ويلچر آنچنانی

همه از ماشينهاي آنچناني سوار شدنشون ميان کلی خاطره تعريف مي کنن و اينکه چه حالي بردن … منم از ويلچر آنچناني سوار شدنم!!!.:teeth
بعضي از دوستاي مجازي رو مي بيني و کلي هم مشعوف مي شي از ديدنشون ولي بعضي ها مثل هر دوستي حقيقي که استثناتي هم داره … آنچنان دوست عزيز وبی نظير و يار و غاري ميشن که تو مخيله ات هم نمي گنجه … مثل همين مرمرجان عزيز خودم :loveکه قضيه دوستيمون هم پستي جدا مي طلبه!!.
خلاصه کلام در جريان هستيد که اين مدت چشم من خيلي بازي درآورد و کمي نگرانم کرد. براي همين تصميم گرفتم به يه متخصص نشونش بدم که خيالم رو از جهت عصب چشم و اينکه انحراف پيدا کرده يا خير راحت کنه … مرمر برام از مرکز پزشکي نور وقت گرفت و باهم رفتيم … دم در پله بود بودن رمپ. مرمر به نگهباني گفت که بيمارمن نمي تونه از پله ها بالا بياد و برام ويلچر فرستادن … ولي چه ويلچري؟! خودش از پله ها رفت بالا!!! :hypnoidبرقي بود و نميدونم مکانيزمش چطوري بود که پله ها رو مي رفت بالا … من از بس هول کرده بودم و هيجانزده بودم نشد توجه کنم ببينم طرز کارش چطوريه!!!… بعدشم که رفتيم تو سالن، نشوندنم رو يک صندلي عين صندلي يونيت دندونپزشکي که چرخدار بود …آخر با کلاسی … هي ميبردنم اينور ميبردنم اونور … نمي ذاشتن من از صندلي بيام پايين دو قدم راه برم، حتي براي اُپتومتري هم صندلي خود دستگاه رو مي کشيدن کنار منو با صندليم مي چپوندن جاش!!!…ديگه آخرش به راننده ام!!! گفتم بخدا مي خوام برم دستشويي ديگه اين يه کار رو نمي تونم رو همين صندلي انجام بدم!!!!.:waiting
دکتر گفت چشمات کاملا طبيعي. از قبل هم ضعيفتر نشده . مختصات محور چشمهام هم درست بود و سرجاش و انحراف نداشتم بهش گفتم جديدا احساس مي کنم تو عکاسا بابا غوري! مي افتم يا زل… گفت اين طبيعي که تو يک بيماري مزمن تطابق ديد دو چشم همزمان نباشه و چندثانيه فاصله بيفته …. ولي در کل از لحاظ چشمي همه چيز نرماله و مشکلي نيست.


دیدگاه ها خاموش