پیش بجلو حتی کو*ن خیزانه

صبح شده و بايد از 17 تا پله برم بالا تا بتونم صبحانه بخورم. هرپله اينروزا معضليه و مرگ. عرق بخاطر اون همه تقلا از هفت بند وجودم جاريه. وسط پله هام مثل چسبک خودم رو چسبوندم به نرده که از پشت سقوط نکنم.
به پله هاي پيش روم خيره شدم و با خودم فکر مي کنم. خوب که چي؟ مي خواي بري بالا بنالي که با چه بدبختي پله ها رو اومدي؟ اونها چي ميگن؟ ساده ترين و عاقلانه ترين راه اينه که بگن ديگه نمي خواد بري پايين جات رو با برادرات عوض کن. واقعا اين و مي خواي؟ مي خواي بعد اين 7 يا 8 سال اين نيمچه استقلالت هم گرفته شه؟ بشيني وَر دل مامان بابات؟ آره؟…. نه معلومه که نه. تا جاييکه ميشه و هنوز راه حلي هست بايد ادامه بدم و تلاش کنم براي حفظ استقلالم.
ميشينيم رو پله و خودم رو با دستهام مي کشم رو پله بالاتر …. کو.ن خيز رفتن هم يه راه براي حفظ استقلال… براي حفظ چيزي که برات مهمه بايد جنگيد از هر راهي که بلدي.
***
تو اين مدت دوستان زيادي درمورد گيلاس و وب سايتش ازم پرسيدن که چه بلايي سرش اومده؟ اگه شما جزو دوستان و خوانندگان گيلاس و پيگير اوضاع و احوالش هستيد بايد خوب بدونيد که ايشون عادت دارن به پکوندن آرشيو و بعضا وبلاگ هر از چندوقت … الانم تو همچين برهه روحي وزماني قرار داره … اگه دوستشيد به روحيات الانش احترام بگذاريد و اجازه بديد با خودش تنها باشه تا به نتيجه برسه اگه دلش خواست و مجدد نوشت مطمئن راهي هم براي خبر کردن هوادارانش پيدا مي کنه.
کمافي السابق به سئوالاتي از اين دست پاسخ داده نخواهد شد.
***
جواب MRI رو دکترم دیده و با مقایسه با MRI سال گذشته میگه هیچ تغیر بدی نداشته و چیز تازه ایی ایجاد نشده….حالا حال من چرا اینقدر بده؟ الله اعلم.Grinontknow
چندروزی نیستم


نظرات شما


  1. معتاد در 09/25/02 گفت :

    خانم گل همين .که کسی به جز خانواده پشتت هست خودش دنيايی ارزش داره ميدونی چه کثافتايی پيدا ميشن بايد خوشحال باشی که همچين کسی رو داری
    خوشحال باش دختر جون خوشحال
    قلب صاف کسی نداره
    اگه خواستی لينکم کن


  2. نسرين در 09/25/02 گفت :

    سلام
    تازه با وبلاگتون آشنا شدم.
    براتون آرزوی بهبودی و سلامتی می کنم. #applause


  3. تـــرانه در 09/25/02 گفت :

    مطمئنن می دونی دلمون واست تنگ ميشه اما راضی هستيم به اين استراحت که يه خورده حال و هوات عوض شه اميدوارم سر حال تر از قبل برگردی #heart


  4. ساتين در 09/25/02 گفت :

    پای چپت چطوره؟


  5. معتاد در 09/25/02 گفت :

    عشقت پایدار خانوم گل
    اگه دوس نداری بهت نميگم خانوم گل


  6. مریم گلی در 09/25/02 گفت :

    #flower


  7. روح الله در 09/25/02 گفت :

    استقلالتو حفظ کن اما هیچ وقت استقلالی نباش… توصیه یه پرسپولیسی #grin


  8. معتاد در 09/25/02 گفت :

    خانوم گلی الحق


  9. من در 09/25/02 گفت :

    چند روز، يعني چند روز؟
    زودي بيا#flower


  10. س در 09/25/02 گفت :

    ویلی جان یادته یه بار کامنت خصوصی گذاشتم و اون سوتی برنامه عموپورنگ رو تعریف کردم؟ اما خودم تصور میکردم بیشتر شایعه باشه چون هیچ جا تو نت ازش خبری نبود تا امروز تو سایت بالاترین دیدم #grin #silly
    http://balatarin.com/permlink/2009/2/24/1524859
    البته باید یا آنتی فیلتر بری
    #flower


  11. هانيل در 09/25/02 گفت :

    ویلی جان باز سوال
    البته بعد از چند روز که اومدی بگو تا بحال اسم داروی بی – استیمن هانس شنیدی؟؟؟‌برای تقویت یا ترمیم عضلات یا تحریک نمیدونم کدوم اگه اازش استفاده کردی یا اطلاعاتی در موردش داری بهم بگو میسی … اگه نه گفتی برای برطرف کردن اسپاسم عضلات دارو مصرف میکنی لطف کن اسم اونو بگو
    چقده حرف زدم #kiss


  12. مریم گلی در 09/25/02 گفت :

  13. سانی در 09/25/02 گفت :

    سلام
    نمی‌دونم بگم خوشحالم ياناراحت از جوابMRI .
    ولی فکر کنم اين بهترين جمله باشه که:
    خدا رو شکر #flower


  14. ليلی در 09/25/02 گفت :

    سلام دوست عزيز…. اولين باره ميام اين جا. راستی من کسی رو ميشناسم که ام اسش کاملا درمان شده… به روش فرادرمانی… نمی دونم ولی اگه جای تو بودم اين روش رو هم امتحان می کردم…


  15. ویولت عزیز سلام
    نمی خوام کلیشه ای صحبت کنم پس میرم سر اصل مطلب :
    سال ۷۸ من عفونت خون گرفتم . ای اس آر خون که باید بین صفر تا ۹ باشه مال من شده بود ۱۳۵ !!!
    آب هم می خوردم بالا می آوردم . توی ۳ ماه نزدیک ۱۳ کیلو لاغر شده بودم . هر نوع آزمایشی که بگی و فکرشو کنی انجام دادم حتی اسکن استخوان و آزمایش مغز استخوان . از اونطرف توی مراحل آزمایشات فهمیدم که نمی تونم بچه دار هم بشم و از لحاظ علمی امکانش وجود نداره !!!
    دنیا داشت روی سرم خراب می شد ولی بعد از گذشت ۲ سال بدون خوردن حتی یک قرص نمی دونم چی شد … واقعا نمی دونم چی شد که دیگه هیچ نشانه ای از این بیماریها وجود نداشت و من ازدواج کردم و ظرف یکسال بعدش از ۶۳ کیلو شدم ۹۴ کیلو !!!
    سال ۸۴ هم خدا یه دخنر خوشگل بهم داد که اسمشو گذاشتم نگار و وبلاگم هم به همین نامه …
    اینا رو گفتم واسه اینکه بهت بگم خیلی مردی و داری مردونه واسه زندگیت میجنگی و این قابل احترامه …
    خدا به همه ما سلامتی عنایت کنه .
    موفق باشی


  16. رها در 09/25/02 گفت :

    خدا رو شکر که جواب ام آر آی چيزی نبوده ايشالا حالتم بهتر ميشه…هميشه وبتو ميخونم حتی اگه نظر نميدم…هميشه به يادتم #heart #kiss


  17. تو خیلی خوبی#hug


  18. سلامممممممممSmile
    بابا تو توی فکر خونه جدا گرفتنی.. اونوقت دوباره بری خونه مامان و بابا؟؟؟ عمرن!!!


  19. shefa در 09/25/02 گفت :

    مطلبتون در وبلاگ شفا بازنویسی شد. ممنون، زنده باشی جوون!


  20. vIsIonIst در 09/25/02 گفت :

    همیشه آخر قصه هایی مثل سیندرلا و زیبای خفته میگن and they lived happily ever after ولی به نظر من اگر شادی شاديه واقعی باشه بايد بگن and they lived freely ever after ا آزاديتو به هر قيمتی حفظ کن…
    (البته اينجوری که به نظر مياد شما از کامنت های من خوشتون نمياد چون هيچ وقت اجازه نميدين عمومی باشه با اين حال من وبلاگتونو ميخونم چون دلمشغوليهاتون دل منو هم مشغول ميکنه اونم از نوع اساسی… ممنون)


  21. باشو غريبه کوچک در 09/25/02 گفت :

    در یک غروب جمعه٬ پیرمردی مو سفید٬ در حالی که دختر جوان و زیبایی بازو به بازویش او را همراهی می کرد٬ وارد یک جواهر فروشی شد و به جواهرفروش گفت: “برای دوست دخترم یک انگشتر مخصوص می خواهم.”
    مرد جواهرفروش به اطرافش نگاهی انداخت و انگشتر فوق العاده ایی که ارزش آن چهل هزار دلار بود را به پیرمرد و دختر جوان نشان داد. چشمان دختر جوان برقی زد و تمام بدنش از شدت هیجان به لرزه افتاد .
    پیرمرد در حال دیدن انگشتر به مرد جواهرفروش گفت: خب٬ ما این رو برمی داریم. جواهرفروش با احترام پرسید که پول اون رو چطور پرداخت می کنید؟ پیرمرد گفت با چک٬ ولی خب من می دونم که شما باید مطمئن بشید که حساب من خوب هست٬ بنابراین من این چک رو الان می نویسم و شما می تونید روز دوشنبه که بانکها باز می شه٬ به بانک من تلفن بزنید و تایید اون رو بگیرید و بعد از آن٬ من در بعدازظهر دوشنبه این انگشتر را از شما می گیرم .
    دوشنبه صبح مرد جواهرفروش در حالی که به شدت ناراحت بود به پیرمرد تلفن زد و با عصبانیت به پیرمرد گفت:من الان حسابتون رو چک کردم٬ اصلا نمی تونم تصور کنم که توی حسابتون هیچ پولی وجود نداره! پیرمرد جواب داد: متوجه هستم٬ ولی در عوضش می تونی تصور کنی که من چه آخر هفته معرکه و هیجان انگیزی رو گذروندم؟ !!


  22. رز صورتی در 09/25/02 گفت :

    ويولت جان من توی وبلاگ جديدم به پیوندهام اضافه کردمت.فقط خواستم کسب اجازه کرده باشم و در جران باشی خانومی
    فعلا#eyelash


  23. افسون در 09/25/02 گفت :

    سلام
    خيلی خوشحال شدم که رو براهی#kiss #flower #kiss #flower
    تنهايی هم عالمی داره ها
    پيشی نخورد ويلی جان#winking


  24. sadaf در 09/25/02 گفت :

    سلام
    اولين بار بود ميديدم
    بازم ميام
    پيش ما بيا


  25. little dr در 09/25/02 گفت :

    يعنی ميدونم گفتی آپ نميکنيا
    اما بازم سر ميزنم نا اميد نميشم
    خوب دوست دارم دلم تنگ ميشه


  26. neda در 09/26/02 گفت :

    سلام بر دوست قديمی خودم ويلی جان اگه گفتی من کدوم ندا هستم؟#winking (بچه ها کی مياد بريم ترکيه)يادت اومد نفسم خوبی دلم برای همه بچه های قديمی تنگ شده ايران ام اس هم که نميای؟ گلم تحويل بگير راستی موفقيتتم تبريک ميگم دوستت دارم #heart #kiss


  27. سلام
    ديگه ازت نااميد شدم. بگو چرا؟


  28. خورشید دریا در 09/26/02 گفت :

    سالم ویولت جون
    کم نیار.میتونی تو میتونیتمام این روزها و احساسات رو میدونمتو باید از اون جلوتر باشی.آب درمانی و فیزیتراپی رو برو هر کدم رو هفتهای 1 بار برو.خواهش میکنم برو.پلها رو هر روز یکی اضافه برو با ها هر شکلی.یه دوست هم دردت در غربت وتنهایی…..#kiss #heart #flower


  29. M.E در 09/26/02 گفت :

    درود بر شما
    وبلاگ زیبایی دارید.
    موفق باشی
    ام – ای
    http://www.takavaran-tondar.tk


  30. shefa در 09/26/02 گفت :

    زنده باشی جوون!#flower


  31. پویا در 09/26/02 گفت :

    تا دریا زیر ملافه های آبی خوابیده است
    تا پلک نگشوده ای
    تا بیدار نشده ای
    تا مرا نگاه نکرده ای
    دلباخته توام
    مرا بنگر
    چونان آسمان که دریای مرده را


  32. تعداد خوش بگذره ویولت #flower


  33. مداد سیاه در 09/26/02 گفت :

    شعری که ما واسه ترسوندن زنبورا ميخونديم که البته نمیشه بهش گفت شعر این بود : سير سير سرکه… سير سير سرکه !!!


  34. yuta در 09/26/02 گفت :

    #flower
    سلام و درود بر استقامتت#winking
    من مدتها پیش وبلاگت رو دیده بودم و تا الان 2باره نتونسته بودم به بازدید وبت بیام#sad
    هنوزم همون متنهای زیبا و با احساس#applause
    اگر دوست داشتی برای تعطیلات سری به شهر ماهم بنداز#smug
    من توی وبلاگم هم عکس دارم و هم معرفی اندکی از شهرم.خوشحال میشم ببینمت.توی عید به راهتی میشه من و دیگر همکارانم رو پیدا کرد#grin چون کار فرهنگی میکنم.
    پس قدمت روی چشم #hug
    موفق باشی(البته میدونم که هستی و خواهی بود)#flower


  35. baran در 09/26/02 گفت :

    يعنی باور کنم که ويلی آپ نکرده؟ #surprise #sad


  36. وحید در 09/26/02 گفت :

    نویسنده: وحید صادقی جم
    پنجشنبه 8 اسفند1387 ساعت: 15:28
    “کراواتی ها به بهشت نمی روند !!!”……… چهل پنجاه ساله های تهرانی ، خوب یادشان است که اوایل انقلاب ، خیابان پهلوی اسبق ؛ مصدق سابق ؛ ولی عصر امروز ، حد فاصل دوراه یوسف آباد تا میدان ولیعصر ، مدت مدیدی شده بود پاتوق انواع دست فروش ها ! به طوری که تمامی پیاده روی پهن خیابان ، آن چنان اشغال شده بود که به جز باریکه راهی تنگ ,راهی برای عبور نبود. ابتدا دست فروش های لباس ،هر از جایی بساطشان را پهن کردند و صدای اعتراض مغازه دارها هم به جایی نرسید ! کم کم ؛ از هر صنف و دسته ای که فکرش را بکنی ، یک شعبه بساطی در کنار پیاده رو خیابان مصدق آن روز ، زده شد. قیمت هاشان هم ،خوب ؛ مناسب حال بود و مشتریانشان هم هر روز بیشستر از دیروز ! بساطی ها که دیدند کارشان گرفته و شهر هم شهر هرت است و بی قانون ! به فکر سرپناهی افتادند که هم از آزار و آسیب برف و باران و باد و آفتاب در امان باشند و هم اینکه سر قفلی بساطیشان را تثبیت کنند . به همین خاطر هم هر یک به وسعش چادری علم کرد و به جای بساطی ؛ دکه و دکانی به هم زد . تا آنجا که تا چشم به هم بزنی ، تمام پیاده روی خیابان مصدق شد چادرها و دکه های به هم پیوسته بزرگ و کوچک !
    وب سایت پست الکترونیک


  37. نازنين در 09/26/02 گفت :

    #heart سلام /پست خيانت خيلی زيبا بود .ممنون


  38. انوشکا در 09/26/02 گفت :

    انگار قپيت گرفتااااا.


  39. ژول در 09/26/02 گفت :

    سلام
    وارم که خوب باشيد و اوضاع روبراه باشه#flower و از تعطيلات کمال لذت رو ببرين#heart