مخزن فشار

اولين نوشته نا متعارفي که تو اين چند وقت اخير و بعد رونمايي هاي متعدد توي اين وبلاگ فرستادم رو اير، نوشته “گفتگوي بي حاصل” بود که مي دونستم با پيشينه ايي که از شخصيت حقيقي ام ميدونيد خيلي ها ربطش ميدن به وجود اميد صرف نظر از چيزي که نوشته شده و بجاي اينکه نوشته نقد شه، تلاش بر نقد نويسنده و حالات و تاثيراتي که از زندگي حقيقيش گرفته شده ميشه.
چند ماهي ميشد که متن رو نوشته بودم ولي دو به شک بودم براي پابليش کردنش و فکر مي کردم وبلاگ کشش اينطور نوشته ها رو نداره بخصوص که حريم شخصي خيلي عيان نشانه رفته بود … دلم رو زدم به دريا و پابليش شد و خدايي بازخورد خيلي خوبي داشت و يکدونه نظر و کامنت دري وري هم براش ثبت نشد. فهميدم وبلاگ کششش رو داره پس يک کم شعله زيرديگ بخار رو زيادتر کردم ببينم به نقطه انفجار ميرسه يا نه؟
سياستم عوض شده هم عکس از خودم ميذارم و هم تو گردهمايي هاي عمومي شرکت مي کنم بخاطر اينکه “شنيدن کي بود مانند ديدن؟” اين همه ميگم من الم و بلم و با يه تيکه گوشت فرقهاي آنچناني ندارم پس اگه جرات مي کنم و يه عاشقانه آرام رو به تصوير مي کشم دليل بر اين نيست که خودم کننده کارم!!!…کسي که خوب تصوير مي کنه تضميني براي خوب عمل کردن هم به جايي نسپرده … مي نويسم چون دوست دارم تابوهايي که نبايد وجود داشته باشه ولي داره رو با علم و احترام بشکنم … مي نويسم تا ثابت کنم ذهن و روح سواي عملکرد جسم ه.مي نويسم تا ياد بگيرم و ياد بگيري که نوشته رو بخونيم و تفسير کنيم نه نويسنده و زندگي حقيقي و شخصي اون رو.
ميگيد جواب کامنتها رو در حد انهدام دادم!!! و در کمال خونسردي فک خوابوندم!. هنوزم چنين اعتقادي ندارم و فکر مي کنم جوابها کاملا بجا داده شده که اگه اينکار رو نمي کردم کامنتها به بيراهه ميرفت و در حد پرسش وپاسخ پس اميد کجا بود؟؟ باقي مي موند… قبول کنيد که نوشتن براي وبلاگ يک طرف قضيه ست و مديريت کردن اين همه بازديد کننده طرف ديگه.
تو جامعه ايي که همه الکي قربون صدقه همديگه ميرن درحاليکه طناب دارت رو تو ذهنشون مي بافن! جواب دادنهاي بي تعارف من به افراد تعبير ميشه به انهدام و فک خوابوندن… در حاليکه اين عين حقيقت ه بدور از تعارفات الکي و ساده لوحانه.


نظرات شما


  1. کورال در 09/20/01 گفت :

    وقتی مطلب قبلی رو خوندم ثانیه ای هم فکر نکردم که منظور نظر خودت هستی یا نه… به نظرم حس های زیبایی اومد که به تصویر کشیده شده بود و پر از انرژی مثبت بود.مرسی.


  2. گيتی در 09/20/01 گفت :

    اتفاقا از اون متن ها بود که دلم می خواست يه عالمه حرف در جواب نوشته ات تو بخش کامنت ها بنويسم اما نمی دونم چرا صفحه کامنتات رو ساعت ها باز نگه می داشتم بدون اينکه بتونم يه جمله از چیزايی رو که دوست داشتم برات بنويسم… #smile


  3. مهسا در 09/20/01 گفت :

    ما عادت کرديم بدون اينکه بهمون اجازه داده بشه قضاوت کنيم
    يه چيز ديگه هم که به ذهنم ميرسه به خاطر اين قضاوت عجولانه اينه که تو قبلا چندين پست عاشقانه در مورد خودت نوشتی و اين پست ها پيشينه ی ذهنی ايجاد کردن برای بچه ها
    مثلا همون پست کنار دريا با هومان .
    اميدوارم همچنان خوب باشی #kiss


  4. سيما در 09/20/01 گفت :

    حسرت را در وب من اگر بخونی؟


  5. عاشق در 09/20/01 گفت :

    #flower


  6. نپتون در 09/20/01 گفت :

    مواظب باشید استیضاح نشید
    #winking
    وبعد به اين جمله اعتراض دارم((هم عکس از خودم ميذارم))#nottalking فقط دو پست قبل رو به شما ياد آوری ميکنم#worried


  7. رابعه در 09/20/01 گفت :

    کاملا موافقم باهات#eyelash


  8. اصلا راجع به امید هم باشه به کسی‌ چه؟ هر کی‌ دوست داره بیات بخونه، هر کی‌ دوست نداره نخونه


  9. عاشق در 09/20/01 گفت :

    هرچی حقیقت بود رو تو این پستت آوردی #heart
    ولی قبول کن که بعضی ها مثل من هنوز جنبه ی خوندن پستهای اینچنینی رو بدون اینکه توهماتی در ذهنشون پدید بیاد و یه عالمه علامت سوال تو ذهنشون نقش نبنده که آی،چی شد،چه قشنگ، تو هم بله ، …. ، و از این چرت و پرت ها رو نداریم #smile
    ولی گذشته از این حرفها خیلی خوشحالم که بدون توجه به اینکه تو شناخته شده ای ،مینویسی #smile
    #heart


  10. عاشق در 09/20/01 گفت :

    یکی من رو جمع کنه از پای این سیستم #grin
    من ساعت ۴ امتحان دارم #grin
    من رفتم
    یا حق #flower


  11. باديس در 09/20/01 گفت :

    چه خوب کردی این توضیح کوچولو رو دادی. البته من این چندمین باره که دارم تو وبلاگهای مختلف اینجور توضیح واضحات رو می بینم که اینا صرفا نوشته هست و نه یقینا روزنوشت و شرح حقایق زندگی نویسنده وبلاگ، اما باز نمی دونم چرا انقدر زیاد پیش میاد که ساده لوحانه تصور میشه که نویسنده داره شرح ما وقع کارهایی که تو واقعیت کرده رو اینجا میاره و توضیح میده. البته ویولت شایدم یه کمیش به نوع وبلاگ نویسیت برگرده که روزمرگیهات رو اینجا زیاد مینویسی. یعنی واقعیت زندگیت رو خیلی میشه که بیای اینجا و توضیح بدی و تفصیل کنیش. واسه همینه که بعضی ها خیلی بیشتر ممکنه دنبال واقعیت فیزیکی توی نوشته هات بگردن و نه حس ذهنی و تخیلیت.#flower


  12. Marjan در 09/20/01 گفت :

    ویلی جان خوب
    نوشته هات روز به روز بالغ تر میشوند و قلمت توانا تر و دلنشین تر، من که توانایی اش رو ندارم . پس تبریک و تشویق میکنمت که ادامه بدی و سبک خودت را به همه معرفی کنی#heart


  13. اصلان در 09/20/01 گفت :

    اه … چه عجب اينجا برای من باز شد. ذله ام کرد ديروز و پريروز
    و اما پست امروز :
    ويولت جان ، مديريت اينجا حرف نداره و دليلش هم حجم چشمگير آمار اين وبلاگه . به نوعی وبلاگت برنامه ۹۰ فضای مجازی محسوب ميشه #winking فردوسی پور هم اگر ميخواست مثل بقيه تهيه کننده ها ، خودسانسوری و رودرواسی داشته باشه ، برنامه اش هرگز به اين محبوبيت نميرسيد.
    ولی
    يک نصيحت از برادر کوچکترت قبول کن : همیشه صلابت و اقتدار و مهربانی رو با هم ترکيب کن حتی در مقابل عوضی ها ، چه رسد به دوستان
    شايد بگی اين کار رو ميکنی که در اينصورت من فقط تاييدش کردم و شايد بگی که گاهی از دستت در ميره که در اينصورت فکر ميکنم يادآوری اش بد نباشه.
    درشتی و نرمی به هم در به است / چو رگزن که جراح و مرهم نه است. #flower #flower #flower #flower
    _____________________
    با حرفت موافقم و سعی می کنم همیشه مدنظرم باشه


  14. شادی پريم در 09/20/01 گفت :

    ببخش هم تو هم اون شادی قبلی اصلن حواسم بهش نبود واسه همين يه پريم به اسمم اضافه کردم تا قاطی پاطی نشيم. راستش من حال قربون صدقه رفتنو ندارم ولی به نظرم جوابات تقريبن منطقيه.


  15. شادی پريم در 09/20/01 گفت :

    ببخش هم تو هم اون شادی قبلی اصلن حواسم بهش نبود واسه همين يه پريم به اسمم اضافه کردم تا قاطی پاطی نشيم. راستش من حال قربون صدقه رفتنو ندارم ولی به نظرم جوابات تقريبن منطقيه.


  16. کسرا در 09/20/01 گفت :

    و براستي كه اين دنيا پر از صداي مردمي است كه همچنان كه تو را ميبوسند در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند.


  17. پریناز در 09/20/01 گفت :

    سیاستی رو که دوباره پیش گرفتی ادامه بده! چون هممون می فهمیم و می دونیم چقدر احساساتت پاک و دور از هر نوع غباری به روشه!


  18. يلدا در 09/20/01 گفت :

    اين يه قانون درستيه که هر کس طرفدار داشته باشه به همون نسبت هم کسايی هيتن که ضدش شن..خب يه سری ها هستن که زياد چشک ندارن که محبوبيت ديگران رو ببينن..نمی دونم اين حرفم ربط داشت به اين موضوع يا نه..ولی اين حرفو خيلی وقته می خوام بزنم..از اون موقعی که قالبتو تازه عوض کرده بودی و يکی در مورد اون عکس بالا و اينا نظر داده بود….


  19. يلدا در 09/20/01 گفت :

    ولی نظر منم اينهکه جواب اين حور ادمها رو جوری بايد داد که به قول خودشون فکشون برسه زمين..
    به قول خودت مديريت وبلاگ يه چيز ديگه ست..
    که تو ازپسش خوب بر اومدی#kiss


  20. عاصی در 09/20/01 گفت :

    عزيز جون
    وبلاگ خودته
    هر جور دوست داری بنويس
    اسم هرکی رو دوست داری بيار
    هر مدل که دوست داری ….
    به کسی چه ربطی داره
    هر جور که بنويسی يا رفتار کنی يه چيزی ازش در ميارن
    بی خيال بقيه …
    مهم اينه ما با هات حال ميکنم و ازت انرژی می گيريم و هرکس که اينطوری نيست نياد بره هرجا راحته و حال ميکنه
    دوستتون دارم


  21. رهگذر در 09/20/01 گفت :

    چون شما شخصی می‌نویسی. چون این‌جا روزنوشته، دفتر خاطراته که عمومی شده. و هر چند شما تلاش می‌کنی رنگ و رویی اجتماعی به مسائل بدی، باز هم قضیه شخصیه.
    چرا خیلی‌ها میان بخوننش؟ دقیقا به خاطر همون شخصی و خصوصی بودنش. شما اگه نقد ادبی می‌نوشتی یا اجتماعی دیگه این قده طرفدار نداشت. چون عامه‌ی مردم نه ادیبن نه متخصص اجتماعی که بخوان دنبال این جور متن‌ها باشن و واسه همین هم هست که به قول شما خیلی وبلاگ‌ها که مطالبشون خیلی بهتره کمتر بازدید داره. چون وقتی یک نوشته تخصصی بشه مخاطب خاص می‌طلبه و مخاطب خاص تعدادش کمه.
    ولی روزنوشت و دل‌نوشت و دفتر خاطرات، یعنی که مخاطب عام میاد طرفش و مخاطب عام هم دوست داره بدونه امید کجا بوده و هنوز هست و یا نیست و یا…
    اصلا مخاطب عام برای همون امید و ماجراهای امید میاد. چه دلیل دیگه داره؟ من چرا هر از گاهی میام این‌جا؟ گاهی که از خوندن چیزهای مرتبط با علاقه‌مندی‌هام و رشته‌ام خسته می‌شم، دلم می خواد چهار کلمه حرف معمولی بخونم و ببینم تو زندگیِ یک آدم معمولی چه خبره، میام این‌جا.
    بعدش مخاطب عام دیگه درجه بندی داره. من نوعی میام نوشته ها رو می‌خونم و از حسشون لذت می‌برم، یکی دیگه میاد می‌خواد بدونه امید کو و کجا رفت.
    دفتر خاطرات رو عمومی کردن این جور مسائل رو هم داره. باید پذیرفت و نباید دلگیر شد.
    در مورد عکس هم بگم که این روزها دیگه همه خیلی راحت عکسشون رو توی اینترنت می‌ذارن، یک سر به یاهو سیصد و شصت یا فیس‌بوک که ایرانی‌ها خیلی دوست دارن بزنید، می‌بینید که دیگه عکس پابلیش کردن مثل قدیم‌ها یک تابو نیست. شما هم اگر خودتون حساسیتتون رو روی برخی مسائل این طوری بیارید پایین از جذابیتش و در نتیجه حرف‌های بی‌خود دور و برش کاسته می‌شه.
    این طوری خدای نکرده این جور برداشت می‌شه که شما داری جو می‌دی و خب یک عده هم این وسط جو می‌گیردشون دیگه!#grin
    همینا!
    _____________________
    فکر می کنم رو حرفهات
    الان تازه اومدم بخونم ببینم کامنتی جواب لازمه یا نه


  22. ثبت در 09/20/01 گفت :

    راستش هر دو پستت رو که خوندم به ذهنم آمد که آيا اين افرادی که در لفافه ازشون حرف ميزنی خودت هستی يانه.ولی جرات نکردم اينو ازت بپرسم.نه که بترسم.فکر کردم حريم خصوصيه.اگه لازم باشه خودت توضيح ميدی.اينکه چه فکری مياد تو ذهن آدم يا در مورد نويسنده کنجکاو ميشه يه امر طبيعیه به نظررمن.ولی اينی که آدما از هم در مورد صحت و سقم مسئله ای سوال ميکنن به خطی که دور حريم خصوصی ميکشن بستگی داره و تعريف هر کس از حريم.
    جدای اين مسائل توصيف ات از واقعه همراه احساسش حرررررررررف نداشت.
    ___________________________
    فضولی با کنجکاوی خیلی فرق داره…تو نظرت رو میذاری حالا ممکنه این لابلا سئوالی که به ذهنت اومده رو هم مطرح کنی
    ولی اینکه ب بسم الله چادرت رو بزنی زیر بغلت و بپرسی آهای س*** امید ش کو پس؟ خیلی قضیه فرق می کنه


  23. ويولت در 09/20/01 گفت :

    به يک رهگذر:
    حالا که کامنت رو با خاطر راحتتر خوندم می بينيم با خيلی از حرفهات موافق نيستم
    تو عکس گذاشتن یه آدم تو مثلا فيس بوک رو که کسی نمی شناستش با عکس گذاشتن آدمی که اگه به راحتی شناخته بشه دیگه حتی همسايه بغل دستی هم به راحتی دسترسی پيدا می کنه به دفترچه خاطراتش يکی می کنی؟
    ميگی مخاطب عام مياد ببينه تو زندگی يه آدم عادی چی ميگذره!
    ببخشيد اين مخاطب عامه يا يه فضول سبزی پاکن دم در خونه شون؟
    هر آدمی حد و حدود خودش رو بايد تشخيص بده من هرچقدرم راحت هرچقدر هم تو نوعی رو شريک کنم تو روزمرگی هام اين شعور توئه که تشخيص بدی تا چه حد مجاز به پيشروی هستی! بيش از اونش ميشه فضولی و سردآوردن از حريم خصوصی افراد به هر قيمتی شده اونوقته که اگه طرف مقابلت يک کم بی رودروايستی تر از بقيه باشه نوکت رو می چينه تا متوجه فرق فضولی و کنجکاوی بشی(دارم مثال ميزنم به خودت نگير)
    خود من به شخصه امکان نداره کسی رو تو خونه ام راه بدم و به صرف اینکه خب راش دادم پس مجازه از هر سوراخ و سمنبه ایی سر در بیاره آزادش بذارم که همه جا سرک بکشه
    هنوزم مهمونه و نه صاحب خونه واین و نباید فراموش کنه
    دلم می خواد نوشته حداقل ۲ دقيقه مجال فکر کردن ايجاد کنه… که کرده و خوشوقتم از اين بابت


  24. آيدا ۷۲ در 09/20/01 گفت :

    عهد می کنم با تو که زنده ات کنم،زنده تر از آنچه همیشه بوده ایو برای نخستین بار منافذ پوستت را گشوده خواهی دیدراست همچون آبشش های ماهی، و خواهی شنیدصدای گردش خون در رگانت راگردش…گردش خون ….و خواهی شنید صدای گردش خون در رگانت راهمچون آواز دامنی کشان کشان بر زمینبرای نخستین بار نیروی جاذبه را احساس خواهی کردراست همچون خاری خلیده بر پایتو شانه هایت از تمنای رویش بال تاول خواهند زدعهد می بندم با تو چنان زنده ات کنم که صدای نشستن گرد و غبار گوش هایت را کر کندو سنگینی ابروانت را احساس کنیراست همچون دو جراحت دیر جوشو خاطراتت همه خواهند مردراست همچون روز اول آفرینش


  25. ياس در 09/20/01 گفت :

    آخيييييييييش #hug از شر امتحان راحت شدم
    هرچند که هنوز ارشد مونده ولی فعلا ويلی عزيزم رو عشق است #heart
    سلام.
    کنجکاو شدم رفتم کامنتهای اون پست رو با جواباش خوندم. والا من که حرف خشانت آميزی از جانب شما نديدم
    نمی دونم چرا يک عده اينجوری فکر می کنن؟
    من خودم يک زمانی وبلاگ داشتم ولی دقيقا چون نتونستم خوب مديريتش کنم مجبور شدم که دست از اين کار بکشم و کلا حذفش کردم
    و فکر می کنم يک علت اينکه اين همه خواننده دارين غير از اين چيزهايی که بقيه گفتن همين مديريت خوب شماست.
    ديروز بعد امتحان داشتيم با بچه ها حرف می زديم قرار شد هرکسی يک آرزوی کوچيکشو که امکان داره برآورده بشه بگه. منم گفتم يکی از آرزوهام اينه که شما رو از نزديک ببينم و حسابی بغلتون کنم #heart
    و بعد هم رفتم رو منير و کلی درباره شما حرف زدم جوری که همشون چشمهاشون گرد شده بود و نمی تونستن باور کنن که يک انسان بتونه تا اين حد مقاوم و مبارز باشه
    ویلی عزیزم خیلی حرفهای دیگه ای تو سرم بود که درباره وبلاگتون می خواستم بگم اما نتونستم سرجمعش کنم
    فقط در اخر اینکه خیلی دوستتون دارم و براتون بهترین ارزوها رو دارم
    #kiss #flower


  26. تو نوشته قبلی هات یه جاهای نوشته رو کج کرده بودی اصلن فکر نکردم خودتی بلکه فکر کردم یه داستان کوتاه نوشتی .مثلا من یه داستان نوشته بودم در مورد پسرک نقاشی که شبانه اعتبار دریا شد خیلی ها فکر کرده بودن همچین اتفاقی برام پیش اومده در صورتی زاییده فکر خودم بود . حالا نمی دونم چقدر درست برداشت کردم از نوشت ت .


  27. مانی در 09/20/01 گفت :

    پریروز با یه دوستی صحبت از نوشته‌هایی شد که زیبا و محترم از تن می‌گویند و معاشقه. دنبال لغت می‌گشتیم که جسارته یا شهامت یا غیرت! هرچی هست تو داریش!

    نمی‌دونستم متن رو نداری. ایمیلش نرسیده برات؟ الآن ایمیل می‌کنم.


  28. silent در 09/20/01 گفت :

    من که مشکلی با روشت ندارم . اينجا خونه ی تو هست و ما مهمونيم . فکر کنم بايد به مقررات صلحب خونه احترام بذاريم و از دور هم بودن لذت ببريم .


  29. نیکی در 09/20/01 گفت :

    ببین ویلی دیشب برنامه نود چی شد اینو به من بگو نکنه تو هم ندیدی#thinking
    _____________________
    دقیقا همونی شد که تو سینما لوبیا نوشته یعنی پیامک از کار افتاد!!!!
    دیگه گل درشت تر از این
    ولی تا بحال این پسر رو اینطوری ندیده بودم


  30. سلام
    ویولت جان
    پست “گفتگوی بی حاصل ” رو دوباره خوندم. و تمامی کامنت ها رو .
    فکر می کنم به دلیل لینک دانلود آهنگی که گذاشته بودی توجه بیشتر کامنت گذار ها از قضیه اصلی دور شده بود و نمی شه درست حسابی “اندازه کشش وبلاگ” رو با اون پسنت محک زد.


  31. ونوس در 09/20/01 گفت :

    خانم ویولت
    با این همه توضیحی که هم توی این پست هم جاهای دیگه دادی راجع به مدیریت وبلاگ ولی من کاملا باهات مخالفم. چون خواننده های وبلاگ شما که فقط اینجارو نمی خونن خیلی وبلاگها و سایتهای دیگه رو هم می رن می خونن و من به شخصه توی وبلاگهای خوبی که می خونم و همه اشون هم مدیریت می شن به خوبی، این مسئله دیده نمی شه که وقتی کامنتی مخالف نظر نویسنده گذاشته می شه با لحن شما و کاملا با بی احترامی و توهین جواب داده بشه. من اسم اینو مدیریت نمی گذارم و همیشه شاهد برخورد شدید شما با مخالفانتون بودم و بهتره بدونین همین موضوع شخصیت نویسنده این وبلاگ رو مطمئنا زیر سوال می بره.


  32. حتی اگه به قول بعضی ها فک خوابونده باشی هيچ اشکالی نداره.
    بعضی ها احتياج دارن فکشون رو بپوکنی.چون فکاشون زيادی درازه
    #winking #flower


  33. رهگذر در 09/20/01 گفت :

    من یک عالم این‌جا جوابِ شما رو نوشتم ولی بعد همه‌شو پاک کردم که از نو بنویسم.
    با شما نمی‌شه صاف و ساده صحبت کرد. شما هر کسی رو که قربون صدقه‌ات نره و کامنتش مطابق میلت نباشه دشمن می‌بینی و هر چی دلت خواست بهش می‌گی.
    شما برای همین فضول‌ها می‌نویسی و هیت وبلاگت رو مدیون همین فضول‌ها هستی، پس باهاشون مودوبانه برخورد کن.
    و از شمای نوعی(به خودتون نگیرید یک وقتی) ا نتظار می‌ره که روی شعور دیگران حساب باز نکنید، خودتون(بازم شمای نوعی) شعور که دارید، باید اعمالتون رو بر اساس همون شعور خودتون انجام بدین. اگر چیزی نباید پابلیش بشه، نکنید، نگید که من روی شعور دیگران حساب کردم،
    من کلن پنج شش بار اومدم این‌جا، بعد از این که توی یکی از این مراسم شما رو معرفی کردن، اومدم که ببینم این‌جا چی داره. شما آدم با روحیه و قوی‌ای هستین و این در نوع خودش قابل تحسینه، ولی شما انسان والایی نیستین، شما تابِ هیچ انتقاد و مخالفتی رو ندارین و فقط قربون صدقه دوست دارید.
    من دیگه نه میام این‌جا، نه کامنت می‌ذارم نه جوابی رو که قراره بدی می‌خونم. پس شاید بهتر باشه که جواب ندین و این رو هم دیلیت کنید.
    این کامنت هم فقط محض اینکه بگم من جوابتون رو خوندم و گوشه کنایه‌هاش رو فهمیدم.
    خوبه شما جایزه‌ی نوبلی چیزی نبردین این قده دم از شهرت می‌زنید.
    _______________________
    تو همین دنیای مجازی حسادت اجازه نفس کشیدن به خیلی ها رو نمیده و موفقیت دیگری رو برنمی تابن چه برسه به جایزه نوبل… ولی اونم میگیرم#winking


  34. kati در 09/20/01 گفت :

    ويولت يه جورايی با رهگذر موافقم.اما
    کسايی که ميان اينجا بيشتر از اينکه بخوان بدونن مثلن تو نظرت راجع به يه موضوع پيش پا افتاده چيه دنبال اين فضای دوستانه و يه دوست و همدمند.که اتفاقا تو اين فضا رو با خوشروييت در اختيارشون ميذاری#applause جرا مردم ميان اينحا؟چون فرصت دارن در يک قضای دوستانه با تو حرف بزنن و خودشون باشند.
    من با اون جوابهايی که ديروز ميدادی موافقم .


  35. تـــرانه در 09/20/01 گفت :

    ويلی عزيز من تازه متوجه شدم شماره کامنت ديروز من ۱۳ بود و اين يعنی آخر ه نحسی!!
    «صلاح مملکت خويش را خسروان دانند» همين طور که گفتی تو صاحب خونه ای و ما هم تسليم خواسته های دوست داشتنی تو !#flower


  36. نیکی در 09/20/01 گفت :

  37. پریناز در 09/20/01 گفت :

    ویلی این جمله ی آخر که می گی در حالیکه قربون صدقه ات میرن ،طناب دارت رو میبافن از کیه؟
    ____________________
    از فروغ فرخزاد



  38. ژول در 09/20/01 گفت :

    خوشحالم که برداشتم همونی بود که مدنظر شما بود #flower باعث افتخاره#flower


  39. جینا در 09/20/01 گفت :

    سلام ویولت عزیز
    من نمی فهمم چرا این موضوع اینقدر پیجیده شد یهو ؟!
    اون موقع که “گفتگوی بی حاصل ” رو خوندم خوندمش و نظر دادم و یه سوال هم ازت پررسیدم که جواب ندادی و اگه جواب می دادی شاید می تونستیم یه بحث جالب از توش در بیاریم.
    اگه یادت باشه پرسیدم “تا حالا شده کسی کنارت باشه و تو دلت برات تنگ شه ؟”
    ببین من دوباره رفتم و اون پست رو با کامنت هاش خوندم و متوجه شدم که گذاشتن دانلود آهنگ ذهن خواننده ها رو منحرف کرده و انگار بیشتریا به نوشته اهمیت ندادن و گیر آهنگ موندن .
    و چیز عجیبی هم ندیدم. الان متوجه نمی شم که چرا مجددا از اون موضوع یاد کردی ؟
    اگه می خوای ضریب حساسیت خوانندگانتو نسبت به مسائل خصوصیت بدونی که ، چی بگم ؟ چرا شو نمی دونم ؟
    اگه می خوای موضوع مشابه بنویسی که خوب بنویس ! دیگه آسمون وریسمون بافتن نداره .
    خلاصه اینکه من نفهمیدم از این پست می خوای به کجا برسی و چه نتیجه ای بگیری .
    در ضمن من از روزی که این وبلاگ رو می خونم خوانندگان تو رو (مخصوصا خوانندگان ثابت) با شعور تر از این حرفا دیدم. مگه اینکه منظورت کامنت هایی باشه که حذف شدن.
    من هیچ وقت به آقا امید شما و جایگاهش در زندگیت فکر نکردم. اینو جدی می گم. و سعی نکردم از نوشته هات توهم بسازم !
    خوب ممکنه یه نوشته ، صرفا یه نوشته باشه ! حالا چرا وارد خاله زنک بازی بشیم ؟!
    وای چقدر حرف زدم ! خودم سرم رفت !


  40. مريم در 09/20/01 گفت :

    من به شخصه فکر می کنم آدم بهتره موقع جواب دادن به کامنت ها حرف دلش رو بزنه نه اينکه بياد موقع جواب دادن قربون صدقه ی کامنتگذار بره بعد تو دلش ۴ تا بد و بيراه بارش کنه. خب واقعا هم به ما چه مربوطه که بخوايم سرک بکشيم تو زندگی خصوصی ديگران؟ ويولت يا هر کس ديگه ای هر چيزی رو که بخواد از زندگيش اينجا می نويسه، واضحه اگه در مورد مطلبی صحبت نمی کنه حتما دلش نخواسته نزديک ۵۰۰۰ نفر در مورد اون موضوع چيزی بدونن. ما فقط خواننده ايم نه مامور ثبت احوال که هی بيايم از اميد بپرسيم و سر و گوش آب بديم! البته اين نظر منه.


  41. نگین در 09/20/01 گفت :

    سلام به ویولت نازنین.
    از طریق وبلاگ روح اله (شاید زمانی دیگر) باهات آشنا شدم.
    بهت تبریک میگم بابت قلم روونت.
    درگیر امتحاناتم و حسابی شلوغ.اما دلم نیومد از لذتم حرفی نزنم.
    فعلا همين تا دوباره برگردمو بيشتر بخونم و بگم…
    شاد باشی.
    ___________________
    #flower


  42. ليلا در 09/20/01 گفت :

    کنجکاوی جماعت برای دریافت اخبار درجه یک از زندگی خصوصی‌ات را می‌فهمم، و ملاحظات تو را نیز. بنابراین به عنوان یک مخاطب پیگیر و علاقه‌مند به نظرم سیاستی که در مورد پاسخ به کامنت‌ها داری در اکثر موارد کاملا معقول و منطقی‌ست. چون اگه جواب 4 نفر را در حیطه سوالاتی که دیگه خیلی جنبه‌ی خصوصی داره بدی دیگه باید روغن اینو به تنت بمالی که بعد از اون هر روز با انبوه کامنتایی از ایندست روبرو باشی و وقت صرف کنی برای پاسخ که مطمئنا برات مشکل آفرین میشه.


  43. آسمان در 09/20/01 گفت :

    سلام ويولت عزيز
    منظورم از داماد ُُ شوهر خواهرم هست
    و من مجرد هستم
    نميدونم منظورتون از وبلاگ خاص چيه و چطور بايد باشه ممنون ميشم اگه برام يه کوچولو توضيح بدين


  44. ماندانا در 09/20/01 گفت :

    تغييرات و با لا رفتن فرهنگ توی جامعه از همين وبلاگ ها بايد شروع بشه…
    مرسی به اين جسارت#heart


  45. حميد رضا در 09/20/01 گفت :

    سلام ویولت عزیز .خواستم بگویم که نوشته هایت در طول این چند سال که من خواننده وبلاگت بودم هر پست پخته تر و جا افتاده تر نسبت به پست قبلی بوده و هست فقط در طول این چند وقت سعی کرده ای بیشتر احساست را با موسیقی منتقل نمایی تا با کلام ولی شاید این کار باعث احساسی تر شدن خوانندگانت شود و بهتر درک کردن موقعیت و این خیلی خوب است ولی سلیقه ات حسابی لو می رود وخوانندگان شمارو بهتر می شناسندان وقت با یه پست سریع یا اشکت رو در میارند یا زود می خندوننت که همیشه امیدوارم بخندی تا ناراحتی .باید بگم با نوشته هات من خوب ارتباط برقرار کردم فقط بازم احساس رو باکلمات و نوشته هات بیشتر منتقل کن .من هم باور می کنم وباور داشته وباور کردم مانند شما که انسان اگر بخواهد می تواند و ان چیزی است که در این مدت خوب از شما اموختم و امیدوارم به این روند رو به رشد ادمه دهید چون تصور ایام بدون نوشته های شما برایم غیرممکن است چه رسد به واقعیت .نوشته هایت پر انرژی تر و گرم تر باد با ارزوی بهترین ها برای شما
    حمید رضا
    _____________________________
    #flower


  46. شمع سحر در 09/20/01 گفت :

    با دو خط آخر موافقم.#smile #flower


  47. مهزاد در 09/20/01 گفت :

    ويژگی مهمه تو که خيلی دوستش دارم همينه که رک و بی تعارف احساستو در لحظه بيان می کنی و همين باعث ارتباط حسی خوبی بين تو و خواننده هات ميشه !


  48. نساء در 09/20/01 گفت :

    اگه نظر منو بخوای جوابات به جا بود.نميدونم چطور بعضی ها تعبيرشون فک خوابوندنو انهدام بوده ولی از نظر من جوابات صلابت و ابهت ويولتی رو داشت (حالا یکی نیست بگه کی از تو نظر خواست نساء خانم#worried )
    در ضمن قطعا جدا از اينکه خوب مينويسی يه مدير لايقی واسه اين وبلاگ که اگه غير از اين بود نميتونست تا این حد وبلاگت محبوب باشه
    _____________________________
    البته بگم بکاربردن لفظ فک خوابوندن جنبه تحقیر نداشت بلکه نوعی تحریک ه#tongue


  49. ارغوان در 09/20/01 گفت :

    کاملا با این جمله موافقم چون از نزدیک حسش کردم :تو جامعه ايي که همه الکي قربون صدقه {همديگه ميرن درحاليکه طناب دارت رو تو ذهنشون مي بافن! جواب دادن………… :}
    میدونی ویولت جان حسادتت مادر همه ی امراض ودورویی که اینروزا کم تر کسی رو چیدا میکنی اینجوری نباشه#sad
    __________________________
    یا باید قربون صدقه بری یا اگه نرفتی و چرا آوردی فوری انگ می چسبه بهت که انتقاد پذیر نیستی!!! حکایتی ه برای خودش


  50. نيلوفر در 09/20/01 گفت :

    بی تعارف ميگم مديريتت عالیه #flower


  51. سینا در 09/20/01 گفت :

    به نظر من برای اينکه بشه قضاوت صحيحی در مورد رفتار يک نفر داشت بايد خود را جای اون شخص گذاشت و دنيا رو از چشم اون ديد.
    منهم وقتی اون پاسخ معروف رو توی کامنتدونی ديروز خوندم توی دلم گفتم که این جواب رو آرومتر و خونسردتر هم ميشد داد ولی به نظر من اينجور قضاوتهای بيرون گودی خيلی نمی تونه با ارزش و قابل اعتنا باشه.
    #flower #flower
    __________________________
    #winkingدقیقا


  52. ima در 09/20/01 گفت :

    سلام عزيزم
    اين پستت منو ياد اين شعر انداخت:
    در کنار تو ام! دوست من!
    احساسم را با تو در ميان می گذارم،
    انديشه هايم را با تو قسمت می کنم،
    راهی مشترک پيش پايت می گذارم،
    اما از آن تو نيستم!
    با مسئوليت خود زندگی ميکنم!
    مرا به ماندن مجبور نکن دوست من!
    احساسم را به کفه قضاوت نگذار !
    نه انديشه ای برايم معين کن
    و نه راهی برای در نوشتن!
    تعهداتم را ناديده نگير!
    اگر از آزادی محرومم کنی
    -دوست من-!
    تو را از بودنم محروم خواهم کرد!
    مارگوت بيکل
    نوشته تو و اين شعر هر دو از يه خصوصيت بد تو آدما انتقاد ميکنه.
    شايدم ظرفيت ما آدما خيلی کمه!و به خودمون حق ميديم تا يکی با ما حال و
    احوال کرد فوری از مسائل خصوصيش بپرسيم!
    کاش سعی کنيم حد و مرز ها رو رعايت کنيم
    __________________________
    جه شعر قشنگی ممنون که قسمتش کردی با ما#kiss


  53. س در 09/20/01 گفت :

    سلام وبلاکت رو دوست دارم و می خونم خوسحال می شم وبلاگ منرو بخونی وبلاگهای خوبی از جمله وبلاگ شما به من انگیزه می ده که وبلاگ خودم رو داشته باشم


  54. Ameh Khanoum در 09/20/01 گفت :

    عجب گفتگوی بيحاصلی !
    نفهميدم اينجا چرا بهم ريخت مثل اينکه من کاملا از داستان بدورم!
    فک خوابوندی عمه? فک کی بود? تو کدوم روند بود? اين دواهاييکه ميزنی خوب قويت کردن عمه
    اما از شوخی گذشته تقريبا همه موافقن با اين جمله “تو جامعه ايي که همه الکي قربون صدقه همديگه ميرن درحاليکه طناب دارت رو تو ذهنشون مي بافن! ” پس چه جوری ميشه يعنی همه کسانيکه ميان اينجا و اخ و اوخ ميکنن و قربون صدقه ميرن در هر حال بافتن يه طنابی هستن? و تو چی عزيز تو هم وقتی خوش و بش ميکنی با کسی داری طنابشو ميبافی ?
    گذشته از همه اين چيزا من هنوز نميفهمم تو چه احتياجی داری همه چيزو توضيح بدی
    بابا کسی گفت خوب گفت ديگه ولش کن
    اونم که من اصلن متوجه هيچ کامنت يا جواب غير عادی نشدم
    _____________________________—
    همین که توجه ات جلب نشده یعنی درست یعنی همه چیز نرمال ه
    راست می گی من زیاد از حد خودم رو موظف به توضیح دادن میدونم شاید چون دوست ندارم خودم هم کسی در سکوت ازم بگذره


  55. به نظر من نوشتن بعضی از پست‌های وبلاگ صرفن فقط يه حسه… يه يادگاری! که ممکن اتفاق بيفته يا نيفته… هيچ‌وقت نباید با پرسيدن سوالای الکی و آزار دهنده از زيبايی اون حس يا اتفاق کم بشه!


  56. نيکو در 09/20/01 گفت :

    ویلی جان
    نوشته بودی «مي نويسم چون دوست دارم تابوهايي که نبايد وجود داشته باشه ولي داره رو با علم و احترام بشکنم … مي نويسم تا ثابت کنم ذهن و روح سواي عملکرد جسم ه.مي نويسم تا ياد بگيرم و ياد بگيري که نوشته رو بخونيم و تفسير کنيم نه نويسنده و زندگي حقيقي و شخصي اون رو. » که واقعاً قابل تحسینه.
    می دونی که من با بعضی باورهای غلط و تابو های ننوشته ولی هنجار شده جامعه مون مشکل دارم. هر چند گاهی خودم هم انجامشون می دم و دم نمی زنم که چقدر می ره رو اعصابم .
    و خدا رو شکر تو با قلمی اینا رو بیان می کنی که کسی نمی تونه بهت برچسب “فمنیست یاغی” یا ” ضد مذهب ” یا…… بزنه.
    خلاصه مردم ما هنوز یک کوچولو ( شما بخون ” یه عالمه”!) باید تمرین کنن و یاد بگیرن نقد یه نوشته کلی با حرف زدن درباره شخصیت نویسندش فرق داره!!!! شاید به قول توکا « هنوز باید تمرین مدنیت بکنند»!!!


  57. ملی در 09/20/01 گفت :

    اول سلااااااااااااااام #heart
    يه چيزی بگم من هيشی نفهميديم از حرفات #blush نخندی بهم ها#brokenheart #silly


  58. پرنسس در 09/20/01 گفت :

    چند مدته که ميام اينجا و سر ميزنم
    با حرفتون موافقم واقعن منطقی بود…


  59. دريا در 09/21/01 گفت :

    اون پستت بي نظير بود. بي نظير…


  60. هملت در 09/21/01 گفت :

    سلام
    فکر ميکنم ايرانی ها بيشترين سوالات خصوصی رو از هم ميپرسن.
    يه جور تربيته ديگه.
    يه جور ديگه بخوای نگاه کنی ميشه خونگرمی!
    ايرانی ها خونگرم هستن چرا؟!
    واسه اينکه از زندگی شخصی همديگه زياد سوال ميپرسن و سر همين پرسش و پاسخ ها به هم نزديک ميشن مثلا!
    حالا يکی با پنبه سر ميبره.
    يکی فحاشی ميکنه.
    يکی ديگه هم مثل من اول صبوره بعدا منفجر ميشه!#laugh
    به تعداد انسانهای روی کره ی زمين راه برای منهدم کردن هست!
    حالا هر کسی ماهر تر باشه نتيجش اينه که بمب بهتر جواب ميده#laugh
    (نیمه شوخی. نیمه جدی)
    دنيا ارزش خيلی چيزا رو هم داره و هم نداره اما ..
    من دنيا رو با همه ی چيزای خوب و بدش دوست دارم!
    ويولت رو دوست دارم با همه ی اخلاق های خوب و بدی که شايد هيچ وقت واسه همه از جمله من کاملا معلوم نشه.
    اما کدوم از ماهايی که ميايم اينجا هميشه خوبيم؟ هميشه سر حاليم؟
    هميشه …
    گاهی نقطه ضعف ما از دید دیگران برگ برنده برای خودمونه.
    هر کی دوست داره میاد میخونه.
    هرکی دوست نداره بهتره وقت نذاره.
    چه اصراری داریم ملت رو اصلاح کنیم؟!
    متاسفانه اکثر ایرانی ها از جمله بنده گاهی یادمون میره چه جوری نارضایتی خودمون رو از چیزی عنوان کنیم. خوبیم اما جوری حرف میزنیم که ازمون بد برداشت میشه و برعکس..
    حرف زیاده فقط بگم که حرفهام کلی بوده.


  61. هملت در 09/21/01 گفت :

    راستی ويولت
    عادت های شنوايی مردم ايران بر پايه ی تعارفات بنا شده.
    اينو گفتم چون يه اپيدميه. گاهی دوست داريم گوليده بشيم#eyelash
    من مدتيه دارم رو اين موضوع کار ميکنم که ظرفيتم بالا بره. واسه همين ياد گرفتم که اولين جواب که به ذهنم مياد هميشه درست ترين نيست#smile
    بازم حرفهام کلی بود.
    مخاطب شما بودی چون اين وبلاگ مال شماست. و ترجيح ميدم جواب کسی رو؛ رودر رو ندم. ( بنا به تجربيات )
    انقدر حرف زدم که يادم رفت بپرسم؛
    ميزونی؟#heart


  62. سلام قانون نانوشته وبلاگ چرا عکسها را حذف کرده آخه من ندیدم#cry


  63. سلام من که ديشب خواب خواب پست هاتو خواندم وامروز کامنت کامنت بازی هاشوديدم#applause می بينی من هميشه تو يک فاز ديکم اول خوشخال شدم وسطش تصور کردم ولی ادمش را پيدا نکرده که ياد کلينت ایستوود افتادم تو خوب بد زشت آخرش ديدم سرکار بودم ولی تا بفهمم سرکارر بودم دو بار خوانده بودمش.ار قسمت زير سيگاری خوشم آمد صميمی بود. #kiss شبيه خودم بعدش در جواب ِجواب کامنتات هات کی می دونه کی زودتر می ره #surprise اسم مرگ را نيار همه ما روزی خواهيم مرد .ودر عظمت کائنات#surprise زمان مردنمان به اندازه ثانيه ها تفاوت است حالا فقط خبر خوب ميضنوم کسی را برايش تشخيص بيماری بد داده بودند ما هم کلی زر زده بوديم جواب ازمايشش سالم امده . بعد نوبت خوب شدن ويولت است. #eyelash


  64. کسری يا کسرا در 09/21/01 گفت :

    يکی از بهترين متن هايی بود که اخيرا نوشته بودی.
    دمت گرم
    #eyelash


  65. يک خواننده در 09/21/01 گفت :

    با کامنت رهگذر نسبتا موافقم. اين به من هم که شش ماه هر روز اين صفحه را باز می کنم و کامنت هاش را می خونم هم ثابت شده که ويولت تحمل انتقاد نداره. جوابی هم که به رهگذر دادی خودش مهر تاييدی ه بر اين قضاوت ما راجع به تو. اصلا من نمی فهمم چرا تو بايد با انتقادات جواب بدی و با منطق با بی منطق (اکثرا) به طرف بفهمونی که در اشتباهه؟!
    از دو حال خارج نيست: يا انتقاد طرف به جاست که خوب آدم در موردش فکر می کنه. يا قبول نداری که ديگه يکی به دو کردن و رو کم کردن نداره


  66. يک خواننده در 09/21/01 گفت :

    منظورم اون جواب دومت به رهگذر بود که جايزه نوبل را هم می بری!!! با اين طرز جواب ها فقط خودت را زير سوال می بری…


  67. عليرضا در 09/21/01 گفت :

    من که صد سال نتونم اينجوری و به همين راحتی اينجا مطلب بذارم تو کل اين دنيای وبلاگستان شايد دو نفر بشناسنم اما همين باعث شده کلی خودم و نوشته‌هام رو سانسور کنم. اعتماد بنفست معرکه‌اس. به هر حال مخاطبانت گوناگونی فراوانی دارند و مديرت وبلاگت کار نفس گيريه اما به هر حال همه جورش هست ديگه. مطمئناا خودت اينا رو بهتر می‌دونی


  68. سلام ویولت
    عزيزم
    So why are the painting itself is a woman shadow all this good words to say we complain about a woman do not love me if it doesn’t tell me why comfortable with words and don’t look
    hauling a woman.
    در سرزمین عاطفه هایم چون گل روئیدی و من باغبانی آموختم اما کدام گل احساس باغبان را می فهمد آیا هیچ گلی هست که باغبان را به اندازه ی یک قطره شبنم یا یک گلبرگ بشناسد و دوست بدارد ؟
    [گل][گل][گل][گل]


  69. مه ناز در 09/21/01 گفت :

    سلام من کامنت های اين پستت رو خوندم …واقعا دليل عقب ماندن ما ايرانيها رو بايد بفهميم … ماها ياد نگرفتيم از مسائلی که می بينيم می خونيم يا می شنويم ساده بگذريم منهم اون پست رو خوندم منتها اولش عجله داشتم و بعد که دوباره خوندم متوجه رويا بودنش شدم ولی حالا به من و هر کس ديگه ای که مياد و نوشته ای رو می خونه چه ربطی داره که اميد کجا بود ؟ يا اين خودتی حالاته گذشته ته اصلا برای چی اينقدر زندگی خصوصی حتی کسی مثل تو بايد اينقدر کنجکاوی برانگيز باشه تو اسم وبلاگت رو گذاشتی من و ام اس نذاشتی من و عشاقم يا من و سکسهام يا هزار چيز کنجکاوکننده که ،پس هر چی اينجا خونده می شه مربوط به آدميه که با اين غول ام اس داره می جنگه نه آدم سالمی که بدو بدو و شيطنت می کنه …یکی از خوبیهای این وبلاگ اینه که برای ام اسی های ديگه به منزله اينه که بله ما هم می تونیم عاشق بشيم به اين طرف اونطرف بريم انگيزه کارهای هنری و …. داشته باشيم ،خود من با کسائئکه ام اس دارن اصلا راحت نيستم از آه و ناله شون واقعا دلم به درد مياد و حق هم دارن ولی از وبلاگ تو خوشم مياد و ديگه بدترين بيماريها هم برام وحشتناک نيست ممنون از اين همه قوت قلب …کاش فقط يکم مثبت تر می خواستی که بيماريت رو شکست بدی خدا نگهدار دوستم #flower


  70. آسمان در 09/21/01 گفت :

    سلام ويولت جان بازم منم مثل هميشه شما خوب می نويسی درموردپست آخرتون هم خيلی خوب حق مطلب رو به جا آوردين يه خواهش ميتونيد منو تو بهتر کردن وبلاگم و بالابردن سطح کيفيت اون کمک کنيد خوشحال ميشم بتونم به حدی برسم که شما منو لينک کنيد لطفا منو بی جواب نزارين مرسی