مرثیه ایی برای یک دوست

تلفن زنگ مي خوره وقتي گوشي رو برميدارم از بوقي که زده ميشه مي فهمم خارج از کشوره.
– بله؟ بفرماييد.
– سلام ويلي جان.
– سلام! ببخشيد شما؟
– رضام!
– کدوم رضا؟
– زهر مار!!!! يه هفته ست از جلو چشمت رفتم ها. به اين زودي يادت رفت که مي پرسي کدوم رضا!!
اون روزيکه قرار فرهنگي داشتيم رضا بهم زنگ زد که مي خواي بيايم دنبالت؟ گفتم نه يکي از بچه ها زحمت مي کشه مياد تو مياي سينما؟ گفت نه کار دارم فقط مي خواستم بيام تو رو ببينم!… بعد تموم شدن فيلم و رفتن تو کافي شاپ، آورا اومد پيشم و گفت رضا مي خواد بياد ببينتت بگم بياد اينجا يا دم خونه تون؟ گفتم نه بگو بياد اينجا چون اگه دير و زود کنه و برم توي خونه ديگه نمي تونم پله ها رو بالا و پايين کنم.
موقع رفتن بود و آقاي رضاي هميشه متاخر! نرسيده بود. به آورا گفتم من ميرم بهش بگو بازم دير اومدي ويولت رفت. گفت حالا يه چند دقيقه صبر کن الان ميرسه.
رسيد، باهاش سلام عليک کردم و متعجب از اينکه امروز چقدر عزيز شدم!! که اينقدر اصرار داره من و ببينه … اومدم سوار ماشين دوستم بشم و برم که آورا اومد در گوشم گفت: با رضا برو خونه! – واسه چي؟ زشته. با دوستم اومدم با اون هم ميرم. گفت آخه رضا پس فردا داره از ايران ميره و فقط بخاطر ديدن تو و خداحافظي ازت اومده….
انگار آب يخ ريختن رو سرم ياد پنج ساله گذشته افتادم. ياد اينکه رضا و آورا اولين دوستان مجازي من بودند و بودن و دوستيشون از هر دوست حقيقي نزديک تر و ملموس تر. اينکه رضا درست مثل برادرم نزديک و محرم و قابل اعتماد بوده برام. حتي زمانيکه اميد مکه بود من و سپرد دست رضا و انصافا اون هم براي اينکه دلتنگي نکنم، کم نذاشت برام. ياد تمام تو سر و کله زدنهامون و فحش هايي!!! که موقع عصبانيت يا سرخوشي زياد! بهش ميدادم و اون محجوبانه سرش رو مي انداخت پايين و مي خنديد و مي گفت:عجبا! اميد چيزي بهش نمي گي؟ و اميد هم مي خنديد و مي گفت چي بگم؟ خودت مي توني جوابش رو بده!!!
ياد اونروزي که دو تايي رفتيم گالري عکس و به چه بدبختي من و از ماشين پياده کرد و يه لنگم گير کرده بود پشت جدول کنار جوب و از اونور رضا هي منو مي کشيد که پام آزاد شه ورد شه از جوب و من درحاليکه غش کرده بودم از خنده از وضعيتي که توش گير کرده بودم جيغ زدم: بابا بخدا جر خوردم!!!
هميشه وقتي تنها بودم براي جايي رفتن اولين گزينه ايي که تو ذهنم مي اومد که بخوام همراهيم کنه، رضا بوده وحالا اين دوست خوب همچون برادرم داشت از ايران مي رفت و من غصه دار اين رفتن…
يادته شب آخر بعد پنج سال اعتراف کرديم با وجودیکه ظاهرا همش مشغول کنف کردن همدیگه بودیم چقدر همو دوست داريم؟ و تو گفتي الان که دارم ميرم بهت مي گم چون ديگه پررو نمي شي!!! خيلي برات احترام قائلم و کلي حال مي کنم با اين اعتماد به نفست…
رضا جان من هم دوستت دارم يه عالمه درست عین برادرهام و نمي دوني اون شب که با آورا بودم چقدر دلتنگي و يادت کرديم… تو اين پنج سال هميشه ما سه تا با هم بوديم تو قرارهامون… جات خاليه پسر…مواظب خودت باش که خیلی عزیزی.

آخرین عکسمون. تو قرار فرهنگی!!سه همیشه دوست
** حذف شد**


نظرات شما


  1. علی در 09/22/07 گفت :

    خودت کدومی ؟


  2. سالی در 09/22/07 گفت :

    منم نسبت به بعضی از دوستای وب لاگيم حس خيلی خوبی دارم و خيلی خيلی دوسشون دارم… چه جالب که دوستی های اينطوری عميق می شن…


  3. سالی در 09/22/07 گفت :

    بلاخره ما هم به ديدن شما مفتخر شديم…#heart #kiss خيلی نانازی..


  4. نسترن در 09/22/07 گفت :

    به نظرم اون لباس قهوهایی شما هستی دیگه .


  5. سروشم در 09/22/07 گفت :

    ویلی خانومی خوشگلتر شدی ماشااله یه اسفند هم بده دود کنن واست گلم
    #flower
    امیدوارم هر جا هست شاد باشه
    مهم نیست که کی کجاست مهم اینه که قلب آدما کجاست…#heart


  6. اميد در 09/22/07 گفت :

    شب است و چهره میهن سیاهه
    نشستن در سیاهی ها گناهه
    تفنگم را بده تا ره بجویم
    که هرکه عاشقه پایش به راهه
    برادر بی قراره
    برادر شعله واره
    برادر دشت سینه اش لاله زاره
    شب و دریای خف انگیز و طوفان
    من و اندیشه های پاک پویان
    برایم خلعت و خنجر بیاور
    که خون می بارد از دل های سوزان
    برادر نوجونه
    برادر غرق خونه
    برادر کاکل اش آتشفشونه
    تو که با عاشقان درد آشنایی
    تو که هم رزم و هم زنجیر مایی
    ببین خون عزیزان را به دیوار
    بزن شیپور صبح روشنایی
    برادر بی قراره
    برادر نوجونه
    برادر شعله واره
    برادر غرق خونه
    برادر کاکل اش آتشفشونه


  7. مهشيد در 09/22/07 گفت :

    سلام ويولت جووووونم.
    خيلی خوشحال شدم که چهره ی مهربون زيبا و دوست داشتنيت رو ديدم
    البته خيلی به تصورم نزديک بودی
    بازم ميگم و هميشه ميگم که دووووووووستت دارم #kiss
    #heart


  8. mehdi در 09/22/07 گفت :

    این دوست شما یه جورایی شبیه رضا یزدانیه. خودش که نیست؟!
    فکر کنم کلا هم از رضا یزدانی خوشت میاد.


  9. نگین در 09/22/07 گفت :

    از مردم ایران می خواهیم تا برای تکمیل اطلاعات مربوط به “شهدا” و” مفقود شدگانِ ” جنبش سبز، اطلاعات خود را به ایمیل زیر ارسال کنند:
    makhmalbafsazegara@gmail.com
    الف- اطلاعات مورد نیاز درباره شهدا:
    1. عکس های شهید
    2. نام، نام خانوادگی و نام پدر شهید
    3. تاریخ تولد شهید
    4. آدرس سکونت شهید
    5. محل شهادت
    6. روز شهادت
    7. نحوه شهادت
    8. نشانی اداره و یا محلی که شهید را به خانواده تحویل داده است.
    9. روز به خاک سپاری شهید
    10. نشانی مزار شهید
    11. توضیح فشارهایی که از طرف حکومت به خانواده شهید وارد شده است.
    ب- اطلاعات مورد نیاز درباره مفقودین (چنانچه بیش از دو هفته از مفقود شدن آن ها می گذرد.)
    1- عکس مفقود شده
    2. نام ، نام خانوادگی و نام پدر
    3- سال تولد
    4. آدرس سکونت
    5. تاریخ مفقود شدن
    6. نحوه مفقود شدن
    7. آخرین باری که دیده شده
    از آن جا که هراس از رسوایی بیشتر، حکومت استبداد را مجبور کرده است تا اعضای اصلی خانواده شهدا را در سراسر ایران تحت فشار و کنترل قرار دهند، لذا برای تکمیل اطلاعات مربوط به شهدا، از مطلعین ،همکاران، اقوام، دوستان و همسایگان شهدا تقاضا داریم تا اطلاعات خود را برای پیگیری های ملی و بین المللی جنبش سبز، ارسال کنند.
    محسن سازگارا
    محسن مخملباف
    30 تیر 1388
    makhmalbafsazegara@gmail.com


  10. سلام عليكم
    بنده هم فرصت رو غنيمت دونسته، صورت رضا رو ماچ كرده، بهش موفق باشيد عرض كرده، باقي چون متعلق به جماعت ونوسي بوده رعايت شريعت كزده، يك نظر كه تبعا حلاله ديگه بابا‎، همون سلام عرض كرده رد مي شوم‎!‎
    خوبي پس، خدا رو شكر.
    راستي آورا هنوز تهرانه؟


  11. shadi در 09/22/07 گفت :

    amricam
    ______________________
    نه اروپا ست شادی جون#smile


  12. نقطه در 09/22/07 گفت :

    پس همونطور که حدس می زدم بر خلاف اونچه که گفتی اون خانوم براون ( قهوه ای پوش ) خودت هستی که اونهمه از حسود نبودنش مطمئن هستی و از بیخ اشتباه بودن حدس ما ، مطمئن تر ! #tongue
    تو دیگه چه اعجوبه ای هستی ویولت ! خیلی شیطانی #laugh
    _____________________
    نه بخدا#tongue