من تنها خواب نیستم

باز اينم از فوايد وبلاگ نويسي ه يادم افتاد که من پارسال هم يه مقطعي از خواب زياد شکايت کردم وقتي سرچ کردم تو نوشته هام ديدم بله دقيقا در چنين ايامي سال گذشته خداوند لحاف خوابش رو سر من تکونده بود و الان هم دقيقا همون اتفاقات داره تکرار ميشه پس حتي اگه ربطي هم به بيماريم نداشته باشه يا حتي داشته باشه نشون ميده که دوساله اين تغيير فصل داره روم اثر ميذاره و بدنم واکنش خوابي از خودش نشون ميده.

کمتر از يکماه پيش ميس شانزه ليزه برام اس ام اس زد و ازم سئوال کرد مي خوام تو کار خيري شرکت کنم يا خير؟ … اون کار انجام شد و در راستاي همونکار ميس شانزه ليزه رفت بيمارستان کودکان علي اصغر تو خيابون ظفر(اگه اشتباه نکنم) فرداش که باهام تماس گرفت از لحاظ روحي داغون بود بخاطر چيزهايي که ديده بود و با خشم ديده هاش و بي توجهي مسئولين به بيمارستاني که مخصوص کودکان رو تعريف کرد…خُب طبيعي که منم ناراحت شدم بهش گفتم مي خواي تو وبلاگ بنويسم؟ گفت نه بذار گزارشش کنم براي يه روزنامه … به هرعلتي ديده هاش گزارش نشد ولي تو وبلاگش نوشت که چه فاجعه ايي از بي توجهي و کثافت و بي مسئوليتي اونجا در حال انجامه … اگه نوشته اش رو لينک بديد به بالاترين، حداقلش اينه که افراد بيشتري مطلع ميشن و شايد البته فقط شايد توجهي از طرف مسئولين بشه…ممنون.:love
اين مسئولینی که اینقدر اصرار دارن با سه ریال های در پیتشون جهنم و بهشت رو به رخ مردم بکشن و بکنن تو چشمشون ، بد نيست اول سری به اینجاها بزنن.:nottalking


نظرات شما


  1. سمانه در 08/07/10 گفت :

    #grin


  2. سمانه در 08/07/10 گفت :

    برای اولین بار از وقتی که شروع کردن به خوندن بلاگت نتونستم تو پست قبلیت comment بذارم…
    دعام کن!


  3. پریناز در 08/07/10 گفت :

    ُسلام ویولت جون. من همین الان نوشته اش زو لینک می کنم.#eyelash


  4. سمانه در 08/07/10 گفت :

    آهان راستی واسه کی بورد زن یه دو ماهی دیر گفتی#winking آخه دوستم این کاره هستش ولی الان دیگه کاناداس#sad


  5. يک مامان در 08/07/10 گفت :

    #angry برای گزارش


  6. اینروزا همه در خواب هستن… بعضیا خواب خرگوشی و بعضیا خواب فیزیولوژیک #smile
    خداوند همه ما رو از دسته دوم قرار بده… الهی آمممممییییين#grin
    راستی اينو ديدي؟#devil
    http://hotesticecream.persianblog.ir


  7. مژگان در 08/07/10 گفت :

    #sad #sad


  8. m.e.f در 08/07/10 گفت :

    همه با اومدن بهار خواب آلود ميشن تو با پاييز.
    خواب آلودگيت هم با خواب گلها و طبيعته خانم گل.#flower


  9. ماندانا در 08/07/10 گفت :

    منم خوابم زياد شده


  10. هانيل در 08/07/10 گفت :

    #sick
    باز هم بی توجهی مسئولين با بی توجهی های بيشتر سعی ميکنم از طريق ياهو هم لينکشو پخش کنم البته اگه باز به لجبازی منجر نشه


  11. هانيل در 08/07/10 گفت :

    نقدت از اون فيلم روز فلان ! باحال ترين نقد اين چند روز بود کلی با مامان خنديديم#grin


  12. مرمرجان در 08/07/10 گفت :

    ويولتکم
    اين خواب در اين فصل مسري هست.
    الان سرکار از خواب بيدار شدم که وبلاگت رو بخونم بعد باز بخوابم#flower


  13. هانيل در 08/07/10 گفت :

    ويلی جان دارم برات يه ميل ميزنم ازت يه سوال دارم اگه برات ممکن بود جوابمو بده با تشکرات پيشاپيش چون ميدونم برات سخته
    به این میل فقط مشکل اینه که میل من فارسی خوان نداره
    , #sad


  14. مری در 08/07/10 گفت :

    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8707151497
    **********************
    بله دیگه …همسایه ها یاری کنید تا من شوهر داری کنم#thinking


  15. سینا در 08/07/10 گفت :

    برای خواب معصومانه عشق
    کمک کن بستری از گل بسازیم #heart
    در مورد اون لینک هم تنها کمکی که از این بنده بدون وبلاگ بر میومد این بود که روش کلیک کنم تا یه نفر به بازدید کننده هاش اضافه بشه.
    امیدوارم خدا گذر جگرگوشه هیچکسی رو به اینجور جاها نندازه #sad


  16. ويولت جان من لينک رو توی وبلاگم می ذارم . ولی فکر نمی کنم فايده داشته باشه .
    مامان من هم توی يکی از همين بيمارستان های کشور سلامتيش به خطر افتاد به خاطر بی توجهی پرستارهايی که اونجا بودند و خدا خيلی به ما رحم کرد که مامانم سالم از اونجا بيرون اومد .


  17. مهرزاد در 08/07/10 گفت :

    یک روز یکی از دوستام یه تعریف از بهشت و جهنم ارائه داد :
    یک پاتیل بزرگ پر از آش داغ رو در نظر بگیرین و همه دورش با ملاقه های بلند که فقط میتونن دسته اونو بگیرن در کنارش هستن اما ملاقه ها بلند هست و کسی نمیتونه آشی رو که بر میداره در دهان خودش بزاره … همه تلاش میکنن اما کسی موفق نمیشه و همه گرسنه میمونن


  18. بکتاش در 08/07/10 گفت :

    سلام دوست عزيز وب نوشت خوبی داری
    به ما هم سر بزن
    موفق باشيد


  19. روح الله در 08/07/10 گفت :

    من ماه رمضون حسابی میخوابیدمااا#smile #flower #grin


  20. رضا در 08/07/10 گفت :

    فکر کنم گزازش منصفانه ای نبود. من البته بيمارستان علی اصغر رو که وابسته به دانشگاه ايرانه نرفتم ولی در بيمارستان کودکان فعلی که هستم اصلا وضع به همين منوال نيست و از اونجايی که استاندارد اين جور بيمارستانها تقريبا بکسانه بعيد ميدونم که وضع به اون خرابی باشه. اون قسمت سر تراشيده و دستان کبود و … همه به علت نياز به انجام آزمايشات و رگ گيريه که متاسفانه در گزارش به اون شکل حلوه داده شده .


  21. ساتين در 08/07/10 گفت :

    من که هميشه مرض خواب دارم#eyelash
    ميرم تو وبلاگ ميس شانزه ليزه اون مطلبو می خونم


  22. پارسا حبيبی در 08/07/10 گفت :

    درمان ۷۰ درصدی ام.اس کاملا رايگان… با من تماس بگيريد اگر ميخواين… ۰۹۱۹۲۵۴۰۰۶۳


  23. #flower


  24. جينا در 08/07/10 گفت :

    سلام
    نمی دونم شايد باورت نشه ولی حس خوبی نسبت بهت دارم.
    زياد وبلاگتو می خونم ولی نظر نمی ذارم.
    برات دعا می کنم.
    دوست دارم لينکت کنم.
    مراقب خودت باش.
    دوست داشتی يه سری بزن. فکر کنم بدت نياد#winking


  25. سلاممممممممممممSmile
    اوه اوه من اواخر ماه رمضون حس ميکردم جاذبه زمين چند برابر شده.. اصلن توان بلند کردن بدنم رو نداشتم.. همه‌ش خواب بودم.. خواب که چه عرض کنم مرده بودم کلن!


  26. نارسيس در 08/07/10 گفت :

    سلام ويولت جان
    ميدونم خيلی بی ربط به موضوع نوشته ات حرف می زنم ولی خواستم مهرگان را بهت تبريک بگم#flower


  27. سلام
    ويوله جون
    مرسی از اینکه این قدر حساسی…این قدر خوبی و این قدر این جور مسائل برات مهمند که میای توی وب پر مخاطبت هم فريادش ميزنی……..ديروز که بعد از مدت ها رسيدم خونه به خاطر اينکه بهت گفته بودم به محض رسيدن پست اين قضيه رو ميذارم با عجله و بدون باز کردن چمدون هام نشستم پشت کامپيوتر….
    مرسی…
    #flower


  28. نگاهی نو در 08/07/10 گفت :

    من هم در بيمارستانی دولتی در ایران ديدم که بچه ۱۰ ساله را کنار يک مرد زندانی بستری کرده بودند و اقايه زنجير به دستاش وصل بوده. ديگه نمی گم دعوامون هم شد چون امپول از دست پرستار به زمین افتاد و پرستار حتی ضد عفونی اش هم نکرد و به مريض تزريق کرد


  29. راستی
    در جواب رضا…کامنت گذار شماره ۲۰ بايد بگم…من چون خيلی عجله ای اين گزارشنامه رو نوشتم زياد در مورد بيماری کوچولوها توضيح ندادم…بله اون قسمت که اشاره به کبودی و سوراخ بودن تن بچه ها کردم…کاملا قصدم اين بود که بگم بيمارن حيونی ها و اين جوری شدن..نه اينکه به خاطر عدم استاندارد های بين المللی کبود شدند…..خيلی علاقه نداشتم توی اين گزارشنامه به بيماری های جو جو ها بپردازم…..بيمارستان حتی اگر يک روز و اون هم بگيريم اد همون روزی که ما رفتيم اين ريخت در اومده بود باز هم قابل قبول نيست….
    مرسی