30 تير

ديروز روز خيلي خوبي بود هرچند که ظاهر آروم و بي بو وخاصيتي داشت.
3 تا اتفاق خوب و خبر خوشحال کننده تو اين روز اتفاق افتاد.
اول از همه اينکه مامان بعد 50 روز گچ پاش رو باز کرد و اينقدر همه چيز عالي بود از عملي که رو پاش انجام شده بود بگير تا مراقبتهاي بعد عمل، اينکه بخاطر ويلچر سواريش هيچ فشاري رو پاش وارد نشده بود و خودش هم مرتب انگشتهاش رو تکون ميداد تا خشک نشه که بعد باز کردن گچ دکتر گفته به فيزيو تراپي احتياج نداري و من موندم باچنين شکستگي سختي و با اون همه وصله و پينه کردن استخونها به هم …چطوري پا به اين تميزي جوش خورده و شده مثل روز اولش، دستم درد نکنه با عملي که انجام دادم!
خلاصه با هر سختي که بود دوران بحران تموم شد و همه چيز به حالت اولش برگشته … و هيچ چيز لذت بخش تر از اين نيست.

دومين مورد اين بود که من پولي از فردي مي خواستم حدود 5 يا 6 ماه ميشد و ديروز تماس گرفت و ازم شماره حساب خواست تا به حسابم واريز کنه.

سومين خبر هم اين بود که من خير سرم بعد 5 سال رفتم دکتر و تست پاپسمير( سرطان دهانه رحم) دادم… از زمان موعد جواب دادن گذشت و ديدم خبري نشد( تمام مراحل دکتر و لام مربوطه رو آزمايشگاه بردن، يکي از دوستهاي نازنينم باهام بود که از طريق وبلاگ با هم دوست شديم) يکروز دوستم زنگ زد و بعد کلي مقدمه چيني گفت: اصلا نگران نشي ها يه مشکل کوچولويي پيش اومده بهتره دوباره بريم دکتر، خانم دکتر مي خواد ببينتت … سرت رو درد نيارم معلوم شد آزمايش اول جوابش مثبت بوده و من مشکوک به سرطانم و بايد آزمايشات تکميلي بدم براي اثبات اين قضيه…. ديگه بماند که اولش کلي خنده ام گرفت که اي بابا گل بود به سبزه هم آراسته شد!!! بعدش با خودم گفتم من اين سالهاي اخير هرچي دارو استفاده کردم داروهاي ضعيف ضد سرطان بوده پس چطوري يهو سرطان شد؟ با خودم گفتم نکنه سلولهايي که تزريق کردم يه بلايي سرم آورده …. در آخر هم تصميم گرفتم اسم وبلاگ رو بذارم :” من و ام اس و سرطان! ” …. روزهاي هم تلخ و هم خنده داري بود … در آخر بعد انجام آزمايش دوم به اين نتيجه رسيدن که مورد مشکوکي وجود نداره و فعلا سالمم از اون لحاظ.:wink


دیدگاه ها خاموش