کمکم کن

مسئله رو يک کم بازترش مي کنم.
اکثر کساني که ازدواج مي کنن و حتي شايد خود من در سن 24 سالگي که ازدواج کردم. ازدواج رو يک نقطه عطف تو زندگيمون مي دونيم ،يه نهايت.ديگه کار انجام شده به هدف رسيديم،هرچي تلاش بوده در جهت بهتر بودن يا پيشرفت چه ظاهري مثل متناسب نگه داشتن اندام چه معنوي مثل درس خوندن و يا دنبال نوآوري بودن، انجام شده و از حالا به بعد زمان استراحته و نوعي رکود و رخوت ،خيلي هم بخواد تغيير تحول ايجاد شه آوردن يک فروند بچه به دنيا يا عوض کردن اتومبيل و خونه يا خريدن اونهاست.
اکثر خانومها، مردشون ميشه بت و خداي زندگي و گذشتن ازش به هردليلي مساويست با بي برنامگي، بي هويتي و نهايت مرگ…به زندگي مي چسبن به هر قيمتي که شده حتي اگه تو اين رابطه تحقيرشن. مردها هم به نوعي از نه شنيدن هراس دارن. مردنگيشون زير سئوال ميره اگه جواب منفي بشنون. کمتر مرديه که پيشرفت خانوم رو ببينه و دم نزنه يا خودش هم در جهت پيشرفت بر بياد بلکه ساده ترين راه رو تو سرکوفت زدن و محدود کردن خانوم مي بينه و اجبار کردنش به ادامه زندگي ولي بدون بال پروازي براي پريدن واوج گرفتن.
حالا اين شرايط رو تجسم کن که مرگ عاطفي اتفاق افتاده و ديوار اعتماد که مبنا هر زندگي مشترکيه به هر علتي فرو ريخته… تو هم به هزار يک علت که شايد مهمترينش وجود بچه است اين وسط مي خواي که زندگي مشترک رو ادامه بدي … ولي هرکاري مي کني طرف مقابلت(چه مرد و چه زن) بهت بي اعتماده و کار تو رو شروع يک خيانت يا بي توجهي تعبير ميکنه،از طرفي بالهات قيچي شده و تو فشار سخت روحي قرار گرفتي .طرف مقابلت مثل چسبک چسبيده بهت و اجازه نفس کشيدن بهت نميده و موجوديه صرف وابسته به تو با اين حال تصميم به موندن و ادامه دادن داري و مي خواي خرابي ها رو بسازي ولي ديدن اين رفتارها مثل اين مي مونه که يکي يه مشت خاک پاشيده تو چشمت…
تو باشي چيکار مي کني؟چطوري اون پرده حريم اعتماد رو ترميم مي کني؟چطوري زندگيت رو نجات ميدي؟

پ.ن: يک سري از نوشته هاي من با شنيدن يا خوندن درددلهاي بعضي از دوستانه که سبب ميشه جرقه نوشته ايي تو ذهنم شکل بگيره پس اگه قصد کامنت گذاشتن داريد به اين فکر کنيد که مي خوايد فردي رو تو بازسازي يا احيا يک رابطه کمک کنيد.


نظرات شما


  1. سلام
    من کلا با ازدواج مشکل دارم….توی ايران نميشه ادرست زندگی کرد ازدواج مفهومش رو از دست داده…..اين ها مردها و زن هايی هستند که به پول هم يا به لب و ک.و.ن زنشون بيشتر اعتما د ميکنن تا به روان و درونشون پس اين گندی ميشه که ميبينی…ما ايرانی ه ا…کلا درست بشو نيستيم….جدا شدن و نشدن خيلی فرق نميکنه يه سری چيزها رو با جدايی هم نميتونی درست کنی


  2. نگار در 08/15/10 گفت :

    از ازدواج ميترسم …
    نميدونم چرا ؟!


  3. صبورا در 08/15/10 گفت :

    بعضی از اقایون هم هستن که خیال می کنن اگه زن استقلال مالی داشته باشه ،دیگه نمی تونن کنترلش کنن ،حتی اگه خانوم شاغل هم باشه باید سرماه حقوقشو بیاره خونه وتحویل همسرش بده بعد از همسرش پول توجیبی بگیره …
    یا مثلا اگه خانوم به تحصیلاتش ادامه بده ومدرکش بالاتر بره دیگه غیرقابل کنترله …
    یا اگه زیاد تو جمع دوستانش باشه ، ارتباطات اجتماعی زیادی داشته باشه دیگه غیر قابل کنترله…
    یا اگه وبلاگ بنویسه دیگه غیر قابل کنترله…
    یا اگه با اینترنت کار کنه دیگه غیرقابل کنترله…
    یا اگه تو خونه تنهایی فیلم تماشا کنه دیگه غیرقابل کنترله ……و هزاران اگه دیگه که باعث میشه مردایی که به خودشون اعتماد ندارن زنشونو مجبور کنن که در جا بزنه….هنوزم فیلم را یادمه که نیکی کریمی در نقش یه همسر چقدر محدود بود . شاید اون نزدگی خیلی از زنا باشه نه به اون شکل واون کیفیت ولی خب مردا واکنش نادرست زن فیلم را در برابر غیرت مردش نقد می کردن


  4. اصلان در 08/15/10 گفت :

    سلام
    بعضی چيزها در اين دنيا قابل ترميم يا بازگشت نيست … اگر نمای ساختمانی خراب بشه ، لوله کشی اشکال پيدا کنه ، سيم کشی اتصالی کنه مسلما ميشه با صرف هزينه و وقت و صبر و بردباری جبرانش کرد ، ترميمش کرد ، بازسازی اش کرد و دوباره از زندگی در اون خانه لذت برد ولی وقتی فوندانسيون خانه نشست ميکنه ، سقف ترک ميخوره و ديوار شکم برميداره ، تنها کاری که ميشه کرد و تنها مفر عملی ، ترک خانه است ، تعويض آشيانه است قبل از اينکه خراب بشه و همه ساکنين رو له کنه .
    حريم اعتماد ، پرده ادب ، حوزه احترام به عقيده من پايه و اسطقس زندگی هستند و وقتی خراب شدند ، حتی برای يکبار ، ديگر تلاش برای جبران مصداق شعر شيخ اجل است که فرمود :
    خانه از پای بست ويران است
    خواجه اندر بند نقش ايوان است
    نه ، فکر کنم بايد خيلی مواظب پايه های زندگی باشيم ، چون وقتی شکست ، ديگه شکسته


  5. با سلام به شما سركار خانم ويولت مهربان و ضمن تبريك به خاطر مقام كسب شده در همايش وبلاگ نويسان برتر بانو
    القصه : اينكه شما فرموديد شرايط سختي بود كه شايد در چندين جمله نوشته شد و تصور واقعي از اين شرايط دردآور است براي هر انساني اما بايد به رفع مشكل پرداخت و اينكه بهترين راه و سريع ترين راه كدام است
    بنده با اين عقل ناقص حدس ميزنم با اينكه زن و شوهر خيلي صميمي هستند اما براي رفع بعضي از مشكلات بايد شخص سوم هم باشد تا بهتر رفع مشكل شود . چيزي كه هميشه به اشتباه از نوع بد آن انتخاب شده و به خود مشكل دامن ميزند . براي همين يك دكتر روانشناس معتبر يا يك فرد باتجربه بهترين فرد ميتواند باشد تا در كنار اين زوج بتواند رفع ابهامات و مشكلات كرده و يا حداقل كمكي بكند تا بدتر نشود
    بدرود


  6. مهتاب در 08/15/10 گفت :

    نبايد اسون باشه ولی شدنيه بهتره از يه مشاور خبره هم کمک گرفت


  7. احمدرضا در 08/15/10 گفت :

    من فکر ميکنم .اينجا حضور اون فرد سومی که تو پست های قبل گفتين خيلی لازمه .البته کسی که دوطرف بشناسنش .


  8. سلاممممممم عزيزم.. تبريک می گم.. و ارزومند شادی ها يبيشتر در زندگی ات هستم…………………بوس بوس


  9. یک دختر 61 ای در 08/15/10 گفت :

    ویولت جان
    مثل بعضی از بچه ها من هم معتقدم وقتی توی یک زندگی که از ابتدا اشتباه شروع شده یعنی آدمها به هم نمی خوردند و به اشتباه سرنوشتشون به هم گره خورده، به بن بست می رسی هیچ راه ترمیم وجود نداره یا باید بسوزی و بسازی یا باید رها کنی برای آرامش خیالت.
    ویولت من پیشنهاد می کنم به چگونگی درست انتخاب کردن و شروع کردن یک زندگی بپرداز که اگر طرفتو صحیح انتخاب کنی معتقدم هیچوقت به مشکل نمی خوری.
    من خودم با یک نفر 4 سال است که آشنا هستم و قصد ازدواج داریم. وقتی باهاش آشنا شدم تحصیلاتش از من خیلی کمتر بود و از لحاظ مالی نیز خیلی پایین تر. اما از نظر سطح شعور و درک و فهم، احترام و شخصیتی که برات قائله اصلا نمی فهمی که این آدم تحصیلاتش پایین هست. یک آدمی که مقبوله تو جامعه همه از مصاحبت باهاش راضیند و من هم راضی اونقدر که وقتی تو خیابون باهاش راه می رم یا می رم رستوران خجالت نمی کشیم و لذت می برم.
    همه اینا رو گفتم که بگم با تمام شناختی که من بدست آوردم با اینکه همیشه نظر من تو این 4 سال براش مهمه با اینکه تو مشکلات زندگی همیشه یار هم بودیم مثل خرید خونه برای آیندمون و غیره اما مادر من تنها معیارش برای یک مرد خوب تحصیلات و وضع مالی متناسب با ما هست.
    حالا تو بگو یا من باید قید خانواده را بزنم یا باید قید اونو بزنم برم سراغ یک زندگی که حتما به بن بست می رسه یا باید همچنان عمری که برنمی گرده را بگذرونم به این امید که مادرم راضی شه اصلا طرف رو ببینه.
    جدا چه کار باید کرد؟


  10. اگر اين اعتماد و حرمت از بين بره ديگه اين زندگی رو نميشه ساخت حتی اگر بچه ای هم باشه .
    اصلا اين دیگه اسمش زندگی کردن نيست .
    وقتی اعتماد نباشه هيچی ديگه معنا نداره .


  11. مريم در 08/15/10 گفت :

    فکر می کنم اگه حرفی بخوام بزنم چون در اون زندگی نيستم شايد اصلا درست نباشه و به جای بهبود دادن به شرايط زندگی طرف بدتر وضع رو خراب کنم. پيش مشاور رفتن به نظرم بهترين راهه.


  12. سینا در 08/15/10 گفت :

    توی این شرایطی که توصیف کردی، اون همسر هیچ مزیتی نداره جز اینکه پدر یا مادر فرزند آدمه (که البته اگر پدر یا مادر خوبی باشه مزیت کوچیکی نیست). در اینجا باید مزایا و معایب رو در دوکفه ترازو گذاشت و سنجید. اگر طرف برای بچه اش پدر یا مادر خوبیه چه بهتر که جدا نشن ولی به شرطی که کفه معایب سنگین تر نباشه.
    اگر سنجش مزایا و معایب اونها رو به این نتیجه برسونه که با هم بمونن، یک روانپزشک خوب میتونه بهترین کمک برای حل مشکلات باشه.
    #flower #flower


  13. آورا در 08/15/10 گفت :

    به نظر من اولین قدم اینه که زن و شوهر افکار و خواسته هاشونو به هم بگن. تا در سک.ت و در فکرون هر چیزی را تعبیر نکنند و تجزیه و تحلیلهای یک طرفه باعث یک نتیجه گیی مخرب نشه.
    وقتی زبان مشترک را پیدا کنی . میتونی به نتیجه برسی. حالا نتیجه ممکنه طلاق یا ادامه رابطه باشه. اما اکثر ادمها بدون اینکه در آرامش حرفاشونو به هم یزنند. با خودشون فکر میکنند و وقتی از فکرو تحلیل عصبانی ، غمگین یا سر خورده میشن شروع میککند به واکنش. طرف مقابل هم بدون اینکه از اصل قضیه خبر داشته باشه فقط واکنشهای طاهری را میبینه و خوب تا اخر ماجرا معلومه


  14. AFSANEH در 08/15/10 گفت :

    از اونجايی که فعلن شوووررر نکردم فقط گوش ميدم#thinking


  15. ويولت جان اگه دوست داری من رو اد کن که يه بار وقتی هردو آن بوديم چند تا عکس برات بفرستم.
    ِ


  16. مهتاب در 08/15/10 گفت :

    شايد تنها چيزی که به درد اين خانم می خوره اينه که بتونه بشينه و با شوهرش حرف بزنه! راحت! بی دغدغه! بتونه روشنش کنه که زندگی اش رو چطور می بينه و چرا! که ببينه مشکل کجاست. اما اين وسط مشکل بزرگتری وجود داره. اونم اينه که اولاْ اکثر آقايون حرف زدن براشون سخته در مورد احساساتشون و در نتيجه، با بدخلقی و بدقلقی جايگزينش می کنن. يه عده ای هم هستندُ که متاسفانه کم هم نيستندُ و فکر می کنند خانم ها رو بايد هميشه با دعوا و زورگويی حرف زد با خانم ها!


  17. ترمه در 08/15/10 گفت :

    توی خونه ای که زن بخواد تحمل کنه به خاطر بچه ای که داره و نمی خواد که فکر کنه که مامان باباش از هم طلاق گرفتن
    اون سردی روابط پدر و مادرش به بچه می فهمونه که شاید جدایی و تنها زندگی کردن با یکیشون می تونست این سردی رو دیگه به همراه نداشته باشه و شاید هم جنگ اعصاب


  18. پریناز در 08/15/10 گفت :

    اول اینکه بهم میشه بگی ازدواج کردی یا نه؟! آقا امید یعنی همسرته؟!#surprise نمی دونستم.تا الان فقط فکر می کردم رابطتون فقط در حد دوست پسر و دوست دختر !
    در باره این سئوالی هم که پرسیدی باید بگم که من سعی می کنم برای ترمیم رابطمون به یه مشاور بریم. 2 نفرمون با هم. چون فکر نمی کنم که خودم تک و تنها بتونم یه راه حل مناسبی برای ترمیم رابطمون پیدا کنم.


  19. شكلات تلخ در 08/15/10 گفت :

    سال پيش بايد دنبال زنان موفق می گشتم. روزی زنی دکتر که از آکسفورد فارغ اتحصيل شده بود و همسر کارگردان معروفی بود و مهندس زبده ای بود رو پيدا کردم . هنوز گپی نزده بوديم شروع به اشک ريختن کرد و گفت به زن های ايران بگين هميشه قسمتی از قلب و زندگی خودشون رو برای خودشون نگه دارن. داستان مفصل و . . .


  20. سپیده در 08/15/10 گفت :

    هيچ راهی جز سکوت نيست….به خاطر وجود اون بچه


  21. يه دونه آدم در 08/15/10 گفت :

    به نظر من هر آدمی که به دنيا ميآيد يه بار مسئوليت روی دوشش گذاشته شده تا بشريت رو به سمت جلو حرکت بده و تمام اتفاقاتی که توس زندگيش می افته در راستای انجام دادن اون مسئوليته. مثلا خود تو يت آنی دالتون. تو و آنی در راستای تغيير يک بخش از فرهنگمون دارين حرکت ميکنيد و اين مسئوليتی بوه که بر ذوش شما نهاده شده و مجرديه آنی و بيماری تو ايزارهای اين تغيير فرهنگی هساتند. به نظر من آدما قبل از ازدواج يا حتی بعد از آن بايد همواره در پی کشف اين باشند که اين مسئوليت را بشناسند و به درستی انجام بدند. متاسفانه الان تو جامعه ما ارزش های ازدواج اومده پايين. دخترها در به در دنبال شوهرند وو وقتی ازدواج کردند شايد متوجه اون مسئوليته بشند و بخوان که اون رو به انجام برسونند و اين ميشه يه مشکل بين اونا و همسرشون. بابام حان اول خودتو بشناس و بفهم که کجای اين دنيا می خوای وايسی بعد خودتو بنداز توی هچل! فکر هم ميکنم اين به خاطر اينه که اولا تو کشور ما روابط جنسی قبل از ازدواج رسما آزاد نيست و خيلی ها به خاطر اين ازدواج می کنند. و دوما مشکلات اقتصادی که باعث ميشه دحترها فکر کنند حتما بايد يه نکيه گاه مالی داشته باشند. ولی خودت را درياب و مسئوليتی که بر دوش تو نهاده شده اون وقت ميبينی که انجام همون مسئوليت خيلی از نيازهای تو رو جواب ميده. #flower


  22. Negar در 08/15/10 گفت :

    من هم فکر میکنم تو این جور مواقع بهترین راه مشاورست اما نمیدو نم چرا گاهی وقتها آدمها حاضر نیستند این کمک رو از طرف کسی رو بپذیرند.
    چند وقت پیش کتابی رو میخوندم که درباره چگونه همیشه عاشق بودنه . این خانم نویسنده خیلی مسایلو عنوان کرده از جمله اینکه رابطه یه زوج مثل یه کش الاستیک میمونه .آدما از هم ممکنه دور شن ولی اگه این فاصله اونقدری نباشه که این رابطه پاره شه دوباره میتونن به هم نزدیک شن. خلاصه میگه که ادم باید حواسش به این فاصله باشه و نذاره اونقد زیاد شه که دیگه کاریش نشه کرد. بعد یه سری پیشنهادهایی میکنه برای حل مشکل اما اخرش میگه که هر زوجی راه حل مشکلش میتونه منحصر بفرد باشه. به همین دلیل من هم فکر میکنم که بهترین راه اینه که دوتایی به مشاور مراجعه کنند تا بتونن راه حل خودشونو پیدا کنن به خصوص اگه این فاصله انقدر زیادشدنه که باید عجله کرد..


  23. ياس در 08/15/10 گفت :

    خوب اين که با بحث قبلی خيلی فرق داره!!#thinking
    بايد رو اين مسئله فکر کنم و بعد نظرم رو اعلام کنم!
    صحبت يکی دو تا که نيست عزيزم. صحبت يه عمره سوخته است#tongue
    بازم ميام#eyelash


  24. ياس در 08/15/10 گفت :

    اها يه چيزی بگم
    يه جا گفتی ؛چطوری می تونی اون پرده حريم و حرمت رو ترميم کنی؛. خوب اين معنيش اينه که من نوعی هنوز زندگيم و شوهرم رو دوست دارم پس می خوام ترميمش کنم اون حس بی اعتمادی رو. اگه اينجوری باشه که هيچی يعنی طرف تصميمش رو واسه ادامه زندگی گرفته و مطمئن هستم بالاخره خودش هم يه جوری راه دل شوهرش رو پيدا می کنه و اون حسه رو چی؟ بر می گردونه . ولی اگه ديگه براش مهم نباشه که اون حس عاطفی و اعتماد برگرده نشون ميده که ديگه طرف رو دوسش نداره پس ديگه فاتحه اين زندگی خونده است حالا اگه جدا بشن و نشن زياد فرق نمی کنه ديگه اون سليقه ايه#grin
    ولی اگه بچه داشته باشن که تنهايی نبايد تصميم بگيره بايد برن پيش مشاور و مشکلاتشون رو رودروی هم حل کنن. آخه بچه گناه داره۱ #cry


  25. ساتين در 08/15/10 گفت :

    با نظر اصلان و سينا موافقم
    ضمنا اين شکاف يکشبه ايجاد نميشه اگه زندگيتونو دوست داريد و از جر و بحث و بی وفايی کردن متنفر هستيد مراقب کوچکترين پيش لرزه ها باشيد و غفلت نکنيد.


  26. ياسی در 08/15/10 گفت :

    ويولت جان با نظر ياسمن عزيز و آزی عزيز که نميشناسمشون توی پست قبلی کاملا موافقم


  27. نگار در 08/15/10 گفت :

    چقد اينجا نگار هست ! بهرحال من خودمم !
    وبولت جان يه تبريک با تاخير رو ازمن بپذير . خيلی خوشحال شدم و البته اصلا؛ برام تازگی نداشت اول شدنت چون خودم فکرشو می کردم!#winking
    فقط يکی دوتا علامت سوال:
    ۱- آنی دالتون چندم شد؟
    ۲- چرا اينقد قيافت توی عکسای خودت و عکسای سايت خبری مراسم فرق داشت؟
    ۳- نميشه کاری کنی آرشيوت بصورت يک پک دانلود دربياد؟ من ميخوام همشو داشته باشم ولی دانلود کل صفحات اونم با اينترنت ديزلی خيلی ناجوره.


  28. منصور در 08/15/10 گفت :

    ويولت :
    مسئله دقيقأ پيدا کردن رابطه درسته نه پيدا کردن شخصش خواه همسر باشه يا نفر سود و چهارم و…. در زندگی
    اگه نتونستی رابطه درست و چگونگيش رو بشناسی خيلی زود اون نفر سومی که ظاهرآ و واسه شروع خيلی جذابيت داره واسه ات تبديل ميشه به يکی مثل همونی که الان از رابطه باهاش به بن بست رسيدی
    پس نفر عوض کردن و يا باز گذاشتن حق انتخاب حتی بدون در نظر گرفتن مسائل شرع و تابو های اجتماعی چاره کار نيست .
    و بايد در نظر گرفت آيا حس تنوع خواهی انسان و اشتياق برای خارج شذن از قيد و بندهای به نام مذهب و عرف و غيره چفدر موثره تووی اين تفسيرهای به رای
    نمونه اش رو توی روابط خانوادگی و دوستی های خانوادگی ببين که خانواده ها هميشه دنبال يه ارتباط جديد می گردن تا اشتباهای خودشون رو جبران کنن و اونجوری خودشون رو معرفی کنن که حس ميکنن الان درسته اونجور باشن . پس خيلی زود از رابطه های قديمی گريزان می شند چون هويت قديمی خودشون رو دوست ندارند و ميدونند که توی يک رابطه قديمی نميشه راحت هويت جديد خودشون رو بگنجونن . پس دنبال يه رابطه جديد می گردن
    تو از زمان بيماريت و طی اين سالها هويت جديدی پيدا کردی که متاثر از تجربيات ……. هستش حالا دوست داری اين هويت جديد رو در يک رابطه تو تعريف کنی با آدمهايی که درگير گذشته و شناخت قديمی از تو نيستن فکر کنم همه اش همينه به زبان ساده
    موفق باشی


  29. ويلی عزيزم من فکر ميکنم کع مشکل اغلب آدمها اينجاست که خودشون خودشونو نميشناسن و خودشونم دقيقا نميدونن چی ميخوان. چطور زنی يا مردی که خودش خودشو باور نداره ميتونه به همسرش چيزی رو بقوبولونه؟ وقتی خودمون شکسته ايم چطور ميتونيم يه رابط رو ترميم کنيم؟
    اول بايد رو خودمون کار کنيم و بفهميم چی می خووايم و چی هستيم . بعد از اين مرحله ( که رسيدن بهش آسون هم نيست) هر تصميمی که بژيريم ميتونه موفقيت آميز باشه .#flower


  30. منوخودم در 08/15/10 گفت :

    حتما ميشه يه کاری کرد که اين رابطه دوباره جوش بخوره…يه کم فکر کنیم روشش رو هم پیدا می کنیم
    اما بايد ببينی ارزش داره يا نه. بايد دی چی از دست ميده طرف و چی به دست مياره. ممکنه کلی انرژی بذاره و بعدش خودش بشه سنگ.مثل اصل بقای ماده و انرژی.
    نميدونم ممکنه خودش رو از دست بده.
    ولی ميشه راهش رو پيدا کرد.بايد فکر کنم…


  31. برگ بيد در 08/15/10 گفت :

    با تیزبینی به مشکل خیلی از زوجها اشاره کردی
    فکر کنم بهترين کار مراجعه به مشاوره
    و اگه باز هم افاقه نکرد…جدايی


  32. مانا در 08/15/10 گفت :

    خوندم. براتون آرزوی موفقیت می کنم. دوست من. البته اگه اجازه بدین شما با این عنوان خطاب کنم.


  33. مانا در 08/15/10 گفت :

    من یقینا توی این شرایط جدا میشم. به نظر من در شرایطی که عشق توی زندگی نباشه اون زندگی ارزش یک لحظه ادامه رو هم نداره.


  34. silent در 08/15/10 گفت :

    ویلی جان..فکر می کنم خیلی خوبه که تو این شرایط از یه روانشناس کمک بگیرن …یه بی طرف که علم و تجربه کمک کردن رو هم داشته باشه . هر دو طرف قضیه باید کوتاه بیان .این طور مسائل تنها با گذشت و فداکاری یه نفر درست نمی شه .بلکه اوضاع تو دراز مدت بدتر هم می شه …اگه بعد از همه این تلاشها شرایط بهتر نشد به نظرم باید این رابطه قطع بشه.آدم فقط یه بار زندگی می کنه . اونهایی که خیلی خیلی زیاد از حقشون میگذرن به خودشون احترام نمگذارن.


  35. ليلا در 08/15/10 گفت :

    سلام
    خوبي؟
    من شما رو تو جشن روي سن ديدم… به نظرم خيلي عالي بوديد و الان هم كه وبتون رو ديدم باز اين نظرم محكم تر بهم اثبات شد
    منم يه گزارشي در مورد جشن نوشتم
    خوشحال ميم بياي و بخوني
    .
    .
    راستي
    كادوش چي بود؟#grin
    مردم از فضولي#grin


  36. niki در 08/15/10 گفت :

    ما مخاصیم
    ۱.اول خودم تنها چند جلسه میرم پیش مشاور متبحر ریز وبم روحیم و زندگیم رو میگم تاکید می کنم یک روانشناس متبحر نه اینایی که صرفا مذهبی هستند یا فکر عدم جدایی رو فقط ترویج می کنند .
    ۲. بعد با همسرم پیش مشاور میرم
    چندین بار تا بفهمیم که چه کار باید کرد
    ۳.ببین ویولت هیلاری کیلینتون و همسرش بعد از ماجرای آبروریزی کیلینتون مدتها می رفتند پیش مشاور بعضی مواقع از صبح تا شب این جلسات طول می کشید مردم حالا این دوتا رو کنار هم می بینند فکر می کنند کلینتون یک کاری کرد فرداش زنش هم
    باش آشتی کرد تموم نه مدتها روی رابطشون کار کردند
    ۴. میدونم متاسفانه کاری که ما توایران دوست نداریم انجام بدیم پیش مشارو رفتنه حق هم داریم چون اکثر مشاورا خاله زنک هستند خودم چندین بار تجربه کردن بیشتر دنبال کنجکاوی و سر در اوردن هستند هیچ حرفی هم برای گفتن ندارند متبحرها هم که وقت ندارند و برای ۱۵ دقیقه خداتومان پول می خواند و ۱۵ دقیقه چی کار میشه کرد ؟؟ ولی با این همه هروقت بخوام رابطه ای رو ترک کنم قبلش تلاش تمام و کمال و لازم رو می کنم تا بعدا هیچوقت از کوتاهی خودم تاسف نخورم
    کوتاهی دیگری هم که دست من نیست و نهایتا غمش رو میخورم
    مورد آخر اینکه اون طرف ماجرا که مثلکنه به ماجرا چسبیده یک اشکالی تو کارش هست همه چیزش شده همسرش اون طرف باید بیشتر دنبال دنیای خودش باشه هویت خودش رو پیدا کنه کما اینکه ممکنه بعد از ایجاد تفریحات و روابط دیگه برای خودش بفهمه که چقدر درباره رابطش اشتباه میکرده و اینجاست که حتی ممکنه اون حس کنه باید بره دنبال زندگیش
    دنیا فقط تو یک نفر نباید خلاصه بشه
    ***************
    خانم ما بیشتر ارادتداریم#kiss


  37. niki در 08/15/10 گفت :

    البته توضیح بدم وقتی میگم دنیا تو یک نفر نباید خلاصه بشه منظورم داشتن روابط موازی نیست اصلا بلکه میخوام بگم باید چیزهای دیگه رو هم تو دنیا دید
    همه چیزهایی که به جز اون شخص می تونه برای ماها شادی بیاره و یک نکته بسیار مهم
    باید هرکس عزت نفس داشته باشه کسی که عزت نفس نداشته باشه هیچوقت نمیوته کسی رو عاشق خودش کنه اگه اون طرف رو کاری کنن عزت نفس داشته باشه خیلی مشکلات حل مشه دیگه واقعا بای#kiss


  38. روح الله در 08/15/10 گفت :

    به نظر من شرایط رو باید دید حتی خود اطرافیان و شخصیتهاشون میتونن تو بهبود این حس اعتماد تاثیر داشته باشه…#flower


  39. اين تبريک دير هنگام من شايد به کارتون نياد ولی با خندن بخش هايی از وبلاگ دلم نيومد بی سلام بگذرم از خانه ات.
    ******************
    من هر زمانی که خطی از شما بخونم در پوست خودم نمی گنجم دیگه چه برسه اون خط پیام تبریک باشه…سپاسگزارم


  40. ليلا در 08/15/10 گفت :

    اگه بچه نباشه جدا میشم اما اگر پای بچه یا بچه هایی در میان باشه داستان خیلی فرق می کنه . آدم باید مسئولیت کارهایی را که انجام داده بپذیره . وقتی بچه داری باید با واقع بینی قبول کنی که فقط خودت نیستی . اما خب گاهی اوضاع به قدری خرابه که حتی واسه اون بچه هم بهتره پدر و مادرش را جدا جدا داشته باشه تا در کنار هم اما گسسته و ویران .


  41. fh در 08/15/10 گفت :

    بابا يه پست هم واسه ما مجرداي تنهاي بيكس بنويس گناه داريم دلمون ميسوزه. #grin #winking
    ******************
    مشکلتون چیه بگو مطرح کنم#winking


  42. fh در 08/15/10 گفت :

    از شوخي گذشته من فكر ميكنم اين حرفا كابوس هر آدم مجرديه. وحشتناكه.


  43. صدف در 08/15/10 گفت :

    من این مسئله رو با فرض این که برای خودم پیش بیاد مطرح میکنم.من کلا از طلاق خوشم نمياد يعنی از تنها بودن بدم مياد مخصوصا اينکه تو خونواده ی شخصی خودم هم زياد روابط خواهرو برادری و مادری قوی نيست تو همچين شرايطی اگه ادم بچه هم داشته باشه يکی مثل من بهر نحويه ميسوزم و ميسازم چون من اگه خدای نکرده رابطم با شوهرم هم خراب بشه انرژی مثبت و نيروم رو از بچه م میگيرم از اونجايی که نميتونم رو کمک روحی خانواده هم حساب کنم بنابراين کاملا از فکر طلاق بيرون ميام


  44. مهستا در 08/15/10 گفت :

    متاسفانه بعضی رابطه ها رو نمی شه ترميم کرد مخصوصا مخصوصا ( به نظر من) اگه بوی خيانت بياد من که نمی بخشم خدا نخواد واسه کسی#cry


  45. مری در 08/15/10 گفت :

    با اجازتون من شما رو لينک کردم شايد که شما هم …؟ راستی جايزتونم مبارکه


  46. سلام
    متشکرم که به وبلاگ من سر زديد


  47. انديشه در 08/15/10 گفت :

    من خودم ازدواج نکردم و سنم هم کمه(۲۱)اما به نظرم هميشه يه اصل رو بايد در نظر داشت اينکه هيچ ادمی مطلق خوب يا بد نيست ممکنه طرفت ايرادايی داشته باشه اماخوبی هايی هم داره که واسه ادامه دادن کافيه از طرفی خودتم قطعا ايراداتی داری که اون داره تحمل ميکنه
    اما اگه ايرادها اونقدر زياد بود که هيچ جای اميدی به طرفت نباشه و از طرفی هم مجبوری ادامه بدی مثلا برای بچه بايد يه جنبه های ديگه زندگی اونقدر توجه کرد که اين خلا پر يشه مثل شغل هنر دوستان… من نمونه عينی اين موردو ديدم که خانومه واقعا هيچ دلخوشی از زندگی با شوهرش نداشت اما به خاطر پسرش ميخواست ادامه بده اما همه سعيشو کرد تا خودشو پسرش خوب زندگی کنن و موفقم شد


  48. خورشید در 08/15/10 گفت :

    سلام رفیق
    تهوع آورترین خلایق کسانی هستند که بعد ازتصمیم گیری در مورد موضوعات به این مهمی، میگن: گه خوردم!!! (خودم:دامة برکاته!) #grin
    انسان باید و باید و باید، بار تصمیماتش رو به دوش بگیره! البته خواه-ناخواه این بار برای همه عمر روی دوشمون هست. اما بعضیا
    تلاش می کنن تا جایی که می تونن جا خالی بدن، یا خودشونو بزنن به کوچه علی چپ، که این نشون دهنده عمق کم فکرشونه!
    و الا دنیا تاوان تصمیمات ما رو ازمون می گیره، بدون اینکه نظر ما رو بپرسه!
    انسان بالغ، با رشد کردن، عرصه های نو رو تجربه کردن، و به ابزار زندگی بهتر مسلح شدن، یکهو نمیاد زیرآب همه داشته ها و
    گذشتشش رو -که شاید همون ها پلی برای رسیدن به امروزش بودن!- بزنه، و جو نوسازی بگیرتش و بزنه همه اونچه که امروزش
    رو ساخته له کنه و اینجوری دست به کار ساختن یک زندگی تازه بشه! بلکه شرایط رو با توجه به تغییرات تازه مدیریت می کنه!
    خراب کردن آسونه! این نگهداری از ارزش های زندگی و هماهنگ کردن هر روزه خود، با تغییرات جدیده که مرد می خواد!
    …..
    دوست عزیز دنیای امروز _همون طور که گاهی خودت هم اشاره کردی_ انگار داره کاری می کنه، که روز به روز بین انسان با
    اون چیزهایی که برای هزاران سال انسانیت ما رو می ساخت، فاصله بیفته! تمدن امروز بشری پیش از هر چیز روابط سنتی و
    غریزی بشر رو نشونه گرفته، و این مختص هیچ فرهنگ یا جغرافیای خاصی نیست! لازمه شکل امروزی زندگیه! و هر تلاشی برای
    تغییر مسیر این جریان زور زدن الکیه! متاسفانه این نتیجه همه اون تلاش هاییه که تا امروز بشر برای بهتر زندگی کردن انجام داده!
    (می دونم که این یک قضیۀ ظاهرا متناقضه، ولی خوب همینه که هست، چیکارش کنم؟!)
    بنابراین، من فکر می کنم که هیچ نسخه عمومی -که راه حل بحران های دست و پاگیر خانواده ها باشه- قابل تجویز نیست!
    هر کسی تو این آشفته بازار باید راه خودش رو بره، وبار خودش رو ببره! هر کسی با توجه به تاریخچه شخصی زندگیش،خصوصیات
    خودش و افراد دور و برش، نوع تمایلات و چاله های زندگیش، روابطش، و البته میزان شعور و آگاهی که نسبت به شالوده زندگیش داره!
    آدم ها متفاوتن و مشکلاتشون با هم فرق دارن، پس به همین نسبت راه های برون رفت ازین بحران ها هم با هم فرق می کننن!
    ….
    در چنین شرایطی من فکر می کنم، فقط می شه نسخه های کلی پیچید! نسخه هایی که باید رعایتشون کنیم تا بتونیم انسان بهتری
    باشیم! یک انسان خوب، می تونه یک باغبان خوب، یا یک پزشک خوب، یا یک هنرمند خوب، و البته یک همراه و همسر خوب باشه…!
    والسلام علی من التبع الهدی!#laugh


  49. دن کيشوت در 08/15/10 گفت :

    #thinking


  50. ليلا در 08/15/10 گفت :

    ساختن هميشه سخته. ما خيلی وقت‌ها برای ساختن چيزهايی غير از زندگی مشترکمون حاضريم خيلی فداکاری‌ها بکنيم. چرا برای ساختن اين يک و بهتر کردنش يک کم بيشتر سعی نکنيم؟
    ذهن آدم تکامل پيدا ميکنه و ارزش‌هايش تغيير ميکنه (و اگر نکنه عجيبه). اگر ميخواهيم همسرمون هم با ما همدلی کنه بايد باهاش پا به پا بياييم. برايش حرف بزنيم و چهارچوب فکريمونو برايش باز کنيم. اونهم نه يکهو و با اين انتظار که بلافاصله وارد دنيای ذهنی ما بشه يا ما وارد دنيای ذهنی اون بشيم. بايد با مکالمات طولانی و قطره قطره هماهنگی از بين رفته رو ترميم کنيم. بايد چشم ها و گوشهامون رو هم برای طرف مقابل باز کنيم.


  51. fh در 08/15/10 گفت :

    اي بابا ميبينم كه كلا از درد دل ما طبقه محروم و نجيب جامعه بيخبري! #winking #tongue يك كلام: ترديد و سردرگمي


  52. فرنگيس در 08/15/10 گفت :

    راستياتش من فکر نمی کنم دوباره اون حسه اعتماد به وجود بياد . البته کار نشد هم نداره اخه فاکتور های زیادی هم هست راجب همین عدم اعتماد.يه وقتايی مسله اونقدر حاد نيست اما يه وقتايی مسله حيثتی ميشه که به نظر من ديگه قابل برگشت نيست.در هر حال نبايد سکوت کرد.
    يکی از بزرگترين مشکل ها همين سکوته حرف نزدنه.
    راستياتش منو اقای استاد روز اول همین قول بهم دادیم که حرف بزنیم حتی اگه کارمون داره بیخ پیدا میکنه…. .


  53. delkhasteh در 08/15/10 گفت :

    salam.faghat omadam begam marekeyi viletjoom.chand vaght bod weblogeto nadide bodam behet tabrik migam.dooset daram havarta.


  54. فرنگيس در 08/15/10 گفت :

    البته بايد يه گوشی هم باشه که گوش بده و تحليل کنه.در غير اين صورت چاره ای جز ساختن و سکوت نيست ويا جدايی…


  55. مامان آيسان و ايلين در 08/15/10 گفت :

    وقتی دو نفر به هر دليلی با هم همخونه ميشن بايد به هم کمک کنن که شرايط رو بهتر کنن. راکد بودن خوب نيست . آب راکد فاسد ميشه بوش همه جا رو بر ميداره. مرد و زن هم نداره. حالا ما همش فکر ميکنيم مردها نميذارن خانومشون پيشرفت کنه. اما درست همون طور که اشاره کردی خيلی از زنها هستند که خودشون اين طور فکر ميکنن. و واقعا هم لذت ميبرن.


  56. #heart


  57. Semi Autistic در 08/15/10 گفت :

    1. هرجوری حساب کنید بلاگهای خیلی بهتری نسبت به بلاگهای برتر وجود داشتند که توی لیست نبودن
    2. تا اونجایی که می تونید از روزمرگی نویسی پرهیز کنید البته منظورم این نیست که از زندگی روزمرتون ننویسید ولی سعی کنید این روزمرگی نویسی رو برای رسوندن مفاهیم مد نظرتون و به عنوان یک ابزار و نه یک هدف استفاده کنید و از روزمرگی نویسی صرف جدا پرهیز کنید من این حرف رو به عنوان کسی میگم که تمام آرشیوتون رو خونده و احساس می کنم بخش زیادی از اون اضافه بوده
    3. تم قبلی وبلاگتون خیلی بهتر بود تم فعلیتون رنگ خوبی نداره چون باعث اذیت شدن خواننده میشه هم اینکه طول سطرها خیلی طولانیه و باعث شده زیبایی بصری بلاگ کاهش پیدا کنه
    4. چرا اکثر خانمها بطور افراطی به ظاهر شما واکنش نشون دادن , نهایتا یک نفر یا خوشگله یا زشت ولی واقعا اینقدر اهمیت داره ؟
    5. در مورد پست کار اخلاقی باید بگم اشتباهی که اکثرا در این جور مواقع رخ میده اینکه یادمون میره که بین تصمیم و نتیجه توی تحلیل یک موضوع تفاوت قائل بشیم یعنی اینکه اگه داریم به کاری که انجام دادیم فکر می کنیم و نتیجه اون رو بررسی می کنیم به شرایطی که توش تصمیمی رو گرفتیم هم فکر کنیم و ببینیم آیا در اون شرایط می تونستیم تصمیم بهتری بگیریم یا نه و اینکه نتیجه تصمیم ما هرچه که بوده اون رو جدای از تصمیم بررسی کنیم .
    ***************************
    1-موافقم
    2-کسی که هر روز می نویسه و بی برنامه نمی تونه هدف گذاری کنه.کتاب نیست که مقدمه و مواخره داشته باشه…ثبت زندگیه
    3-خودم خواستم فضای نوشتنم بزرگتر بشه و از نظر من زیبا تره.تم قبلی رو شکایت از رنگش شده بود که چشم رو اذیت می کنه موقع خوندن ولی این تم رو بیشتر تعریف شنیدم و شاید شما اولین شاکی باشید
    4-نه منم فکر نمی کنم اهمیت زیادی داشته باشه شاید فکر می کردن باید خیلی درب و داغون تر از این حرفها باشم و حالا سورپرایز در جهت مثبت شدن…البته شاید
    5-قابل تعمل حرفتون


  58. بنفشه در 08/15/10 گفت :

    فکر کنم ترميم يه اعتماد از بين رفته خيلی سخته…شايد ديگه هيچ وقت مثه اول نشه ولی راهش فقط اينه که تو بقيه ی زندگيت روراست باشی…ظاهر و باطن يکی…محبت می تونه خيلی چيزها رو درست کنه.


  59. توی عکس‌هایی که در برخی وبلاگ‌ها دیدم تو را با شال نارنجی معرفی کردند. حالا کدام یکی هستی ویولت جانم؟
    تبریک می‌گم عزیزم. یک مدتی نبودم. حالا دارم تند تند می‌خونم.
    *****************
    من شال نارنجی سرم نبود


  60. مژگان در 08/15/10 گفت :

    بخاطر سختی شرایط پست های جنجالی قبلیت وجواب ندادم دیدم نمیشه…مگه میشه خوند ونظر نداد ! آخه برای من کمی مشکل ِ من هیچ کدوم از شرایط عنوان شده بالا رو ندارم ! با وجود شرایط خیلی دشواری که درش قرار داشتم همسرمو خیلی عاقلانه انتخاب کردم البته تجربیات ام وهمینطور بالا بودن سنم هم خیلی کمکم کرد نا گفته نمونه که خیلی هم از خدا می خواستم که خودش کمکم کنه ! یعنی اولین گزینه که شوهربرام نقطه عطف باشه تا حدی کمرنگ تره ! تا حدی که بعد از سه سال زندگی هم درحال حاضر دوباره دانشگاه قبول شدم .با وجودی که خیلی عشقولانه به همسرم دارم وخیلی دوروبرش می پلکم اصلا اونجوری نیست که بذارم تحقیر بشم راستشو بخوای اصلا اون هم اهل این صوبتا نیست ! _ می گم چرا این توضیحات ومی دم _ شاید این حرفها باعث بشه که بگن خب تو شرایطت فرق می کنه ! ولی به خدا اگه این شرایط وهم نداشتم فکرم همینی بود که الان میخوام بگم . خیانت وکنار اومدن با اون برای من خیلی سخته ….در حال حاضر تو این سن وسال که غیر قابل بخشش ِ یعنی اصلا حرفی نمی مونه .درسته که حتما علت این کارش و ازش می پرسم …ولی با اصل قضیه اصلا فکر نمی کنم که بتونم کنار بیام ! حالا انسان موجودی پیچیده ای دیگه ….زد ودلم خواست که در یک درصد موارد فکر کنم غلط اول واخرشه …اونم به شرطی که بفهمم پشیمونه ! خب اینجا معلومه که باید دهنش سرویس بشه وزمان بگذره تا من مطمئن باشم که همه چی تموم شده ! اگه اون با این همه خطا تحمل این صبر کردن منو نداشته باشه پس همون بهتر که بره گم شه !! اگه واقعا پشیمونه باید کمکم کنه واین بازم تا حدی می شه همون کاسه چینی بند زده ! فکر می کنم دلم اصلا صاف نشه….شرایط بدیه


  61. arashl در 08/15/10 گفت :

    عرض سلام به بانو ويولت عزيز
    به نظر من اگر اعتماد و احترام از بين بره تقريبن داستان رابطه به پايان خودش نزديک شده.اگربا گذشت زمان اتفاقاتی هم بيفته که اين بی اعتمادی را تشديد بکنه که ديگه بدتر.گر چه با تلاش و کوشش فراوان ميشه باز هم به نتايج خوبی رسيد اما ديگه خيلی سخته


  62. ممول در 08/15/10 گفت :

    اولين باری که به خودم اجازه دادم يه ادم رو بيشتر از خودم دوست داشته باشم اخره رابطه به همين جمله ختم شد البته از طرف من : تو که منو دوست نداری اما من بدون تو ميميرم تو رو خدا دلم نکن به حال خودم تو رو خدا نرو. خوب بهم رحم نکرد و رفت من نمردم و الان روزی ۱۰ بار خدا رو شکر ميکنم که رفت نه اينکه ديگه دوستش نداشته باشم نه دوستش دارم هنوز اما خدا شاهده که ما واقعآ به درد هم نميخورديم بنابراين اگه تو يه هميچين موقعيتی قرار بگيرم و ۱۰۰٪ مطمئن باشم که بدرد هم نميخوريم ميرم که اون طرف هم روزی ۱۰ بار بعدآ ها خدا رو شکر کنه.
    حالا که فعلآ از تنها هم تنهاترم کسی واسم تره هم خرد نميکنه چه برسه که اينقدر عاشقم بشه که بهم التماس کنه ولش نکنم.#worried #sad
    در ضمن خدا اين دوستايه خوبت رو واست حفظ کنه باعث ميشن ما مو رو ببينيم و شما پيچش م رو#winking


  63. emma در 08/15/10 گفت :

    می دونی عزیز این حرفت یه ایرادی داره… وقتی شخصیت یکی در روابطش شکل می گیره دیگه اون رابطه درست نمی شه چون اون کسی که باید درستش کنه مریضه.
    اگه شخص بتونه باید اول جدا بشه خودش درمان کنه بعد رابطه رو از اول سالم کنه. اگه جدا نمی تونه بشه و اینقدر وابسته است پس بگو چطوری می تونه قدرت تغییر چیزی رو داشته باشه؟
    من 28 سالمه و یک بار به این بن بست رسیدم 3 سال دست و پا زدم و خودم و کشیدم بیرون اخر
    الان که حالم بهتر شده حتی حاضر نیستم برم دوباره تو رابطه ای که توش اینقدر بی احترامی بم می شه
    یه دوست واقعی کمکم کرد که بیام بیرون ازین جهنم و اگه منم ببینم کسی اینحوری که تو توصیف کردی گیره کمکش نمی کنم جیزی رو ادامه یده کمکش می کنم بکشه بیرون
    حالم بد شده که این همه جراغ قرمز تو داری توصیف می کنی اخرش می گی چه حوری کمک کنیم ادامه بده بابا جان ادم چیه عزیز؟
    بجه هم همون بهتر که احترام و ارزش به حود رو یاد بکیره بحای بمون و بمیر!
    این نطر من… شاید هم غلط باشه


  64. هومن در 08/15/10 گفت :

    سلام
    گاه گدار می آمدم و وبلاگت را می خواندم ولی خيلی اهل کامنت گذاشتن نيستم.ولی الان لازم دونستم که اول شدنت رو تبريک بگم.اميدوارم هميشه همينطور موفق باشی.


  65. Tila در 08/15/10 گفت :

    خانم مبارک باشه اول شدنت . بالاخره من این عکس خوشگل شما رو دیدیم آرزو به دل از دنیا نرفتیم. مردم بس دیر رسیدم عکس رو برداشته بودی. هاهاها حالا دیگه نمی توانی عکس ها رو برداری من هم تا دل میخواد سیر نگاه به روی ماهت می کنم. #heart #hug
    *********************
    #kiss


  66. سلام
    خيلي وقت بود اينجا نبودم تبريك ميگم خانوم خوشگله!!!!!!111#heart #hug #kiss


  67. zixak در 08/16/10 گفت :

    سلام ، راستش متاهل نیستم و گر چه می تونم حرفاتو هضم کنم ولی لااقل فعلا نمی تونم کمکی کنم ، راستش امروز بعد از دیدن عکسا و گزارشای مراسمی که خودت می دونی و گشت زدن تو اکثر بلاگایی که تونستم پیداشون کنم ، دوست داشتم از نزدیک پیشت باشم ، نه به خاطر اینکه الان تو برترین هستی و من هم خودم رو بندازم وسطا نه به جون جفت بچه هام:دی
    دوست داشتم بیام این جا دیگه ولی ظاهرا خوب موقعی نیومدم ، ایشاا.. که مشکل هر چی که هست زودتر رفع بشه ، من کمترین کاری که می تونم بکنم دعا کردنه ، یادم نمیره:*


  68. پروشات در 08/16/10 گفت :

    ويولت تمام اين پاراگراف اولی که توضيح دادی برام غريب بود! البته اون پاراگراف دومه هم به همين شکل …
    ميگی ازدواج رو نهايت ميدونن مثله يه هدف که فکر کنم منظورت رسيدن به يه مقصدی مد نظر و از جهت ارمانی بوده ! اما برای من یکی ازدواج اصلا يه هدف نيست ! عجيبه نه ؟!! اصلا بهش فکر نميکنم اينم عجيبه نه ؟! اصلا دنبال يه کيس بی نقص نيستم دنبال کيس ازدواج نيستم اصلا بزار رک بهت بگم برای من ازدواج يعنی به سر رسيدن زندگی ! نه اينکه عاشق نشده باشم که شدم ! اما هدفهای من تو زندگی چقدر فرق دارند ! چراشو نميدونم شايد به خاطر پاشيده شدن خيلی از ازدواج های دورو اطرافم باشه ! وقتی ميبينم ازدواج ديگه بر مبنای عشق يه چيزه تهی و پوچه و اينکه از نظر من دوست داشتن نه صرف ازدواجه ولی برای من يکی از ان انگيزه هايی ميشه که منو سوق ميده به اون سمت !
    ازدواج از نظر من يه واژه ی غريبه ی و اعمال بعد از اون هم غريب تر … فی الواقع ( هرچند از کلمات عربی منتفرم ) ازدواج دوست داشتن رو سرکوب ميکنه ميشيم دوتا ادم که اگر صرف وابستگی باقی مونده باشه که فقط به اين خاطر شايد همديگرو تحمل کنيم ! من شايد بدبينم … اما زندگی لحظه های خوشی رو هم که من رو نسبت به خودش خوش بين کرد و ازم گرفت ! حالا دارم استه استه ميرم جلو …
    ويولت اگر کسی دوستت داشته باشه بهت اطمينان داره توی هر شرايط پات واميسته ! اگر من يه همچين موجودی رو دوست داشته باشم تمام سعی رو در جهت اعتماد سازی دوباره انجام ميدم اما اگه اون موجود قدرت ترميم پذيری نداشته باشه ديگه کاريش نميشه کرد ! با تمام علاقه ترکش ميکنم چون بعضی ها جرات اينکه جلوت بايستند و به بعضی چيزها اعتراف کنن فقط در صدد ازار و اذيت برميان تا تو بکشی کنار و بعد يه جا طعنه بزنن که ديدی؟! خودت تاب نياوردی خودت ميشنگيدی وگرنه به خاطر بچه ات هم که شده پای من می ايستادی ! مردها دو دسته هستند که يه ويژگی مشترک دارند فربکارند که چرب زبونی ویژگی خاصشونه !
    که تو اين ميون در حالی که اين ويژگی رو حفظ کردند هم ميتونند خيلی با عرض معذرت ا ح م ق باشند و يا عکسش ! که کم پيش مياد متاسفانه !
    الان جامعه راه رو واسه همه باز گذاشته … بيشتر از اينکه واسه افراد راه برگشت گذاشته باشه داره راه پيش رو ياد ميده که با صرفه تر هم هست از قضا !!!!
    در اخر من اگر خودم رو جای اين ادم فرض بگيرم برای زندگيم ميجنگم و وقتی اطمينان حاصل پيدا کردم که راه پسی وجود نخواهد داشت ادامه رو ميدم ! ممکنه ضربه بخورم که ميخورم اما من نوعی شخصا توانايی حل موضوعات رو دارم ! حاضر نيستم تمام عمرم رو با کسی زندگی کنم که با تمام عشقم امروز فهميدم که هيچ سنخيتی با هم نداريم چون اين دلخوری هايی که زخم عميقی رو توی روحمون ايجاد ميکنه کم کم اين دوست نداشتن ها تبديل به نفرت ميشه و من ترجيح ميدم با نفرت از کسی که سال ها دوستش داشتم جدا نشم … !


  69. فرناز در 08/16/10 گفت :

    سلام ویولت عزیز.به نظر من وقتی در رابطه ای بی حرمتی پیش بیاد و طرفین(اصولا فکر میکنم در زناشوئی نقش ها ۵۰-۵۰ هست) بهم بی احترامی کنن بهتره دیگه اون ارتباط رو کات کرد.احترام متقابل نسبت به روح و جسم یکدیگر یکی از ارکان مهم هست و وقتی بشکنه نمیشه بند زدش.
    من شخصا ازدواج نکردم و ازش هم واقعا درک درست یا فرمول خاصی تو ذهنم ندارم.چون به تعداد آدمای زمین میشه براش فرمول نوشت و ۱۰۰ برابر هم تبصره!!!!
    من ۳۷ سالمه .و انقدر آدمای عجیب و متاسفانه بدون روراستی و صداقت دیدم که اسم ازدواج میاد تنم میلرزه.از طرفی هم یه خونواده گرم و مهربون دارم که داشتن لنگه اش سالها آرزومه ولی……
    اینو مزید اطلاعتون گفتم .بی ربط بود؟


  70. افيون در 08/16/10 گفت :

    برگزاری جلسات متعدد برای گفتگو های منطقی با طرف مقابل و کمک گرفتن از نظرات بزرگ ترهای خانواده های دو طرف چاره ساز و منطقی به نظر ميرسه..!



  71. مرجان در 08/16/10 گفت :

    سلام
    منم يه پستی تقريبا تو مايه های پست شما گذاشتم که البته مربوط به ازدواجهای خارج از ايرانه..که خودم شاهدشون بودم…..
    پایدار باشی عزیز.


  72. مريم در 08/16/10 گفت :

    خوب اين شرايطي كه ازش حرف زدي خيلي سخت مي‌تونه باشه و همونقدر هم مي‌تونه واقا رخ بده…
    خوب اگه من بودم قبل از همه فكر مي‌كردم.سعي نمي‌كردم طرف مقابل رو عوض كنم.چون فايده نداشت.سعي نمي‌كردم واسش سخراني كنم و دليل بيارم كه رفتارش درست بشه…
    فكر مي‌كردم و ايرادات خودمو بررسي مي كردم. سعي مي‌كردم خودمو بذارم تو موقعيت طرف مقابل و عكس العمل هاشو بررسي كنم. ببينم جدا چقدر مي‌شه بهش حق بدم.چقدرش طبيعيه. چقدرش رو ممكنه منم تو همون شرايط بروز بدم… بعد دقيقا دليل همون عكس العملها رو رفع مي‌كردم. يا لااقل تصحصح مي‌كردم…
    اينجوري يه تغييرات مثبتي رخ مي‌داد كه بايد يه كمي صبر چاشنيش كرد كه اثرشون ديده بده…
    اگر واقها بخوايم چيزي رو حفظ كنيم و قابل تحمل بايد از خودمون مايه بذاريم.سخته ولي جدا عمليه. و ار تصحيح رفتار طرف مقابل هم خيلي بيشتر اثر بخش تر و قابل انجام تره …
    شايد در كنار اين تغييرات با يه آدم وارد مثل يه مشاور هم مشورت مي‌كردم كه كمك كنه ديدگاه هام و تصميماتم تا جايي كه ممكنه از روي حق و بي طرفي اتخاذ بشه…


  73. مريم در 08/16/10 گفت :

    راستي ويولت جان …. از تصويري كه من ازت تو ذهنم داشتم خيلي خوشگل تر و شيرين تر بودي…
    خوشحالم كه ديدمت… خوبه آدم گاهي تصويراش حقيقي باشن. در ضمن خيلي هم خوب بودي… و البته دوست داشتني.
    واست آرزوهاي خوب مي‌كنم همراه با سلامت و موفقيتي كه هرچي زودتر ترا در آغوش بگيره….


  74. ترانه در 08/16/10 گفت :

    برای نجات یک زندگی تلاش دو طرفه لازمه . لازمه که دو طرف آزادانه در مورد مشکلشون حرف بزنن و وقتی به اين نتيجه رسيدن که بايد تغيير صورت بگیره می تونن از يک مشاور قابل اطمينان کمک بگيرن. مهمترين مساله توی ازدواچها همون مساله ارتباط هست. يعنی زن يا شوهر يا هردو اين توانايی رو ندارن که باز و روشن در مورد مسائلشون با هم حرف بزنن.


  75. مادرانه در 08/16/10 گفت :

    کلی حرف زدم.اما پاکش کردم. چرا؟
    انگار به نظرم اومد هر جوابی که بدم ، تبدیل میشه به قضاوت یه طرفه. در حالیکه در این پست فقط از یه دید، اون هم از دید یه زن بیان شده بود.اگه دید هر دو هم زن و هم مرد را گفته بودی، بهتر می‌شد فهمید که کجای کار داره می لنگه…اونوقت می شد فهمید بهترین راه حل کدومه.موفق باشی خواهر جون!


  76. شيوا در 08/16/10 گفت :

    من يکی که خيلی مستقلم. درست دو ماه بعد از عروسيمون به دليل استخدام در يکی از ادارات به يه شهر ديگه رفتم#applause ولی اقرار ميکنم الان ديگه بعد ازیکسال کم اوردم#worried بعضی اوقات دوست دارم کارمو ول کنم ولی به دليل اوضاع اشفته بازار کار پشيمون می شم#yawn واقعا نمی دونم چی کار کنم.#silly


  77. سعید در 08/16/10 گفت :

    به نظر من واقعيت امر اينه که ما ايرانی ها متاسفانه هيچ وقت با تغييرات بصورت علمی و اصولی رفتار نمی کنيم و فقط از عنوانش استفاده می کنمی
    مثلا وقتی می خوای يه تغييری که در دنيا مورد قبول قرار گرفته (مثل کار کردن و استقلال مالی زن) رو قبول کنيم فقط ظاهرا و جهت کلاس گذاشتن ازش استفاده می کنمی و در موارد ديگه حتی (استقلال زن در شريط جنسی) نيز موضوع همينطوره
    در ظاهر امر می خوايم تغيير رو بپذيريم و لی بين سنت و مدرنيته دست و پا می زنيم و نمی تونيم بپذيريم که اول بايد اين سطح درک و توانايی رو در خودمون ايجاد کنيم بعد بريم سراغ کلاس گذاشتن در قبول تغييرات
    حرفهام خيلی بود ولی جا کم فعلا بای


  78. اصلا يه همچين زندگی احيا نميشه
    ولی اگر طرف بچه داشت بايد چکار
    کنه من از شما ميپرسم مرسی اگر
    جواب بديد؟#flower


  79. بانوی ناب در 08/16/10 گفت :

    سلام خانوم . خوبی ؟ بهتری ؟ بابت وب لاگت هم تبريک می گم ! بحث خيلی خيلی جالبی رو راه انداختی . آخر فکر باز رو داری دختر .ماشالله به اين فکر بلند . من ازدواج کردم . پنج سال پيش . يه بچه هم دارم . سرکار هم می رم . خونه داری هم می کنم و مدتهاست وب لاگ هم می نويسم . اين وب لاگ رو تازه باز کردم . خيلی دوست دارم پيشم بيای چون تقريبا مثل آدمی می مونه توی غربتستان ! در مورد بحثت ! راستش … شايد شوهر من از اون معدود مردهای منطقی با ديد باز و امروزی هست که دوست داره من توی اجتماع باشم ٬ دوست داره هميشه به روز و زيبا باشم ٬ دوست داره تصميم گيريهای مهم خونه با من باشه ٬ دوست داره شروع کننده ی خيلی مسائل من باشم ٬ اون هميشه سعی می کنه ريسمان اعتماد رو توی خونمون محکم و محکم تر کنه … شايد توی بعضی از اين مواردی که گفتم من بی منطقی کردم خيلی بيشتر تا اون ! با ديد بد و منفی من نسبت به جامعه ی مردان … سوء تفاهمات رو بيشتر من بوجود اوردم يا اون … اون يه مرد کاملا اصولی و با اخلاق و منطق … راستش ! نمی تونم به نفر سوم فکر کنم … چون احساس می کنم شوهر من از پس مشکلات زندگی مون و حل کردنشون بر می ياد … اين فکر منه با مبنای زندگی شخصی خودم و هيچ تجربه ی ديگه ای هم ندارم که بخوام بر اساس اون حرف بزنم ! زندگی من نياز به اين شخص سوم رو احساس نمی کنه چون مرد من مرد فوق العاده بزرگ و منطقی هست . نه اينکه بخوام شوهرم رو بالا ببرم نه ! واقعيت امر اينه ! ولی فکر می کنم که ستون زندگی ( که مرد خونه هست ) کارش حتی يه جا بلنگه ٬ بايد پای اون نفر سوم باز بشه . چرا ؟ چون توی خانمها احساس می چربه به منطق و توی آقايون اگه اون منطق کمرنگ باشه ! زندگی از اصل و پايه ی خودش انحراف پيدا می کنه ! اگه پايه ترک برداشت ٬ همه چيز هوار می شه روی سر اهل خانواده و اين يعنی فاجعه !


  80. ژاله در 08/16/10 گفت :

    ببخشيد انقدر دير و بیربط به موضوع ولی مقام اول و دريافت جايزه رو خيلی خيلی تبريک ميگم.مستحقش بودين چون اون چيزی که دلتون می گه می نويسين#flower


  81. مامان یک دختر مهربون در 08/16/10 گفت :

    ما بالاخره نفهمیدم ازدواج کردی و یزدوج شدی
    #surprise
    راستی مبارک باشه اول شدنت #flower #heart #kiss
    موفق ، پیروز ، خندان ، سلامت ، سربلند باشی


  82. خب. البتهه این چند تصویری که ساختی و هیچ خط حایلی بینشان قرار ندادی یک کمی فکر کردن را سخت می‌کند. در مورد اینکه مردها تحمل پیشرفت زن‌هایاشن را ندارندع همیشه هم اینطوری نیست. خواهر من بعد از ازدواج ادامه تحصیل داد چون شوهرش اصرار داشت. دکتر فرزدی متخصص زنان و زایمان، بعد از ازدواج در رشته پزشکی قبول شده و ادامه تحصیل داده با وجود بچه‌دار شدن و همیشه خودش را مدیون همسرش می‌دونه. ولیکن، نباید یک‌طرفه پیش قاضی رفت. باید نشست و دلایل این نوع برخوردها را حلاجی کرد.
    در مورد بی اعتمادی، بحث غلط اندازیه. اعتماد رشته‌ای است که اگر گسست دیگر گسست و اگر دوباره سر رشته‌ها را هم بیایی و به هم گره بزنی، کوتاه و بدریخت خواهد شد و تصویر آن گره، خاطره‌ی گسست را زنده نگه خواهد داشت. وقتی اعتماد از بین رفت، بهترین کار گسستن پیوندی است که حتی جانت ممکن است به آن بسته باشد. هر چند این فقط تصوری است که در ذهن ما ساخته می‌شود. انسان هرگز از تنهایی نمرده است.
    در مورد وابستگی، واقعاً سخته، حتی در مورد دوستی‌های ساده و حتی روابط خانوادگی و نه زن و شوهری، بغرنجه و قابل تحمل نیست. ولی من خودم کسی را دیدم که از وابستگی‌ی شوهرش به خودش لذت می برد و یک نوع موفقیت قلمداد می‌کرد. می‌گویم که باز کردن این‌طور مسایل کار سختی است و باید جنبه‌های زیادی را مد نظر گرفت. شرایط خانواده‌ای که زن و مرد در آنن پرورش یافته‌اند، الگوهای رفتاری که دارند، ذهنیت‌شان از زن و شوهری، و و و …
    حالا یک نگاهی به این کوچولوهای نازنازی بنداز:
    http://www.smashingmagazine.com/2008/10/15/poverty-lets-make-a-difference/


  83. سارا در 08/16/10 گفت :

    سلام دوست من
    امیدوارم خوب خوب خوب باشید
    جمعه خوبی رو براتون آرزومندم[گل]
    گزيده اي از دعاي بسيار زيباي عرفه: خدايا بجز خودت به ديگري واگذارم مکن. خدايا به که واگذارم مي کني؟ آيا به خويشاوندي که از من ببرد يا به بيگانه اي که مرا از خود دور کند يا به کساني که خوارم شمرند و تويي پروردگار من و زمامدار کار من- اي خدا قرار ده بي نيازي در نفس من و يقين در دلم و اخلاص در کردارم و روشني در ديده ام و بينايي در دينم[گل]


  84. آسمان در 08/16/10 گفت :

    سلام
    حال شما خوبه؟
    موفقيت شما رو تو وبلاگ نويسی مثل بقيه عرصه های زندگی تبريک می گم.
    اولين باره براتون نظر می زارم. بيشتر نوشته هاتون رو می خونم.
    مثل بعضيها نمی خوام به به و چه چه بگم(البته بدم نمی یاد از وبلاگتون). فقط می خوام اگه می تونيد راهنماييم کنيد. می دونم هيچی از من نمی دونيد و با اين شرايط نمی شه کمک زيادی کرد ولی اگه ممکنه اين کارو بکنيد.
    تو زندگيم به بن بست رسيدم. عاشق نيستم. مجردم . بچه نیستم. مشکلم اينه که هيچ هدفی تو زندگيم ندارم. صبح می رم سرکار تا ظهر باز عصر تا شب بدون هدف بدون هيچ پيشرفتی تو چند سال اخير. شب همش می شينم و دراز می کشم. هيچ علاقه خاصی ندارم و نمی دونم از وقتم چطور استفاده کنم. به مطالعه بی علاقه شدم و حوصله ندارم پس نمی تونم وقتم رو به کتاب خوندن بگذرونم. اگه ممکنه بگيد چطور می تونم هدفدار بشم لااقل شبهام رو اونم زمستون و پاييز که شبهای طولانی داره چطور بگذرونم؟؟؟؟؟ اگه ممکنه همين جا جواب بديد.
    **************************
    شما فکر می کنی من روانشناسم؟نه بخدا منم یه آدم عادیم مثل شما…بخودم بتونم کمک کنم شاهکار کردم


  85. سپنتا در 08/16/10 گفت :

    ویولت گلم خیلی وقته دلم میخواست برات کامنت بذارم ولی نمی شد.اون چیزی هم که الان می نویسم هیچ ربطی به موضوع این پست نداره!فقط احساس خالصانه منه نسبت به کسی که خیلی کم میشناسمش و با این همه میدونم که خیلی از نظر اعتقادی و فرهنگی با هم متفاوتیم ولی هیچ کدوم اینها باعث نمیشه تحسینت نکنم#applauseگاهی که تو زندگیم کم میارم و خسته میشم اسمت تو ذهنم تکرار میشه و بهم آرامش میده.از اینکه این هستی و این بودن اینهمه با شادی توامه خوشحالم#heart #kiss


  86. زی زی در 08/16/10 گفت :

    بابا ما هم بازی بدين .
    خوب مينويسين درست . ولی اين دليل ميشه ما رو تحويل نگيرين . ؟
    البته من اولين بار ميام اينجا .
    تبريک بابت کادو و رتبه ايی که آوردی


  87. آلما در 08/16/10 گفت :

    تو رو خدا اگه ميتونی کمکم کن نياز دارم


  88. آزی در 08/16/10 گفت :

    اگه بخوای بمونی بايد فقط ببخشی و فداکاری کنی اين تنها راهه . و هر چی اون گفت انجام بدی . مثه همه اونهايی که اين شرايط رو تحمل می کنن .


  89. يكي از راههايي كه ميشه از اين حس بي اعتمادي كاست يادآوري خاطرات گذشتست. بايد به همديگه كمك كنند تا خاطرات گذشته رو در جاهاي مختلف به ياد بيارند.اينكه بالاخره طرف مقابل براش چيزهايي داشته كه جذبش كرده و اين ديدگاه رو تقويت كنه. ولي بزرگترين مشكل تو اين موارد عدم اعتماد به همديگست كه بايد سعي كرد احياش كرد بايد اعتماد رو جلب كرد به هر قيمتي.اگه اعتماد نباشه حتي يادآوري خاطرات هم رتي طرف مقابل نوعي فريب جلوه ميكنه ….


  90. زی زی در 08/16/10 گفت :

    بياين سمت من
    ۱. خوشحال ميشم
    ۲. بی ربط با شما نيست
    ۳. دوست دارم باهاتون دوست بشم
    ۴. خطا نمیشه
    ۵. باور کن


  91. غزاله در 08/16/10 گفت :

    سلام
    هميشه می ترسيدم از تنهايی
    خانوادمم نمی تونند اين تنهايی رو واسه من بر کنند
    با اومدن ام اس تو زندگيم ديگه يه چيز ديگه خواستم
    آخه مطمءنم که با وجود اين هزينه بالای درمانی که معلوم نيست تا کی طول بکشه کمتر بسر يا مردی حاضر به ….
    مگر اينکه واقعا عاشقم باشه#angry
    خوبه که الان تنها هدفم سلامتيمه
    نه کار ديگه
    بی خيال جنس مخالف#angry


  92. ويولت عزيزم به نظر من زندگی يه چيزی فراتر از تعاريفی که ما خانواده و جامعه و عرف به ما ديکته کردند!من اگر تو اين شرايط بودم واقعا کل زندگيم برام با ارزش بود و دوست داشتم که حفظش کنم خيلی چيز ها رو ناديده می گرفتم و سعی می کردم همراه همسرم حرکت کنم!و زندگيمو شادتر کنم!اگه تو يه اين شرايط باز هم زندگيم برام با ارزش بود ميمونم و ادامه می دم!با معيار های جامعه این می شه کم آوردن و متهم شدن به مرد ذلیلی یا زن ذلیلی و اينا ولی وقتی آدم بتونه روی موج های يزرگ زندگيش حرکت کنه غرق نمی شه شايد زودتر هم به ساحل رسيد!همسر آدم هم ربات نيست!انسانه!به نظرم اون هم به مرور تغيير می کنه البته نه اون تغييری که من می خوام !من هم تغيير می کنم!گاهی هيچی مثل يه تغيير مسير ناگهانی آدمو به چيزی که هميشه آرزو داشت نزديک نمی کنه!
    البته حرف های من حرف های يه آدم بی تجربه است! موقيعت چی کار می کردم اگر جای فلانی بودم!!