مرد که گريه نمی کنه

نميدونم اين تو زمره خوبي هاي وبلاگ قرار بدم يا بديهاش که ديگه به راحتي نمي توني خودت باشي با تمام حس و حالهايي که شکننده ات مي کنه.
سالهاي اول وبلاگ نويسي وقتي هنوز به اين اندازه هم بازديد کننده نداشتم – يه تعداد محدودي شايد در حد 500 يا 600 نفر- روزي که از سرکار اومدم بيرون، تو خيابون جردن با ترافيک معروف و مشهورش، بايد چند قدمي ميرفتم بالاتر تا سوار ماشين برادرم بشم که اومده بود دنبالم. نمي دونم يهو چي شد که سرم گيج رفت و وسط خيابون جلوي يه 206 پخش زمين شدم و تنها شانسي که آوردم بخاطر ترافيک ماشينها تقريبا تو حالت ايست بودن. خانمي که کنار خيابون ايستاده بود دويد سمتم و کمک کرد از زمين بلندشم… تو اون لحظه زدم زير گريه، بارها گفتم اين زمين خوردنهاي بي موقع براي من معنا و مفهوم ديگه ايي صرف نظر از معنايي که براي توي نوعي داره دربرداره… يادمه اون لحظه که زار ميزدم همش با خودم فکر مي کردم الان اگه يکي از خوانندگان وبلاگ من و ببينه با خودش چي مي گي؟ اين همون ويولت قوي و صبوره که حالا از سر غم و استيصال داره گريه مي کنه؟ و سعي کردم خودم رو جمع و جور کنم و ديگه ادامه ندم هرچند براي دل خودم باشه.
الانم وقتي بهم مي ريزم و زمانهايي پيش مياد که واقعا مي برم مي بينم که اجازه ندارم زمان زيادي تو اين حالت گير کنم چون ناخواسته يا شايدم خود خواسته( اين مورد دوم رو شک دارم) شدم منبع اميد خيلي ها کساني که وقتي به اوج نا اميدي ميرسن يه نگاهي به من و روزمره گي هام ميندازن و نفس راحتي مي کشن و ميگن خوبه! ويلي هنوز هست با همه سختي هاي زندگيش، پس منم مي تونم … ادامه ميدم.
البته که همه چيز هم تا اين حد مثبت نيست و هستند آدمهاي بخيل و حسودي که از هيچ تلاشي براي ناراحت کردن تو فروگذار نيستند آدمهايي که دوگوله هاي فاسدشون حتي در اين حد هم کار نمي کنه که متوجه بشن اين همه کامنت محبت آميز و به زعم اونها قربون و صدقه صرف مخصوص شخص من نيست اينها بيانگر شعفي ه که اون آدم از اميد به ادامه راه زندگيش گرفته و اينو در غالب يه هورا گنده به سمت من پرتاب ميکنه بنا به همون قانون عمل و عکس العمل.
از ناديده ها که توقعي نيست ولي يه آدم بيشعوري هم اين وسط پيدا ميشه که با وجوديکه من رو هم ديده اينقدر مرام و معرفت نداره که لااقل حرمت يه دونه بلالي که باهم خورديم رو نگه داره و دهن گشادش رو باز ميکنه و هرچي که لايق خود دستمال يزدي به دستشه بار من ميکنه و اينقدر نمي تونه تميز بده که لااقل خوانندگان من احتياجي تو عالم واقع به من ندارن که بخوان تملقم رو بگن و يا دستمال يزدي برام پهن کنن چيزي که تو رفتار و زندگي عادي اين آدم گل درشت رفتارشه و تهوع … رفتارهايي از اين دست زياد ناراحتم نمي کنه چون جز نشون دادن مرام و مسلک و سطح تربيت اين اينگونه آدمها چيز ديگه اي نيست و دهن به دهن گذاشتن جز پايين آوردن کلاس خودت هيچ نفع ديگه ايي نداره.
در ادامه ايميلي ه که ماها پيش بعد نوشتن پست ” ليسيدن زخمها” و بعدترش “تب زده از کورتن” دريافت کردم و تحت تاثير قرارم داد… به شدت براي اين خانم، نوشته هاش و وبلاگش احترام قايلم و ارزش دريافت ايميل از چنين خانم محترمي برام دنيايي ارزش داره و باعث مباهاتمه.
پ.ن: با اين نوشته بلند بالا خوراک دو روز تامين شد ديگه؟

گروه ابجیز-مرد که گریه نمی کنه
لينک دانلود


ويولت عزيز سلام
هر چند وقت يك بار وبلاگت رو مي‌خونم و امشب يكي از اون شبها بود. اول تازه ترين پستت رو خوندم و جوابهايي رو كه به‌كامنتها داده بودي توجهم رو جلب كرد و اون آهنگه و از همه بيشتر پست خودت. براي اولين بار بود كه من ديده بودم تو از احساسات اين مدلي زنونه هم صحبت كني. و براي همين برام جالب بود كه در عين حال كه واضح نوشتي ولي چقدر تميز بيان كرده بودي.
اما براي اين نيست كه بهت ايميل مي‌زنم. در واقع يك پست ديگه ات به‌نام ليسيدن زخمها رو خوندم .. مي‌دوني .. خيلي حرف توي اون چند تا خط نوشته ات بود. هميشه هر وقت سراغ وبلاگت مي اومدم با خودم مي‌گفتم اين زن چقدر مي‌تونه قوي باشه؟ و واقعا هيچ وقت نتونستم فكر كنم در موقعيت تو آيا يك لحظه با قدرت تو مي‌تونستم با دنيا مواجه بشم؟ سال 86 هم كه درباره اون تزريق سلول ها هم نوشته بودي همين فكر رو كردم كه يك نفر چطور مي تونه اين طوري زندگي رو سر انگشتاش بچرخونه..؟
امشب كه پستت رو خوندم، انگار اون ادمي كه ته دلت هميشه يك گوشه اي خونه كرده بود و تو ، اين زن قوي كه سعي مي‌كنه زندگي رو سر انگشتاش بچرخونه، اونو قايم كرده بودي، حداقل در نوشته هايي كه من تا حالا ازت خوندم، اومده بيرون و تو بهش اجازه داده بودي براي يه بار هم كه شده اون حرف بزنه..خوب اين از طرفي مي شه گفت يك واكنش كاملن طبيعي از هركسي مي‌تونه باشه.. من كه خودم سالي سيصد و شصت روز اون آدم قايم شده رو مي كشم بيرون تا حرف بزنه و پنج روز هم شايد به عنوان يك زن قوي قايمش كنم.. اما .. يه چيزي مي‌خوام بهت بگم.. فقط به عنوان خواننده و برداشتي كه ازت دارم..
تو در ميون اين چهار هزار يا پنج هزار آدمي كه مي يان و مي‌خوننت ، يك اسطوره اي.. اونها تو رو مي‌خونن چون دوست دارن اين اسطوره هميشه همين زن قوي باشه.. زن قويي كه نمي‌زاره كسي اشكش رو ببينه.. زن قويي كه بلده زندگي رو به بازي بگيره .. زندگي و رنج هاش رو.. و از اونها چيزي رو بسازه كه خودش دلش مي‌خواد نه چيزي رو كه بقيه مي‌بينن. زني كه اجازه نمي‌ده زندگي و آدمهاش حس ترحم رو نشون بدن .. خواننده هاي تو ، مي يان و چيزي رو كه ندارن در تو جستجو مي‌كنن و ازت قدرت مي‌گيرن. مثل وقتي كه آدم مي شينه و سرگذشت انسان‌هاي بزرگ رو مي‌خونه تا ببينه كه مي شه يه جوري با سختي ها مبارزه كرد .. و ممكنه هيچ وقت از اونها ياد نگيره چطوري ، حتي اگه روش اين مبارزه رو توي خاطراتشون گفته باشن، ياد نمي گيره چون بزرگ بودن در ذات كسي بايد باشه .. اما با وجود اينكه ياد نمي گيرن مي خونن چون يه چيز بزرگ بهشون مي‌بخشي و اون اميد و انر‍ژي مثبته . اونها با انرژي تو به زندگي نگاه مي كنن. يكي از اونها هم منم. براي من هميشه آدم بزرگي هستي و وبلاگت رو به خيلي ها معرفي كردم كه بيماريهايي مثل ام اس يا قطع نخاع داشتن. كساني كه فكر كردن زندگي رو باختن و ديگه چيزي براي فردا ندارن.. به اونها گفتم كه ببينين زني هست در عالم واقعيت كه با يك بيماري بزرگ، بلده بزرگ زندگي كنه..
برات از ته ته دلم ارزوي سلامتي دارم.. تو اون قدر اميد داري كه اين اميد رو به من هم داده اي و من مطمئنم به زودي علم پزشكي راهي براي درمان ام اس پيدا مي كنه و خوب مي شي..
اميدوارم يه روز ببينمت ..
هميشه شجاع و بزرگ و قدرتمند باشي .. هميشه بخندي حتي اگر شبهايي هست كه در خلوتت گريه مي كني .. اميدوارم هيچ كسي هيچ روزي اشك زن بزرگي مثل تو رو نبينه..
دوستت دارم و ستايشت مي كنم.

فروغ وبلاگي


نظرات شما


  1. Leon در 09/16/02 گفت :

    Sad but true.


  2. شب‌گير در 09/16/02 گفت :

    سلام خانم ويولت
    بنده رفتم توی فيس بوک و عکسم رو عوض کردم…
    اين عکس مربوط به لحظاتی پس از پايين آمدن فک بنده به دست حضرتعاليه می‌باشد!!!
    باشد که آينه‌ی عبرتی برای دوستان حاضر و آيندگان بشود


  3. علی.... در 09/16/02 گفت :

    سمانه جان مرسی از پاسخت…..ويلی چرا داد ميزنی من که ادرس وبلاگمو گذاشته بودم…..#sad


  4. مه در 09/16/02 گفت :

    منم از شماها بالاخره ياد گرفتم… بعد سالها وبلاگ زدم… تا حالا فقط می خوندم… حالا منم می خوام حرف بزنم…. البته من به اندازه تو خوب نمی نويسم…http://xenon777.blogfa.com/


  5. آيلار در 09/16/02 گفت :

    #heart دوستت دارم


  6. papr در 09/16/02 گفت :

    درود علیکم
    خوبی
    خدا را سپاس که خوبی
    خانم ویولت یا ویولت خانم
    خانمش را اول میگم
    که بعدا بتوانم ویولت خالی صدات کنم
    که دوباره نگویی این پسره چه بی ادبه
    هر چند زمانی که تو خانمی
    بسیار هم خانم هستی
    و همه میدانند که خانم هستی
    دیگر چه احتیاجیه
    که من تو را خانم صدا کنم . . . والله


  7. papr در 09/16/02 گفت :

    بریم سر اصل مطلب
    چرا ویولت نمیاد
    تالار گفتمان . . . بنویسه
    این گزینه ها را جواب بده لطفا که چرا
    ویولت نمیاد تالار گفتمان
    1 – ویولت وقت نداره
    2 – ویولت دوست نداره
    3 – پپر به تو چه مگه فضولی


  8. papr در 09/16/02 گفت :

    من با این قصد آمدم اینجا
    که اصرار کنم و تو را هوایی کنم
    که بیای تالار گفتمان
    اصرار من هم بخاطر این نیست که
    ویولت دختره و من پسر
    و من دارم سعی می کنم . . .
    دلربایی کنم
    نه . . . نه . . . نه
    چون اولا . . . من قدم 150 . . .
    حالا یه ذره بیشتر یا یه ذره کمتر
    و دوما . . . من خودم یار داشته
    باشم . . . شاید
    اصرار من بخاطر اینه که
    اولا . . . من ویلوت را
    از خانواده بزرگ اسپشیال میدانم
    دوما ، من دارم تلاش می کنم
    تا نوید را راضی کنم
    انجمن اسپشیالی ها را هم راه بنداره
    سوما ، قلم ویلوت را دوست میدارم


  9. papr در 09/16/02 گفت :

    و برای اینکه بیشتر هواییت کنم
    تا بیای تالار گفتمان
    میدونی . . . تو تالار فکر می کنند
    من با تو آشنا هستم
    چرا این فکر را می کنند . . .
    دقیقا نمیدونم
    ولی فکر می کنم زمانی که تو
    با بی بی سی مصاحبه کردی
    نوید یه تاپیک درست کرد به اسم
    معرفی سايت اسپيشيال در تلوزيون
    BBC فارسی
    که من اونجا از اعضاء خواستم
    در وبلاگت به توهم شاد باش بگویند
    چون تو یک اسپشیالی هستی
    و افتخار تو افتخار ما هم هست
    این یکییش بود


  10. papr در 09/16/02 گفت :

    و دیگری
    ببینم
    تو همچین نوشته ای داری ؟
    کنیزک حلقه به گوش . . . بخر . . . بخور . . . بشور . . . بپوش . . .
    اگر میخوای . . . کفن باید بندازی روش
    چون زمانی که من این را نوشتم
    فکر کردن تو به من یاد دادی
    چقدر من حرف زدم . . . نه
    بلند شو بیا دیگه . . . لطفا
    مواظب خودت باش
    شب روزت خوش
    و فعلا بدرود علیکم


  11. نیکو در 09/16/02 گفت :

    می دونی چرا این صفحه بنفش اولین صفحه ایه که هر روز -تو مدت این 4 سال و نیمی که خواننده اشم- بازش می کنم؟ چون کسی اون جا هست که با وجود مشکلات ایستاده؟ نه! چون اونم یه زنه؟ بازم نه! چون مثل واقعیته، گاهی خوبه، گاهی بد، گاه عصبانی و گاه خوشحال، و گاهی هم غمناک. به نظر من مهم نیست که اسوه مقاومت باشی یا هر برچسب دیگه ای از همین دست. چیزی که این همه آدم رو هر روز اینجا میاره همین واقعی بودنه تو و نوشته هاته. و بدون این طور نوشتن شجاعت می خواد و تو به وفور داریش. بنابراین ویلی جون مهم نیست که حالا یکی دیگه چی می گه که ال و بل!


  12. هانيل در 09/16/02 گفت :

    الان تازه پست به سختی پنير رو خوندم بيشتر از هرزمان ديگه ای که با خودم فکر ميکنم مشکلاتتو حس ميکنم اون حس گندو درک کردم بابا چند وقتی ميشه که کمر درد داره چيزی حدود دو ماه و بالاخره بعد از گرفتن ام آر ای مشخص شد برخلاف اينکه تاحالا فکر ميکرده سياتيک شه که درد ميکنه ديسک کمر داره و از ديروز که متوجه اين شده نظرش اينه که درد کمرش از زمانی شروع شده که اوايل تصادف ويلچر منو بلند ميکرده چيزی حدود دوسال و نيم پيش
    وقتی حرفاشو شنيدم فقط بغض راه گلومو بست همين هيچی نگفتم و از اتاقش اومدم بيرون حالا هر لحظه که ميبينم درد داره و ناله ميکنه وجدانم فشرده ميشه خيلی حسه مزخرفيه خيلی


  13. تـــرانه در 09/16/02 گفت :

    ويلی جون من از اون عکس بالا سمت راست خيلی خوشم می اومد اما هيچ فکر نمی کردم عکس دستای خودت و اميد باشه ! الان که کشف کردم ( خسته نباشم) چه ذوقی از خود نشون ميدم #blush
    پ.ن. با خوندن اين پست متوجه شدم #eyelash
    http://violet.special.ir/archives/2008/01/thank_u_all.html


  14. افسون در 09/16/02 گفت :

    عزيزم خودت باش هر وقت هم لازم بود گريه کن تا سبک بشی.
    بيخيال بقيه ويلی جان.
    خيلی خيلی دوست دارم
    چه گريه کنی چه نکنی از نظر من هم قوی هستی هم با روحيه.
    #kiss #heart


  15. تـــرانه در 09/16/02 گفت :

    عزيزم يه چی ديگه يادم رفت ؛ اگه بری تو آرشيو و اولين ماه ِ سال ۲۰۰۸ رو ببينی تو ليست يه پستی هست به اسمِ « تزريق انجام شد» آدرس اين با پست «هنگام ترزيق» انگاری يکي هستن چون پست اولی و نمی شه خوند روش کلیک می کنی میره تو پست « هنگام تزریق»
    http://violet.special.ir/archives/2008/01/injection.html
    نمی دونم اما اگه کسی غیر من هم اشاره کرده و تکراری شده عذر می خوام.#smug


  16. کتی در 09/16/02 گفت :

    اولش فکر کردم داری منو ميگی#worried يه نظرت چند نفر مثه تواند؟تو فقط نويسنده ی وبلاگ نيستي تو داری نوشته ها تو در طول زمان٬اثرش بر خواننده های پر شمارت٬افکارشون٬کامنتهای مختلف(با هزار منظور و سوتفاهم احتمالی) و همچنين وضعييت خودت که به مراتب پيچيده تر است مديريت ميکنی و مشخص شده که تواناييشو داری.چند تا بلاگر توانستند؟
    بايد ببينی واسه ترانه عليدوستی چی مينويسن#surprise
    يه وبااگ ديگه؟؟؟؟؟#nottalking اينجارو ميخوای به مرکز انرژی درمانی تبديل کنی اصل مطلبو به جا ديگه بگی؟خيانت به خواننده!(تند شد یه کم)


  17. ايمان در 09/16/02 گفت :

    (((((((((((ببخشيد .. امروز تو خونه مثل دیوونه ها بودم با همه دعوا کردم …ديدم مال اینه که امروز کامنت ندادم ….(کامنت رو نزاری ها)
    راستی يه سری به وبلاگ ما بزنی بد نیست…..لولو نمیخوره بیننده هارو…اگه به روحیت حرفای سیاسی سازگار نیست از بخش های دیکه دیدن کن……


  18. مجتبی در 09/16/02 گفت :

    فکر می کنی اگه ننويسی ما کم مياريم ويلی خانم؟! نه خيرم! دوباره همينو می خونيم دوباره هم واسش نظر می ديم! مثل همين الان:
    من به عنوان يک مرد نه چندان مرد می گم: من گريه می کنم هر جا که فکر کنم واسه گريه کردن مناسبه سريع از فرصت سو استفاده می کنم و می زنم زير گريه! ممکنه ساعت ۱۲.۵ شب تو بلوار کشاورز باشه يا ساعت ۶ صبح بعد از بيدار شدن!اصلا حالا که اینطور شد: مردی که گريه نکنه اصلا مرد نيست!
    *منظور از مرد جنسيت نيست! منظور آدمه!


  19. کتی در 09/16/02 گفت :

    هر کسی از ذم خود شد يار من
    تو از کجا ميدونی اونی که مياد ميخونه و کامنت ميذاره چه کسيه؟چه حالی داره؟شايد ادم پيچيده ايه که برداشت خودشو داره شايدم مشکلات پيچيده ای داره.تو از حس حال درونيت مينويسی خيلی هام که ميان بخونن با يه حس خاص٬سخت٬لعنتی. ميان به دنبال نيازشون.نياز به همه ی دنيای قشنگ قوي ای که همچنان ادامه ميده .چرا ديگران بايد درک کنن؟اونا چه روزهايی داشتن؟اون خانوم چه ميفهمه؟البته افتخار نيست خانوم ويولت اين حس مزخرفی که ما داريم از همه ی لحظه های سخت طول عمرمون و اين درک.خيلی وقتها ميام فکر ميکنم اگه ويولت اينجا بود بغلش ميکردمو های های گريه ميکردم ولی بعد يه شوحی ميکنمو ميرم…مثه هميشه .شايد زندگی برای بعضيها يه تراژدی که به چشم ميبيننو حودشون بازيگرهای اصليشن.کی ميدونه ويولت؟کی ميدونه
    _____________________________________________
    راست می گی خیلی موقعها فکر می کنم یه کامنت گذار دری وری الان تو چه حسیه که چنین مزخرفی رو نوشته؟
    ولی بعد فکر می کنم اگه اون یه لحظه به من و حس بدی که نوشته اش بهم میده فکر نکرده! چه دلیلی داره من ملاحظه اش رو بکنم؟


  20. پریناز در 09/16/02 گفت :

    یه روز که هیچی نمی نویسی بس که دلم برات تنگ میشه رو می آرم به آرشیوت#grin


  21. هستی در 09/16/02 گفت :

    سلام ویولت جان . حتما با این همه کامنت گذار منو که گاهی می کامنتم به یاد نمیاری . در هر صورت این موقع شب برای گفتن سلام امدم و البته پستت رو هم خوندم . چه خوبه که همه چیز رو با هم می بینی و با یک اخم یا حرفی که دل رو به درد میاره بقیه ی حرفها و ابراز علاقه ها رو ندید نمیگیری . #flower #flower


  22. پ در 09/16/02 گفت :

    برندهای


  23. ava در 09/16/02 گفت :

    #heart #kiss


  24. emma در 09/17/02 گفت :

    ashk neshaneye zaff nist so age kasi ham ashketo bebine mohem nist, ashk yani hanozam jan daram va ahamiat midam! hamin… at least that is what I am thinking!


  25. در هر حالتی من يه احترام خاصی برات قائلم …………
    من به يه روز خوب اميدوارم ….
    #flower


  26. ژول در 09/17/02 گفت :

    خانم کتی در کامنت ۱۱۹ يه اشتباه کوچيک داشتن:
    هر کسی از ظن خود شد يار من


  27. نرگس بانو در 09/17/02 گفت :

    سلام ويلي.
    خوبي؟
    ممنون از وبلاگ زيبايي كه داري
    و تلاش بي دريغت
    #flower
    دوستت دارم
    من نرگس بانو ا هستم
    ام اس من از نوع پيشرونده ست
    راستي من يه نيني 2 سال و نيمه دارم
    بياي تو وبلاگم عكسش رو ميبيني
    اسمش مهدي ي
    همسرم تركم كرده
    خيلي تنهام
    همين الان با وبلاگت آشنا شدم. محشري
    محشر
    دلخوشي من
    ممنون
    بابت همه چي#heart


  28. گوشماهی در 09/17/02 گفت :

    سلام ويولت جون… خوبی؟ اميدوارم که حال خودت و مامانتون بهتر شده باشه. امشب تولد بدختر دوستم بود… اسم دخترش رو گذاشته ويولت…چقدر اين دختر نازه…هروقت يکی صداش ميکنه فورا ياد شما می افتم…و آرزو ميکنم اون هم زنی مثل شما بشه… به ظاهر زن اما در باطن مردتر از هر مردی… در برابر زندگی. اومدم که فقط واست کيک تولدش رو بزارم که به اسم ويولت بود خيلی قشنگ بود حيفم اومد شما نبينی…اينم آدرسش…
    http://raharash.persiangig.com/n706444201_2119489_3292.jpg


  29. سلام يادم رفت اين سلام امضا من شده حالا اگر يکی ديگه با يکشماره ديگه به کسی اس ام اس بدهو به دليل سلام بالاش من ای س ام اس دهنده بودم. ما که باهم بلال نخورديم پست را امروز خواندم من بعد از فضيه متارکه واين خرفها زود به تيجير قبام بر می خوره/ بهر حال من قصد ناراحت کردنت را نداشتم. دو گوله هام هم بد کار نمی کنه اهل دستمال يزدی هم نيستم . ولی همه چيز را به خودم می گيرم. هر چی بنويسم در دلم جز عشق نيست. در دلم عشق است وگرفتارم اگر کينه بود لابد از موهام توميدان فدس چون نزديکتر است آويزانم کرده بودند.این یکی می گه بنویس شوخی بود پاکش کن.
    فکر می کنی موهامو اینجوری کنم خوشش بیاد ؟ می خوام نیاد . به درک. منو داری که بانصف ابروی سوخته تو این مراسم!!!هرچی مداد ریمل تا توی موقت می کشم در دقیقه پاکه.!!!!! #blush


  30. سمانه م. در 09/17/02 گفت :

    خوب توی دو روز خواندم!


  31. رودابه در 09/17/02 گفت :

    خانم ویولت عزیز سلام
    امشب شما شب عجیبی را برایم ساختید. خسته و ناراحت از تمام جفا و بلایی که روزگار به سرم آروده به وب گردی افتاده بودم که به شما برخوردم. جالب اینجاست که خواندن بلاگ شما باعث شد ساعتها گریه کنم نه برای شما و بلکه شما باعث شدید بغضی که ماههاست در گلویم مانده است آزاد شود. ومن هم فکر کنم از رنجی که قرار است از این پس تا پایان زندگیم با آن دست به گریبان بمانم بنویسمو شاید آرامتر شوم.
    به شما تبریک می گویم. شما باعث افتخار هستید.
    پاهایتان در آسمان و در قلب شکسته ما قدم می زند. این زمین فانیست


  32. نرگس در 09/17/02 گفت :

    سلام راستش من هم وقتی نوشته های تورا می خونم هميشه واسه اينه که چيزی توش پيدا کنم و به خودم اميدواری بدم و مشکلاتم را اونقدر بزرگ نبينم و هميشه علاوه بر خبر سلامتی شما دنبال انرژی هستم که از نوشته هات می گيرم و هر روز به وبلاگت سر ميزنم گاهی روزی چند بار موفق و پيروز باشی در همه عرصه های زندگی.#smile


  33. گلی در 09/17/02 گفت :

    سلام
    ويولت نازنين#heart


  34. آزی در 09/17/02 گفت :

    فروغ راست ميگه . منم به حرفهاش اعتقاد دارم


  35. عليرضا در 09/17/02 گفت :

    خوشحالم که با شما بلال نخوردم #grin


  36. عليرضا در 09/17/02 گفت :

    (گاهی وقتها اینقدر از همه طرف بهت تکیه می کنند که از هیچ طرفی نمی تونی خم شی )
    فرناز چه جمله قشنگی نوشته #applause


  37. مرمر در 09/17/02 گفت :

    هميشه يه چيزی برام تو دنيای مجازی عجيب بوده و اون اينه که اينجا هم حسادت وجود داره. اينجا هم آدمهايی هستن که عليرغم اين که نمی شناسنت به ميزان ويزيتورهات و کامنتهايی که برات گذاشته می شه حسادت می کنن. از اينکه چهار تا آدم بيان و چهار تا حرف خوب بهت بزنن احساس منفجر شدن بهشون دست می ده. پس بزار اين آدمها تو پيله کوچيک تنهايی خودشون بمونن.


  38. nazmehr در 09/17/02 گفت :

    ويلی جون شکر خدا تو که خودت بلدی هرچی که ناراحتت می کنه فقط حذفش کن
    هر کامنتی که ناراحتت می کنه و نشانگر سطح شعور نداشته نويسنده اونه رو قبل از اونکه در ذهنت حک بشه هم از بلاگ و هم از ذهنت حذف کن
    عزيزم تا اونجايی که می دونم تو اين سالها کم نداشتی از اين کامنت های شيک که نويسنده اون فقط جهت ابراز وجود نداشتش برات گذاشته
    پس يه گور بابا بگو بهش و ختمش کن
    خودتم می دونی که برای همه ما عزيزی#heart


  39. Hamed az Chicago در 09/17/02 گفت :

    Salam doste man , fekr konam in video ro ke ferestadam nadidi vaela motmaenam be baghiye ham moarefi mikardi lotfan bebin , say mikonam 2 ta file bezaram ham az youtube ham 1 site dige omidvaram movafagh be didaneshon beshi kheili girast , we love you #heart
    http://www.iranamerica.com/forum/showthread.php?p=12008#post12008
    http://www.youtube.com/watch?v=gqantZJ6WwM&eurl=http://www.iranamerica.com/forum/showthread.php?p=12008


  40. #applause