این شکسته رو صدا کن

آهنگ رو گذاشتم (آهنگ پست قبل) روی ریپیت و با هدفون و کیفیت خوب و صدای بلند گوش میدم و گوش میدم.چه حالی داد وقتی توی کنسرت زنده شنیدمش…
تک تک کلمات رو مزه می کنم. عین عشقه ،عین هم آغوشی از سر عشق … یه داستان کوتاه ولی کامل از یه وصال.
چقدر لذت بخشه آدمی اینطوری دوستت داشته باشه و به نظرش “یه نانوشته” باشی که هنوز باید کامل شی و در لحظه ایی که سهمت تمام اونه این تکامل شروع میشه.
چرا باید به فراق فکر کنم؟چرا باید عشق رو تو خودم مدفون کنم؟چرا نباید تیر آخر ترکش رو رها کنم؟ چرا نباید بخواد؟ چرا نباید کمکم کنه تو کشف این معما؟عاشق بودن غیر جنگیدنه؟ چرا نباید از ترانه برسم به ترانه؟
اگه به وصال برسم حتی با همه سختی ها و دشواریها ش بازم تو بهشتم حتی تو هُرم جهنم.
من وصال رو انتخاب می کنم … پاشم وایستادم… چه خوب چه بد. نمی خوام داستانم افسانه بشه برای آیندگان.
این آهنگ هوس عاشقی و دیوونگی هاش انداخته به دلم … اگه توانایی هام یاری می کرد چه آتیشی می سوزوندم.:wink
هنوز تو خلسه آهنگم.
**
آی حال میده تا لنگ ظهر بخوابی بعد که با هزار تا کش و قوس و تنبلی بیدار میشی ببینی تازه ساعت مثلا 9 ه… عاشق این عقب کشیدن ساعتما… آدم روحشش جوون میشه :teeth



کندوی نگاهت

هروقت این آهنگ رو می شنوم حالم دگرگون میشه. چشمام نمناک میشه از غمی شیرین. دلم می خواد تو خلسه فرو برم و با افکار شیرین ولی گَس و تصویر سازیم تنها باشم. مثل مزه خرمالویی شیرینی که آخرش دهنت رو گُس می کنه.
این آهنگ یه عشق پوشیده در شرم رو برام تداعی می کنه. عشقی که از نوجوونی ریشه گرفته یه چیزی تو مایه های سعید و لیلی ِ دائی جان ناپلئون. ولی هیچوقت وصالی زمینی نداشته و همیشه نرسیدن بوده و حسرت و نگاهها و عاشقی های دزدکی و دورا دور و گذشت زمان و دوری فیزیکی ولی …
پس از گذشت سالها و فراز و نشیبهای بسیار در یک خلوت بعدازظهر تابستان پشت اُرسی های کشیده شده، تو هوای گرم و نمناک به وصال می انجامه.
نازنین ناسروده ،ای دلیل عاشقانه، با تو ساده میرسم من، از ترانه به ترانه
خواستن تو یه دریچه……………واسه کشف این معماست
خواهش و تمنا تو چشماشون موج میزنه عادت ندارن احساسشون رو با کلمات منتقل کنن . این سالها فقط نگاه بوده و نگاه … چنگ می اندازه و …
سهم من از تو نگاهت، سهم تو تمام من شد…
این قسمت شعر به نظرمن لحظه اوج رو تفسیر می کنه. وقتی نگاه ها در هم گره خورده و کاملا طرف رو به دست آوردی و اون لحظه مال خودته مال خود خودت.

با تو رو خاک بهشتم حتی تو هرم جهنم… اگه گیج و گنگ حرفام، پیش چشمای تو لالم ،
عمریه که بیقراره فتح پاسخ سئوالم…

حالا یه سئوال پیش میاد، نرسیدن شیرین تره یا وصال؟
قبلا این آهنگ رو گذاشته بودم

رضا یزدانی- عزیز نانوشته

لینک دانلود

بیربط نیست اگه آقای گلرویی این شعر رو بعد از یک هم آغوشی داغ و هیجان انگیز سروده باشه.:wink



ديروز 27 شهريور تولد 27 سالگي نويد بود ولي مصادف شد با چهلمش. اگه مي موند چه روز و تاريخ با مسمائي مي شد، 27 ام و 27 سالگي … روحت شاد پسرک.
ديدي بعضي بوها چقدر برات خاطره انگيزند!. مثل امروز صبح من که يه اسپري استفاده کردم و درجا پرت شدم به 17 سال قبل و چه پرت شدن خوشايندي بود.
هواي امروز تهران هواي دونفره ايي که وقتي نه سلامت بيرون رفتن داري و نه يار در دسترسه براي عشقولانه در کردن، پس فقط جون ميده براي تو تخت موندن و خوابيدن بسيار …



جهت سبک شدن کامنت دونی باز شد.
بچه ها فیلتر شکن U95 از کار افتاده؟ برای من دیگه کار نمکینه در نتیجه نمی تونم صفحه وبلاگ باز کنم.
ممنون از محبتتون،چند مورد دریافت شد:love
امروز تولد نوید بود و می خواستم در این رابطه بنویسم.



امروز خیلی سرم شلوغه.
27 شهریور،فردا جمعه فراموش نشه.



دوردونه(دختر برادرم که ده سالشه) حین تماشای فیلم می پرسه:
– عمه جون ،اين نوار سفيده چي بود؟
– (مکث) تست حاملگي.
– چه جوري امتحان مي کنن.
– (مکث طولاني) خُب اول توي يه ظرف ادرار مي کنن بعد اين نواره رو ميزارن توش اگه رنگش عوض شد مي فهمن حامله اند…
ماشالله بزرگ شده. خانمي شده براي خودش. هم قد منه( من 161 سانتم) از لحاظ فيزيکي هم بدنش درشته و بالغ شده! اگه دختر عرب بود ميشد 9 سالگي شوهرش داد! لباسهاي همديگه رو قرض مي گيريم! از لحاظ عقلي هم خيلي بيشتر از سنش مي فهمه. تو حساب کن که هر از چندگاهي، خودکار مياد اتاق من رو جارو و گردگيري مي کنه حالا هرچند شِرتي شِرتي ولي کدوم بچه ده ساله ايي تو اين دوره و زمونه که اينکار رو بکنه؟
امسال تابستون از هفت روز هفته، پنج روزش رو خونه ما بود و همش با من و شبها هم توي اتاق من مي خوابيد براي همين بيشتر از قبل بهم عادت کرديم و مانوس شديم. دلم مي خواد همينجور باهام صميمي بمونه و اگه سئوال يا مسئله ايي براش پيش مياد جرات کنه و بهم بگه.
چون هيکلش درشت شده با پستي و بلنديهاي معمول و قدشم بلنده ميدونم از ديد يه غريبه بچه نميزنه و طعمه خوبيه براي بچه و زن بازهها! و چشمهاي حريص بي وجدان. دلم مي خواد ذهنش رو روشن کنم و از خطرات احتمالي هشدارش بدم ولي نميدونم چه جوري بايد سرصحبت رو باهاش باز کنم؟
يادمه خودم تو اين حدود سني با مسائلي برخورد کرده بودم مثل دعوت پدر بزرگ دوستم به خونه شون! ولي عقلم ميرسيد که دم به تله ندم و مسائل رو حلاجي کنم و در نهايت هم با دختر خاله ام که 7 سال ازم بزرگتره صحبت مي کردم و صلاح مشورت مي خواستم.
حالا دلم مي خواد من اون مامن امن باشم براي دوردونه ولي نميدونم چطور بايد سر صحبت رو باز کنم و هشدارش بدم و ذهنش رو آماده کنم. تو چيزي به ذهنت ميرسه؟
پ.ن: بچه هايي که من براتون فيلترم .وقتي صفحه معمول فيلترينگ براتون مياد. آدرس وبلاگ رو ارسال کنيد که از فيلتر خارجش کنن وقتي تعداد درخواست زياد باشه شايد ترتيب اثر بدن.



من هم شده که خيلي موقع ها به “مرگ خودخواسته” فکر کردم با همه به ظاهر قوي بودنم از ديد تو، يه روزها و لحظه هايي خسته شدم از ادامه دادن زندگي با اين همه سختي ناخواسته.
ولي الان که آسوده ترم از اون همه فشار و ناتواني و ترس فکر مي کنم به اون لحظه هاي استيصال و به نظرم مياد که فکر به داشته هام در گذشته و مقايسه با نداشته هاي حال سبب تمام نا اميدي ها و بُريدن هامه.
اگه بشه حال و سرنوشت رو پذيرفت و سعي کرد با اکنون کنار اومد شايد فکر مرگ خود خواسته هم دورتر بشه… شايد.

حسین پناهی

لینک دانلود

ممنون از خارپشت عزیزم:love برای هدیه فرهنگیش.
دیروز خانم پولاد زاده باهام تماس گرفت و گفت سایت پرشین بلاگ کلا فیلتر شده.
فيلم روزهای سبز حنا مخملباف
سه شنبه(امروز) ساعت ۲۰:۳۰
برنامه آپارات
بی بی سی فارسی