    بذار از حسودی و بی خبری بترکن
    عین مگس و پشه ایی که می خوره به توری الکتریکی


  59. سلام ویولت عزیزم
    نه نیستی . تو بسیار مهربانی . اصلا پرتوقع نیستی. ظرفیتت بسیار با لاست . وبه هیچ عنوان ان کلمه هه نیستی. نمیدانم چرا به این فکر افکر افتادی.
    خود من تحمل یک سرما خوردگی را ندارم. خیلیها مثل من.
    من هم دقیقا مثل تو فکر می کنم. اما تفاوتش این است که محدودیت های حرکتی تو را ندارم. و توبا صبر همه این محدودیت ها را تحمل می کنی. خوب ادم یک لحظه می برد. کاملا خشمت به جاست و ابراز ان به جا تر.
    اصلا فک نکن اتفاقی افتاده وخدای نکرده زبانم لال رسم بی ادبی در کامنت دانی امسال ور افتاده.
    فک کنم از امور خیر باشد کلا ثواب داشته باشد در دنیا و آخرت که به نویسنده وبلاگ بد بیراه بگی.
    ________________________
    کامنتت رو میذارم به حساب محبتی که بهم داری
    بووس