تکه ایی به طعم زندگی

از صبح بي وقفه روي تخت دراز کشيدم و جز براي توالت از جام بلند نشدم…به سقف خيره شدم و فکر مي کنم … مي خوام برام يک بستني سالار بيارن (بستني خامه ايي چوبي با روکش توت فرنگي) … مي خوام که کاغذش رو باز کنن و بدن دستم… آروم آروم به بستني گازهاي کوچيک مي زنم و هر تکه رو با تمام وجود مزه مي کنم … خدا رو شکر که هنوز مي تونم چيزي بخورم و مزه اش رو بفهمم و لذت ببرم.


نظرات شما


  1. سيما در 09/12/04 گفت :

    خدا را شکر#hug


  2. مژگان در 09/12/04 گفت :

    همچنان برات بهترین ها رو آرزو می کنم.امیدوارم همیشه قوی باشی وهر چه زودتر حتی شده سلامتی نسبیتو به دست بیاری#kiss


  3. شراره در 09/12/04 گفت :

    #yawn


  4. ويلت تمام موهای تنم راست شد وختی متنت رو خوندم… اميدوارم سال‌ها بتونی از اين نعمت استفاده کني و ازش لذت ببری…


  5. کورال در 09/12/04 گفت :

    يکی از بهترين لذت هاست ، خوردن! علی الخصوص خوردن بستنی #eyelash حتما بعد خوردنش کلی انرژی گرفتی و شاد شدی…


  6. ويولت در 09/12/04 گفت :

    به ترانه عزيزم
    موافقم. لطفا برام ايميل بزن و بگو بايد چيکار کنم (من و مامانم)
    #kiss


  7. همین چند ساعت پیش خوابم برد. خواب دیدم بلند شده‌ام رفته‌ام زیارت امام رضا. دیدم یک جایی مثل پای کوه پیاده‌ام کردند و در چوبی‌ی بزرگی داشت با گل‌میخهای زنگ زده. عظمتی داشت. در را نیمه‌باز گذاشته بودند. داشتم بالا می‌رفتم و همه داشتند از من جلو می‌زدند. دیدم دارم ناله می‌کنم. به پاهایم التماس می‌کنم تحمل کنند. گریه می‌کردم. پای کشان می‌رفتم. کسی به من تنه زد و کفشم از پایم در آمد و خودت می‌دانی پوشیدن کفش موقع خستگی یعنی چه؟ پوشیدم و دوباره رفتم. داشتم از حال می‌رفتم. رسیدم جایی که در کوچکی داشت. صدای بال زدن کفترها را می‌شنیدم. در را باز کردم و بسم‌اللهی گفتم و سرم را خم کردم. تمام وجودم لبریز از احترام بود. رفتم داخل. اتاقهایی داشت با سقفهای کوتاه گفتند بروم تو، گفتم اگر بروم برگشتنم سخت می‌شود و نرفتم. رفتم جای دیگری. نشستم و هنوز گریه می‌کردم. بی‌رمق پرسیدم حرم امام پشت این دیوار است؟ زنی گفت تو کی هستی؟ نگاهش می‌کردم ولی صورتش را نمی‌دیدم. دوباره پرسید تو کی هستی؟ هر کسی نمی‌داند حرم آقا پشت این دیوار است. به پاهایم افتاد.
    یکی از دکترهای بیمارستانمان هم آنجا بود. مادر پیشم نشسته بود. خانم دکتره گفت دستبند طلایم را کشیدند بیرون موقع زیارت. گفتم من نتوانستم بروم. کسی مشتش را جلویم باز کرد. توی مشتش گوشواره‌ی مرواریدم بود. طلایش بود ولی مرواریدهایش نبود. دادند به من. یک جفت گوشواره نقره‌ای رنگ قشنگ هم دادند به من گفتند دکتر آبروش(کسی که دوستم داشت و وقتی فهمید ام.اس دارم با کس دیکری ازدواج کرد) برایت فرستاده. خدای من عجب خوابی بود.


  8. سارا در 09/12/04 گفت :

    #heart #kiss


  9. ویولت. دراز می‌شکم و به سقف خیره می‌شوم. دستهایم را درست روی هم می‌گذارم روی شکمم. احساس خوبی می‌دهد. پاهایم را و تمام تنم را رها می‌کنم. خاطرات خوب مرور می‌شوند. اروزها. حسرت‌ها … و اشکی داغ از گوشه‌ی چشمم لیز می‌خورد تا لاله‌ی گوشم. پشت گردنم … آه می‌کشم. و چشمهایم را می‌بندم.


  10. باران در 09/12/04 گفت :

    و من چه قدر لذت بردم ازت ویلی #kiss


  11. واقعاً آدم کیف می‎کنه وقتی این همه انرژی رو می‎بینه! این انرژی که حتی کاغذش رو کس دیگه‎ای باز کنه!
    اما معلومه خسته‎ای، از جمله‎بندیت معلومه که خسته‎ای!
    من هم که کاملاً رو به موتم، به شدت مریض شدم و فکر کنم دیگه چند روزی بیشتر در خدمتتون نباشم!! خلاصه اگه بدی‎ای خوبی‎ای دیدین ببخشین!


  12. مدوسا در 09/12/04 گفت :

    ويلی جون کاکائو يی شم خوبه ها #smug #smug #smug


  13. Marjan در 09/12/04 گفت :

    نوش جونت عزیز


  14. رز در 09/12/04 گفت :

    چقدر خوب توصیف کردی دهنم آی افتاد


  15. سانيا در 09/12/04 گفت :

    سلام خانم گل وقتت به خير
    می دونی بعضی وقت ها اصلا مهم نيست که سالميم يا يه چيزی توی بدن آدم اونجوری که بايد کار نمی کنه ! مهم اينه احساسات آدم تو اين دنيای بی احساس داره کارشو خوب انجام ميده ! خيلی از آدما رو می شناسم يک روبات کاملا سالمن و هيچ کس اونا رو به چشم انسان نگاه نمی کنند . خدايا شکرت هنوز لذت چشيدن طعم فوق العاده يک بستنی که همون زندگيه از بعضی ها گرفته نشده ا.


  16. بهشاد در 09/12/04 گفت :

    سلام … #flower
    به به … چه وبلاگ پر بيننده ای داري !
    من نتونستم در وبلاگت دقیقا در مورد تو بخونم .. میشه لینک مستقیم برام بفرستی ؟
    خیلی مایلم علمی تر در مورد وضعیتت بدونم …
    بهشاد
    مربی انواع ماساژ شرقي
    http://salamat110.blogfa.com


  17. sanjaab در 09/12/04 گفت :

    salam violete aziz
    man be no-eebimaari mobtalaam ke hanooz kasi neidoone chie! gaahi dastahm va paahaam bi hes mishan o nemitoonam raah beram, gaahi dasthaam khoshk mishan o mesle choob mishan, gaahi zaboonam band maad o nemitoonam harf beanam, va gaahi mazzeie hich chiz ro ehsaas nemikonam, gaahi ham aslan ghaader be ghoort daadan nista,
    vaase hamin midoonam cheghadr sha-af angize ke betooi az mazzeie ghaza lezzat bebari
    iaa inke betooni aab benooshi
    kiss you
    sanjaab #flower


  18. پريناز در 09/12/04 گفت :

    هوس كردم!!!!و همينطور از لذت!!!#heart #kiss


  19. اوله اينکه کامنت بزارم کامنت های ديگه رو خوندم ببينم مردم تا چه حد اصل موضوع رو گرفتند…
    من هم يه برداشت بر اساس تصويری که از تو ،توی ذهنم دارم از نوشته دارم که اینه:
    اولا که نوشته خیلی نوشته ی تلخیه چون نشان از یک سری بی حوصلگی و افکار پراکنده در طول امروزت داره…
    دوما که کسی مثل من نمیتونه درکت کنه،آخه من که تاحالا یک روز هم مثل تو نبودم!
    .
    .
    #worried ميترسم که اصلا مطلب رو نگرفته باشم و موضوع سر همون علاقت به بستنی باشه#worried
    #blush ببخش اگه نظرم تحليلگرانه بود(آخه شما خودت استادی و ما چرا بايد نوشتت رو تحليل کنيم؟…يعنی من)#blush


  20. سلامممممممممSmile
    ميدونی ويلی.. يه وقتايی لال ميشم مثل الان! فقط اميدوارم اين خستگی از جسم و روحت بره زودتر


  21. یاسمن در 09/12/04 گفت :

    ويلی تو رو خدا قوی باش اين پستت توش غم داره حتی با اين که خدا رو شکر کردی…


  22. ويولت عزيز سلام
    می دونم خسته ای و شايد هم حوصله نکنی خيلی از اين کامنتها رو بخونی …
    ويولت …
    تمامی چيزی که باعث ميشه انسان زندگی کنه همون اميد به آينده غير قابل پيش بينی هست که جز خود خدا هيچکس نمی دونه که چی پيش مياد .
    محکم باش ويولت محکم
    اين بيماری جسمی روح تو رو صيقل داده و داره تو رو رشد ميده .
    به جان نگارم شعار نمی دم و اين عين واقعيته ….
    اگه دوست داشتی بهم بگو تا يه واقعيت تلخ و جالبی رو برات تعريف کنم .
    سالم و اميدوار و پيروز باشی
    _________________________________
    برام تعریف کن#smile


  23. بیم در 09/12/04 گفت :

    چه تیتر مناسبی … #smile


  24. شلیل در 09/12/04 گفت :

    #grin چه خوش مزه چه خوشرنگ و چه پر انرژی حالی دست داد


  25. دلا در 09/12/04 گفت :

    نوش اون جونت بشه دختر زيبا…


  26. رويا در 09/12/04 گفت :

    #heart #kiss #hug
    آخ دلم غش رفت واسه يه بستنی خامه ايی مگنوم(آيکون آب دهن ريزون )


  27. تـــــــرانه در 09/12/04 گفت :

    من الان کلا خيلی خوشحالم هم از اينکه آپ کردی هم از اينکه اميد واری تو از دست ندادی هم از اينکه …. !
    من الان غم بزرگ امتحان فردا رو به فراموشی سپردم! خدا به خير بگذرونه.
    بوس#kiss


  28. سینا در 09/12/04 گفت :

    #heart #flower


  29. صدف در 09/12/04 گفت :

    عزيزم نوش جونت مزه ش رو با تموم وجودت بچش و لذت ببر به هيچ چز دیگ ه هم فکر نکن


  30. سلام ويولت تو که خوب بودی چرا يک دفعه اينجوری شدی ؟ سابقه داره . ببخشيد من عادت به سوال ندارم چيز به خصوصی ناراحتت کرده ؟ برای من باز جای سوال است چرا يک دفعه در هم شکستی . پايداريت کجا رفت ؟ نبايد تسليم شی . من می دانم چه جوری است ولی با اراده ات بهش مهلت نده . می خوردت ها . امسال هم بايد بانوی اول وبلاگستان شوی يادت نرود بلند شو به مبارزه سخت است ولی شدنی است هر جه باشد از پسش بر می آيی . خوب شو ويلت خوب شو خصوصی .


  31. مريم در 09/12/04 گفت :

    نوش جونت#flower


  32. سپیده در 09/13/04 گفت :

    دختر ه منم عاشقه سالاره#grin


  33. نساء در 09/13/04 گفت :

    #flower


  34. مهسا در 09/13/04 گفت :

    هيچکی نميتونه مثل تو باشه ويلی
    آخه کی ميتونه از بستنی اينقدر لذت ببره؟؟
    #kiss #kiss #kiss #kiss #kiss


  35. سروناز در 09/13/04 گفت :

    نوشه جونت !!


  36. یک محمد در 09/13/04 گفت :

    درس بزرگی بود!
    مرسی!


  37. سام در 09/13/04 گفت :

    سلام
    امیدوارم حالت بهتر باشه . نمیخوام تکراری بنویسم ولی واقعا بیان حالتهات از مریضیت واقعا فکرمو مشغول میکنه و نمیتونم تحسینت نکنم . مطلب رو مربوط به مشکل جنسی رو خوندم . کلی میشه در موردش حرف زد که دوستان زیادی هم نوشتن . ولی من به عنوان یه مرد متاهل برام عجیبه که آدمی همسر یا شریک جنسی داشته باشه ولی مرتبا خود ارضایی کنه .


  38. نارنج در 09/13/04 گفت :

    هر وقت حالم خوب نيست ويلی می يام اينجا و با خوندن تو يه کم انگار بهتر می شم.


  39. هملت در 09/13/04 گفت :

    سنگ آمتيست، فقط يک نفر رو يادم ميندازه!
    هميشه همراهمه ويلی…


  40. اصلان در 09/13/04 گفت :

    مردی بود که سه بار حکم اعدامش صادر شده بود . سه بار و هر سه بار به دليلی حکم معلق مانده بود تا بالاخره در بهمن ۵۷ آزاد شده بود.
    ميگفت (و راست ميگفت) که هر سه بار ، زيباترين آسمان صبحگاه زندگيش را ديده و اگر مهلتش ميدادی ميتوانست نيم ساعت تمام ، تک تک ابرهای آسمان را برايت وصف کند.
    من به اين فکر ميکنم که ما ، همه ما ميدانيم محکوم به اعداميم ، ميدانيم ابدی نيست و هر چيز که از اوست محکوم به فنا است ، اما چرا ، پس چرا ابرها را نميبينيم ؟ چرا نميتوانيم نه سالها بعد ، که همين فردا بگوييم نهار امروزمان چقدر خوشمزه بوده .
    ويولت ، خوشحالم که تو طعم بستنی را ميفهمی ، خيلی خوشحال
    #flower #flower #flower


  41. مهرداد در 09/13/04 گفت :

    آفرين دختر خوب! #applause
    داداش من بخاطر سرطان دیگه تقریباٌْ معده نداره!#cry
    ميدونی چی ميگه؟ ميگه همينکه چشمتون به يه خوردنی مورد علاقه ميفته يا هوس فلان ميوه يا غذا رو ميکنيد و ميخوريد لذتی توش هست که تا از دست نديد قدرشو نميدونيد! لذتی که خوشبختانه تو ميبينی و قدرشو ميدونی!
    ای خدا! به همه مريضها و مريضدارها صبر و شکر و سلامتی بده!


  42. پروشات در 09/13/04 گفت :

    ويلی يه روز داشتم فکر می کردم که چرا بعضی از ادم ها انقدر که من فکر می کنم فکر نمی کنند !!!
    نوشته ای بود که تمام احساسم بود گذاشتم روی وب هر کسی ميومد نظری می داد از بعضی از کامنت ها دچار انزجار شدم اينکه بعضی از ادم ها چرا واقعا نمی فهمند چرا انقدر پوچ هستند …!!!!!
    اما الان به درک مطلبی رسيدم برداشت ها مهمه ! اينکه اون روز هر کسی به نوعی با من همراه بود بعضی ها به شوخی گرفته بودند و بعضی ها به سَخره ! من اما دلم می خواست درک بشم دوست داشتم کسی بياد و دلداريم بده اما انتظارمو جز يکی دو نفر براورده نکرد ! بعدها که دوباره نظراتش رو خوندم تازه فهميدم عکس و العمل هر کسی ساخته ی خودشه و در هر شرايطی هر کسی به نوعی خودش رو با محيط وفق ميده که ممکنه با عکس العمل تو خيلی فاصله داشته باشه و من این وسط خودخواه بودم!
    حالا دارم سعی می کنم ادم ها رو انطوری که هستند بپذیرم و دوستشون داشته باشم با تمام نا ملایماتشون و تمام رفیق نیمه راه موندناشون !
    ویلی مال هوام هست هاااا بهاره بدن فرمان نمی پذیره ٬ تو این فصل اعضای بدن لاابالی می شوند !#grin
    منم دوست دارم جريان اقای مجيد خوانساری رو بشنوم البته اگه ايشون دوست داشته باشند که علنيش کنند .


  43. bezar ta bastani khordan yadet bedam, man vase y khodam hamishe bastani 5 kiloo y mikharam. baad satlesh ra mizaram jeloom va inghadr mikhoram ke shekle bastani besham!!
    eshghe man bastani
    bavar kon in satl 5 kiloo y 1 hafte davoom nemiare!! hamash ra dar 4-5 rooz khordam


  44. محمد در 09/13/04 گفت :

    خوشبخت ترين آدمها اونهايی هستن که ميدونن يا ميتونن از زندگی لذت ببرن از نوشته هات معلومه که ميدونی يا بهتر بگم مهارت لذت بردن از زندگی رو داری. اميدوارم که اونهايی که زندگی رو درک نکردن ازت ياد بگيرن.


  45. گلامور در 09/13/04 گفت :

    وای که چقدر دلم هوای بستنی ايران کرد… چند وقت پيش که اومدم يه بستی بود خيلی طرفدار داشت ميخوردم مزه اش رو خيلی دوست داشتم اما يادم نيست اسمش چی بود…نوش جونت ويولت جان…يکی ديگه ام به جای من بخور و لذت ببر…


  46. لاله در 09/13/04 گفت :

    ویولت عزیزم، امیدوارم همه طعمهای زندگیت مثل طعم این بستنی برات دلچسب و دوست داشتنی باشه. و بتونی سالیان سال اونها رو مزه کنی.#hug


  47. مهدی در 09/13/04 گفت :

    سلام خانومی چه حس قشنگیه مثل بچه ای که به کوچکترین آرزوش اما بزرگ رسیده باشه
    سلامت باشی عزیزم
    تو فردایی همیشه


  48. گيتی در 09/13/04 گفت :

    http://gitan.blogspot.com/2006/05/blog-post_17.html
    اين پست رو سه سال پيش نوشته بودم و البته تو هم همون موقع خوندي… ولي يه بار ديگه هم بخون… البته بي خيال عنوانش… مال حس و حال اون روزه ديگه … هميشه تو شرايط ناتواني برامون كلي تجربه ناب شكل مي گيره… و من از اون جراحي و قبل از جراحي كلي تجربه و خاطره از حس زندگي دوباره دارم… كامنتش رو هم كه خودت گذاشتي حتما بخون … كلي مي خندي … يادته اون موقع دوتايي مون ياد كفش تق تقيا رو كرده بوديم… #tongue #grin


  49. گلی در 09/13/04 گفت :

    سلام ويولت جان
    خيلی کارهای ديگه هم هست که ميشه انجام بدی و ازش لذت ببری#smile
    هر جوری شده خودت رو از اين رخت خواب بلند کن بانو
    پاشو ببين چه بارونی اومده ببين همه چيز سبز شده ببين همه چيز چقدر قشنگ شده درختها رو انگار يکی حسابی شسته زمين و زمان تميز شده
    هوا ابريه ولی اينقدر خوش بو شده که نگو
    برو کنار پنجره( هر جوری که شده) پنجره رو باز کن و چشمات و ببند و نفس عميق بکش چشماتو باز نکن بازم نفس بکش هر چند تا که می تونی بعد چشماتو باز کن و ببين که تما دنيا برای تو تازه شده فقط برای تو بانو


  50. عليرضا در 09/13/04 گفت :

    و ما چقدر ناشکريم #sad


  51. نی نی سانی در 09/13/04 گفت :

    دوباره سلام
    اولا ديدم هم اسمم اينجا هست گفتم حالا که نی نی هستم بذار شمام منو با اين اسم بشناسين البته هم اسمم ساناز هم يه نی نيه ۲۳ ساله هستم #winking
    بعدم ديدين چقدر به قولم وفادار بودم الان ۳ روز متواليه که دارم ميام اينجا #eyelash
    سوما منم يه جورايی دلم خيلی گرفتس شايد واسه اينه که دوست دارم باهاتون باشم…


  52. ممول در 09/13/04 گفت :

    ولی من نسکافشو ترجيح ميدم.
    #grin


  53. مریم گلی در 09/13/04 گفت :

    اخی هوس کرده بودی حالا کسی آورد #kiss


  54. خانمه در 09/13/04 گفت :

    سلام ويولت جان . خوبی عزيز ؟
    خوردن بستنی واقعا نشاط آوره . حتی محققين هم گفتن که وقتی بستنی بخوريم بخشهايی از مغز که با بدست آوردن پول يا شنيدن خبر خوش فعاليت ميکنن ٬ فعال ميشن و آدم احساس خوشبختی ميکنه .
    دوپينگ خوبی به حساب مياد #heart


  55. سارا در 09/13/04 گفت :

    در ايام نوروز عزيزی رو بخاطر بيماری از دست دادم و حالا با اعماق وجودم ميدونم بايد قدر لحظه لحظه زندگی مونو بدونيم و ازش لذت ببريم .وقتی خوندم که نوشتی :خدارا شکر که مزه بستنی رو حس ميکنم …..باور کن واقعا؛حسش کردم چون ميدونم همين لذت بردن از مزه ها که شايد از نظر همه ما چقدر عادی باشه چه سلامتيه بزرگيه و ما قدرشو نميدونيم
    از صميم قلبم ميخوام که هميشه حس های خوب داشته باشی #flower


  56. شب‌گير در 09/13/04 گفت :

    سلام خانم ویولت
    خب به سلامتی می‌بینم که از غیبت این حقیر به نحو احسن استفاده شده و حضرتعالیه امسال را با بی‌پروایی آغاز نموده‌اید!
    اما در مورد آن خانم و شوهرش:
    اولن بنا بر نظر بسیاری از بزرگان این وادی، وقتی همسفر خوبی برای سانفرانسیسکو در دسترس نباشد، عمل شریف و مقدس خود ارضایی، بسیار نکو و ضروری است.
    برتری های عمل شریف خود ارضایی بر «همسفر بد» به شرح ذیل میباشد:
    1: آدم می‌تونه در کسری از ثانیه، شریک جنسی‌اش رو عوض کنه!یعنی از جنیفر لوپز دایورت کنه روی آنجلینا جولی و بعدش هم بره سراغ بیانسه و ماریو کری!
    فک کن! روی یه تخت خوابیده باشی و این جماعت به اضافه‌ی سامانتا فاکس،سابرینا،پاملا اندرسون،آنا‌نیکول اسمیت،سوزان روشن و اون چهار تا دختر همسایه‌ی بالایی مادرم‌اینا، با بیکینی مثل این هیئت‌های عزاداری دورت بچرخند و ملتمسانه ازت درخواست سانفرانسیسکو بکنند!!!
    2:اختیار زمان مسافرت دست خود آدمه!و دیگه لازم نیست که آدم نگران ارقاسم و غیره باشه!ضمنن کسی نمیتونه آدم رو به انزال زودرس متهم کنه!!!
    3:از همه مهمتر اینکه وقتی کار آدم تموم شد،آدم میتونه پشتش رو بکنه به دیوار و بخوابه!نیازی هم به ناز و نوازش طرف مقابل نیست!!!
    دومن «صنایع دستی» یعنی چی؟؟؟ بنده با نظر شما و بسیاری از خوانندگان عزیزتان مخالفم! به نظر من شما خیلی سنتی فکر میکنید!
    ببین خواهر من!، با این همه مظاهر تکنولوژی،دیگه دوره‌ی صنایع دستی به سر اومده و آدم باید برای خودارضایی، به نحوی از تکنولوژی و وسایل موجود استفاده کنه!
    مثلن جاروبرقی!!!
    خیلی وسیله‌ی خوبی‌است! به خصوص که اگر از این جارو برقی‌هایی باشه که میشه قدرت مکشش رو کم و زیاد کرد!البته اندازه خود جارو برقی هم بی تاثیر نیست!مثلن من این جاروبرقی های بزرگ و تپل رو ترجیح میدم!آدم میتونه این جاروبرقی ها رو شب‌ها بغل کنه و کنار خودش روی تخت بخوابونه! دکمه‌اش هم دست خود آدمه و هروقت هم اومدم عسلویه، میتونم بذارمش توی کمد و در کمد رو هم قفل کنم.البته این خیلی سلیقه‌ای است!مثلن موسیو گلابی خودمون، این جارو برقی های کوچک شارژی رو ترجیح میده که با برق ماشین هم کار میکنه!!!
    ضمنن ما خودارضایی تلفیقی هم داریم!مثلن تلفیق ماکروفر و جارو برقی! (با ماکروفر میشه لباسها رو سریع داغ کرد و پوشید!)
    البته تلفیق سنت و مدرنیته هم که خیلی وقته باب شده!،اما بنده به دلیل شرم و حیای ذاتی، از گفتنش معذورم!!!.
    خیلی مخلصیم بانو.
    پ.ن مهم:البته روشهای متفاوت دیگری هم هست!مثل روش جزیره! که با استفاده از مگس و وان حمام صورت میپذیرد و غیره…
    بنده از تمامی آقایان و خانم‌های عزیز خواهشمندم که تجربیات خویش را در اختیار بقیه بگذارند!
    #winking
    _________________________________________-
    فرزندم میبینم که از کما موقت خارج شدی و داری قد قد می کنی#winking
    اتفاقا عده ایی از دوستان احوال پرس بودند
    تو جای ارائه راهکارهایی مدرن و تلفیقش با سنت ،بشین بقیه خاطرات قبرس رو بنویس که جماعتی منتظرن


  57. ساتين در 09/13/04 گفت :

    ويولت عزيزم
    مدتيه درگير مشکلی هستم
    اينه که کمتر کامنت ميذارم
    البته مرتب وبلاگتو می خونم اما فکرم جمع نيست و می ترسم کامنت هام خيلی پرت و پلا باشه
    استراحت کن عزيزم
    خيلی لطف می کنی که با اين حال ما رو از خودت بی خبر نميذاری عزيزم
    #kiss


  58. ديــروز من وقتی داشتم سالار ميخوردم اينقد خووب مثه تو حسش نکردم !!
    دفعه ی بعد حتما …………
    خداروشکر#flower


  59. روح الله در 09/13/04 گفت :

    و زندگی جاریست…کاش من هم قدرتم به اندازه تو باشه مخصوصا تو این لحظات…موفق باشی دوستم#flower