عجب صبری خدا دارد…

پاهام به نهايت اسپاسم خودش رسيده بود طوريکه يک قدم رو هم با فشار زائد الوصفي که به خودم وارد مي کردم مجبور بودم بردارم.
اينجور موقع ها اگه مثانه ام اندکي مايعات توش باشه وقتي به خودم فشار ميارم که يک قدم پام رو بذارم جلو درست مثل حالتي مي مونه که يک فرد عادي سر توالت نشسته باشه و زور بزنه!! ميشه خودت رو کنترل کني؟ معلومه که نه و همين تلاش و زور آوردن براي راه رفتن منجر ميشه به اون چيزي که نبايد بشه.
روزي که حالم خيلي بده در حديکه خودم هم شک مي کنم حمله بيماري هست يا نه؟ چندبار در روز حتي تو فواصل کوتاه يک ساعت ممکنه اين اتفاق بيفته يعني هيچ ربطي به مثانه پر و دير عزم دستشويي رفتن و … نداره.
ارديبهشت ماه که فکر خودکشي ذهنم رو درگير کرده بود يکي از همين روزهاي سياه بود که مي ديدم به جايي رسيدم که خودم رو کنترل نمي تونم بکنم و ادامه زندگي با اين وضعيت امکان پذير نيست.
بيرون اومدن از اين فکر سياه رو مديون مامان هستم. برخورد آرام و منطقيش با اين موضوع سبب شد که من ِ خرس گنده که عين يه بچه کوچولو نمي تونستم خودم رو کنترل کنم، احساس گناه ِ کمتري داشته باشم. بهم گفت نمي خواد اصلا از جات بلند شي، ميرم يدونه از اين لگنها که تو بيمارستان ميدن برات مي خرم. هر وقت لازم داشتي صدام کن برات ميذارم. گفتم نه مامان همين مونده که لگني بشم … گفت خيلي خُب پوشکت مي کنم که استرس نرسيدن به دستشويي رو نداشته باشي و اعصابت کمتر تحت فشار باشه ول شدم شد جهنم!.گفتم نه! بدم مياد… يهو يه فکري به ذهنم رسيد. گفتم مامان اون توالت سيارم رو بذاريد کنار تختم با يه کاسه يا کيسه قيفش رو مهار کنيد با يه آب پاش براي طهارت گرفتن!!! هر وقت لازم بود در رو مي بندم استفاده مي کنم فقط شما خواستيد بيايد تو اتاق و در بسته بود بدونيد يه خبري ه.
با يک روش ساده استرس و ناراحتي که تو چند روز بهم وارد شده بود و گذرا بود و نه موندني و به مرگ راضيم کرده بود از خجالت و شرمي که برام ساخته بود، از سرم باز کردم… خيلي موقعها با کمي تغيير تو کيفيت زندگي مييشه به شرايط راحتتري دست پيدا کرد به شرطي که سخت نگيري…( رها _دختر اسفند) اين يکي از تجربيات شخصيمه که مبتلا شدن بهش به مرگ راضيت مي کنه ولي با کمي تغيير مي بيني که ميشه حلش کرد . قول داده بودم برات بنويسم.
بايد بپذيري که شرايط عوض شده و براي زندگي نرمال تر بايد تغيير کني و کاري رو انجام بدي که هيچ وقت تو مخيله ات هم نمي گنجيده.
پ.ن: مطمئنا خوشايند نيست که از بدبختي حقيقي که دچارش شدي با جزئیات برداري واسه چند هزار نفري که نمي شناسي بنويسي و بگي … ولي اينکار رو مي کنم به اميد روحيه دادن به حداقل يک نفر هم شده که ببينه هنوز آخر خط نرسيده.


نظرات شما


  1. افشین در 09/05/09 گفت :

    با نوشتاری جدید به روز شد.


  2. روشنك در 09/05/09 گفت :

    تو اين فكرم كاش ميشد نوشته هاي وبلاگت رو به صورت كتاب منتشر كني .. يا به صورت دفترچه اي يا كتابچه اي در اختيار افراد مبتلا به ام اس قرار بدي.. فكر مي كنم نوشته هاي وبلاگت اينطوري مؤثرتر ميشه .. البته اين به اين معنا نيست كه الآن تأثيرگذاري كمي داره .. دلم مي خواست افراد بيشتري بتونن به نوشته هات دسترسي داشته باشن .. من جوونهاي ام اسي ميشناسم كه از همه دنيا بريدن و به انتظار مرگ نشستن و يكيشون تبديل شده به يه هيولا كه از دوستاش اخاذي مي كنه .. خيلي از اونها به اينترنت دسترسي ندارن ..
    تا به حال به انتشار نوشته هات فكر كردي ؟
    ____________________________________-
    نوشته های خود وبلاگ؟نه


  3. انوشکا در 09/05/09 گفت :

    هميشه ميخونمت و هميشه عميقا تحسينت ميکنم. ديدم درست نيست که اين تحسين هميشه توی دلم باشه و تو ازش خبر نداشته باشی….تو واقعا قابل ستايشی…
    __________________________________
    #flower


  4. مونیکا در 09/05/09 گفت :

    ویولت من خیلی وقتها می خونم و نظری نمی دم.دو سالی می شه شاید.اما بعضی وقتها نظری هم نوشتم که لابلای نظرات بی شمارت گم می شه.
    این پست رو که خوندم فقط دلم خواست بهت بگم خدا حتما به داشتن بنده ای مثل تو افتخار می کنه
    __________________________________
    ممنون که نوشتی برام


  5. مونیکا در 09/05/09 گفت :

    نظر بالایی من هم شبیه نظر منه هم اسم خواهر منو داره .چه جالب#surprise


  6. Ameh Khanoum در 09/05/09 گفت :

    آه برگشتم به فارسی چه خوب اما ویولت جان بگو عمه چی به روز رها دختر اسفند اومد?! چقد گشتم تا پیداش کردم, وبلاگشو باز کردم و چیزیکه خوندم خیلی ناراحتم کرد, نظر خواهیشم بسته نه میشه چیزی نوشت نه به اونیکه اون کامنت احمقانه رو نوشته فرصت توضیح میده
    عزیزم رها جان میدونم که اینجارو میخونی , خودتو پنهان نکن , حرف بزن عمه , آخرینیکه ازت خوندم خوشحال بودی عمه, عملت خوب شده بود آخه چی شد???!!!
    من خیلی متاسفم عجب چیزیه این دنیای مجازی
    والله چه عرض کنم
    ______________________________________
    خبر جدید ازش ندارم
    آدرس وبلاگش رو هم نمی دونم
    باید بدونه همه جا احمق هست


  7. sanjab در 09/05/09 گفت :

    saam violet jaan
    azat mamnoonam, kheili
    #flower


  8. پریناز در 09/05/09 گفت :

    #hug


  9. پپر در 09/05/09 گفت :

    فقط می تونم برات آرزويه بهترين ها را داشته باشم . . . فقط


  10. دلکوک در 09/05/09 گفت :

    تو معرکه ای#hug


  11. پپر در 09/05/09 گفت :

    دوباره میگم ها . . . دوباره بگین ها
    خانم . . . آقا . . . این سریال پنجمین خورشید که از تلویزیون چیز ایران پخش میشه . . . خیلی بد آموزی داره
    می فرمایید چرا عرض می کنم خدمتتون
    آخه نمیگن یکی مثل پپر تو ترکه
    بعد یه ذغال لخته که با لب دهن آدم بازی می کنه و بوش همه جا را ور داشته . . . دادن دست اون آقائه که سبیلش کلفته و گردنشم کلفته
    اونوقت اونایی که مثل پپر تو ترک هستن . . . اگر . . . با دیدن اون ذغال لخته ای که با لب و دهن آدم بازی می کنه . . . دوباره یهو زرتی به زورتی هوس ذغال لخته کردن . . . چه خاکی باید تو سرشون بریزن


  12. شیرین ناز در 09/05/09 گفت :

    من فکر کنم تو روی ام اس رو کم می کنی به زودی#applause


  13. گردونه در 09/05/09 گفت :

    تنها نیستی ویولت جان …..
    ما ها همه پیشتیم و برات دعا میکنیم.


  14. محمد صمدی در 09/05/09 گفت :

    درود
    تا حالا فکر کردید که چرا باید در این وضعیت باشید ؟! تا حالا فکر کردید چرا باید اینگونه زندگی کنید ؟!‌ من نمیخواهم مثل شما فکر کنم … نمیخواهم زندگی کنم … نمیتونم خودکشی کنم … این روزها زیاد از خیام یاد میکنم …
    دارنده چه تركيب طبايع آراست.
    باز از چه سبب فكندش اندر كم و كاست؟
    گر زشت آمد اين صور، عيب كراست؟
    ور نيك آمد، خرابي از بهر چه خواست؟
    مرگ بر دیکتاتور


  15. زی زی در 09/05/09 گفت :

    ای ول . خیلی خوشم میاد ازت خیلی زیااااااااااااااااد#flower


  16. پژمان در 09/05/09 گفت :

    #flower


  17. منیژه در 09/05/09 گفت :

    با سلام به شما و دوستان
    نکته جالب که شما نوشتید .
    باید پذیرفت با ظهور بعضی از بیماری های سخت شیوع زندگی تغییر میکنه و این پذیرفتن گاهی خیلی زمان میبره .


  18. 40tike در 09/05/09 گفت :

    من یه چیزی بگم یه کم این جو جدی رو عوض کنم.
    با عرض پوزش من یه مشکل که نمی دونم واقعن مشکل پزشکی پشتش هست یا نه دارم و اون چیزی نیست غیر از اینکه هر یه ساعت یکی دو دفعه باید برم گلاب به روتون توالت. خلاصه اینکه این مشکل با بارداری به نهایتش رسیده بود به خصوص تو ماه آخر. کار به جایی کشیده بود که داشتم فک میکردم برم به رییسم بگم میز منو بزاره تو توالت خانم ها! شوهرمم میگفت از اونجایی که تمام توالت های شهر رو چندین هزار بار زیر و رو کردم یه راهنمای بهترین و تمیزترین دستشویی های شهر رو بنویسم بدم به توریست آفیس شهر استفاده کنن!
    #flower #heart #hug


  19. بی طرف! در 09/05/09 گفت :

    آیینه چون بنمود روی تو راست
    خود شکن، آیینه شکستن خطاست!


  20. فردا دير است... در 09/05/09 گفت :

    اويولت عزيزم سلام.
    تحسينت ميکنم برای اين همه شکيبايی
    .اين اتفاق وقتی برای خود من افتاد سر جام خشکم زد ترسيده بودم هی با خودم ميگفتم خدا جون با هر چی بگی هستم اين يکيو نه…نه اشتباه شده ۱باره ديگه بدرد نمی خوری دختر به به کم بدبختی تو اين اواخر درست کردی اينم اضافه شد ويولت گاهی رغبت نميکنم برم بيرون ويا گرمم ميشه تار میبینم همه جارو يا فشارم ميافته پايين يا دستشوييم ميگيره يا پاهام ضعف ميره ….ويولت بازم تحسينت ميکنم
    ویولت مثل من غر غرو نيست وشاکی ای رهگذر ابله حقا که رهگذری اگه حرفی زده ميشه واسه خاطر بعضی ادمای مثل منه که تازه اول راهن واسه اینه که فکر نکنيم اخر خطه .


  21. به شماره ۳۲ از آویشن در 09/06/09 گفت :

    آقای پیمان ۳۲ می خواستم در کامنتهای قبل نظر بذارم نشد یعنی دیگه سیستم نظر خواهی بسته شده بود….شما چرا از واقعیت ناراحت می شین این بار هم خاطر رو خواطر تایپ کردین…هر کسی نظری داره ممکنه شما کلا خانم ویولت رو دوست نداشته باشین خب این نظر شماست و برای شما محترم همونطور که ما همه دوستش داریم و نظر ما هم برامون محترم…هر انسانی در باره هر موضوعی طرز فکر خودش روداره مثلا احساس شما به خانم ویولت درصد بسیار بسیار خفیف شده ای از احساس من به ریاست محترم!جمهوره …بنابراین سعه صدر داشته باشین…رفتار شما برای من خواننده وبلاگ ویولت و کسی که ویولت رو دوست داره مثه اینه من میزبان یک مهمانی ام این مهمانی در خانه ویولت برگزار می شه خیلی ها میان ویولت ماجرایی رو تعریف می کنه قضاوت رو به خواننده واگذار می کنه اونوقت این وسط یکی عصبانی می شه میگه مگه تو کی هستی؟؟؟
    نمی دونم در نزد خداوند شما آقای پیمان چقدر متدین تر و با تقوا تر از من هستی اما آموزه های مدارس اسلامی مملکت!!!به من میگه فقط خدا می تونه بگه کی در نرد اون از بقیه با تقواتر و عزیز تره نه بندگان خدا!!!!!!!!!!
    در این روزها و شبهای ماه مبارک کاش به جای قاضی شدن فقط کمی نگاه کنیم به پندار نیک گفتار نیک و کردار نیک…اونوقت شاید همه از لباس قاضی بیرون بیایم…
    من از ۲۳ خرداد دیگه تلویزیون دولت رو نگاه نمی کنم لبنیات رو از مغازه ای می گیرم که محلی درست می کنه تا تولید کارخونه نباشه و خیلی چیزها در نتیجه من خوشحالم ویولت می گه نمیره به این سازمان….ما هنرمندانی چون رخشان بنی اعتماد و باران کوثری هم داریم که با این رسانه دولتی !قهر کرده اند و از نظر ما انسانهایی بزرگند نه به خاطر این تحریم بلکه به خاطر سایقه درخشان فرهنگی و انسانیشان…. وقتی ضرغامی هم میگه ببننده ها به ۴۰٪ رسیده اند یعنی ناراضیان از شرایط کنونی ۶۰ ٪ مردم ایران رو تشکیل میدهند…ویولت برای ما عزیزه شما دوستش ندارین خب این نگاه شماست ما هم خیلی از سران و غیر سران رو دوست نداریم اما واقعا وقت نمیزاریم بریم وبلاگهای رسمی و مردمی !!!!شون کامنت بذاریم بگیم ما دوست تو نیستیم…
    ما به اونها که این جمعیت عظیم ۶۰٪ رو خس و خاشاک دونستن نمی گیم روحتون حقیره می گیم خدا کنه چشم باز کنید و گوش بسپارید تا صدای ضرغامی جان نثارتان رو هم بشنوید…احساس شما برای خودتون محترمه اما احساس دنیای بزرگ وبلاگ نویسان ایرانی رو نمی شه نادیده گرفت! بنا به گزارش جهانی ایران مقام سوم وبلاگ نویسی و صاحب نظران رو داره پس این جمعیت کثیر وقتی ویولت رو بانوی اول وبلاگستان انتخاب کردند همه احساسی یگانه داشتند با صحبت شما نگاهشون عوض نمی شه…
    امیدوارم این شبها و روزهای عزیز بر تو مبارک باشه و برات آرامش به همراه بیاره#flower


  22. ايرمان در 09/06/09 گفت :

    من فکر می کنم اين که از ناراحتي ای بنويسی که تا اين حد با عث عذاب و شرمساريت شده با اين که در ايجادش نقشی نداشتی يک شجاعت بزرگ هست….من دانشجو پزشکی هستم و درد و رنج خيلی از ادم ها رو می بينم اما تو مطمئنا جز شجاع ترين ها هستی…


  23. ممنون که ياد آوری کردی خداراشکر کنيم با اين سلامتی که داريم !#blush


  24. دریا در 09/06/09 گفت :

    چقدر هر وقت نوشته هانو میخونم نگاهم به زندگی تغییر میکنه#applause


  25. امیر در 09/06/09 گفت :

    من اگه اين روحيه شما رو داشتم. فقط ميدونم از خدا ديگه هيچ چی نمی خاستم.
    شاهکاری


  26. روشنك در 09/06/09 گفت :

    بله منظورم نوشته هاي خود وبلاگه !.. به نظر من قابليت چاپ و انتشار داره .. البته اين وقتي عملي ميشه كه خودت حوصله و تمايلي به اين كار داشته باشي . در هر صورت ايده اي بود كه با خوندن پستهاي وبلاگت به نظرم رسيد . همه چيز بستگي به ميل و علاقه و اراده خودت داره ..
    موفق باشي .. ; )


  27. لیلا در 09/06/09 گفت :

    ِI can just say: YOU ARE GREAT


  28. مثل اون دفعه. بهت قول ميدم دوره ی اسپاسم هم تا چند روز ديگه ميگذره اون توالت ان لاين روهم برش ميداری…نميتونم در مقابل حقيقتی که داری ازش حرف ميزنی خفه بشم.بخونمت و هيچی نگم عين لال و کورها…حقيقت هميشه (به قول خسرو شکيبايی) به خاطر عظمتش ترسناکه….گاهی تلخ و گاهی شيرينی اش ميمونه زير زبون آدم….تو خيلی حقيقی هستی….نميدونم اما در تو چيزی هست که در ماها نيست و به اين مطمئنم.منظورم ام و اس و اچ و بی و ای و وای نيست منظورم شهامته و يه حقيقتی که توت رشد کرده.برای کسی که براش نوشته بودی.شايد اين طور گفتن درست باشه. شايدم نه.اما پذيرش هر واقعيتی دشواره. بايد برای چاله چوله هاش فکری کرد….شايد همه مامان مهربون تو رو نداشته باشن….يا حتی پول خريدن يه لپ تاپ….نميدونم…..اميدوارم مثل هميشه رو به راه باشی….هستی….ميشيوميدونم که ميشی.#flower
    ميس شانزه ليزه


  29. عسل در 09/06/09 گفت :

    ویولت عزیزم
    خیلی وقته وبلاگت رو میخونم ولی تا حال برات نظر نذاشته بودم. ولی امروز دیگه دلم خواست حرف دلم رو بهت بزنم . میخوام بهت بگم که خیلی باعث افتخاری . میخوام بگم که همیشه باعث میشی با نوشته هات که از خودم خجالت بکشم . از اینکه فکر میکنم چون طلاق گرفتم تنهام عشقی تو زندگی ام ندارم خیلی بدبختم و رفتم تو فاز افسردگی و از صبح تاشب مثل یک جنازه گوشه خونه میافتم و هیچ کاری نمیکنم . و بعد نوشته های تو رو میخونم و گاها نظر بعضی از دوستان رو که بیماری دارن و احساس میکنم که مسائل من در برابر مسائل شما چقدر حقیره و تو چه اراده ای داری و چه روحیه قابل تحسینی که با این مشکلات این همه فعالیت میکنی بیرون میری با دوستات رفت وآمد میکنی و وبلاگ به این زیبایی داری . بهر حال خواستم بگم که خیلی برات احترام قائلم و امیدوارم که بتونم یه ذره از اراده و روحیه تو رو داشته باشم . برات آرزوی بهترینها رو دارم از صمیم قلب همچنین برای همه دوستانی که از مشکلات چسمی رنج میبرند .
    _________________________________
    خوشحالم که کامنتت رو دیدم#flower


  30. شهرزاد در 09/06/09 گفت :

    اينطوری نگو ادم خجالت می کشه#blush
    هيچکس از بدبختی ديگری انرژی نمی گيره!!
    من از پشتکار و امیدوار بودنت انرژِی می گیرم.
    اون کسی که بخواد از بدبختی دیگران به خوشبختی خودش برسه از نظر من باید سرشو بزاره بمیره.


  31. محمد امین در 09/06/09 گفت :

    دوست دارم… دوست دارم از زندگی یکی مثل تو سر در بیارم… دوست دارم با مشکلات شما آشنا بشم… اصلا همه شماها را دوست دارم… واقعا دوست داشتنی نیست؟


  32. سلام دوست خوبم..اولین بار تو روزنامه کلمه سبز با اسم وبلاگت اشنا شدم..خیلی خوب مینویسی..خوشحال میشم یه سریم به وبلاگ تازه متولد شده من بزنی..


  33. نهال در 09/06/09 گفت :

    #flower


  34. شقايق در 09/06/09 گفت :

    نمی دونم چرا. ولی خانم اون جمله آخرت رو قبول ندارم. بدبختی حقيقی رو کسايی دارند که خدا بهشون چشم داده و کورند .. قلب داده و سنگند. من مطمينم مشکل جسمی گذراست.


  35. مون پارناس در 09/06/09 گفت :

    خيلی از اعتقاداتت در تضاد با عقايد منه ولی اين نوشته ات احترام برانگيزه . پذيرش عواقب ناخوشايند فردی برای خوبی به ديگران در هر مرام ومسلکی قابل احترامه و از بزرگی روح ناشی ميشه. اميدوارم عاقبتت به خير باشه.


  36. باشو غريبه کوچک.. در 09/06/09 گفت :

    افرين….دختری برای تمام فصول…#winking


  37. فرناز در 09/06/09 گفت :

    ويلی تو يکی از قابل افتخارترين انسانهايی هستی که من به عمرم ديدم و بايد بهش افتخار کرد!
    تو نه پيروزی و نه موفق تو يک قهرمانی!!!!!!!!
    قهرمان سفر خودت که هيچکس جای تو نمی تونه باشه!
    دوستت دارم عزيز دلم#hug


  38. ماندانا در 09/06/09 گفت :

    ويولت جونم تو فوق العاده ای#heart