خود کرده را تدبير هست؟

يک موقع آدم يک کاري مي کنه حالا يا بر اساس بي تجربگي،جوگير شدن و يا حتي عدم تجربه و مطالعه لازم که بعدا بدجوري توش مي مونه و اصطلاحا ، نه راه پيش داره و نه راه پس.
مثلا چي؟ زمان ازدواجته. يک سري اصول رو جامعه و خانواده يادت داده مثل اينکه بايد همسرت آفتاب مهتاب نديده باشه و چه و چه … با همين اصول ازدواج مي کني ولي بعد گذشت سالها با بالاتر رفتن تجربه زندگيت، نشست و برخاست با 4 تا آدم اهل زندگي يا ديدن افراد ديگه مي بيني، اي دل غافل درسته اون اصول اوليه شايد لازمه زندگي بودن ولي اصلا کافي نيستند. اگه مردي، توقع داري همسرت فعاليتهاي اجتماعي داشته باشه بدون وجود تو به صفر مطلق تبديل نشه و حرفي و مشغوليتي براي خودش داشته باشه و همش بند اين نباشه که تو براي لحظه لحظه اش تصميم بگيري و برنامه ريزي کني توانايي تحمل برخورد تو رو با ديگر همکاران خانم داشته باشه و با هر برخورد ساده ايي براي خودش داستانسرايي عاشقانه نکنه و اگر خانمي توقع داشتي علاوه بر اهل خدا و پيغمبر بودنش تحمل شنيدن دو کلمه حرف حساب رو داشته باشه و به تو به چشم جنس دوم نگاه نکنه و وقتي مي آي حرف بزني نعره نزنه که خانم شما آبگوشتت رو بپز!!!
حالا بايد چيکار کرد؟

تو ممکنه مرامت عوض شده باشه … ممکنه دیگه کلاست به من نخوره…ممکنه باعث دلخوری و سرشکستگیت باشم …ممکنه دیگه من و نخوای ولی من هنوز عاشقتم و می خوامت،بی تو می میرم بی انصاف …تکلیف چیه؟:sad
لطفا یه لحظه خودت رو جایگزین کن و همذات پنداری کن و جواب این سئوال رو بده، اگه تو همچین شرایطی گیر کنی چکار می کنی؟همچنان کامنت با اسم مستعارتر مجاز می باشد.:regular

سياوش قمیشی

لينک دانلود

یه خواهش خودمونی:لطفا شلوغش کنید،حرف بزنید نظر بگذارید….بذارید یادم بره چقدر آدم می شناستم.چقدر آدم عکسم رو دیده و دیگه پشت شهرداری هم داره عکسهام پخش میشه…بگذارید باز بشم همون ویولت جسورِ بی کله.


نظرات شما


  1. سمانه در 08/15/10 گفت :

    به موقع اومدم؟؟؟


  2. سمانه در 08/15/10 گفت :

    راستش من نفهمیدم!#sad
    آخر شب و تب و …#winking همین که تایپ می کنم عالیه#grin


  3. مهسا در 08/15/10 گفت :

    اول اينکه از آهنگت ممنونم منو بردی رو فضا#heart #kiss
    اول بگم که خيلی مسئله برام شفاف نيست
    اولش در مورد جو گيرشدن گفتی و آخرش ميپرسی اگه جای تو باشم؟ خوب جای تو باشم در چه موردی بايد تصميم گيری کنم؟؟ يه خورده شفاف سازی کن ويولت جان
    **********************
    فکر کنم واضح گفتم
    با یه عتقاداتی ازدواج می کنی ولی در نیمه راه به هر علتی تغییر اعتقاد میدی یا اعتقادات گذشته برات بی ارزش میشه
    چکار می کنی؟به زندگی زناشوییت ادامه میدی یا همه چیز رو تموم می کنی حتی با وجود عشق نفر دوم
    واضح شد؟


  4. هانيل در 08/15/10 گفت :

    سه کار ميکنم
    مکث بررسی اقدام


  5. پیشول در 08/15/10 گفت :

    ساده انگارانه نگريستن بهترين تدبير است. آدما شايد از هم سير بشن اما لزوما سيری به معنی ترک نيست و نبايد باشه. به خداونديه خدا دنيا ارزش اين مدل کارهای چيپ رو نداره. معتقدم آدمی که به چيزی معتقده از اين حرکتها انجام نميده. اين رفتار تنها از آدمهای بی اعتقاد برمياد و بس. اما بايد گفت اگه دنبال راهکار برای مقابله با اين برخورد ميگرديم بايد رهاش کنيم تو دنيای خودش بگذاری بره تا با جاهليت خودش حال کنه. ياد يه جمله می افتم مصداقش اين متن نيست اما ميشه اينجا به کار برد. در شگفتم کسانی که به زيردست خود رحم نمی کنند خود از خداوند طلب بخشش دارند. حال اينجا بايد گفت : در شگفتم کسی که روزی خودش رو در حد من ميديد و خواستار من بود حالا داره جفتک ميندازه !!!


  6. پاني در 08/15/10 گفت :

    اگه پشت همه اين اصول اين اصل هم رعايت بشه که با کسی زدگيت رو شروع کنی که دوستت داشته باشه يه تدبيری هست گاهی نيروی اين دوست داشتن ميتونه باعث همگرايی بشه البته به شرطی که با خودخواهی اشتباه گرفته نشه.
    هر شخصی تغيير ميکنه منتها اگه دو نفر برای هم ارزش داشته باشن می تونن یه کاری کنن که تغيرات هر دوشون همسو با هم باشه. احترام گذاشتن رو ميشه تو هر سنی ياد گرفت Smile


  7. سحر در 08/15/10 گفت :

    عزيزم همونجوری که هميشه بودی باش از وقتی که ديدمت بيشتر می خوامت


  8. هانيل در 08/15/10 گفت :

    اينم بگم
    متاسفانه تو فرهنگ ما ايرانی ها جا افتاده که مرد بايد تو زندگی پيشرفت کنه و زن زمينه اين پيشرفت رو فراهم کنه خب اين طبيعيه که زنی که همه زندگيشو ميذاره برای پيشرفت همسر طبيعتا اگه روزی مرد بخواد بره سراغ موقعيت بهتری اين زن هست که ضرر کرده اما درستش اينه که پيشرفت رو همواره تو زندگی شخصيمون داشته باشيم مخصوصا زن های ايرانی که از نظر قانونی که ساپورتی ندارن و بايد خود کفا باشن
    ديگه يادم نيست چی ميخواستم بگم خواب نما شدم#yawn


  9. پژمان در 08/15/10 گفت :

    #worried سلام
    چند وقته سوال های سخت ميپرسی من مجردم تجربشو ندارم احساس ميکنم باز مثل سال های درس و مدرسه معلم يه سوال سخت ميپرسه و من نميتونم دستم رو بالا ببرم#cry
    ************************
    آخه می خوام شووووور کنم موندم معطل و حیروون#laugh


  10. رها در 08/15/10 گفت :

    راستش این مسئله ای که مطرح کردی حتی برای اونایی که با شناخت کافی و در بلوغ عقلی هم ازدواج می کنه ممکنه مه به وجود می آد. آدمها روی خصوصیات خودشون تسلط و شناخت کافی ندارن و گاه مسایلی رو که دست کم گرفته بودند و علایقی رو که کم اهمیت می دونستن ممکنه به تدریج پر رنگ بشن. به نظر من مهمه که طرفین با هم رشد کنن. با هم برن دنبال علایقشون و سعی کنن همدیگه رو تشویق کنن که افق های جدید ببینن. به امروز خودشون و همراهشون قانع نباشن چون خواه نا خواه همه ما در معرض تغییریم. مهم اینه که به تغییر به چشم دشمن نگاه نکنیم. همیشه ساکن بودن و بی تغییر موندن خوب نیست و همه تعییراتی که تو زندگی می کنیم لزوما مضر و خطرناک نیست.


  11. رها در 08/15/10 گفت :

    الان توضیحتو برای یکی از کامنتا دیدم. به نظر من اگه هنوز تغییر مسیر خیلی دراماتیک نباشه با گفتگو مشاوره می شه یه کارایی کرد. گشت و مسیرهای نزدیک برای هر دوشون پیدا کرد. اما اگه تغییر رخ داده زیاده، دیگه دیره واسه اصلاح، و من نمی تونیم تو رابطه ای بمونم که یکی از طرفین رابطه احساس قربانی بودن، یا مظلوم واقع شدن و یا خسران داره باقی بمونم.
    29-30 سالمه،یه زن هستم و ایران هم نیستم.


  12. پژمان در 08/15/10 گفت :

    #thinking آنی رو شايد بتونيم شوور بديم اما تو شوور بکن نيستی به خصوص که حالا کلی معروف شدی ايده ال هات هم بالا رفته مگه به اين راحتی ها جواب بله ميدی؟؟؟#laugh
    ************************
    آره دیگه#winking
    شدم دختر شاه پریون#grin


  13. محمدرضا در 08/15/10 گفت :

    من خیلی وقت هست که هم اسمتون و میشناسم … هم میخونم اینجا رو … تا الان هم نظری ندادم … خودمم نمیدونم چرا … راستش گفتی هی شلوغ کنیم … منم به خودم اجازه دادم که شلوغ کنم … همین … #eyelash
    *****************************
    #smile


  14. محمدرضا در 08/15/10 گفت :

    راستی تو نوشته های قبلیت برای آماده شدن هی میگفتیم ممر و اینا … من هی یاد خودم میفتادم اونجا که دارم کمکتون میکنم … آخه به من میگن ممز … #tongue #eyelash #tongue
    خلاصه که شرمنده … الان نمیدونم چی بگم … حس میکنم جلوی یه جمعیت دارم حرف میزنم .. یه نموره هنگ زدم … #worried
    یا علی … تا بعد … #party
    از اینکه تو خواهش خودمونیتون به خودم حق شرکت دادم شرمنده … #worried
    گود لاک#party


  15. اگر خانمي توقع داشتي علاوه بر اهل خدا و پيغمبر بودنش تحمل شنيدن دو کلمه حرف حساب رو داشته باشه و به تو به چشم جنس دوم نگاه نکنه.
    یکی آب برسونه به اون دهان پر فلفل. یعنی آدما وقتی اهل خدا و پیغمبر باشن، بازم تحمل حرف حساب و ندارن و جنس اول و دوم میکنن که میگی علاوه بر؟
    ****************************
    اگه ایرانی چهار تا سریال نگا کن جواب خود به خود دستت میاد!


  16. مهسا در 08/15/10 گفت :

    با پژمان موافقم سوالای سخت می پرسی منم که از اين شاگرد خنگ ها هستم که موضوعو بايد براشون ۱۰۰ دفعه توضيح بدی#laugh
    وجود عشق دوم خودش يه دليله برای جدا شدن و ادامه ندادن
    اما اينکه احساس کنی اونقدر بالا رفتی که ديگه همسرت هم سطحت نيست کار خيلی سخت ميشه . من فکر ميکنم ادامه ميدم چون من تنها به اون جايگاه فکری يا اجتماعی نرسيدم و ممکنه همراهی همسرم باعث رشدم شده باشه . فکر ميکنم تموم کردن در اين مرحله خيلی نمک نشناسی باشه


  17. پرنسس جني در 08/15/10 گفت :

    اگه بچه در وسط نباشه و بتونم خودم رو تامين كنم بي ترديد تمومش ميكنم . فكر ميكنم آدما ممكنه اشتباه كنن اما ادامه اشتباه فاجعه اس. اما اگه در جايگاهي باشم كه عشقي مونده باشه به حرمت عشقم سعي ميكنم با شرايط سازگار بشم .


  18. پژمان در 08/15/10 گفت :

    به نظر من چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یک سر مهربانی دردسر بی
    #thinking
    درسته در ظاهر ممکنه نا مردی به نظر برسه اما اگه واقعا کل اعتقادات يه نفر تغيير کنه و راهی برا کنار اومدن با شريک نباشه بهتره با کمترين آزار و اذيتی از هم جدا بشن چون عشق يه طرفه باعث عذاب هر دو طرف ميشه اما اين جدايی فقط از الام دو طرف شايد در اينده جلوگيری کنه اما در اين شرايط بايد مسئوليت دله شکسته طرف رو به عهده بگيريم نه اينکه مثل يه کاغد مچاله شده بندازيمش دور بايد تا جاييکه ميشه اين کار با صبر و حوصله و با کمک مشاور يا روانشناس باشه تا ضربه های روحی کمتری به طرفين وارد بشه#smug در پايان توصيه ميکنم جنگ اول به از صلح آخر موقع ازدواج کردن چشمتون رو خوب باز کنيد که کارتون به اين جاها نرسه و تا زمانی که خودتون رو کامل نشناختين و هدفتون رو از زندگی درک نکردين همسفر انتخواب نکنيد چه کاريه مثل من تنها سفر کنيد مجبوريد يکی رو بدبخت کنيد که تجربه کسب کنيد ؟؟؟؟#surprise


  19. طلا در 08/15/10 گفت :

    ويلی جان من باز بلد نیستم به اين سوالت جواب بدم #cry ولی از همين جا در وبلاگ اعلام می کنم که تو ازدواج کن من ميام برات بالا ميز ميرقصم #party #flower قول قول قول ميدم گلک . #kiss


  20. پروشات در 08/15/10 گفت :

    سلام ويولت گفتم بذارم اين چند وقته اين حرف ها و حديث های جشن پرشين بلاگ تموم بشه بعد دوباره بيام … راستی جسور يعنی در عين شناسايی بيتونی حرفهاتو بزنی – بی سانسور ! ويولتی رو من با نام جسور ميشناسم که پشت اين رل مجازی نشسته و در حالی که ميدونه بيشتر از بعضی ها ميشناسنش باز هم به همون حرف های هميشگيش ادامه ميده بازم بحث هايی رو شروع ميکنه که در عين درستی و نادرستيش هرکسی قادر به مطرح کردنش نيست ولی ويولت مطرح ميکنه و همه رو به هم ميريزه همه اونايي رو که حتی چهره به چهره چشم تو چشم همديگرو ديديم !
    اينو ميگن جسارت چه فايده داره يکی بی نام و نشون بشينه اين پشت و هرچی دلش ميخواد بگه و به خودش برچسب ببين من چه ادم جسوری ام بزنه !
    خوبه که ميشناسمنت اينجوری بيشتر نوشته هات رو با چهرت مطابقت ميدم و فکر ميکنم ان لحظه چه حسی تو چهرت بوده !
    دوست دارم و همونی باش که هميشه بودی همون ويولت گرچه که الان با دو سه سال پيشت خيلی بيشتر محافظه کارتر شدی! خودمونيم !#winking
    ************************
    #kiss


  21. عسل در 08/15/10 گفت :

    ویولت جون تازه باهات اشنا شدم و خواننده ی وبلاگت#grin
    نمی دونم ولی کاش می شد ادم مجبور به ادامه نبود
    ولی اینجور مواقع سالها از زندگی گذشته خیلی چیزا مانع می شه#smile اینارو که می گم چون دارم یکی رو با این اوصاف می بینم#eyelash


  22. negin در 08/15/10 گفت :

    سلام!
    نظرم رو به عنوان يه روانشناس بگم؟
    به نظرم بايد هر کس به خاطر خودش زندگی کنه. وقتی يکی از طرفين معيارهاش تغيير می کنه بايد بره دنبال اون چيزی که راضيش می کنه چون در غير اين صورت همه چيز به صورت عقده توی ناخودآگاهش جمع می شه و يه روز به صورت بدتری خودش رو نشون می ده!


  23. MARCH در 08/15/10 گفت :

    این شتریه که اول و آخر رو همه می خوابه !#surprise
    دیگه زن و مرد نداره!!!#laugh
    قربون شکلت یه خورده موضوعات رو عمیق تر ببین و دامنه شو گستره تر کن !
    یه خورده جهانی فکر کن !!!#thinking
    خود من وقتی که به گذشته نیگا می کنم می بینم اون خیانتی که من به مملکتم کردم هیچ پدر سوخته ای تو تاریخ نکرده !!!!
    من و امثال من زوجه خارجکی اختیار کردیم که همین الان اگه توی همین خیابونای پایتختمون بخوای بریم
    بوی سیر ترشی و سرکه ی دخترامون همه جا رو پر کرده و همشون باد کردن موندن رو دست بابا ننه شون !!! #nottalking
    تو همین نیاوران خودمون جدیدا” دیدم بساط خمره فروشی علم کردن
    پدر سوخته ها چه در آمدیم دارن!!!#surprise
    ویلی باور کن راس می گما !!!
    اگه آدرسشو خواستی بگو تا واست بفرستم !!! #smug
    البته شکر خدا تاریخ انقضات هنوز به اتمام نرسیده !
    هنوز با 40 سال سندت جای امیدواری هست !
    خوب موندیا کلک!!! یادم باشه در اسرع وقت رمز موفقیت و ماندگاریتو حتما” ازت بپرسم!#party
    ویلی اینجوری نمیشه
    باید وبلاگو تغییر کاربری بدی !#smug
    من توی
    شهرداری / دارایی/ مالیات / ثبت اسناد/پزشکی قانونی /کسب مجوز و نقل و انتقالات خلاصه کلیه کارهای قانونی و غیر قانونی و…( الی ماشاءالله)
    آشنا دارم !#party
    از همینجا رسما” اعلام می کنم من پایه ام !#smug #winking
    #party


  24. MARCH در 08/15/10 گفت :

    در مورد خواهش خودمونی :
    که گفتی ” بگذارید باز بشم همون ویولت جسورِ بی کله.”
    والا ویلی تو الان مدت هاست که بی کله ای !
    هزار بار گفتم برای هزار و یکمین بار بازم می گم یه نیگا به آواتارت بنداز که کله رو زدی پروندی !
    منم این ویولته رو دوس دارم !
    باشه بابا تو شلوغ بازیم پایه ام !
    می دم برو بچه ها یه سری TNT و دینامیت و باروت و بمب و موشک و منوره و خمپاره و نارنجک ضامن کشیده و بساط آتیش بازی وکاربیت وترقه و…( خلاصه مراسم چهارشنبه سوری امثال رو تو وبلاگت بگیرن)
    اینجا کار بذارن !
    چاشنیشنم می دیم بذار تو یقه ات
    سنسور صوتیش رو حساس می کنیم به 3 تا کلمه پر کاربردت تو زندگی به ترتیب ” لعنتی / بچه / من نوعی”
    که به محض اینکه یکی از این کلمات از دهان مبارکت خارج شد وبلاگت نور افشان بشه دود بشه بره بالا !!!
    چطوره ؟ اگه موافقی آ…آ… بزن قدش !#hand
    لا مصب مخ نیستش که
    مثل سوپر کامپیوتر می مونه چندصد تا عملیات ونقشه و برنامه رو پشت سر هم می چینه و پشتیبانی می کنه !!!
    ویلی تو منو درکم کن خودت می دونی که من تو این مملکت حروم شدم !!!
    #sad
    ******************************
    #laugh
    بعد کلی کامنت جدی خوندن و محو شدن تو حرفها یهو رسیدن به کامنت تو انگار پیام بازرگانی قضیه و زنگ تفریح و زمان دستشویی رفتنه#grin
    #kissقربون بره که حیف شدی


  25. leila در 08/15/10 گفت :

    salam,
    sakhte kheiliam sakhte ,nemidoonam chikar konam,khodam ye hamchin jaii gir kardam ,ezdevaj nakardam vali yek saliye ke doost hastim…man mamoolan kheili adame aatefi hastam va sakht del mikanam vali ehsas mikonam peivande ehsasim be har dalil to rabete kam shode aziyat misham bazi vaghta jeddi jeddi mikham tamoomesh konam vali hanooz oonghadr doostesh daram ke narahatish az jodaiimoon (chon oon kheili alaghe mande) aziyatam mikone!


  26. ميخک در 08/15/10 گفت :

    راستش سوال سختيه. ولی اين شرايط يه شبه به وجود نمی آد. اگه طرف مقابل واقعا توی نوعی را که معيار هات عوض شده در طول زمان دوست داشته و تو هم دوستش داشتی (در يک رابطه سالم) دو طرف با هم تغيير می کنند و سعی می کنند يک تعادلی بين خواسته های خودشون و خوسته های طرف مقابل ايجاد کنند.
    يعنی اينجور نيست که آدم يه دفعه به خودش بياد ببينه معيارهاش عوض شده. اگه اينجوری باشه نشون می ده مدتها بوده که اساسا رابطه قوی ای وجود نداشته…
    ولی در هر حال آدم نبايد خودش را زجر بده به خاطر اينکه طرف نرنجه. نبايد به خودش ستم کننه و بخواد به هر قيمتی شده بمونه. اينجوری طرف هم زجر می کشه. اگه می خواد کاتش کنه
    Cut it clean!


  27. emma در 08/15/10 گفت :

    nemisheh! kheili sakhte vali dige nemisheh! hich rahi joz jodai monjar be khoshhali nemisheh chon age bemoni ehsase fadakari mikoni vali ehsase khoshhali na! age beri ehsase barkhastan vase ehghaghe hagheto hoghoghet ebonvane ye ensan, vase shad zistan mikoni va deletam misozeh ke eshghe tarafe moghabel ro zire pa gozashti… man rahe dovomo entekhab mikonam harchand sadeh nist


  28. ونوس در 08/15/10 گفت :

    خود کرده را تدبیر هست. اما باید مثل هرچیز دیگه ای بهاش رو پرداخت! موندن و بقول قدیمی ها سوختن و ساختن یه بهایی داره، رفتن و زندگی جدیدی رو شروع کردن، بهای دیگه ای! اینجا فقط مسئله انتخاب مطرحه. شما کدوم راه را انتخاب میکنید؟ اما اگه دنبال یه راهی میگردید که همه چیز را با هم داشته باشید، من فکر نمیکنم چنین راهی وجود داشته باشه. این تجربه ۱۵ سال زندگی مشترکه که ۵ سال اخیرش در برزخی مشابه اون چیزی که شما تعریف کردی داره میگذره. من یه خانم تقریبا هم سن شما هستم و در ایران زندگی نمیکنم


  29. m.e.f در 08/15/10 گفت :

    ببين عزيزم من در مورد خودم ميدونم که اگه معيارهام هم عوض بشه باز زندگی می کنم مخصوصا اگه بدونم طرف مقابل دوستم داره که دیگه هیچ دلم نمياد ترکش کنم.
    من يه اخلاق خيلی بد دارم زيادی خودم رو با شرايطی که دارم وفق می دم يعنی ممکنه اون شرايط رو دوست نداشته باشم اما با گذر زمان موضوع رو برای خودم حل می کنم و باهاش کنار می آم.#sad
    اما اين رو هم بگم به نظر من با هر تفکری هم که همسرت رو انتخاب کنی با گذشت زمان هم تو و هم طرف مقابلت می تونه افکار وخواسته هاش عوض شه بايد ياد بگيريم که تغيير خواسته هامون لطمه زيادی به طرف مقابل نزنه.


  30. فلفل بانو در 08/15/10 گفت :

    عزيزم کاملا کاملا با نظرت موافقم به تجربه که ديدم دورو برم ميگم#flower


  31. مهرزاد در 08/15/10 گفت :

    به همه از اين جا اعلام ميکنم .. قدر لحظه به لحظه زندگی تون رو بدونيد ….درسته که در مواردی تفاهم ممکنه وجود نداشته باشه اما اگه بدونيد فردا دیگه نمیتونین همون کسی رو که باهاش مشاجره کردين رو ببينيد پشيمون ميشيد از کار ی که بسيار کودکانه انجام داده بودين .. …. اميدوارم که هميشه کانون خانواده همتون گرم و شاد باشه


  32. غريبه ـ آشنا در 08/15/10 گفت :

    سلام
    به روزم سر بزن#silly #winking #flower


  33. اگر ايرانی باشی هيچ غلطی نمی تونی بکنی مخصوصا اگر بچه دارم شده
    باشی به قول معروف بسوزی و بسازی ولی يکی پيدا نميشه بپرسه اين درسته به اين ميگن زندگی سگی نه مشترک


  34. س در 08/15/10 گفت :

    همزاد پنداری منظورتون بود نه؟
    خیلی زیبا بود ولی منفی نگاه کردن
    همیشه در مورد مردها خیلی خوب نیست
    تلقین این رویه به خانمها و دختر خانمها هم ………..
    عشق اگه باشه


  35. جاويدان در 08/15/10 گفت :

    به نظر من دوست داشتن اصلا ربطي به موقعيت – تحصيلات – كلاس – و اين چيزها نداره.
    ولي بحث زندگي زناشويي خيلي فرق ميكنه . واقعا خيلي نامرديه كه با يه نفر از اول همراه باشي اونوقت وسط راه به هر علتي باهاش كنار نياي مگر اينكه طرفت اشكالهاي خيلي اساسي داشته باشه.بازم ميگم به قول دكتر شريعتي حتي عشق با دوست داشتن خيلي فرق ميكنه . دوست داشتن اونه كه طرف مقابلت رو واقعا فقطو فقط به خاطر خودش دوست داشته باشي نه به هيچ دليل ديگه اي
    و كسي كهواقعا دوستت داشته باشه امكان نداره به خاطر اين دلايل كه ديگه كلاست بهش نميخوره و اين حرفا آدم رو رها كنه
    دوستان ببخشيد كه طولاني شد


  36. صبورا در 08/15/10 گفت :

    گاهی اوقات بدون اينکه پايبند اصول بخصوصی باشيم هم به قول شما تو يه موقعيت خاص جوگير ميشيم ، وبعدش هم یادمون می ره که قبلا چی بودیم وچی کار میکردیم…مثلا یه خانومی که قبل از ازدواج اکتیو و اجتماعی بوده،به محض اینکه ازدواج می کنه ، می ره تو یه سری قالبهای کلیشه ای و محو میشه و بعد یه مدت متوجه میشه که بدون همسرش نمی تونه هیچ هویتی نداره، ….به مرور زمان هم یا افسرده میشه واحساس بی دست وپایی میکنه و یا به شدت نسبت به تمام زنهای فعال وموفق اطرافش احساس حسادت کنه و زندگی را به کام خودش وهمسر و احیانا بچه اش تلخ کنه ، ونتیجه زندگی هم که معلومه ….
    متاسفانه اقایون اینطوری نیستند یعنی من فکر میکنم این مسئله دامنگیر خانمهاست واقایون بدون اینکه برنامه ریزی خاصی داشته باشن بعد ازدواج پیشرفت میکنن و خانومها معمولا پسرفت یعنی اقایون با پر شدن ظرف نیازهای جنسیشون مشغول پر کردن ظرفای دیگه مثل موفقیت تو کار و …میشن وخانومها که ظرف احساساتشون عینهو ابکش سوراخه محتاج ودرمانده


  37. عادل در 08/15/10 گفت :

    سلام … تبریک ما رو هم از بابت برتر شدنتان پذیرا باشید …


  38. صبورا در 08/15/10 گفت :

    گاهی اوقات بدون اينکه پايبند اصول بخصوصی باشيم هم به قول شما تو يه موقعيت خاص جوگير ميشيم ، وبعدش هم یادمون می ره که قبلا چی بودیم وچی کار میکردیم…مثلا یه خانومی که قبل از ازدواج اکتیو و اجتماعی بوده،به محض اینکه ازدواج می کنه ، می ره تو یه سری قالبهای کلیشه ای و محو میشه و بعد یه مدت متوجه میشه که بدون همسرش نمی تونه هیچ هویتی نداره، ….به مرور زمان هم یا افسرده میشه واحساس بی دست وپایی میکنه و یا به شدت نسبت به تمام زنهای فعال وموفق اطرافش احساس حسادت کنه و زندگی را به کام خودش وهمسر و احیانا بچه اش تلخ کنه ، ونتیجه زندگی هم که معلومه ….
    متاسفانه اقایون اینطوری نیستند یعنی من فکر میکنم این مسئله دامنگیر خانمهاست واقایون بدون اینکه برنامه ریزی خاصی داشته باشن بعد ازدواج پیشرفت میکنن و خانومها معمولا پسرفت یعنی اقایون با پر شدن ظرف نیازهای جنسیشون مشغول پر کردن ظرفای دیگه مثل موفقیت تو کار و …میشن وخانومها که ظرف احساساتشون عینهو ابکش سوراخه محتاج ودرمانده


  39. صبورا در 08/15/10 گفت :

    تازه مشکل می دونين کجاست؟
    مشکل اينه که خانوم اصلا متوجه پسرفتش نميشه،هی حسرت ميخوره و خودشو قابل آقاشون نمی دونه…اونوقت دیگه نور علی نوره…یکی بخواد متجه اش بکنه …زود میره میذاره کف دست اقاشون …اونوقت اقاشونم که راضی از این وضعیته ….می گه خانوم چه نشستی که اغیار چشم حسادت به زندگی ما دوختن …دیگه رفت وامد با فلانی وفلانی تعطیل…بعدشم که خانوم شد صد کیلو وخنگ وخونه نشین…شروع میکنه به سرکوفت زدن که فلانی هم زنه تو هم زنی ……اونقت دیگه ….بیارو باقلی بار کن …معمولا هم از هر صد تا خانم فقط یکی شون متوجه میشه وخودشو میکشه بیرون…یا جدا میشه …یا انقلاب میکنه واگه بتونه اول به فکر ادامه تحصیل می افته و…..


  40. ياس در 08/15/10 گفت :

    ويلی جسور و بی کله#grin
    خوب برای من همين اتفاق افتاد! يعنی الان خنده ام می گيره وقتی فکرشو می کنم می بينم اوايل ازدواج چه ملاکها و معيارهايی واسه خوشبختی مد نظرم بود. مسلما با بالا رفتن سن تجربه های آدم عوض می شه و موازات اون يه سری از عقايد آدم کمرنگتر يا پررنگ تر ميشه.
    اين اتفاق فقط واسه من نيوفتاد بلکه همسرم هم همين تجربه رو داشت. ما هم اومديم کم کم و به مرور زمان به همديگه حالی کرديم که بايد کمی تغييرات ايجاد کنيم تو روش زندگی تا زندگيمون در مسير صراط مستقيم قرار بگيره#grin
    خوب چون اين تغييرات دو طرفه بوده من مشکلی باهاش نداشته بيدم#winking
    #heart #flower


  41. ژول در 08/15/10 گفت :

    سلام
    من ازدواج نکردم ولی ب ف فاب داشتم.راستش من طرف مقابل اين تصميم بودم#cry حالا من چکار کنم؟؟؟


  42. فريبا در 08/15/10 گفت :

    اگه واقعا” طرفم رو دوست داشته باشم و معيارهاي اوليه زندگيم درست باشه و هنوز اون رو به عنوان همسرم قبول داشته باشم سعي مي كنم كه يكسري تغييراتي رو هم تو اون به وجود بيارم كه بشه زندگي نويي رو ساخت و ادامه داد ولي نه اگر طرف يه جورااي دلم رو زده باشه ولش مي كنم


  43. شوکا در 08/15/10 گفت :

    فکر نميکنم اين تغيير يهو بوجود بياد٬ حالا شمای نوعی که داری متوجه ميشی که تغييراتی لازمه برای پر کردن اين حفره که داره بين دو نفر باز ميشه ميتونی سعی کنی اين تغييرات در هر دو نفر شکل بگيره نه اينکه يکی بره بالا و اون يکی بمونه پايين با همون عشقی که خودت هم گفتی!!
    يه جورايی ميشه اين تغييرات رو به نفر مقابل هم انتقال داد البته اگه شما اون عاشق نباشی که بمونی ته جدول و طرف يه روز از بالا ببينندت و بگه ديگه کلاسمون بهم نميخوره!!!!


  44. سميه در 08/15/10 گفت :

    سلام ویلی جان… من یه کامنت گذاشته بودم تو یکی از پستای اخیرت … حالا یا ارسال نشده یا من نمیتونم پیداش کنم . گفته بودم حالا که اینجا تبدیل شده به اتاق بحث آزاد#winking میشه ماهم موضوعات پیشنهادیمون رو بگیم که اگر صلاح
    دونستی به بحث گذاشته بشه؟
    ********************
    آره بگو.موافقم


  45. سميه در 08/15/10 گفت :

    اصلا این تیکه که خیلیها تورو دیدن و عکست لو رفته و اینا رو سعی کن از ذهنت دیلیت کنی… تو فقط ویولتی… نه خوشگلی نه نفر اول وبلاگستان هستی نه معروفی … یه ویولت تنها که خیلیا حرفاشو میخونن و دوستش دارن اما فقط در حوزه دنیای مجازی…. لطفا اگر میشه اینطوری فکر کن که بازم خود خودت باشی فقط #heart


  46. سميه در 08/15/10 گفت :

    اما نظرخواهی امروز
    من اگر بودم بهم ثابت شده بود طرف واقعا عاشقانه دوستم داره و البته تحقیرم نمیکنه و مزاحم رشدم نمیشه فقط اونی نیست که الان معیارهای من میگه ، تحمل میکردم و سعی میکردم خوشحال باشم….دارم میگم به شرط اینکه تحقیر نشم و مسیر رشدم هم متوقف نشه ها.. مثلا فیلم قرمز رو دیدی یا دو زن؟؟؟ تو هردو شوهرها زنهاشون رو دوست داشتن ولی داشتن تباهشون میکردن… من میگم مرده شور این دوست داشتن رو ببره… من با داشتن یه بچه حاضر نیستم بسوزم و بسازم و حتما قطع میکنم رابطه رو


  47. پريا در 08/15/10 گفت :

    نه دلم نسوخت
    بدجوری احساس نزديکی بهت پيدا کردم
    نميدونم شنيدی ميگن: خونم جوش خورد؟!
    انگار خواهرم باشی!#heart


  48. صحرا در 08/15/10 گفت :

    من معتقدم يکی از مهمترين دلايلی که باعث ايجاد عشق و علاقه بين دو نفر می شه داشتن معيارهای مشترک و ديدگاههای شبيه به همه . خيلی ها رو می شناسم که خيلی عاشق هم بودن و بعد زندگی چون معيارها و ديدگاههاشون با هم همسو نبوده کم کم از هم دور و دورتر شدن . و چه بسيار کساني که به خاطر طرز تفکرهاي مشابه کم کم به هميدگه علاقمند شده اند . من معتقدم اگر روزي برسه که معيارهاي شخصي ام عوض بشه و به قول معروف من و همسرم مچ همديگه نباشيم کم کم علاقه بين هر دومون هم کمرنگ مي شه و راحت مي شه هر کسي بره پي کار خودش . اميدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم . در مورد اينکه مي خواي بشي همون ويلي جسور سابق بايد بگم که بهترين سلاح همون قايم شدن پشت صفحه مونيتورته . من خودم هر وقت مي نشينم اينجا و شروع به تايپ مي کنم يادم مي ره همه چيز رو. #flower


  49. آرشام در 08/15/10 گفت :

    از کدوم دیدگاه؟
    از بعد عرف جامعه؟ جواب نمیشه جدا شد. اگه مرد باشی نگرانی که یک زن رو تو یک گرگ بازار رها کنی(عدم احساس امنیت از نتیجه کار در کُل)، اگه زن باشی از عواقب بعدش نگرانی…
    از نظر یک مشاور خانواده؟ سه ماه دور از هم باشین بعد اگه مطمئن شدین جدا شین
    از بعد معنوی: سعی کن بگردی خوبی‌هاش رو پیدا کنی و ببینی! و حتما می‌بینی و اونوقت که دیدی دیگه با این دید نگاه نمیکنی به قضیه!
    از بعد راوانکاوی: باید ببینی چه عاملی باعث شده چنین انتخابی داشته باشی و ریشه اش رو پیدا کنی وگرنه دوباره ممکنه شخصی با همین ویژگی رو مجددا انتخاب کنی! و تا به خود شناسی و شناخت ضمیر ناخودآگاه نرسیده باشی قطعا اینکارو میکنی؟
    خودم شخصا فکر میکنم شجاعانه تره که انسان ریشه مشکلاتش رو در خودش پیدا کنه تا در دنیای بیرون ولی خب عمل کردن بهش نیاز به یک روحیه معنوی جویی داره و ممکنه خیلی ها نخوان این شیوه رو پیش بگیرن چون سخته و ممکنه که علاقه هم نداشته باشن! در اینصورت من چند ماه دوری رو پیشنهاد میدم.


  50. طبرستان در 08/15/10 گفت :

    سلام خانم وبلاگ نويس مطلبت خيلي خوب بود ضمن تبريك به شما به خاطر ذهن نوآور و خلاق شما راستش اينمطلبي كه نوشتيد گريبانگير همه ماها است كه ازدواج كرديم ولي اگه الان بخواهيم ازدواج كنيم باز هم دوچار همين اشتباه مي شيم چه مرد و چه زن


  51. زهره در 08/15/10 گفت :

    سلام
    ميدونی روزی که ازدواج کردم داييم بهم گفت هيچکس تو زندگی به اندازه خودت ارزش نداره و هيچکی و هيچچی ارزش اين رو نداره که تو بخاطرش عذاب بکشی.
    شايد اون روز من باهاش مخالف بودم ولی الان من هم فکر می کنم که رابطه ای که به بن بست رسيده بايد تموم بشه که البته تو اين کشور اينکار خيلی سخته. #sad
    در هر صورت من وقتی فکر می کنم که اگه عشق امروزم تبديل به يک عشق يک طرفه بشه من هرگز و هرگز نمی تونم تحمل کنم.
    من نمی تونم کنار کسی باشم که بی نهايت دوستش دارم و اون به من توجهی نمی کنه.
    به نظر من بهترين راه حل اينه که دو طرف سعی کنند با حداقل خسارت همديگر رو ترک کنند.#brokenheart
    همسر آدم ُ‌که همکار يا دوست آدم نيست که آدم بخواد يه ساعت مشخصی تحملش کنه. آدما به همدم و همزبون احتياج دارند و به کسی احتياج دارند که تمام غصه ها و خستگی ها و حتی شاديهاشون رو بتونن باهاش شريک بشن و اين آدم حتما بايد عاشقشون باشه.


  52. ساتين در 08/15/10 گفت :

    من به يه چيزی معتقدم به نام مرام
    و اينکه روی حرف و عهدم و تصميمی که گرفته ام بايستم
    فکر می کنم اولين تلاشم حرف زدن و حرف زدن باشه و روشن کردن توقعاتم از طرف
    و تلاش اينه زندگی رو از حالت بيمزه اش دربيارم
    اگه طرف پايه باشه و واقعا منو دوست داشته باشه سعی می کنه به خواسته من بها بده
    منم کنارش هستم راستش برام افت داره بی وفا باشم
    برام پشت پا زدن به عهد و پیمان افتخاری نداره. ضمن اینکه عشق واقعی رو هم تو خیابونها نریختند که اگه اینو از دست بدم فردا برم یکی دیگه پیدا کنم. احساسم برام محترمه همچنان
    اما…
    اما…
    يه حالتی هم هست:
    اونم اينکه يهو به خودت بيای ببينی طرف به اسم اينکه تو رو دوست داره مدتهاست داره جلوی رشدتو می گيره
    تو اظهار عشقش يه حالت موذيانه ورندانه هست و حتی يه چيزی مثل عقده و حسادت
    داره ازت استفاده می کنه و با تو يه بازی و دور باطلی رو شروع کرده که فقط به خرد شدن اعصابت می انجامه.
    ضمن اينکه ديگه با هم موندنتون برای هيچکدومتون لذت بخش نيست.بيشتر درگيری و گوشه کنايه و آزاره.
    بعد يهو چشمات باز ميشه و می بينی طرف خيلی هم صادق نيست در بيان احساساتش. در واقع تو براش وسيله ای هستی که به اسم عشق آزارت بده تا عقده های سرکوفته يک عمرشو تسکين بده .يا شايد هم از امکاناتی که زندگی با تو بهش ميده بهره جويی می کنه. عشقش اينطوريه
    وقتی هم باهاشی امر بهش مشتبه میشه و احساس غرور می کنه.
    راست هم ميگه : ديگه هيچ کس مثل تو عشق خالصانه نثارش نمی کنه و چنين موقعيتی که از خريت تو نصيبش شده گيرش نخواهد آمد. پس معلومه که ميگه : بدون تو می ميرم بی انصاف.
    اينجاست که من تاکتيک های موذيانه ای در خودم سراغ کردم
    #surprise
    می تونم خيلی غير قابل تحمل باشم براش
    می تونم خودمو گم و گور کنم و کم کم و بطور نامحسوس اززندگيش بيام بيرون
    (البته اينا در مورد ازدواج قانونی طبعا زياد کارساز نيست)
    در کل سعی می کنم کار بجایی بکشه که خودش متقاضی جدائی بشه نمی دونید اگه بخوام چه اهریمنی می تونم بشم!
    اينا شايد به نظر روشهای خوبی نياد و صداقت رو ترجيح بديد اما گاهی صادقانه برخورد کردن منجر ميشه به بحث های طولانی تکراری و عصبی کننده مخصوصا وقتی يکی از طرفين يا هردو به تکنيک های مغلطه کردن و دور باطل زدن و ابراز مظلوميت آشنا باشند.
    چقدر حرف زدم!#blush


  53. مانا در 08/15/10 گفت :

    یه چیز بگم . اول اینکه انتظار ندارم این رو توی کامنتها بذارین. چون به طور اتفاقی اومدم و به نوشته هاتون علاقه مند شدم . خیلی دوست دارم بدونم کی هستین. انتظار ندارم بگین اما بدونین به شدت کنجکاوم ولی بدون شناختتون از طرفداران نوشته هاتون. امیدوارم ناراحت نشین. #flower
    ********************
    من متوجه نشدم باید کامنتت رو پابلیش بکنم یا نکنم؟اگه نمی خوای بگو پاکش کنم
    اگه درباره من رو که بالا صفحه هست بخونی تا حدی باهام اشنا میشی


  54. مانا در 08/15/10 گفت :

    در جواب نظر خواهیتون باید بگم در شرایط که عاشق باشم و بدونم طرفم دیگه منو نمی خواد حتما رها می کنم چون فوق العاده مغرورم و همچنین به حس متقابل خیلی اعتقاد دارم .


  55. بدون تغيير هم مگر می‌شود؟ اگر زوجه‌ خانم اين جانب را با تغييرات می‌پذيرند و می‌توانند خودشان هم تغيير کنند يا با تغييرات وفق بدهند فبهاالمراد. اگر نتوانند، دو راه دارند. يا اين كه طلاق بگيرند يا اين كه بسوزند و بسازند. اگر طلاق بگيرند كه فبهالمراد. ولي اگر بسوزند و بسازند دو راه دارند. يا گيس سفيد كنند و طورت چروك، يا سعي كنند تغيير كنند. اگر سعي كنند تغيير كنند كه فبهالمراد. ولي اگر گيس سفيد كنند و صورت چروك د وراه دارد. يا شلورمان دو تا مي‌شود يا طلاقشان مي‌دهيم. شلوارمان دو تا شد فبهالمراد. ولي اگر طلاقشان داديم، دو راه دارد. يا دلمان برايشان مي سوزد يا نمي سوزد.
    اصلا دلم نمي خواد با دل سوزي در كنار كسي زندگي كنم. عمرا.


  56. آسمان در 08/15/10 گفت :

    چند سال قبل اگه بود،اول سعی ميکردم اينکه ديگه دوستم نداره رو انکار کنم.بعد سعی ميکردم به هردومون ثابت کنم که هنوز دوستم داره و اين فقط يه حس گذراست.بعد گريه ميکردم و خودمو به درو ديوار ميکوبيدم تا جلوی رفتنش رو بگيرم.اما اونکه در هرحال ميرفت.پس مدت زيادی افسرده ميشدم.شايدم هيچوقت خوب نميشدم…
    الان و در زمان حال:ميخواد بره؟به درک!من قبل از اون خداحافظی ميکنم.واقعاً هيچکس انقدر برام عزيز نميشه که فکر کنم با نبودنش دنيام تموم ميشه.


  57. ima در 08/15/10 گفت :

    به نظر من آدماي اطراف مسئول ناپايداري فكري و اعتقادي من نيستن كه من هر وقت دلم خواست به يكي بگم دوست دارم ،بگم تو هموني كه من مي خوام ، تو با همه معياراي من مطابقي و يه روزي ام نظرم عوض شه بگم تا الان مي خواستمت ولي ديگه نمي خوام.
    اين وضعيتي كه تو گفتي عزيزم مال آدمايي كه نمي دونن از زندگيشون چي ميخوان يا آدماي بي نهايت خودخواه كه فكر مي كنن همه دنيا با آدماش فقط بايد در خدمت آرامش و آسايش اونا باشه.


  58. نيلوفر در 08/15/10 گفت :

    سلام
    خب ويولت جون تو اون تصميم وسط راه وجود بچه هم خيلی مهمه .. مسلمه که اگه بچه اون وسط باشه آدم سعی می کنه بيشتر از اعقايدی که از ابتدای راه نداشت و تازه پيدا کرده بگذره يعنی تا حدودی ناديدش بگيره چون يه مادری که مدام در حال کشمکش با خودشه نمی تونه اونجور که بايد و شايد به بچش برسه ولی اگه بچه ای نبود من اگه تو همچين شرايطی بودم سعی می کنم بين خودم و اون طرف یا محیطی که درش قرار دارم يه جور سازگاری بوجود بيارم يعنی يه کم از خودم بزنم ٫ يه کم زور بزنم و به اون طرف يا محيط اضافه کنم و …. اگه هم نشد و در صورتيکه خيلی خيلی داشتم عذاب می کشيدم جدا ميشم .


  59. ويولت(بنفشه جون…من اسم بنفشه رنگ بنفش. کلن هرچی که به بنفش بزنه دوس دارم)…راستی اميد خيلی خوش سليقه استا …من با اين که ۲۲ ساله تو جنوبم تا حالا مانتو به اين خوشگلی پيدا نکردم…خيلی سخته که ادمو بشناسن و تازه عکسشم ديده باشنو بخواد بنويسه…ولی من فک ميکنم تو تنها کسی هستی که ميتونه اينکارو بدون هيچ سختی بکنی …کسی که مرامش بامرور زمان تغيير کنه میخوام که نباشه …نمیدونم این خصوصیت ما زناست که همیشه فک میکنیم با درد دل کاری از پیش برده میشه یا از ضعیف بودنمونه … باید فکر اساسی کرد …يسری چيزا هيچوقت تغيير نميکنه …جاودان باش و ابر انسان در اين قحطيه انيانيت! #smile


  60. بب در 08/15/10 گفت :

    #flower


  61. یاکاموز در 08/15/10 گفت :

    حالا که ازدواج کردیم بقول خودت با معیارهای چند سال پیش ، حالا که قرار تغییر کنیم ، پیشرفت کنیم ، اگه مردیم ، اگه زنیم ، بیام همراهمون رو هم با خود پرورش بدیم ، رشد دوطرفه باشه ، اگه واقعاً همسفرمون رو دوست داریم ، با هم با این قافله هم راه بشیم ،‌امکان نداره من یه چیزی یاد بگیرم یه چیزی بخونم یه کلاسی برم وهمسرم همراهیم نکنه ،‌باهم یادمیگیریم با هم اطلاعاتمون رو به روز می کنیم حتی با هم ورزش می کنیم و نمی زاریم یکیمون ازاین قافله عقب بمونه ،‌ولی نمی دونم شاید تو یه شرایط اینجوری یکی بی وفایی بکنه اونوقت می شه جریان کیمیاگر اونی که بخواد بمونه می مونه و اونی که رفت خودش خواسته و عشق نیازمند رهایی است .


  62. سلام خانم ویولت عزیز
    به نظر من شما خانوم بسیار با وقار و شیک پوش و زیبائی هستید.اینو از ته دلم میگم.
    من یک هویت مجازیم.توی جشن هم حاضر بودم.دلیلی هم برای دروغ ندارم.
    امیدوارم که روز به روز موفقیت های بیشتری را تجربه کنید#flower


  63. محسن در 08/15/10 گفت :

    سلام
    1- فكر مي كنم منظورمو اشتباه رسوندم. اون حسه بيشتر مهم بود تا دلييلش.
    2- اما من كامنت دوني دارم مي توني آخر هر پستي يادگاري بنويسي جاشم هست اما اگه مشكلي باشه از من نيست اينا BLOGGER رو فيلتر كردن كامنت گذاشتن سخت شده.


  64. الهه در 08/15/10 گفت :

    خوب اين حالت خوشبينانه اش است که بعد از مدتی به اين تغييرات پی ببری و در صدد راه حل باشی ولی متاسفانه گاهی اينقدر غرق روزمرگی و خودمون هستيم که خواسته هامون رو فراموش می کنيم و نمی فهميم که چقدر از طرف مقابلمون دور شديم…وقتی متوجه ميشيم که خيلی دير شده و جايی برای همسو شدن و همپا شدن باقی نمونده ولی اگه به قول دوستمون ميخک يک رابطه سالم و قوی باشه خيلی زود اين تغييرات خودشو نشون ميده و دو طرف يا خودشونو با هم جلو می برند يا مجبور ميشن کات کنند و هر کدوم زندگی خودشونو داشته باشند که اين مورد دوم توی نسل جديد ديگه مثل قديمی ها که اعتقاد به لباس عروس و کفن سفيد داشتند به سختی اتفاق نمی افته…در واقع هيچکس به نظر من حق ضايع کردن حقوق ديگری و خواسته هاشو به بهای پيشرفت خودش نداره.


  65. مه گرفته در 08/15/10 گفت :

    ميدونی ويولت اصلا قرار نيست که آدما از اول بدونن چی هستن و چی می خوان. دنيا آفريده شده با يک عالمه معما و مجهولات و چيزی که ارزش و زيبايی زندگی رو تعريف ميکنه بوخورد صحيح با هر کدام از مسايل پيش اومده است. و اين که بهترين راه را انتخاب کنی. يه وقت جدايی بهترين راهه. يه وقت آدم بايد تصميم بگيره و خودش را عوض کنه تا عشقش را نگه داره . يه وقت بايد دنبال برنامه های اجتماعی بره و يه وقت خونه نشين بشه . مهم اينه که کدوم راه برای اون فرد مناسبه. در هرکدوم از اين مشکلات ممکنه آينده بهتری تورو سورپريز کنه . قرار نيست ما هر کدوم ايده ال ترين زندگی را داشته باشيم. قراره هر کدوم بالاترين امتيازو در راهی که رفتيم بدست بياريم. اگه شوهر من بخواد دنبال عشقش بره ميزارم بره و سعی ميکنم در فرصت بهتری دوباره اونو عاشق خودم کنم.و اگه منم نخوامش جدا ميشم و اگه شد مثل دو تا دوست همخونه با هم زندگی می کنيم و …… هزار راه نرفته هست.


  66. مهزاد در 08/15/10 گفت :

    ببين وقتی تغيير کردم دو راه ميمونه يا همسرمو مجبور می کنم خودشو تا جاييکه ميشه تطبيق بده با معيارهای جديد يا صبر پيشه ميکنم و به هزار دليل نانوشته به زندگی زناشويی ادامه ميدم …برای من راه سومی نيست!


  67. niki در 08/15/10 گفت :

    ویلی جان من نمیدونم ملت چی میگند اما خیلی دلم میخواد قوانین ایران بیشتر به نفع زنان بشه خیلی دلم میخواد اون مرد سالاری و قبح مجازی که از طلاق در ذهنها درست شده از بین بره تا ببینیم چند درصد از این زندگیا هنوز رو پا بنده…چیزی که گقتی فقط به ایران مربطو نمیشه هر کسی در یک دورانی بنا به دلایلی مثل اونایی که تو گقتی یا اینکه عاشق شده یا شستشوی مغز شده و…میره با یکی ازدواج میکنه و بعد هی این اشتباه رو به امید بهتر شدن جلو می بره یعنی هی میره جلو بعدش بچه دار میشه بعدش نیگاه می کنه می بینه ۴۰ یا ۵۰ سالش شده در حالی که مدت زیادیه اون زندگی که توش هست را نمی خواسته و از طرفی سنش هم بالا رفته و اونجا هست که میفته تو دور باطل و……من می گم ادم اگه تو زندگی هست که داره باهاش عذاب می کشه باید تمومش کنه طرف عاشقشه اوکی باش حرف بزنه بگه نمی خوامت صریح و بره همسرش هم کم کم فراموشش می کنه مگه این هم آدم تو دوره های مختلف زندگیش در موراد مختلف از چیزهای مختلف واپس زده نمیشه مگه محروم نمی شه حالا چرا به ازدواج که میرسه بد میشه ؟؟فقط چون ازدواج رسمی شده اما اگه دو طرف فقط عاشق معشوق بودن و در خفا کارهایی کرده بودند اون طرفی که دیگه نمی خواست ادامه بده خیلی راحت رابطه رو قطع می کرد
    ببخشید زیاد خوب ننوشتم جون امروز حس کامنت گذاشتن ندارم اما چون خواهش خودمونی کرده بودی نتونستم لبیک نگم مخلصیم


  68. ياسمن ... در 08/15/10 گفت :

    اول اينکه بهت تبريک …#kiss
    نميدونم شادی خيليا عين من به اين موضوع رسيدن … گاهی فکر ميکنم واقعا من چطوری تصميم گرفتم با اين اقا ازدواج کنم …. ولی وقتی خودمو تو شرايط اون موقع ميزارم … واقعا همچين اطلاعاتی نداشتم … سخته ويولت جان تصميم گيری خيلی سخته مخصوصا اگر يه بچه هم اين ميون باشه … نميدونی بری يا بمونی… بسوزی يا نسازی…مخصوصا اگر احتمال بدی اگر ساختی بچه که بزرگ شد يهو برگرده بهت بگه … به خاطر من نبايد ميموندی .. اونوقت چی ؟


  69. حنا در 08/15/10 گفت :

    سلام. من بعد از ازدواجم کلی مسائل پیش اومد که این خود کرده را تعبیر نیست رو بارها به خودم گفتم. می دونی من و همسرم با انتخاب خودمون و خیلی به سرعت با هم ازدواج کردیم. و پیش اومد بارها که گفتم کاش اینقدر عجله نمی کردم. اما وقتی با انصاف نگاه می کنم می بینم همسرم اون مردیه که توی رویا هام بود و اگه باز هم با این تجربه توی اون موقعیت باشم همین کارها رو میکنم. کلاً می خوام بگم پیش اومده پشیمون شم یا دیگه نخوام ادامه بدم اما بازم برگشتم سر جای اولم و اینکه بهتر از این چی میخوام!
    احساس می کنم اینکه دیگه اونو نخوام یه بهونه هست واسه موقعه ایکه شاکی هستم از همه چی.
    می دونی من موقع ازدواجم به حرف هیچکی گوش نکردم. میگم هیچکی یعنی واقعاً هیچکی و کاری رو کردم که از صمیم دلم می خواستم. هنوز هم بعضی دوستام پشت سرم از همدیگه می پرسن که فلانی از زندگیش راضیه؟! خلاصه که چون خودم تدییر کردم راضیم.


  70. ايليا در 08/15/10 گفت :

    سلام
    چند سال قبل تلویزیون ایران یه برنامه ای رو پخش میکرد با عنوان هزار راه نرفته اونجا دقیقا این اتفاق برای خانواده ای افتاده بود آقای کارگری که کار ساده ای داشت با یه دختر خانومی که هنوز دیپلم نگرفته بود ازدواج کرده بود . بعد با کمک و موافقت این شوهر کارگر روز مزد ساده و عاشق پیشه این دختر خانوم نه تنها دیپلمش رو گرفته بود بلکه تا مقطع دکتری درس خونده بود حالا هم استاد داشگاه بود و شوهرش هنوز همون کارگر ساده عاشق که حالا به غشق زن و سه فرزندش اضافه کاری هم میکرد، بود…. و خب آخر داستان همونطور که حدس زدید خانم دکتر درخواست طلاق داده بود چون از لحاظ اجتماعی نمی تونست با شوهرش در جامعه ظاهربشه.
    اونوقت بحث بسیار داغی توخونه ما درگرفت که آیا خانومه حق داره از شوهرش طلاق بگیره و آیا آقاهه کار درستی کرده که گذاشته خانومش به تحصیلاتش ادامه بده تا موقعیت قبلی خودش رو فراموش کنه ؟؟
    خودم انگشت حیرت بدندون؛ مات مونده بودم که بگم حق باکیه ؟ راستش شما درنظر بگیر تو یه مهمونی خانوم دکتر داره با همفکرای خودش راجع به آخرین پژوهشهای نانوتکنولوژی صحبت میکنه اونوقت دوست داره شوهرش هم یه چیزی بپرونه و اظهار فضلی بکنه اما میبینه طرف با تمام قدرت داره چایی رو هورت هورت سرمیکشه اونم چه جوری تو نعلبکی که داره توش هی قند رو فرو میکنه و میچپونه تو دهنش.
    اولاش یه مقدار برای جواب دادن مشکل داشتم ولی بعد اومدم از یه جای دیگه به قضیه نگاه کردم و اونم این بود که : ازدواج قطعا یه قرار داده که هرجور هم بهش نگاه کنی طبعا مسائل حقوقی اون گم نمیشه پس خانمومه حق داره طلاق بگیره اصلا هم شک نکنید حق با اونه هیچکی هم نمیتونه جلوش رو بگیره
    اما بعضی قراردادها هم نانوشته است که اونوقت تبعات اون قرارداد دامن آدم رو میگیره . پیش خودتون فکر کنید این مادر پیری که تمام وقتش رو برای من گذاشته تا حالا شذم خانوم دکتر !! حالا اگه جایی با هم رفتیم چی بگم ؟ بگم با کلفتمون اومدم بیرون !!! اینو چی میگی ؟؟
    در مورد تغييز موقعیت ها همینطوره ؛ آره اگه طرف هیچ کمکی نکرده بود و حداقل از توقعاتش کم نکرده بود تا خانومش به یه جایی برسه خب شاید به زنش این حق رو میدادم ولی حالا که اون از عمرش مایه گذاشته دیگه نمیتونم این حق رو بهش بدم .
    اون خانم دکتر باید یا کمک کنه شوهرش هم هم سطح خودش بشه یا اگه به هر علتی نمی تونه این کارو بکنه باید برنامه های زندگیش رو طوری طراحی کنه که به غرور شوهرش هیچ لطمه ای نخوره و او از در کنار همسرش بودن احساس سرشکستگی نکنه .


  71. يه همدرد در 08/15/10 گفت :

    سلام.يکی دو سالی ميشه که وبلاگت رو ميخونم.نتونستم با اين وسوسه مبارزه کنم که اينو بهت نگم.منو ببخش ولی يه حسی به من ميگه اميدی وجود نداره و اينا توهماتته.به خدا قصد توهين ندارم ولی اين احساس رو هميشه وقتی از اميد مينويسی دارم.يه سوال:تا حالا کسی اميد رو ديده؟چرا نيومده بود به مراسم؟چرا نيست؟اصلن هست؟
    ******************
    اولن همانطور که خودت اشاره کردی هیچ دلیلی نداره که من بخوام فضولی دیگران رو ارضا کنم
    ولی اونی که باید ببینتش دیده …مثل لینکی که تو مطلب قبلی گذاشتم اگه بخونی متوجه منظورم میشی
    اگه من و دوست داری؟همینجوری که هستم قبولم کن با همین توهماتم!!!مثل یه قصه قشنگ توهماتم رو بخون…فرقی برات ایجاد میشه؟


  72. آزی در 08/15/10 گفت :

    خوب اين عين اتفاق توی زندگی من هست . من نمی تونم تصميم درستی بگيرم . واقعا سر در گمم . می دونم که بالاخره بايد جدا بشم . ولی نمی دونم اگه برم با اين حس دوست داشتنی که به وجود اومده می تونم کنار بيام يا تو گل گير می کنم .
    دقيقا نه راه پس برام مونده و نه راه پيش .
    هنوز نخوندم که ديگران چی نوشتن . ولی از زبون منی که توی اين رابطه هستم بشنو که هر کی نظر قطعی داده و خودش تجربه اين موضوع رو نداشته کاملا نظرش بی اعتبار اجراييه !!


  73. روح الله در 08/15/10 گفت :

    اينکه بعضی افراد از اراده سستی برخوردار هستند و به هر تغييری ممکن نظرشون عوض بشه که اصلا جای صحبت نداره آدم سست اراده سست اردست ديگه…اما به نظرم اگه ۲ طرف از همون اول افکار و ديدگاههای همو بشناسن و حد و مرزهای خودشون رو هم مشخص کنن و به اين حد و مرز احترام بگذارند و ارزش قائل باشن هيچ وقت تغييری هيچ شرايطی نميتونه اونها رو از مسيرشون خارج کنه.
    ضمنا اگر ديدگاه هاش هم بسته به زمانه تغييری داشت اون حد و مرزی که داشتن رو نبايد فراموش کنن.#flower #smile


  74. سینا در 08/15/10 گفت :

    قبل از اینکه وارد بحث بشم باید بگم که من معتقدم اگر کسی با زندگی و یا احساسات کسی بازی کنه و دل کسی رو بدون دلیل موجه بشکنه، صد درصد تقاصش رو پس میده #angry
    در مورد موضوعی که مطرح کردی دو حالت وجود داره:
    یا تغییرات یک شبه و ناگهانی اتفاق افتاده (که البته بعیده ولی غیر ممکن نیست) که در اینصورت بسیار زشت و ناجوانمردانه خواهد بود که یکی بگه من از دیروز تا حالا متحول بیدم و دیگه تو رو نمی خوام. مطمئناً چنین کسی تو زندگیش خیر نخواهد دید (آیکون مشت زدن به سینه و نفرین کردن نداری؟ #grin )
    اما در صورتیکه تغییرات به تدریج رخ داده باشه، به نظر من هر دو باید سعی می کردند که زندگیشون تا حدی با این تغییرات سازگار بشه. اگر کسی واقعاً کسی رو بخواد، می تونه در طول زمان خودش رو به معیارهای اون شخص نزدیک کنه.
    من جدایی رو وقتی مجاز می دونم که هر دونفر سعیشون رو کرده باشن و هردو به این نتیجه رسیده باشند که ادامه زندگی غیر ممکنه. یا اینکه اون طرفی که مایل به جدایی نیست -با وجود داشتن وقت کافی- هیچ سعیی برای سازگار کردن خودش نکرده باشه (که این با فرض دوست داشتن یه ذره متناقضه)
    #flower #flower


  75. Marjan در 08/15/10 گفت :

    لطفا ایمیلم را حذف کن
    ویلی جان
    میدونی که من هم سن و سال خودتم. ۱۳ ساله که ازدواج کردم و بچه هم دارم.
    ازدواجم هم با مخافت شدید خانوادهام انجام شد. یعنی خود کرده ی اساسی بود.
    با وجود اینکه سالیان سال هم حمایت خانواده و هم حق طلاق رو داشتم و شدیدا هم با همسرم مشکل دارم هنوز نتونستم برای جدایی به صورت جدی اقدام کنم و مهمترین علتش هم بچه هاست.
    یه علت دیگه اش هم تا مدتها این بود که مثل بچه پررو ها نمی خواستم زود میدون و خالی کنم.
    حالا هم منتظرم تا بچه ها بزرگتر بشن
    البته الان در شرایط حاد نیستم تا بیشتر از زندگیم بنالم
    پس فعلا میگذرونم
    نظرم اینه تا وقتی میشه بخاطر بچه ها باید تحمل کرد
    ولی اگه در شرایط دیگه ای . مثلا خارج از کشور که قانون از زن ها حمایت می کنه بودم ترجیح میدادم با بچه هام جدا زندگی می کردم