صبر و عادت و ادامه راه…

وقتي يک بيماري مزمن گريبانت رو مي چسبه، آروم آروم ياد مي گيري که به هر سختي هر چند سخت عادت کني.
روزهاي خيلي خيلي سخت و بدي رو گذروندم حالا نميدونم واقعا بهتر شدم يا مثل هميشه به اين وضعيت بد و غيرقابل تحمل هم عادت کردم.
هنوزم مثل چسبک به ديوار مي چسبم و براي کنترل تعادلم ازنوک دماغم که مماس با ديواره کمک مي گيرم ولي ديگه مثل روزهاي اول وضعيت نا متعادلم شوک بهم وارد نميکنه.
هفته پيش ديگه داشت حالم از خودم و موج منفي که دورم پيچيده شده بود بهم مي خورد. چيزي که واضحه اين بود که فعلا قصد تموم کردن چيزي رو نداشتم و اين حقيقت حال حاضر زندگيمه …پس بايد خودم رو مي تکوندم و بهتر ادامه ميدادم.
گوشي تلفن رو برداشتم و به يه دوست زنگ زدم و ازش خواستم يه قرار ملاقات براي هفته آينده داشته باشيم، خوشبختم که برام وقت گذاشت و قبول کرد…کم کم يه جمع دوستداشتني رو جورکردم. باوجوديکه اينروزا خروج از خونه برام مساوي با مرگه ولي خواستم يه بار ديگه به خودم ثابت کنم که هنوزم مي تونم.
بهم پيشنهاد شرکت تو ميتينگ آقاي خاتمي رو دادن ولي با توجه به جوّحاکم فکر کنم شرکتم بيشتر دست و پاي همراهم رو مي بنده و ميشم دغدغه فکريش.
پيشنهاد شرکت تو کنسرت هم عالي بود. قبلا گفتم که کودکي و نوجووني و جووني ام با صداي گيتار و ديدن نوازنده اون در هم آميخته شده ،براي همين صرف نظر از خواننده اش که جدا ارادت دارم به صدا و شعرهاي انتخابيش، خود حال و هواي کنسرت اونم از نوع راک برام يه چيز ديگه ست.
صبحها با تلاشي مضاعف از پله ها ميرم بالا و خيلي زودتر از قبل برميگردم تو سوراخي خودم فقط براي اينکه پاهام رو دراز کنم و کمي زانوهاي خشک شده ام آروم بگيره… ولي هنوز دارم زندگي مي کنم هرچند سختر از قبل ولي ميشه هنوزم ازش لذت برد.
پ.ن:بچه هايي که واقعا مي خوان بيان کنسرت لطفا ظرف همين امروز برام ايميل بزنن با سابجکت کنسرت و تعداد بليط درخواستي و تو چه قیمت رو بگن که من بتونم تعداد مشخص بگم بهشون و در ضمن قرار تحويل بليط بگذاريم باهم. اينجوري تو کامنتها متوجه نميشم داريد تعارف مي کنيد يا واقعا مي خوايد بياييد.اگه يه شماره موبايل هم بديد ديگه ممنون تر ميشم.


نظرات شما


  1. گيتی در 09/28/02 گفت :

    خيلی وقتاست که عادت می کنيم و اين اصلا بد نيست…#flower


  2. رابعه در 09/28/02 گفت :

    موسیقی و رقص از اون چیزهایی هستن که من وقتی ناامیدم،خستم،یا غمگینم بهشون پناه میبرم و البته همیشه هم خوب جواب میده.تو هم اینطوری هستی ویولت؟


  3. گلی در 09/28/02 گفت :

    صبر و عادت و اراده
    به نظر شما بيشتر اراده داری و اونقدر به حال خودت آگاه هستی که بدونی کی عادته
    دوست باهوش من خيلی خوشحالم که با شما و نوشته هات آشنا شدم و جالبه که هر روز و در هر روز چند بار وب شما رو چک می کنم که شايد چند خطی نوشته باشی و بتونم بخونم
    ای کاش عليرضای من هم يه ريزه از اراده شما رو داشت و روحيه شما رو تا سرش رو از توی برف در بياره و ببينه که فقط خودش نيست که مشکل داره.
    بهتون تبريک می گم و هر روز به ديدن وبتون می يام مثل هزاران خواننده ديگه
    اگر فرصت کرديد به ما هم سر بزنيد تا بيشنر خوشحال بشيم#heart #kiss


  4. یه دوست در 09/28/02 گفت :

    خوشحالم که سرحالید
    ولی ببخشیدا بقول آقای شب گیر زجر مزاعفه کنسرت این آقا
    حیف پوللللللللللللللل #tongue


  5. مژگان در 09/28/02 گفت :

    #hug ای درد وبلات بخور تو سر مهندس اتاق بغلی من


  6. ماندانا در 09/28/02 گفت :

    ويولت عزيزم
    خيلی خوشحالم که بهتری
    اگر ميدونستی که تو اين شبهای گذشته که هرشب مناسبت خای داشت چه قدر برات دعا کردم اونوقت امروز حتما انتظار اين را داشتی که ببينی طرفت احساس بهتری ميکنه
    برای شوهرم هم خيلی دعا کردم
    #heart
    راستی اگه من مريض بشم کسی هست که برام دعا کنه؟؟؟#thinking
    به اميد روزهای بهتر


  7. سمیه در 09/28/02 گفت :

    سلام دختر خوب؟آره میتینگ خاتمی نری بهتره ؟! کنسرت رضا جونم خوش بگذره .فقط تو نباید بین جمعیت بشینی ، باید یه جایی کنار گروه ارکستر واست بذارن تا ملت به جای رضا و گروهش ، تو رو نیگا نکنن!
    قصد تموم کردن چیو نداشتی؟فعلن که رو خط خوبی و خوشی قرار داری خداکنه پاهات سست نشه و نیفتی فعلنه!#heart


  8. ژول در 09/28/02 گفت :

    اميدوارم کنسرت خوش بگذره#flower #flower #flower #flower


  9. عليرضا در 09/28/02 گفت :

    جای ما رو هم خالی کنيد.


  10. nazmehr در 09/28/02 گفت :

    ويلی جون منم دلم می خواد بيام کنسرت
    ولی نمی دونم ساعتش چنده
    می شه لطف کنی اونم بگی ببينم می تونم برنامه ريزی کنم يا نه؟
    مرسی #heart
    _________________________________
    سه شنبه رو دقیق نمیدونم فقط میدونم 6 به بعده
    ولی 4شنبه دو سانس 7تا 9 و 9 تا 11 هست


  11. خوبه . وقتی تو وبلاگ ویلی کامنت می زاری هشتم هم یعنی اول.#heart


  12. ويولت در 09/28/02 گفت :

    الان چک کردم ديدم چندتا از کامنتهای پست قبل جواب می خواد
    به رابعه:
    نه نویسنده نداشتیم تو فامیلمون ولی خود من بنا به عادتی که مامان بهمون تزریق کرده بود خیلی کتابخون بودم و اکثرا هدیه هام هم کتاب بود…شاید اثر اوناست
    #smug
    موسيقی که حالم رو به شدت خوب می کنه و اگه توان رقصيدن هم داشتم ايضن ولی خوب نمی تونم برقصم
    به غرغرو:
    فکر نمی کنم يعنی اسم اين دو مرکز رو به من گفتن حتی بتهون هم جزوشون نبود
    به سميه:
    تمام سئوالاتت رو تو نوشته هام بارها توضيح دادم
    درباره من رو بخون(بالای صفحه اصلی تو نوار بنفشه) جواب بعضی هاش رو می گيری


  13. مجید کیاورز در 09/28/02 گفت :

    با سلام
    مجیدم و 5 6 ماهي هست وبلاگتون رو می خونم ولی کامنت نمیذارم. ولی کلی به همه گفتم وبلاگتون رو بخونن. من مایلم تو کنسرت بیام ولی آدرس ایمیلتون رو نمی دونم
    __________________________________
    violet_with_ms2@yahoo.com
    لطفا سریع تر ایمیل بزن که منم بتونم تماس بگیرم و دیر نشه
    روز و ساعت و تعداد و چند بودن بلیط رو هم مشخص کن لطفا


  14. nazmehr در 09/28/02 گفت :

    ويلی جون الان ساعتش رو توی نت ديدم
    ۱۸ و ۲۱ داره هر روز
    می شه بگی تو کدوم ساعت ميری؟
    اگه ساعت ۶ بری منم می تونم بيام
    ولی اگه ۹ باشه نمی تونم#worried
    ___________________________
    من چهارشنبه سانس اول یعنی 7 رو انتخاب کردم
    اگه میای چند و چونش رو برام ایمیل کن لطفا
    یا زنگ بزن بهم


  15. تـــرانه در 09/28/02 گفت :

    ويلی جون تو دوستای خيلی خيلی خوبی داری اين نشون ميده دو طرفه است تو خوبی که دوستای خوبی هم داری.
    دقت کردی وقتی آدم ذهنش درگيره يه موضوعی برنامه ای چيزی ميشه يه خورده از ناراحتی هايی که داره کم ميشه! اميدوارم روزهات هميشه با هيجان و شادی همراه باشه .
    #kiss
    _______________________________________
    آره فرصت فکر به مشکلات کمتر میشه
    ولی کندی حرکت و سختیش اعصاب میزنه تو روزهای شلوغا


  16. هانيل در 09/28/02 گفت :

    خوبه انرژيت تموم شده وگرنه برنامه سفر به ماه هم داشتی اين هفته#grin خوش باشی خانم حال کن جای ما هم حال کن #kiss
    ________________________________
    #kiss
    گردهمایی باور رو میری؟


  17. رابعه در 09/28/02 گفت :

    منم عشق کتابم ولی متاسفانه نوشتن برام سخته.
    وقتی از کنار يه کتاب فروشی رد می شم می گم کاش صاحب اين مغازه بياد خواستگاری من#grin
    ___________________________________
    #laugh


  18. سینا در 09/28/02 گفت :

    من نمی تونم بیام کنسرت با وجودی که خیلی دلم می خواد #heart جای منهم حال کن و خوش بگذرون #smile
    #flower #flower


  19. امير در 09/28/02 گفت :

    …….ولی ميشه هنوزم ازش لذت برد.


  20. سارا در 09/28/02 گفت :

    ويولت جان يكي از دوستان ما كه او هم ام اس داشت با فرادرماني خوب خوب شد اگه بخواهي اطلاعاتي در اين مورد داشته باشي ميتونم شماره تماس خودم و او را به شما بدهم.


  21. فکر می کنم اگه سر در ورودی وبت رو عوض کنی (دلمشغولی های من و ام اس) در مورد چيزهای بهتری هم می تونی صحبت کنی
    اينکه همه اش از بيماری اينکه فکر می کنی امروز چه بلاهايی سرت اومد که اينجا برای بقيه بگيتا بخونن فکر کنم برات خيلی بدتر باشه
    از نکات مثبت زندگی و کارهايی که دوست داری بنويس
    البته من روانشناس نيستم و از روانشناسی هم متنفرم
    ولی هر وقت ميام می بينم شما از بيماری می نويسی
    دوست دارم از خوشی ها و لذتهای زندگيت هم بدونم
    دوستدار شما حجت الاسلام نيچه#flower #heart #tongue


  22. فلفل بانو در 09/28/02 گفت :

    خب خانمی کاش ساعتشو بهمون بگی ميخوام ببينم ساعت چنده ؟
    #flower
    _____________________________
    فلفل جان چندبار گفتم
    تو جوابهای کامنت همین پست رو نگاه کن


  23. baran در 09/28/02 گفت :

    هم عادته هم بهتری
    هميشه همينه…
    خوشحالم که خوبی #flower #heart


  24. مهدی در 09/28/02 گفت :

    برای دومین بار سلام خانومی خوش بحالت که داری میری کنسرت من خیلی دوست دارم بیام ولی حیف که شرایط کاری نمیزاره بازم خوش بحالت خوش بگذره – تو فردایی همیشه


  25. شب‌گير در 09/28/02 گفت :

    سلام
    چرا اينقدر هولی!!؟ خاطرت جمع باشه که بليط کم نمياد!
    يعنی کلن قراره سه تا بليط فروخته بشه، يکی‌ش که مربوط شراره خانمه و دوتای ديگه هم برای اون دوتا گلدون که قراره جای ليلا و ترانه باشند!!!


  26. اصلان در 09/28/02 گفت :

    #flower #flower
    فکر کنم تنها کسی که نياز داره بهش اثبات بشه که تو هنوز ميتونی ُ، خودت هستی و بس #winking #grin
    #flower #flower


  27. ليلا در 09/28/02 گفت :

    آی الهی من قربون تو دختر برم که با همه‌ی دردسراش زحمت رزرو بلیط را تقبل کردی. این‌جوری بیشتر از این که امکان اومدن برام نیس دلم می‌سوزه، اما جدا “رضا یزدانی” از وجود فنی مثل تو باید به خودش افتخار کنه که با این پیگیری داری برنامه‌ی بلیط دوستان و مخاطبان وبلاگت را جور می‌کنی. با این که تو برنامه‌هایی که دو تا سانس داره معمولا ، سانس دوم پرشور و حال‌تر برگزار میشه، اما من هم اگه امکان اومدنم بود به خاطر بودن در کنار تو ترجیح میدادم همان سانس انتخابی تو را بیام. از ته دل امیدوارم به تو و همه‌ی دوستانی که میان کنسرت خوش بگذره و جای ماها را هم خالی کنید. #kiss


  28. خوش باشی#flower


  29. سيد محسن در 09/28/02 گفت :

    به نام حضرت دوست
    سلام بانو
    راستش خيلی کم اينجا اومده ام
    و همون تعداد هم بعد از جشنواره پرشين بلاگ بود
    و انتخاب وبلاگهای برتر
    شما را و اونجا ديدم
    نميخواهم بگم خيلی پيش خدا اعتبار دارم
    نه هرگز
    اما هيچ موقع هم از رحمتش نااميد نميشوم
    از خدای مهربون که بخشنده هست و به کمترین تقاضایی بیشترین ها را عطا میکند
    برای شما شفای عاجل تمنا دارم
    در پناه حضرت دوست#flower


  30. سيد محسن در 09/28/02 گفت :

    به نام حضرت دوست
    سلام بانو
    راستش خيلی کم اينجا اومده ام
    و همون تعداد هم بعد از جشنواره پرشين بلاگ بود
    و انتخاب وبلاگهای برتر
    شما را و اونجا ديدم
    نميخواهم بگم خيلی پيش خدا اعتبار دارم
    نه هرگز
    اما هيچ موقع هم از رحمتش نااميد نميشوم
    از خدای مهربون که بخشنده هست و به کمترین تقاضایی بیشترین ها را عطا میکند
    برای شما شفای عاجل تمنا دارم
    در پناه حضرت دوست#flower


  31. #kiss مــرسی انرژی مثبت !!!
    هی روزگار!!!
    چه کنيم پايتخت نشين نيستيم و هی بايد از اين مکان های فرهنگی تفريحی دور باشيم #grin
    يادم باشه به آقای احمدی .نژاد بگم که يه فکری برای ما بدبخت بيچاره ها هم بکنه
    غشششششششششششش#rolling


  32. نساء در 09/28/02 گفت :

    وای پس چرا این پستا واسه من تازه امروز باز شده؟#sad
    اگه تهران بودم حتما میومدم نه به خاطر یزدانی بلکه به خاطر دیدن ویولت عزیز#flower


  33. پریناز در 09/28/02 گفت :

    من دارم از حسودی دق می کنم!!!!!!!!!!!!!#cry #cry #cry #cry #cry


  34. سمانه م. در 09/28/02 گفت :

    جای ما هم خوش بگذرون#sad
    خوش باشی همیشه#heart


  35. سمیه در 09/28/02 گفت :

    سلام دوباره/ویولت جان تو کامنت۱۲ با من بودی؟ من چی پرسیدم؟کجا؟کی؟چی؟ من آرشیوتم خوندم و همه چی رو می دونم …شاید یه سمیه دیگه بوده ؟نه آبجی؟من امروز فقط پرسیدم چیو تموم کنی ؟
    _______________________________
    نه عزیزم با تو نبودم


  36. آسمان در 09/28/02 گفت :

    سلام ويولت عزیز
    امید وارم که حالت بهتر باشه
    من چند روزی نبودم واسه همین دیر بهت سر زدم اما تمام پست های قبل رو خوندم
    خیلی عجیبه منم مثل امید یه فولدر درست کردم و آهنگ های دانلود شده رو میذارم توش اسمش( ویولت منه )
    چقدر شما محمکی این رو او از صمیم قلبم میگم انقدر تلاش برای استقلال عالیه
    امیدوارم که تو کنسرت بهت خوش بگذره خیلی خیلی دلم می خواست منم اونجا بودم و شما رو می دیدم از نزدیک دلم می خواد بغلتون کنم و ببوسمتون
    آرزو می کنم که یه روزی ببینمت آرزو که عیب نیست
    دوست دارم بشنوم که تو میتینگ خاتمی شرکت کردی برامون تعریف کنی که چه کردی
    امید ارم کنسرت خوش بگذره
    دوستت دارم اسطوره استقامت من
    #flower #flower


  37. #flower
    یادم می یاد شهرزاد می گفت : من مریضم . خب باشم باید زندگی کنم همه یه روز می میرن .حالا یکی زود یکی دیر . میگفت بیماری منو قوی کرده .
    قوی باش


  38. سمیه در 09/28/02 گفت :

    سلام سه باره #grin از شب گیر خبر نداری؟فکر کنم فیلتر شده از صبح هرچی دم درخونشون منتظر شدم کسی رو باز نکرد#brokenheart
    ___________________________________________
    فیلتر نیست ولی ظاهرا سرور دان شده


  39. ساميا در 09/28/02 گفت :

    سلام ويولت جان من اولين بار کامنت ميزارم اگه اجازه بدی جواب حجت الاسلام اينجا بدم اخه دارم ميسوزم حجت جان تو ميدونی وقتی مجبور شی روزی ۷۰-۸۰ بار بری دستشويی يعنی چی؟ميدونی گزگز شدن وبی حس شدن يعنی چی؟ميدونی کشيدن اب مخاع يعنی چی؟تازه اينا خوباشه من ۱٪سختیای ویولتو بقیه بچه ها رو نکشیدم دارم اینا رو میگم پس لطفا موعظه نکن ما هم به نوبه خودمون خدا رو شکر ميکنيم حتما که نبايد جار بزنيم #angry


  40. نیلوفر در 09/28/02 گفت :

    آروم آروم ياد مي گيري که به هر سختي هر چند سخت عادت کني …
    می دونی ویولت به نظرم احتیاج به یاد گرفتنم نیست چون بخوای و نخوای عادت میکنی … مگه چاره ی دیگه ای هم هست ؟!


  41. پروشات در 09/28/02 گفت :

    ويلی بخ خدا زندگی همون جوريه که بهش نگاه می کنيم من به اين باور باور دارم ولی نميدونم جرا نميتونم خوب بهش نگاه کنم!!!‌هميشه باهاش جنگ و دعوا دارم هميشه چيزايی رو ميخوام که دورو برم ريخته و تنها يه جنبشی از طرف من کافيه که بهش برسم اما نمی جنبم!!!
    نميدونم چه مرگمه !!!
    ويلی همونطور که گفتم من با اين کنسرت زياد حال نمی کنم و مهمتر از اون جو حاکم در اونه!
    کاش يه جای بتونم ببينمت.
    بوس#kiss


  42. تـــرانه در 09/28/02 گفت :

    يه بار يه چی به ما گفتی حالا ميگی عجب اشتباهی کردم چون تا من دارم آرشيو رو می خونم فک کنم بشم بلای جونت #worried
    ولی دارم به آخراش نزدیک میشم !#applause
    جون ۲۰۰۸ پستی هست به اسم « باز هم گذران من» و قبل ترش يه پست ديگه هست به اسم « گذران من» بازم هر دوتاش يکی ِ!
    http://violet.special.ir/archives/2008/06/im_spending_my_time.html


  43. من امروز گریه کردم … آنقدر گریه کردم که حالا دارم از سر درد و سوزش چشم‌هایم می‌میرم.
    صبح با کلی دنگ و فنگ از رئیس بیمارستان وقت ملاقات گرفتم و دامن مترون را چسبیدم که یا امروز یا هرگز. با چه حال نزاری خودم را از ساختمان جدید رسانده‌ام به ساختمان قدیم که بخش اداری هنوز اونجاست. مسافت زیادیه و خدا می‌دونه با چه ترس و لرزی که خدایا زمین نخورم ها. رسیدم و قلبم داشت تاپ‌تاپ می‌زد از بس به خودم فشار آوردم و کلی توی راه با خودم گفتم سوسن گریه نکن ها! بغض نکنی ها! حرفت را بزنی ها …
    می‌رویم داخل و رئیس بیمارستان بی‌تفاوت و مثلاً خیلی مشغول نشسته است و دارد پاراف می‌کند. می‌نیشنم و مترون را که به زور دگنک کشیدم آنجا(از بس که محافظه‌کاره و نمی‌خواست خودش را قاطی ماجرا کنه) نشانده‌ام کنارم که به واسطه‌ی ده سال کنار هم کار کردن و آشنایی کامل او به وضعیت بیماری‌ام جایی که کم آوردم کمکم کنه.
    تا خواستم حرف بزنم گریه کردم …
    می‌گویم دکتر وقتی می‌رسم توی اتاق عمل تا ثانیه‌های آخر توی هول و ولام که خدایا مبادا مریضی ارست کنه … چون به واقع هیچ کمکی از دستم که برنمی‌آد … برگشته می‌گه، بدون اینکه نگاهم بکنه، خوب یاد بگیرین!!! می‌گم دکتر من عضو گروه احیا بودم و هستم! من می‌گم پاهام جوون ندارن، دستهام جوون ندارن من خودم را عضو زایدی می‌بینم توی اتاق عمل. و گریه می‌کنم.
    می‌گوید ما داریم بخش تحقیق و توسعه را تخصصی می‌کنیم و اصلاٌ بالای فوق‌لیسانس می‌آوریم و شما باید مسلط باشی در زبان تا همکارمان باشی. ولی خانوم جعفری من یک همکاری دارم روان‌پزشکه، اون هم ام.اس داره و هر سال دو سه بار عود داره ولی خیلی فعاله! می‌خواهم بگویم دکتر روان‌پزشک فعالش چه شکلی می‌شه؟ من پرستارم! پرستار اتاق عمل و عضو فعال احیا. ولی گریه می‌کنم و دماغم اندازه‌ی صورتم می‌شود.
    مدیریت محترم آمده، مثلاً پزشک هم هست، می‌گه نمی‌شه که! یک روز یکی میاد می‌گه میگرن دارم، کمرم درد می‌کنه، ام.اس دارم نمی‌شه که! برگه کمسیون پزشکی داری؟ از کجا بدونم مریضی واقعاً؟ نگاهش کردم ویولت و واقعاً ماندم که این آدم اصلاً آدمه؟ می‌گه سابقه هم که حتماً کمه دیگه؟ می‌گم ده سال … می‌گه هر چی. نامه از کمیسیون پزشکی بیار. تازه کار اداری هم استرس‌زاست. می‌گم دکتر ولی اینجا جان مریض در خطر نیست. نمی‌فهمید ویولت! هیچ کدام نمی‌فهمیدند و دلم می‌خواست تمام چشمهای عالم مال من بود تا می‌توانم گریه کنم. چقدر عذاب آور بود همان نیم ساعتی که نشستم جلوی دو تا احمق و گریه کردم و چقدر حرف توی گلویم گیر کرد و نتوانستم و نخواستم که باهاشان بیشتر صحبت کنم.


  44. روح الله در 09/28/02 گفت :

    #smile #flower


  45. مترون هم بدتر از من برگشته می‌گه، جعفری جان نظرت در مورد آی سی‌یو چیه؟ می‌گم اونجا که بدتره! اونجا تمام مریض‌ها بدحال هستند. اتاق عمل لااقل یکی از بیمارها ارست کنه یا یکی از بچه‌ها نیاز به احیا داشته باشه.
    وااای ویولت با چه حالی برگشتم. هر کس می‌دید می‌پرسید چی شه؟ کلی فک و فامیل را به دردسر انداختم تا گریه‌م را توجیه کنم. آمدم توی اتاق عمل بچه‌ها می‌گن چی شده/ می‌گم هیچی من هفت سال تمام براتون نقش بیمار ام.اسی را بازی کردم هیچ‌کدوم از شما خنگولها متوجه نشدین! و باز گریه کردم. گریه کردم و گریه کردم و نفس‌م گرفت و از زور استرس و ناراحتی، حس کردم سینه‌م سنگین شده بالا نمیاد.
    ظهر ماندم و نرفتم خانه و نشستم نامه نوشتم برای ریاست دانشگاه دادم رئیس اتاق عمل نامه پیوست نوشته و باز گریه کردم. همکارام هر چی فحش و نفرین بلد بودن بار دکتر حیدرزاده و دکتر کاشفی مهر کردن. و من مدام گفتم برین خنگولا! هفت سال گول مالیدم سرتون کک‌تون هم نگزید.
    نخندیدم و بغض کردم و گریه کردم.
    سوار تاکسی شدم بروم مطب دکترم تا ازش نامه بگیرم. تاکسی به خاطر چراغ سبزی که در شرف قرمز شدن بود رفته آن طرف چهار راه نگه داشته، می‌گم آقا من پاهام مشکل دارن وقتی می‌گم نگه‌دارین نگه‌دارین دیگه! الان باید برگردم این همه راهو! و گریه کردم …
    رفتم توی مطب نشستم و منشی می‌گه خانوم جعفری با مریض بعدی برید تو، نشستم و دیدم نه! نمی‌تونم جلوی اشکهامو بگیرم. بلند شدم به منشی می‌گم می‌شه شما ببرین من گریه‌م می‌گیره. نامه را نشان بدید خودشون می‌فهمن. می‌گه چرا ولی طاقت نمیارم و گریه کنان می‌رم توی سالن و چشمهای مریض‌های مطب روبرو زوم می‌شه توی صورت‌م.
    منشی صدام زده که حاضره، می‌گه آخه چرا گریه می‌گنی بهتره که کارت رو عوض می‌کنی، با بغض می‌گم آخه قبول نمی‌کنن می‌دونم بهتره! نمی‌شنوه … باز هم حرفش را تکرار می‌کنه و من گریه می‌کنم و خجالت هم نمی‌کشم که مرد و زن منتظر آسانسور می‌پرسند چرا گریه می‌کنی بگم درد دارم … درد …
    یه درد سنگین و قلمبه روی دلم. روی زندگیم. زن می‌گه خوب می‌شی. پیرمرد می‌گه گریه نکن دخترم. و من تا در کلینیک گریه‌کنان می‌رم.
    ویولت … می‌ذاری سرم را بذارم روی شونه‌ت و بازم گریه کنم؟
    ________________________________________
    آره عزیزم بیا بغلم و گریه کن#kiss
    میدونی سوسن یه روزهایی روز آدم نیست و برای تو هم به همچنین
    هیچ دلیلی به بیماریت هم نداره برای هر آدمی ممکنه اتفاق بیفته و مشکل بزرگ این روز تو درک نشدنه
    مطمئنم وقتی خوب گریه کردی دماغت و بالا میکشی و یه لیوان آب سرد میخوری و با انرژی بیشتر آماده میشی برای یک روز سخت دیگه و کم نمیاری…مطمئنم دختر#heart
    همیشه راهی هست یادت نره


  46. ava در 09/28/02 گفت :

    خیلی خوبه دختر جون. به پیش!#applause


  47. يک مامان در 09/28/02 گفت :

    خدا را شکر که همه چيز رو به بهبوده#hug


  48. سبزه خانوم در 09/28/02 گفت :

    ویولت جان کاش درباره میتینگ آقای خاتمی هم چیزی می گفتی !
    مرسی!
    ___________________________________
    چی بگم؟
    فقط میدونم یک شنبه 3-6 اریکه ایرانیانه و ورود برای عموم آزاد


  49. fh در 09/28/02 گفت :

    خوش بگذره!
    جونم تعادل با كمك ديوار حفظ كردن عادته، با وجود اين شرايط به فكر جمع و جور كردن گروه بر و بكس و بليط واسه ملت رزرو كردن هم عادته؟ من كه ميگم نه عادت نيست، ويولته.
    خوش بگذره هوارتا!
    #heart #hug #party


  50. ياسمن در 09/28/02 گفت :

    سلام از اينکه خوبی خوشحالم .
    هرچند ميدونم فقط وفقط خودتی که ميتونی خوب بودنت رو اعلام کنی نه من نه دکتر نه همه اونايی که صميمانه دوست دارن!
    اين دومين باره که مزاحمت ميشم البته شايد ادامه داشته باشه چون منم يه جورايی مثل شمام البته ……….يه عالمه سئوال تو ذهنم دارم که ازتون بپرسم کاملا سکرت ولی کجا نمی دونم؟؟
    _______________________________
    برام ایمیل بزن


  51. چه اشکالی داره یه بار من هم مثل آدم کامنت بذارم و حرف بزنم! من که نباید مثل شب‎گیر همش کارهای جلف انجام بدم!
    می‎خوام یه بار منم بگم خیلی خوبه که ویولتی هست و برامون از این حرفای قشنگ می‎زنه، می‎خوام بگم خوبه که آدم دوستای مجازیش مثل ویولت باشن، می‎خوام بگم … تو احتمالاً تنها کسی هست که می‎تونه امید من رو بیشتر از اینی که هست بکنه (هم از حیث کمی و هم از حیث کیفی!) …
    راستی من روزایی که بیشتر به کامنتا جواب می‎دی احساس می٫کنم که حالت قدری بهتره، شاید اشتباه می‎کنم! اما امروز که دیدم کامنت‎ها رو بیشتر جواب دادی بیشتر خوشحال شدم و این‎که بین این همه آدم جواب شب‎گیر رو ندادی خوشحالیم رو مضاعف کرد! چیه بابا!
    خیلی مخلصیم، موسیو گلابی!
    _____________________________________
    این کامنت رو تو این وانفسای کنسرت مورد علاقه شما به حساب بلندکردن پرچم سفید بذارم؟#grin#devil
    صرف نظر از شوخی ما بیشتر مخلصیم آقا


  52. پانی در 09/28/02 گفت :

    خانوم ما بيشتر فن شماييم تا فن رضا يزدانی#grin جای منم خالی کن دخترک.
    اينجوری که داره پیش ميره توی کنسرت تو ستاره مجلسي#kiss


  53. نينا در 09/28/02 گفت :

    سلام ويولت جان
    من دوست دارم تو کنسرت همراه دوستم شرکت کنم ولی ادرس ايميل شما رو ندارم لطف مي كني براي من هم ۲ تا بليط رزرو كني .ممنون
    ___________________________________
    دیگه نمی تونم نینا جان
    امشب زنگ زدم و اسامی رو دادم
    دیر خبر دادی#sad
    تازه خبر همین الانتم ناقصه#thinking


  54. از حرفام ناراحت نشو
    دوست دارم کسانی رو که دوست دارم هميشه شاد و با شور و هيجان ببینم
    سلامتی شما رو از خداوند خواستارم
    سلامت و پيروز باشيد
    #heart #kiss
    _______________________________________
    حجت الاسلام بوس قبل قبلتُ گرفتن؟#thinking
    #grin#kiss


  55. آیدین در 09/01/03 گفت :

    سلام در این حا ل هوای سرد یه خبر گرم پیدا کردم
    http://www.ms-links.org/2009/02/blog-post_28.html
    شرمنده تنبلی نذاشت که براتون میل بزنم اینجا  گذاشتمش
    _______________________________
    #flower
    thx


  56. مدوسا در 09/01/03 گفت :

    چرا انرژی منفی ويولت جون؟ همه ی دوستات واست انرژی مثبت ميفرستن#flower
    _________________________________
    انرژی منفی مال خودم بود من به دوستان جسارت نکردم


  57. مدوسا در 09/01/03 گفت :

    اگه من تهران بودمم حتما شرکت ميکردم. ايشالا بهت کلی عوض همه ی اونايی که دارن نميان و دوس دارن بيان خوش بگذره #kiss #kiss


  58. Yadete chand sale pish raftim pizza khorune weblogi? Man afsanam. Yadet biyad ya na man hamishe behet sar mizanam. Modatiye umadam italiya. Net nadashtam be mahze conect shodan behet sar zadam. Mibusamet. Ta bad.
    ___________________________________________
    معلومه که یادم میاد
    ممنون که از خودت بهم خبر دادی
    هرجا هستی موفق باشی خانوم زیبا#kiss


  59. پونه در 09/01/03 گفت :

    چقدر اين حس برام آشناست.
    اميدوارم هر چه زودتر خوب خوب بشی #flower


  60. میترا در 09/01/03 گفت :

    همیشه برام این سوال بوده که چرا بدنت به دارو جواب نمیده و حالا که جواب نمیده تکلیفت چیه؟
    خودت میدونی پسر دخترخاله منم ام اس داره ولی هر وقت ازش میپرسم حالت چطوره میگه این دکترا میگن من مریضم خودم که حس نمیکنم. میدونم گاهی اوقات کورتن میزنه ولی انگار داروها بهش میسازن. خیلی از بیماریش نمیدونم چون حرفی نمیزنه.#sad
    ________________________________________
    بزرگترین شُکرش اینه که بدنش دارو ها رو پس نمیزنه
    که اگه اینطور بود می افتاد به بدبختی که من سالهاست دارم می کشم
    بدنم هم قبول نداره یه چیش هست و باید دارو مصرف کنه#grin


  61. ک.ک در 09/01/03 گفت :

    تنها کاری که از دست من برای شما بر مياد دعاست که دريغ نخواهم کرد.


  62. گیله دختر در 09/01/03 گفت :

    خوب باشی ویولت جونم و جای من رو حسابی تو کنسرت خالی کن . احتمالا تو ماه آینده میرم کنسرت ابی…اونجا هم اگه خ.استی من جای تو رو خالی میکنم #winking بوس
    __________________________________
    آره حتما
    بووس بووس


  63. مهديه در 09/01/03 گفت :

    سلام ويولت عزيز.
    يه زحمت براتون دارم گيلاسی گم شده . شما ميتونين کمک کنين؟ خوشحال ميشم.


  64. سلام ويولت عزيزم#flower
    اميدوارم منو ببخشيد که تو اين مدت بهت سر نزدم #sad گرفتار بودم حقيقتشم انگار ي خيلی خيلی دلم برات تنگ شده بود#flower


  65. ندا در 09/01/03 گفت :

    ويلی عزيزم هميشه با نوشته هات اميد ميگيرم عزيزم ميشه با نسيم حرف بزنی نوشته های قبل نسيمو ميخونم ميبينم تو قبلا خيلی باهاش دوست بودی اما حالا …. کمکش کن ويلی جونم