هرکه را بهر کاری ساختند،جانم!

بعضي روزا فکر مي کنم،چه خوب ميشد نوک انگشتاي منم مثل اسپايدر مَن پرز داشت تا وقتيکه دستم رو به ديوار ميذارم بخصوص ديوار رنگ روغني شده، دستم ليز نخوره و به جايي گير کنه تا با صورت نرم روي زمين.

مسابقه دويچه وله فراموش نشه…فکر کنم فرصتش تا 15 مهر باشه.


نظرات شما


  1. سمانه در 08/26/09 گفت :

    همون تیترت:
    هرکه را بهر کاری ساختند،جانم!
    ولی من دوست داشتم…
    نه همینی که هستم خیلی پیچیده هستش، حوصله پیچیدگی جدید ندارم…
    *********************
    تو همیشه آن لاینی ها#winking#kiss


  2. سمانه در 08/26/09 گفت :

    #eyelash #eyelash
    ار دنیای واقعی خیری ندیدم، حالا میخوام ببینم این دنیای مجازی رو میشه قابل تحملش کرد یا نه#winking
    #kiss #kiss #heart


  3. bilbo در 08/26/09 گفت :

    سلام خانمی#flower اتفاقی که برات نيافتاد؟#surprise اميدوارم همين طور که پيش ميره بدون نيازبه چيزی حتا ديوار راه بری#applause #kiss #heart


  4. برای مقابله با همچین مشکلی میتونید از دستکش لاستیکی استفاده کنید #grin
    شاید هر کسی رو بهر کاری ساخته باشن ولی من خیلی پر رو هستم همیشه یه راهی هر چند احمقانه پیدا میکنم #tongue
    *************************
    یعنی تو خونه با دستکش لاستیکی راه برم؟#surprise


  5. ستاره نقره ايی در 08/26/09 گفت :

    ترجيح می دم به جای پرز سر انگشت خدا سلامتی رو بهت برگردونه. #flower


  6. گيلاسی در 08/26/09 گفت :

    امروز تو بزنگاه يه تيکه کوچيک در مورد سخت بودن حرکت تو خيابون برای ويلچر گفتن ولی کو گوش شنوا . عزيزم راه حلش کار گذاشتن يه ميله کنار راه پله هستش ولی اينطوری خطر خيلی کمتره چون با اتکا به ميله ميتونی راحت تر بری بالا . بعيد ميدونم هزينه زيادی هم داشته باشه .
    ********************
    راه پله نرده دار این مشکل با دیوار راهرو خونه است که هیچ دستگیری نداره
    آره تا مبتلا به نباشی نمی فهمی چقدر شهر نا مناسبه دقیقا انگار تو روت تف میندازن میگن برو بمیر
    بیچاره جانبازهایی که سلامتش رو واسه همین مملکتی که به راحتی ندیده شون گرفت گذاشتن…افسوس که حالا با سریال سازی حق مسلمشون رو مطالبه کنن


  7. گفتم که گاهی وقتها راه حل هام احمقانه ست.فقط کار راه بندازه.بعدش فکر میکنم راه حل اساسی پیدا میکنم.مثلا رنگ دیوار ها رو عوض میکنم .یا یه میله در طول مسیری که ممکنه بخوام راه برم نصب میکنم #eyelash
    ********************
    خونه مال خودم بود حتما حتما مناسب سازیش می کردم
    باید از این دستکش های استپ دار دستم کنم!!!


  8. قبول نیست گیلاسی از روی فکر من تقلب کرد.من وقتی نوشتم نظرش نبود ها.خودم تنهایی به این نتیجه رسیدم #tongue
    ***********************
    قبوله#kiss


  9. دن کيشوت در 08/26/09 گفت :

    شما که همينجورش هم برنده ای نياز به تبليغ نداره#winking
    ***********************
    پس اگه نشدم به خدمتت میرسم ها#winking


  10. مرسی ویلی که بهم سر زدی #party #party #kiss #heart


  11. شيدا در 08/26/09 گفت :

    من در موردش اطلاع خاصي ندارم ولي امتحان كن


  12. دن کيشوت در 08/26/09 گفت :

    بيجا کردن شما رو برنده نکن#angry من خودم کلی خرج کردمو بهت رای دادم#devil
    يادم باشه که لباسم(لباس عنکبوتيمو می گم!#surprise )رو بذارم دم دست تا هروقت اتفاقی برات در شرف وقوع بود سريع خودمو برسونم و طی يک عملياتانتحاری (مثل داش آرش) وسط زمین و هوا نجاتت بدم#laugh


  13. چشم #winking


  14. مرسی،مرسی ،مرسی#kiss #kiss


  15. خودش در 08/26/09 گفت :

    ولی کلا تخیل چیز خوبیه ها ، باعث ابداع و نو آوری میشه . منم همیشه دوست داشتم که مثل برق می بودم اینطوری در یک آن می تونستم چندجای متفاوت باشم و مسافت ها، فوق العاده کوچیک می شدن !!
    (هنوزم گاهی اوقات خواب می بینم که دارم روی کابل های فشار قوی برق با سرعت خیلی زیاد می دَوَم


  16. فهيمه در 08/26/09 گفت :

    سلام چه جالب منم خيلی به اين فکر ميکنم يا مثل طوطيم فارغ ازغم دنيا! تا حالا نظرنداده بودم اما اين خيلی وصف حال بود#worried پاينده باشيد.


  17. آنارام در 08/26/09 گفت :

    #grin
    آره . هرکه را بهره کاری ساختند . ولی بخدا اگه همين تخيلات و فکرا نبودن آدم ديگه دلشو به چی خوش ميکرد؟
    يه جورايی همين فکراس که از طريقشون نا دونسته فشاره رومونو ميتونيم کم کنيم .
    مثلا همين تو . وقتی خيلی عصبی ميشی که مثلا بخاطره ليز بودنه ديوارايه روغنی . نبوده نکیه گاهه امن هر لحظه ممکنه بخوری زمين ناخودآگاه با اين فکر و تخيل از اين فکره اعصاب خرد کن خارج ميشی و بدنه اينکه متوجه باشی بخشه بزرگی از فشاره روت جاشو به اين تخيله آرمانی ميده #smug


  18. آنارام در 08/26/09 گفت :

    درمورده نظره گيلاسی هم بايد بگم اتفاقا منم هر وقت ميرم خيابون و ميبينم اوضاعه ناهمواری ها رو ( حالا جوب و اين حرفا بماند ) همش فکر ميکنم من که دارم رو پام راه ميرم مشکل دارم چه برسه به يکی که با عصا يا رويه ويلچر ميخواد بچرخه تويه شهر #nottalking
    ولی نگران نباش.
    ايشالله ساله ديگه اگه معماری قبول نشدم ميرم شهرسازی فقط و فقط واسه خاطره تو و ويلچريايه عزيزمون #smug (درست کردنه اين خيابونا و دادنه طرحی برايه رفاهه حاله ويلچريا شده آرمانه زندگيه من #tongue )
    لطفا نخند بهم . دارم جدی ميگم #angry
    ******************************
    جدی می گیرمت…انشالله


  19. پرنسس جني در 08/26/09 گفت :

    چسب جانم. چسب جواب ميده ها . سريشم هم خوبه گياهي هم هست . #grin


  20. هانيل در 08/26/09 گفت :

    منم اين روزا به پرز دست نياز دارم بهتر از من تجسم کردی يعنی خوشايند تر چون من اين مدت همش ميگم کاش سوسک بودم و رو دستام پرز داشت#grin
    ********************************
    #sick


  21. خورشید در 08/26/09 گفت :

    برای این کار، اول باید یه دونه از همون عنکبوتا نیشت بزنه! و با توجه به زهره ترک شدن غالب خانومای شیردل، از دیدن این هیولای ترسناک،
    بی خیال شو آبجی! زمینتو بخور!!!
    #grin #devil
    ********************************
    #laugh


  22. خورشید در 08/26/09 گفت :

    حالا واسه این که از دستم شاکی نشی یه جوک واست می گم:
    زن یه هموطن معلوم الحال، به شوهرش می گه: ببینم، من که نه خوشگلم، نه خوش هیکلم، نه تحصیلاتی دارم، نه بابام پولداره، نه هیچ حسن دیگه ای دارم! آخه تو از چه چیز من خوشت اومد که منو گرفتی؟!!
    معلوم الحال: از اعتماد به نفست عزیزم!!!
    #flower


  23. رز در 08/26/09 گفت :

    #grin #grin
    ببخشید خیلی خندم گرفت
    ولی من اصلا نمی خوام اسپایدرمن باشم. ازش چندشم می شه#grin #winking
    **********************
    تصور بهتر و خوشمزه ترش اینه
    که یه تف چسبناک بندازی بعد بندبازی بری سمت هدف…دیگه به پاهات هم زحمت زیادی نمیدی
    باورکن عنکبوت گزینه خوبی برای منه#grin


  24. آریا در 08/26/09 گفت :

    سال ۱۳۶۳ چند روز اول مامان منو با شورت می فرستاد مدرسه.. به یک هفته نرسیده بود که بابا مامان منو چند نفر دیگه را خواستند و حالیشون کردند اینجا مدرسه است نه مهد کودک…
    خدا می دونه چقدر حال می کردم با اون هواپیمایی که رو کیفم بود. یکی از دوستان خوب حرفی زده.. اون مدرسه ها بیشتر شبیه پادگان های نظامی بود…
    میگم اسپایدر ومن که نداریم. کی شایسته تر از تو#winking #flower
    ************************
    پسر همین دیروز به فکرت بودم…کجایی تو؟


  25. دن کيشوت در 08/26/09 گفت :

    لازم به ذکره تو کامنت قبليم يه اشکال وجود داره#surprise منظور از آرش همان داش شهريار خودمونه#laugh
    راستی ويلولت خانم چرا تصحيحش نکردين#thinking
    **************************
    خودت زحمتش رو کشیدی دیگه#blush


  26. گمنام در 08/26/09 گفت :

    من بهتون رای دادم
    حيف ويوليت خانم نيست بشه اسپايدر#heart
    خدا کنه مشکلی براتون پيش نيومده باشه
    چشمتون روز بد نبينه من ديشب چشام نده داشتم از پله ها ميومدم پايين دوتا پله رو يکی کردم#grin
    پخش شدم رو زمين#silly
    **********************
    انشالله خدا واسه همه مون همیشه به خیر بگذرونه
    من که کلی بدل کارشدم واسه خودم#grin


  27. دن کيشوت در 08/26/09 گفت :

    واسه همين کاراته(ترفندتون برای تصحيح املا ام توسط خودم و می گم#surprise )که بهت ميگم حتما برنده ای ويلی#laugh البته اونا هم برندت نکنن#angry ما که نمرديم#eyelash از لحاظ ما شما برنده ای#smile راستی اين شعار تبليغاتی يه بانک نبود#laugh


  28. پریناز در 08/26/09 گفت :

    #worried چه آرزوهایی!!!


  29. fati در 08/26/09 گفت :

    weblog gili chera kharabe?
    ***********************
    خرابه؟نمی دونستم
    اگه مورد مهمی باشه از همین تریبون علت رو بیان می کنم


  30. خودش در 08/26/09 گفت :

    اما فکرشو بکن ! عجب چیزی میشه ها … اسپایدرمن با لباس بنفش و موهایی که پشت سرش توی هوا موج می زنن !!! …. اونم توی تهران !!!!!!!!
    جان من یه عکس بالای برج میلاد بگیر بده پوسترش کنن . فیلم میلم هم نمی خواد کلی پولدار می شی
    **********************
    چشم#winking


  31. بارون در 08/26/09 گفت :

    مدت زيادی نيست که با نوشته هاتون اشنا شدم يکی از آشناهای نزديک من هم مشکل شما رو داره انشا الا که راه حل و درمانش پيدا بشه من ادرس بلاگ شمارو
    دادم بهش که بخونه و روحيه بگيره خدا بهتون سلامتی بده
    ************************
    به امید خدا…ممنون


  32. خودش در 08/26/09 گفت :

    پس کو کامنت من !؟#thinking ، چرا تایید نشد ؟ … ترخدا نگی به دستت نرسیده #sad
    **********************
    کدوم؟آخری اسپایدر منو برج میلاد بود…دیگه چیزی نداشتی


  33. آورا در 08/26/09 گفت :

    نام باريشو ميذاريم : شما کدوم خصوصيت قهرمانهای داستانی را دوست داشتيد که
    داشته باشيد؟
    ********************
    آره این راحتتره
    اگه تایید شد خبرم کن#winking


  34. bilbo در 08/26/09 گفت :

    سلام خوشکله#flower خوشالم که فعالی#smile خودش راست ميگه حالا ديگه وقتشه تریلوژی Spider woman ساخته بشه اون هم با بازی تو لباس بنفش#heart خانمی موقع امضا دادن پارتی بازی يادت نره#winking مواظب خودت باش#kiss


  35. ن.اسدزاده در 08/26/09 گفت :

    سلام
    خيلی از مطالب بلاگتون رو خوندم..و خواهم خوند#winking


  36. سینا در 08/26/09 گفت :

    خدا همه چیز رو به یک نفر نمیده. اون بنده خدا انگشتاش پرز داره. تو هم کلامت و قلمت پرز دار و چسبناکه طوری که هر کی بخونه بیچاره میشه و نمیتونه دل بکنه#grin .
    در مورد دویچه وله همون روز امرت رو اطاعت کردم. کلاً شرکت در انتخابات وظیفه ما است #grin
    به هر حال به قول بعضی از تماشاگران فوتبال اول بشی آخر بشی دوستت داریم #grin
    #flower #heart
    ***********************
    #grin


  37. bilbo در 08/26/09 گفت :

    راستی خانمی ميلم رسيد دستت#thinking شاد باشی#flower
    ***********************
    آره دارم فکر می کنم کدوم؟#winking


  38. مهتاب در 08/26/09 گفت :

    حق با شماست
    من هیچگاه پس از مرگم
    جرئت نکرده ام که در آیینه بنگرم
    و آن قدر مرده ام که هیچ چیز مرگ مرا دیگر ثابت نمی کند
    آه , آیا صدای زنجره ای را
    که در پناه شب به سوی ما می گریخت
    از انتهای باغ شنیده اید؟
    من فکر می کنم که تمام ستاره ها
    به آسمان گم شده ای کوچ کرده اند
    و شهر چه ساکت بود
    آیا شما که صورتتان را
    در سایه نقاب غم انگیز زندگی مخفی نموده اید
    گاهی به این حقیقت یاس آور اندیشه می کنید
    که زنده های امروزی چیزی به جز تفاله یک زنده نیستند؟
    گویی که کودکی در اولین تبسم خود پیر گشته است
    و قلب- این کتیبه مخدوش
    که در خطوط اصلی آن دست برده اند-
    به اعتبار سنگی خود دیگر احساس اعتماد نخواهد کرد
    سرد است
    و بادها خطوط مرا قطع می کنند
    آیا در این دیار کسی هست که هنوز
    از آشنا شدن با چهره فنا شده خویش
    وحشت نداشته باشد؟
    آیا زمان آن نرسیده ست
    که این دریچه باز شود باز باز باز
    که آسمان ببارد
    شاید پرنده بود که نالید یا باد در میان درختان
    یا من که در برابر بن بست قلب خود
    چون موجی از تاسف و شرم و درد
    بالا می آمد و از میان پنجره می دیدم
    که آن دو دست آن دو سرزنش تلخ
    و همچنان دراز به سوی دو دست من
    در روشنایی سپیده دمی کاذب
    تحلیل می روند و یک صدا که در افق سرد فریاد زد:
    “خداحافظ” – (فروغ فرخ زاد)


  39. آسمان در 08/27/09 گفت :

    تو به پرز احتياجی نداری.ايشالا به زودی خوب خوب ميشی و از ديوار راست مثل اسپايدر من ميری بالا#hug مرسی برای حضورت#heart #kiss


  40. مهسا در 08/27/09 گفت :

    ببخشيد اينو ميگم ولی يهو به ذهنم رسيد
    از اين چيزايی هستن که وقتی چاه ميگيره با اون بازش ميکنن
    اونا رو بگيری دستت به ديوار ميچسبه
    تو رو خدا ناراحت نشی ها
    شوخی ميکنم#grin
    ************************
    به این پیشنهاد حکیمانه!!!!!جز خنده چه عکس العمل دیگه ایی میشه نشون داد؟


  41. احمد رضا در 08/27/09 گفت :

    همون ويلت بيشتر مياد تا اسپايدر من.چون بجز اينکه دستاتونو ميچسبوندين به ديوار.بايد دزدا و قاچاق8�ي%oJ�gY:2]6o.ph86ا%:A8
    ه د�م
    ***********************
    کامنتت چرا این مدلیه؟


  42. Marziyeh در 08/27/09 گفت :

    یه خانم با موهای بنفش.چطوره ؟#winking
    دوست داشتم بدمش به تو…
    http://i34.tinypic.com/nqtl5d.jpg
    ******************
    بوووس


  43. نگار در 08/27/09 گفت :

    من از کله م ازاين مسابقه هه در نيومد … !
    آی کيوی پايين هم بد درديه !(کلا؛ گفتم جانم!#grin )


  44. اون که تو روياس
    با رويام نميشه زندگی کرد …


  45. فریبا در 08/27/09 گفت :

    سلام ویلی جونم
    اگه بزنگاه را می بینی این جوکه را بخون:
    احم*دی *نژاد می گه:
    آقا جون (اما*م خمی*نی) روز آخر منو کشید یه گوشه بهم گفت: محمود
    گفتم: بله آقاجون بذارین دستتونا ببوسم
    گفت: نمی خواد ولی اگه رییس جم*هور شدی باید دو دوره بمونی#laugh #laugh


  46. شب‌گير در 08/27/09 گفت :

    سلام خانم ویولت
    آبجی!بچه مایه دار کدومه؟چرا جوسازی میکنی؟
    اما ماجرای بعدی کلاس اول من:
    ته کلاس ما چندتا صندلی تکی بود که روی یکی شون، یه دختری مینشست به اسم آرزو که چشم های آبی و به غایت خوشگلی داشت و مدل موهاش هم مثل مدل موهای همون خانم ناظمه بود(اینجوری! موهاش رو جمع میکرد بالای پشت سرش،مدلی که اون زمان خیلی مد و بود و البته الان اگه کسی موهاش رو زیرمقنعه اونجوری ببنده، مقنعه اش خیلی مسخره به نظر میاد) این آرزو خانم خونه شون یک کوچه قبل از خونه ی ما بود و من هر روز با رعایت یه فاصله ی مشخص راه می افتادم پشت سرش و تا دم خونه شون، مثلن مواظبش بودم (از کوچه ی مسجد منشورالسلطنه که مدرسه مون توش بود میومدیم بالا و سمت چپ می پیچیدیم توی کوچه ی پوریای ولی و بعدش هم از خیابون خورشید میرفتیم بالا، و میپیچیدیم توی خیابون پاستور)…
    یه روز توی همون خیابون خورشید، دو تا از پسرهای شر کلاس گیر دادند به اون و شروع کردند اذیت کردنش و کیفش رو انداختند توی جوی آب…
    من هم که بچه جو گیر! خودم انداختم جلو و طبعن در ازای هر یه دونه ای که زدم ، چندتا خوردم،اما در نهایت عشق پیروز شد و اون دونفر فرار کردند، ارزو هم زر زر کنان کیف پاره اش رو بر داشت و راه افتاد به سمت خونه شون و من هم با روپوش پاره ولی خوشحال و با دلی مالامال از عشق افتادم دنبالش…
    از شانس گل من، مادرش دم خونشون ایستاده بود و وقتی بچه اش رو دید دوید جلو و شروع کرد به پرس و جو از آرزو…
    نمی شنیدم که آرزو چی داره به مامانش میگه، اما یادمه که هی بادست من رو نشون میداد،من هم همش لبخند میزدم و منتظر تشکر مامانش بودم،اما همچین که نزدیکشون شدم مامانش اومد طرف من و پرسید: بچه، خونتون کجاست؟ و بعد گوش من رو محکم گرفت و به سمت خونمون راه افتاد.
    وقتی رسیدیم دم در خونه، مادر بزرگم در رو با ز کرد و ظاهرن با هم آشنا هم بودند، به مادر بزرگم گفت: حاج خانم، برای این بچه تون زوده که از این کارها بکنه و بعد من رو هول داد توی حیاط خونمون، نمیدونم چی به مادربزرگم گفت، اما وقتی مادربزرگم در رو بست، اونقدر ناراحت بود که با یه تلنگر،محکم زد توی سرم، با اینکه دردش خیلی کمتر از کتک های بود که از پدر و مادرم میخوردم، اما بهانه ای شد تا اشکی رو که تا اون موقع توی چشمام پر شده بود،با یه انفجار بغض، خالیش کنم…
    اینقدر بد گریه میکردم که مادربزرگم تعجب کرد و اومد به دلجویی، خدابیامرز اول فکر کرد که من به خاطر تلنگر اون دارم گریه میکنم،بعد که جای ناخن مادر آرزو رو روی گوشم دید(که به خون ریزی افتاده بود) رفت و یه خرده مرکوکروم(یادته مرکو کروم چی بود،یه مایع قرمز رنگ ضدعفونی کننده که تا چندوقت هم رنگش میموند)اورد و مالید به گوشم، اما بازهم گریه ی من قطع نشد…
    میدونی ویولت، اولین بار بود که دلم شکسته بود، همیشه “اولین بار” خیلی سخته…
    بنده ی خدا هی میپرسید چی شده مگه؟، بلاخره من وسط هق هق گریه، در حالی که نفسم از زور گریه کردن بالا نمیومد، قضیه رو براش تعریف کردم…
    مادربزرگم با عصبانیتی که دیگه هیچ وقت تا آخر عمرش ازش ندیدم،چادرش رو سر کرد و من رو برد در خونه ی آرزو…
    من خیلی سعی کردم آدرس اشتباه بدم که شاید آرزو من رو در حال گریه کردن نبینه، اگر چه که مادربزرگم میشناختشون ، اما فکر نکنم در صورت نشناختن هم این کلک من کارگر میفتاد، چون اون موقع عقلم در حدی بود که دوتا خونه مونده به خونشون، وایستاده بودم و میگفتم خونشون اینجاست!
    خلاصه اینکه مادر آرزو بعد از جر خوردن(شرمنده، واژه ی بهتری پیدا نکردم، چون این دقیقن کاری بود که مادربزگم انجام داد)بچه اش رو صدا کرد و بیچاره آرزو بعد از گفتن حقیقت،تاوان کج فهمی مادرش رو با خوردن کتکی مفصل پس داد…
    به جرئت میتونم قسم بخورم که توی تمام دوسال بعدی که باهاش همکلاس و همبازی بودم، هیچ وقت توی چشماش نگاه نکردم…
    شاید برای همین هم باشه که تا حالا هیچ دوستی رو انتخاب نکردم که اسمش آرزو و یا حتی چشم هاش آبی باشه
    ***************************
    خاطره بانمكي بود…ممنون كه برامون تعريف كردي



  47. مينا در 08/27/09 گفت :

    سلام
    بچه كه بودم يه كتاب داستان داشتم به اسم تيتسو سبز انگشتي. اين كتاب را خريده بودم كه به يكي از هم كلاسي هام كادو بدم ولي دلم نيومد، هنوزم كه هنوزه دچار عذاب وجدانم كه چرا هديه ام را بهش ندادم(به مامانم گفته بودم كه دادم بهش). ولي شخصيت تو و تيتسو خيلي شبيه به هم هست البته از نظر من. اون انگشتش را هر جايي كه مي ذاشت اونجاها سر سبز مي شد و گل و گياه رشد مي كرد. تو هم حالا همون جوري درسته دستت ليز مي خوره ولي همه جا ردي از سبز بودن به جا مي ذاري#flower #heart


  48. سارا در 08/27/09 گفت :

    سلام ويولت عزيزم
    صبح عالی متعالی #flower
    در‍یا
    رفتم جلو، آنجا كه نفس
    ازهوا بیزار بود
    آنجا كه نفس از آب
    آرامش ابد‍ی می‌خواست
    آب را خواهم خواند
    كه به تو برساند
    آهنگ طنین آمیز موج را
    ما همینجائیم
    طناب ماه را كه بگیر‍ی
    به ما خواهی رسید
    از کتاب عشق بی عاشق


  49. بهار۱ در 08/27/09 گفت :

    #heart #heart #hug #flower


  50. سلام ويولت خانوم#flower
    خوبه …ولی فکر کنم شما اسپايدرزن ميشدين نه اسپايدرمن#tongue
    می بينم که هنوز لينکم نکردين#devil
    آآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ خ خ خ سرم#rolling


  51. رضا در 08/27/09 گفت :

    خوبی که انشالله؟


  52. فقط تو نيستی که يه همچين آرزوئی داری جانم همه ما به نوعی دلمون يه همچين قدرتهايی ميخواد#heart #winking


  53. behnam در 08/27/09 گفت :

    دوست عزیز آیا امکان تبادل لینک با شما وجود دارد؟
    ***********************
    من به وبلاگهایی که نوشته هاشون رودوست داشته باشم لینک میدم فارغ از اینکه بهم لینک دادن یا خیر


  54. سميه در 08/27/09 گفت :

    ویلی جان دستای تو مشکلی ندارن… دیوارا رو باید مثل دیوارای سنگ نوردی هست؛ اونجوری طراحی کنن #smile
    امیدوارم صورت خوشگلت چیزی نشده باشه#heart


  55. نسرین در 08/27/09 گفت :

    اونوقت می يان ايران و فيلم زن عنکبوتي رو ميسازن .#kiss


  56. هيچ كس در 08/27/09 گفت :

    نگران نباش تو قسمت مهمتري را بدست آوردي
    منظور ارتباط قلبي با ديگرانه
    اونقدر توي اين دنياي مجازي با آدمها خوب گره خوردي كه فكر مي كنم كه قدرت چسبندگيش از اسپايدرمن هم بيشتره
    زمين خوردن خيلي مهم نيست مهم اينكه آدم بدونه وقتي زمين خورد كسي هست كه دستش را بگيره
    خوش باش و پر اميد مثل هميشه
    **********************
    #kiss


  57. برگ بيد در 08/27/09 گفت :

    سلام
    از مرد عنکبوتی گفتی ياد يه مطلبی که جايی خوندم افتادم
    می گفت اين آمريکاييها با اين همه قهرمانی که دارن مثل اسپايدر من و سوپر من و بتمن و …عرضه نداشتن جلوی سه تا هواپيما رو بگيرن که به برج هاشون نخوره و …
    پایدار باشید
    **********************
    آره ها


  58. SOLTAN در 08/27/09 گفت :

    آخه ویلی خلاف،ویلی انقلابی،ویلی فیل تر شکن کمه#thinking
    که می خوای ویلی اسپایدر هم بشی
    #surprise
    ولی فکر کن همین جوری خانوما دارن از سر و کوله این شهر بالا میرن#grin
    دیگه عنکبوتی بشن چی میشه#silly
    ببینم حالا قراره تو این دویچه وله چی جایزه بدن که داری خودتو میزنی به سقف#thinking
    بسه چقدر دنباله ماله دنیایی،ما که اینهمه داریم چیکار کردیم#winking
    راستی ویلی راجع به کامنت مطلب قبلیت که گفتم به خورد ما میدی
    اگه تشبیه وبلاگتو با بقالی در نظر بگیری متوجه میشی#kiss
    در ضمن شما خودشو اینقدر ناراحت نکن(از خودت نمی ترسما از اون عصایی که دستته می ترسم)#grin
    ********************
    #thinking