من و بشناس

تا بوده همين بوده، تفاوتهاي تاريخي بين زنها و مردها.
دو هم خون دو هم جنس که خواهر باشند و يا برادر و تو يک خانواده و با يک فرهنگ بزرگ شده باشند با هم تفاوت دارند ديگه چه برسه به زن و مردي که هرکدوم از خانواده جدا با تربيت هاي مختلف هستند و طبيعتشون هم اين اختلاف رو اقتضا مي کنه.
فکر مي کنم يکي از قشنگترين و جامع ترين کتابهايي که در اين باب نوشته شده “مردان مريخي، زنان ونوسي” است که معرف حضور اکثرتون هست.
وقتي شريکي داري حالا چه همسر و چه دوست اگه بخواي روابط خوبي باهاش داشته باشي بايد اين اختلافها رو بپذيري و باهاش کنار بياي در غير اينصورت تمام عمرت رو حرص مي خوري که چرا اينکار رو کرد؟ چرا جواب محبت من و نداد يا اينجوري داد و …
مي دونم پذيرفتن فرد ديگه همونجوري که هست خيلي سخته ولي فکر مي کنم با يه دو دو تا چهار تا کردن يه جورهايي بشه کنار اومد … اگه طرفت آدم منعطف و حفظ رابطه براش مهم باشه تا اونجايي که وجدان آگاهش! اجازه ميده سعي مي کنه خودش رو بکشه به سمتت و اختلافها رو به حداقل برسونه تا اعصاب جفتتون در آرامش قرار بگيره … در غير اينصورت بايد خودت رو آماده کني واسه يه ماراتن نفس گير که در آخر بازنده و يا برنده اش مشخص ميشه.
يک مثال ملموس ،خيلي از آقايون فوتبال دوستن و ايضا خانومها ولي خود من جزو آدمهايي هستم که فوتبال و هرچي که به اون ختم بشه برام جذابيتي نداره و پيگيرش هم نيستم حالا تصور کن شريکي داشته باشم خلاف خودم … چيکار ميشه کرد؟ خود من ترجيح ميدم در چنين مواقعي منم سرگرمي براي خودم داشته باشم که يه همچين زمانهايي مغبون نشم يا سر نتيجه اش کل بندازم هرچند که اپسيلون برام مهم نباشه نتيجه بازي و شرط بندي کنم، اون زمان که بازي در جريان هيچ لذتي نمي برم ولي خب انسان به اميد زنده ست! که بعدش بزنه و يه مثلا شام برنده شم.
يادمه همسرم بعد گذشت يک يا دوسال اول حلقه ازدواجمون رو از دستش در آورده بود. اين مسئله خيلي براي من غم انگيز! و ناراحت کننده بود … اون دلايل خودش رو داشت و مسلما براي من غير قابل قبول. چکار مي تونستم بکنم؟ غير از اينکه حرص بخورم چون مرغ اونم يه پا داشت. يه شب در عين ناباوري اون حلقه ام رو از دستم در آوردم و گذاشتم تو کشو دراور … کلي متعجب شد و گفت چرا و ال و بل! گفتم به همون دليل تو من هم دلم نمي خواد حلقه تو دستم باشه اگه دليل تو منطقيه پس مشکلي در کار من هم نيست و اگه نه دليلت آبکيه، دستت کن تا دستم کنم.
نمي دونم اگه تو اين سن و با تجربه الان بودم چه تصميمي مي گرفتم … فقط مي دونم خيلي از اين اختلافها ارزش حرص خوردن رو نداره … ول کن بابا .
شما با مشکلات و اختلافهاتون چطور کنار اومديد؟ اصلا تونستيد کنار بيايد و راه حل پيدا کنيد يا سوختيد و ساختيد؟ طبق قانون بحثهاي اين مدت اگه صلاح نمي بينيد با اسم خودتون کامنت بگذاريد و يا دچار سانسور مي شيد مجاز به استفاده از اسم مستعارتر هستيد…. پيشاپيش از مشارکتتون تشکر مي کنم.
پ.ن:حتی اگه ازدواج هم نکردید از توقعاتتون بگید اینجوری هم اختلافها معلوم میشه.


نظرات شما


  1. اميد در 08/15/07 گفت :

    #smile


  2. فرزام در 08/15/07 گفت :

    من کوپن اين بحث رو نگه می دارم واسه بحثهايی که به عزب اوقلوها مربوطه#blush
    *******************
    فرزام عزیزم حتما نباید ازدواج کرده باشی تو دوستی هات به چنین مشکلی برنخوردی؟
    یا نه اصن از توقعاتت از همسر یا شریکت بگو … دوست داری چطور باشه و چطور رفتار کنه؟
    اینجوری هم تفاوتها معلوم میشن


  3. روح الله در 08/15/07 گفت :

    من تجربه زندگی مشترک رو نداشتم اما تو عالم دوستی به این نتیجه رسیدم که اولین فاکتور برای یه زندگی مشترک و یا یه دوستی یا شراکت ، شعور طرفینه. اگه دو طرف به اون اندازه معقول از درک و شعور برخوردار باشن شاید بشه گفت 99% این اختلافات بوجود نمیاد که بخواد حل بکننش. به هر حال اینکه دو طرف بگن تمامی اخلاقیات و خصوصیاتشون باهم یکیه دورغه. باید تو یه رابطه مشترک هر طرف تاحدی نطریات طرف مقابل رو قبول کنند و به اصطلاح طرفین به یه حد و مرز مشخص برسن… #flower #smile


  4. من در 08/15/07 گفت :

    به نظرم بعضی مواقع آدم بايد بی خيال بشه چيزی شبیه گذشت کردن! و با خودش فکر کنه به خاطر خودم اين کار رومی کنم که ادامه پيدا نکنه و خودم آرامش داشته باشم .و کلا هم گذشت خوبه به شرطی که طرف مقابل انقدر درک داشته باشه که بفهمه گذشتی صورت گرفته.
    ويولت جان يه غمنامه ديگه دارم حوصله داشتی بخون#smile


  5. من هر وقت بیرون از خونه می رم حلقه ام رو دستم می کنم. توی مهمونی و … هم همینطور ولی شوهرم گاهی ماه ها یادش می ره که حلقه داره. البته عمدا نیست و حلقه ای که برای نامزدی بهش دادم رو همیشه توی کیف پول داره. چند بار توی جمع که زوج هایی از دوستانمون بودن رو دیدم که زن و شوهر هر دو حلقه دارن و به شوهرم فهموندم که دلم می خواد اون هم حلقه اش رو دستش کنه. حالا اون هم داره عادت می کنه به حلقه اش.. به قول خودت این چیزا چندان مهم نیست. بالاخره تفاوت وجود داره.


  6. سينا در 08/15/07 گفت :

    توی اختلافات من و خانم، هميشه حرف آخر رو من ميزنم و اون حرف چيزی نيست جز کلمّه جادويی “چشم” #grin
    گذشته از شوخی در مدت دوازده سيزده سالی که از ازدواج ما ميگذره بارها اختلاف نظر و سليقه پيش اومده و هميشه يکی از ما به نفع ديگری گذشت کرده. اون يکی هم گاهی من بودم و گاهی خانم. فکر نمی کنم کسی شک داشته باشه که يکی از مهمترين شرطهای زندگی زناشويی خوب، گذشت داشتن طرفينه .
    #heart #flower


  7. مرمرجان در 08/15/07 گفت :

    ويولتکم
    جوانتر که بودم حرص می خوردم ولی الان شرایط را پذیرفتم #flower


  8. آذین در 08/15/07 گفت :

    به نظر من تمام اين اختلافا وقتی پررنگ ميشه که احساس کنی درکت نمی کنن و برای زحماتت ارزش قايل نيستن #sad
    البته من تجربه ی ازدباج ندارم#eyelash


  9. فرزام در 08/15/07 گفت :

    من اصولا تو رابطه دونفره کم توقع ترين آدم روی زمينم. اگه حلقه اش رو دراره ناراحت می شم ولی بلافاصله توضيحش رو قبول می کنم. اگه اون چيزايی رو که من دوست دارم دوست نداشته باشه … خوب نداره ديگه. حتی تا حدودی – فقط تا حدودی – سعی می کنم خودم رو مطابق اونی که اون می خواد تغيير بدم به شرطی که جنبه اش رو داشته باشه. توقعاتم هم ساده اس: هر وقت منو دوست نداشت بهم بگه و ديگه اينکه هر وقت باهام قهر می کنه نره جايی که دست و زبونم بهش نرسه. ولی کلا سروکار داشتن با آدمی که تفاوتهای فرهنگی رو درک می کنه راحت تره. ضمن اينکه رابطه دونفره حتی اگه همخونه ای نباشه هميشه يه ميزان از خودگذشتگی از طرف دو نفر احتياج داره. زياد زر زدم . راستی … تو رابطه دونفره من گوشم. یعنی بیشتر می شنونم. واسه همین با یه زبون مشکل ندارم. ولی فکر نمی کنم دوتا زبون بتونن با هم کنار بیان. هرچند خیلی وقتا با طرف مشکل پیدا کردم که چرا حرف نمی زنی و چرا از خودت نمی گی و … بسه دیگه بابا! چقد حرف می زنی. فکر کنم از کوپنم بیشتر شد #grin


  10. مريم در 08/15/07 گفت :

    سلام دوست خوبم#heart
    نمیدونی که چقدر خوشحال شدم جوابم و دادی اصلا باورم نمیشد از صبح تا حالا منتظرت بودم ازت ممنونم.
    وقتی برای اولین بار حلقه اش رو از دستش دراورد خیلی ناراحت شدم خیلی…….
    با اینکه خیلی ناراحت بودم دو سه بار آوردم دستش کردم ولی باز از دستش دراورد خیلی بهم برخوردودقیقا مثل شما رفتار کردم حلقه ام رو از دستم دراوردم و تو کشو دراور گذاشتم………
    فکر می کنی چی کار کرد؟؟؟
    کاملا بی تفاوت رفتار کرد!!!!!!
    دریغ از یک کلمه حرف…………
    راست می گی اصلا ارزش حرص خوردن نداره.
    من سعی و تلاشمو کردم تا بتونم برای مشکلاتمون راه حلی پیدا کنم ولی با بقیه اش ساختم.


  11. لی لی در 08/15/07 گفت :

    گاهی اين رفتار ناشی از فراموشی و مشغله فکريست که با يک تذکر ساده حل ميشود.ولی وقتی طرف هيچ دليل خاصی ندارد و با لج ولجبازی سر حرف خودش پافشاری ميکند آنوقت….آنوقت بايد بهش شک کرد!نميدونم#thinking شايدم نبايد چيزی گفت و به خاطر علاقه بهش باهاش کنار اومد؟يادم باشه يه مطلب از اين دست يه جايی خوندم.حتما تو وبلاگم بزارم.#flower


  12. ؟ در 08/15/07 گفت :

    شايد طرز فكر و عقيدم بنظر عجيب بياد ولى همش ناشى از در معرض برخوردبوذن رفتارهاى ديگرانه كه برآيندش شده “من”
    بچه ننه بودنم و اختلاف پدر و مادرم كه سالى گاها به شدتش اضافه مى شد اين ريشه و شايد ايمان رو در من تقويت كرد كه مرد بايد مطيع مطلق يا نسبتا مطلق همسرش باشه چون يه مرد نميتونه بدون همسرش حتى شلوار خودشو بالا بكشه اين فكر شايد از نظرى به افراطى ترين شكل درونم ريشه گرفت و به شدت معتقدم كه در دعوا و اختلاف شديد مرد به هيچ وجه من الوجوه حق دست بلند كردن رو خانمش رو نداره و كتك خور معركه تنها و تنها…


  13. فریدا در 08/15/07 گفت :

    برای اون موردی که واسه تو پیش اومد که من کلا خیلی هم از حلقه دست مرد خوشم نمیاد … اگر هم طرف بخواد کاری کنه خب اون حلقه کوچکترین مانعی نیست …
    من ترجیح میدم وقتی خواستم ازدواج کنم دو تا خونه با همسرم داشته باشیم … حالا نشد … دو تا اتاق کاملا جدا که رو شاخشه … من از نزدیک شدن زیاد می ترسم … به شدت …


  14. bilbo در 08/15/07 گفت :

    سلام خانمی#heart انقدر حرس نخور#sad گذشته ها رو بی خيال#winking ميل داری#flower
    اين هم نظر بده#thinking
    اگه دوطرف عقايد و خواسته هاشون حداقل تو يه راستا باشه بهتره چون در غير اين صورت همواره يکی بايد تحمل کنه.#sick
    خوشکل باشی نازنين#heart #blush #kiss
    يا حق


  15. خانوم ميم در 08/15/07 گفت :

    من البته ازدواج نکردم اما اصلا واسم قابل قبول نيست بعدا همسرم حلقه ی ازدواج رو از دستش در بياره، که چی بشه مثلا؟ بقيه فکر کنن ازدواج نکرده؟ يا يه سری دختر بيفتن دنبالش؟
    اصلا واسم قابل قبول نيست#nottalking


  16. ؟ در 08/15/07 گفت :

    كتك خور معركه تنها و تنها مرد باشه يعنى دست يه گردن كلفت نره خر نبايد روى خانمش بلمد شه بايد بگم 26 سال و مجرد هستم آخرين كتك مفصلى كه خوردم در 24 بوده از دست مامانم اآنقدر كه بيچاره خجالت كشيد و… Wink
    شايد اين تصور پيش بياد كه اين حالت براى مامانت ميتونه صادق باشه و ديگه جايى براى خانم آيندت نذاره ! ولى ميگم اگه يه مرد باعرض و شعورش كمى بيشتر از يه نخود باشه ميتونه حايل بين دعواى تاريخى مادرشوهر و عروس باشه و اون وسط نقش يه ضربه گير رو بازى كنه نه صرفا انتقال دهنده ضربه
    خانم خانه براى اهلش يه نعمته…


  17. ؟ در 08/15/07 گفت :

    خانم خانه براى اهلش يه نعمته كه بدون وجودش زندگى معنى نداره


  18. پ از نپتون در 08/15/07 گفت :

    اين پست شما درس خوبى براى آينده است
    موفق باشيد


  19. ؟ در 08/15/07 گفت :

    حس كردم شايد به مذاق خوش نياد آنچه را كه نوشتم ريش و قيچى دست شماست آن طور كه صلاح است رفتار كنيد
    ***********************
    تو اینجور بحثها هر کدوم از ما مجازیم حرف و عقیده مون رو بیان کنیم من عقیده کسی رو ادیت نمی کنم#smile


  20. شهرام در 08/15/07 گفت :

    ویولت جان بحث خوبی رو پیش کشیدی
    در مورد گذشت که خیلی در ازدواج تاکید میشه ؛ همانطور که نباید به دیگران ظلم کنیم ، به خودمون هم نباید ظلم کنیم چه بسا که در مورد دومی اثر مخربتری هم داشته باشه.
    نیاید همیشه در موضع خاستن بود
    اگه روح دو زوج در همدیگه تداخل کرد ، موفقن و در اینصورت هست که ارتباطهای دیگر نیز لذت بخشن ، درغیر اینصورت برای رابطه بهترداشتن باید تلاش کرد نه تخریب طرف مقابل.


  21. niki در 08/15/07 گفت :

    salam
    khob man onghad tahamol mikonam bad mese atashfeshan farvaran mikonam rabete ro tamom mikonam chon vaghty kesy halish nist onam to sene ma dige tazakor dadan besh ya yadesh dadan bi manie


  22. ویولت در 08/15/07 گفت :

    لطفا به قضيه حلقه گير نديد#grin اون فقط يک مثال بود شما مثالهای ديگه بزنيد#winking


  23. مهدی در 08/15/07 گفت :

    به نظر من هم “مردان مريخي، زنان ونوسي” وجود دارن. خیلی خوبه که بشه با این تفاوت ها کنار اومد. اصلا زیباییش شاید به همین تفاوت ها باشه. البته همیشه نمیشه؟ همین تفاوت ها باعث ساخت جک های بسیاری شده. حتما شما ها هم شنیدید؟ “اگر شما یک خانم رو ببوسید شما آقا نیستید اگر نبوسید اصلا مرد نیستید و …” این چیز ها کاملا غیر قابل درک توسط جماعت مذکر هست.
    برای خود من دست نکردن حلقه به معنای ناراضی بودنه و نه هیچ چیز دیگه. ولی کسی که حتی تو استخر و در حال شنا هم حلقه رو از دستش در نمی آورده که همین باعث شوخی دوستاش هم بوده حالا چه دلیلی برای خارج کردن این حلقه از دستش داره؟!!
    تفاوت ها وجود دارن و گاهی خوشمزه هستند؟ گاهی کسالت آور، گاهی غیر قابل تحمل. روش هایی برای فرار از کسالت آور و غیر قابل تحمل وجود داره(نه همیشه) ولی بدون کمک و درک طرف مقابل غیر قابل انجام.


  24. ویولت در 08/15/07 گفت :

    من فکر می کنم وقتی همچين اختلافاتی پيش مياد که تو قادر به حل کردنش هم نيستی دم دست ترين اعتراضی که يک زن می تونه از خودش نشون بده تحريم مرد و عدم تمکينه …. که اين به تفکر خودم به نظرم بدترين عکس العمل می تونه باشه و بيشتر به ضرر خانمه تا مرد
    چيزی که مسلمه آقايون از اين نظر نميذارن بهش بد يا سخت بگذره و خانومه که با عقايد سنتی که باهاش بزرگ شديم و محدوديتهايی که برای خودش قائله متضرره در آخر جريان#sad


  25. مريم در 08/15/07 گفت :

    من مجردم اما توی روابطم به اين نتيجه رسيدم که بعضی چيزا هست که اصلا ربطی به شعور و درک آدما نداره چون اساساْ از تفاوت بين دو جنس ناشی ميشه. منم خيلی زياد اين مشکل رو دارم که طرفم کارهايی رو ميکنه که انجامش توی يک رابطه از نظر من توهينه اما از نظر اون طبيعيه. نمی دونم چه کاری درسته!بايد لج بازی کنم و مقابله به مثل يا کنار بيام و به روم نيارم آيا اگر کنار بيام طرف عادت نميکنه و احساس نميکنه که من وظيفمه؟
    مرسی از مطلبی که مطرح کردی ويولت واقعا مهمه#smile #flower
    ********************************
    مطمئن باش داشتن اون رفتار یا اخلاق اینقدر از لحاظ دوستت عادی و معمولی که اصلا کوتاه اومدن تو رو به حساب وظیفه ات نمیذاره…. چون به نظرش کار غیر عادی انجام نداده که تو بخوای در قبالش کوتاه بیای


  26. نخل در 08/15/07 گفت :

    تولد موالموحدين حضرت علی (ع) و روز پدر پيشاپيش مبارک
    #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower


  27. jooje در 08/15/07 گفت :

    حرص می خوردم


  28. آی آی آیییییی دست رو چه موضوعی گذاشتی ویولت!! من خودم نصف سال بیشتر نیست که از ازدواجم می گذره..می تونم بگم یکی از برزگ ترین دغدغه های زندگیم در حال حاضر همین مساله ی کنار اومدن با شریک زندگیه…نه حاضرم بسوزم و بسازم و نه اینکه تونستم راه درستی پیدا کنم برای کنار اومدن و لااقل به آرامش رسیدن در کنار همه ی اختلافات کوچیک و بزرگ…. تا وقتی پای خودخواهی و زورگویی به میون نیاد نهایت کنار اومدن رو انجام می دم..اما وقتی ببینم این وسط به هر بهونه ی کوچیک و بزرگی داره حقم ضایع می شه و یا خواسته های معقولم بهش اهمیت داده نمی شه دیگه به هیچ وجه حاضر تیستم کوتاه بیام…یه مساله ی دیگه هم اینه که مردها اکثرا بعضی مسایلی رو که زن ها براشون مهم هست رو بهش اهمیت نمی دن…و با گفتن اینکه زیادی سخت می گیری و اینکه موضوع مهمی نیست کارهاشون رو توجیه می کنن…معمولا هم این زن بیچاره ست که آخرش بدهکار می شه….اما به شدت موافقم که بعضی چیزها واقعا ارزش اعصاب خوردی رو نداره…اما به چه قیمتی؟…من حاضر نیستم به قیمت تن دادن به خودخواهی طرف مقابل اعصابم آروم باشه…حالا هرکی ندونه فکر می کنه من با یه شمر ذی الجوشن دارم زندگی می کنم #winking …اما می دونم خیلی از زن و شوهر ها که ظاهرا زندگی خوب و پر آرامشی با هم دارن ،این یکی از دو طرف هست که داره بیشتر از خود گذشتگی می کنه..و معمولا هم اون زن ِ ماجراست…به عینه هم دیدم…اما من خودم با وجودی که همسرم رو عاشقانه دوست دارم و اونهم احتمالا !من رو همینجور دوست داره#grin ..اما تو زمینه ی کنار اومدن با هم زیر یک سقف به نظرم اونقدر ایده آل نیستیم…الان عجله دارم و باید برم…اما فکر کنم از توی کامنت ها ی امروز بشه تجربه های زیادی شاید به دست آورد…شب می یام و کامنت ها رو می خونم بلکه به دردم خورد…#smile


  29. لیلا در 08/15/07 گفت :

    خب من یک ازدواج ناموفق داشتم که ترجیح میدم دیگه راجع بهش حرف نزنم چون هم سال ها ازش گذشته هم ان قدر اساسی با هم مشکل داشتیم که کار از اختلاف سلیقه و این داستان ها گذشته بود . در حال حاضر هم با پارتنرم اختلاف سلیقه و نظر در مواردی داریم مخصوصا که اون سال های زیادی را خارج از ایران و در یک فرهنگ دیگه بسر برده و طبیعتا در یک سری خرده ریزهای فرهنگی (و تاکید می کنم صرفا خرده ریزها نه مسائل اساسی ) با هم اختلاف نظر داریم . از طرف دیگه من علیرغم همه امکانات مادی از نظر عاطفی و به دلیل شرایط خانوادگی ام متاسفانه کودکی چندان خوبی نداشتم و از این بابت اسیب هایی که دیدم کم نبوده اما او خوشبختانه کودکی و تربیت خوبی داشته نتیجه این که وقتی خودکاوی می کنم می بینم سلامت روان من در مقایسه با او کمتره و گاهی گیرهایی که بهش میدم به دلیل خلاء های درونی خودمه نه نحوه برخورد او . نهایتا در مدت نزدیک به دو سالی که از نزدیک باهاش در ارتباط هستم هر وقت اختلاف یا سوء تفاهمی بوده هر دو و مخصوصا او این قدر انعطاف داشته که با هم در موردش صحبت کنیم و بنوعی حلش کنیم . خیلی بندرت بوده مواردی که با صحبت و تلاش برای درک متقابل برطرف نشه اما در همان معدود موارد هم نهایتا به این نتیجه رسیدیم که با احترام برای عقاید دیگری هر کدام راه خودمان را در ان مورد خاص طی کنیم . مثالی که الان به ذهنم میاد مثلا من خیلی عشق فیلم و سینما هستم به معنای دیدن فیلم در سینما یعنی هر فیلمی که میاد و بنظرم ارزش دیدن داره یا تعریفی ازش می شنوم حتما دوس دارم تو سینما ببینمش یعنی تماشای فیلم در یک سینمای درپیت را به این که بعدا فیلمه را در بهترین شرایط تو خونه ببینم ترجیح میدم .خب اون هم اهل فیلم هست اما بیشتر فیلم های اون ور ابی و تقریبا هیچ علاقه ای به رفتن به سینما نداره . اوایل به خاطر خوشایند من می امد اما حس می کردم که به قول خودش فقط از بودن در کنار من لذت می بره ولی نفس فیلم دیدن در سینما براش خوشایند نیست . خب از طرف دیگه من هم شدیدا مایل بودم که او همراهیم کنه و بدون او رفتن به سینما برام یکجوری بود ! نتیجه بعد از صحبت و بیان احساسات به این نتیجه رسیدیم که هر دو بنوعی کوتاه بیاییم ! یعنی هم او هر از گاهی و فقط هر از گاهی در صورت تمایل با من به سینما بیاد و از طرف دیگه من هم همیشه این انتظار را نداشته باشم و مثلا از هر پنج فیلمی که قراره در سینما ببینم یکی اش با همراهی او و چهارتای دیگه اش با دوستانم باشه . شاید مثال پیش پا افتاده ای بود اما تقریبا در موارد مشابه که اختلاف سلیقه ها سر جای خودش باقی میمونه این مدلی با هم کنار میاییم .


  30. علی در 08/15/07 گفت :

    سلام
    راستش خيلی خوشحال شدم اين جور بحثی رو پيش کشيدی من فکر ميکنم اين تفاوت ديدگاهها ربطی فقط به جنسيت ندارد بلکه بين دو تا خانوم ويا دوتا آقا که دوست يا فاميلن هم از اين تفاوت ها وجود داره ولیدر مورد زوجها نیز من یه تجربه نه چندان خوشایندی داشتم که شاید اینجا جای دردل کردن خوبی براش باشه
    من يه زمانهايی که تازه اوايل عشقمون بود خيلي اهل دل دادن و قلوه گرفتن بودم و برای خودم دليل داشتم چون سعی ميکردم بيرون از رابطه رسمی هيچ سر سوزنی دنبال کیس ديگه ای نباشم بجاش تو خونه غوغا بودم اما متاسفانه طرف مقابل حتی بعد از کلی ايما و اشاره و بيان احساس و صد مثال و خلاصه بعد از کلی بالا و پائين پريدن آخرش می گفت ؛ منظورت اين بود ؟؟ اين که چيز مهمی نيست!!؛
    فرض کن تو برای سالگرد ازدواجت از يه هفته قبل برنامه ريزی کردی طرف رو چه جوری ذوق زده کنی بعدش ميبينی تو اون لحظه ای که منتظر يه عکس العمل نه حتی مشابه بلکه يه ذره دل خوشنک هستی يه نفر با يه قيافه درب و داغون انگار از تو سطل زباله در اومده باشه به حالت کاملا بی تفاوت به توميگه خب بالاخره پس يه سال گذشت اون موقع به تو چه حالی دست ميده؟
    اولاش فکر ميکردم شايد داره سربه سرم ميذاره و يا شايدم يه جايی دلش گير بوده و من ناجوانمردانه تصاحبش کردم اما پس از کلی بررسی و تجزيه تحليل فهميدن نه بابا اين طرف ژنتيکی اين جوريه
    يا شما در نظر بگير پس از کلی آماده سازی برای يه شب رويايی که اگه حتی با يه فيل هم اينقدر ور می رفتی بالاخره يه خرطومی چيزی طرفت دراز ميکرد و به احساست پاسخ ميداد طرف خيلی ببخشيد … .. انگار می خواستی بری دستشويی بهت بگه کارت تمام شد من حالا ديگه ميخوام بخوابم اون وقت چه حالی به تو دست ميده ؟؟
    من اونوقت به خودم لعنت فرستادم که چرا همچين حماقتی کردم و تمام شيطنت های جوانی رو در دلم نگه داشتم و حالا ديگه با اين وضعيت جديد جامعه که دست و پای من رو بسته بود هیچ کاری نمی تونستم بکنم
    از اون به بعد منهم عاشق سینه چاک فوتبال شدم !!!
    ****************************
    کاملا درکت می کنم و می گم که این ربطی به تفاوت خانمها و اقایون نداره و یک خنگ و خل بازی شخصیه!!! فارق از جنسیت طرف
    منم زخم خورده این قضیه بودم
    تو باز شرعی ترین!!!! راه حل رو انتخاب کردی که عشق به فوتبال بوده
    وگرنه که راههای رسیدن به خدا به تعداد آدمها وجود داره#tongue


  31. ویولت در 08/15/07 گفت :

    اتفاقا ليلا جان مثالت کاملا ملموس و واقعی بود
    خود من تو زمان تاهلم يادمه از هر ۱۰ مسافرتی که پيش می اومد۹ تاش رو به تنهايی می رفتم چون اون حال نمی کرد و ترجيح ميداد نياد اوايل منم خودم رو محدود می کردم تو خونه بمونم و من هم نرم ولی بعد ديدم چه کارايه؟ نميخواد نياد خوب نياد من ميرم …. البته که کارش غلط بود چون اگه دو نفر قبول می کنن ازدواج کنن يعنی همه چيز رو دارن به اشتراک ميگذارن حتی تفريحات و اوقات آزادشون رو و اگه بخواد اينطور نباشه ديگه ازدواج چه معنی پيدا می کنه؟
    البته که اين حرف من به معنی سريش همديگه شدن هم نيست يعنی همون مثال مسافرت يا سينما که ليلا مطرح کرد وقتی طرف واقعا ميلش به انجام اون کار نيست( تاکيد می کنم واقعا اينطور باشه نه مثل همسر سابق من که تو همين مورد مسافرت اگه با اهل و عيال خودش بود خيلی هم پايه بود!!!و ديگه دلزدگی در ميون نبود) نبايد مجبورش کرد در عين حال هم که گذشتن از لذت خودمون هم درست نيست پس چه بهتر که عيسی به دين خودش باشه و موسی هم به دين خودش با حفظ احترام#grin


  32. ترانه در 08/15/07 گفت :

    اين طبيعيه که زن و شوهر در بعضی موارد متفاوت باشن. ولی به نظر من اون چيزی که مهمه اينه که اصول اوليه و ارزشهای اخلاقيشو ن بايد نزديک باشه . و بعد هم بعضی مشترکات هم لازمه .فرض کن وقتی فيلمی که مبينی کتابی که دوست داری موزيکی که گوش ميدی آدمهايی که دوست داری باهاشون رفت و آمد کنی تفريحات بيرون از خونه ای که دوست داری و…همه و همه با هم فرق ميکنه.وقتی حتی موضوع مشترک برای حرف زدن وجود نداره؟خب این چه کاریه؟ ُ


  33. سلاممممممممممSmile
    بنده که هنوز مزدوج نشدم اما تجربه يه رابطه شکست خورده بهم ميگه که دقيقن همين تفاوتا رو درک نکردم و البته طرف مقابلم هم ايضن! بماند که مشکلاتمون اساسی تر از این حرفا هم بود. ولی الان نه تنها اين تفاوتها رو ميفهمم و وقتی يکی از اين چيزا حرف ميزنه بهش ياداوری ميکنم که «عزيزم! يادت باشه اون خودشه نه تو».. بلکه عميقن اعتقاد دارم که اين تفاوتا رو اگه درک کنی يکی از قشنگترين چنبه‌ های زندگين. میشه ازشون لحظه‌های خوبی ساخت
    ببين مثلن الان تو رابطه فعلیم من عاشق خوندنم و طرف مقابلم عاشق شنيدن.. من دوست دارم با چشمهام ببینم و بخونم ولی اون دوست داره بشنوه.. ضمن اینکه بهش حق میدم تحمل نداشته باشه که مثلن من یه کله برم تو یه کتاب ۴۰۰ صفحه‌ای تا تمومش کنم! خب من که ميخوام کتاب بخونم برا اونم ميخونم. میدونم که از شنیدن لذت میبره
    پ.ن: ببخشين مثالم کودکانه بود.. من هنوز بزرگ نشدم خببب! به هر حال تو يه رابطه دو طرفه هر دو طرف بايد به خواسته‌های هم احترام بذارن و هر مشکلی هم که پيش بياد قطعن تقصير هر دو طرفه


  34. کامليا در 08/15/07 گفت :

    #flower


  35. غريب آشنا در 08/15/07 گفت :

    اينم يکی از فرق های زن و مرد :
    روزی آقاهه می ره مغازه با اجازه ! چيز بخره يعنی شرت بخره
    صاب مغازه يک شرت زنونه براش مياره و بهش ميده .
    آقاهه : اين شرت که زنونه س !!
    صاب مغازه : زنونه مردونه نداره . چه فرقی می کنه . بگير بپوش
    آقاهه : فرق می کنه قربان !
    صاب مغازه : فرقی نداره . زنونه مدونه چه فرقی می کنه .
    آقاهه : #angry فرق داره …
    صاب مغازه : #thinking فرقی نداره ..
    آقاهه : فرق نداره ! فرقش رو در بيارم بکنم توی چشت …#laugh #laugh
    پ.ن : حالا کی ميگه زن و مرد با هم فرقی ندارن #devil


  36. رونيکا در 08/15/07 گفت :

    خوب خودت که می دونی من مجردم اول خواستم نظر ندم اما ديدم ذکر کردی حتی اون هايی که مجرد هستن
    می دونی به نظرم به هر صورتی که شده نبايد اجازه داده بشه پرده و حريمی که بين يه زن و مرد هست از بين بره
    نه فقط زن و مرد. کلا هر دو نفری يه پرده ای بينشونه ! که اگه اون پرده دريده بشه ديگه به هيييييييييييييچ وجه برنميگرده
    منتها خوب اين مساله در زندگی زناشويی مهمتره چون تو می خوای با اون فرد واسه هميشه زندگی کنی
    واسه همين به قول خودت بی خيال شدن در بعضی مواقع واقعا مفيده
    حفظ يه سری حريم های خصوصی لازمه
    نمی دونم اما شاید همسر آدم هم هیچوقت نشه اونی که مثل خود آدم به آدم نزدیکه !! نمی دونم منظورم رو متوجه میشی یا نه
    به نظرم پیش میاد که دلت بخواد زمانی رو بدون اون باشی
    پیش میاد کارهایی که ترجیح میدی وقتی همسرت نیست انجام بدی
    حرف هایی که دلت می خواد همسرت نشنوه
    و پیشنهادات دوستانه اینکه با کسی که دیوانه وار دوستتون داره ازدواج نکنید !
    +
    کاری که اکثر خانوم ها و آقایون می کنن اینه که واسه جلب توجه حساسیت همسرشون رو برانگیخته می کنن ! که اینکار در آینده ی نزدیک اشک خودشون رو در میاره
    و درضمن من همیشه این سوال برام پیش اومده که اگر یه روزی مجبور بشم از همسرم چیزی رو پنهان کنم و یا بهش دروع بگم چی میشه؟؟؟
    یا به قول تو به خود سانسوری برسم
    در ضمن من آدم خیلی غیر منطقی هستم !
    یعنی چون خودم یه سری توقعات از همسرم دارم و دلم می خواد اونا رو برآورده کنه اما خود اون این توقعات رو از من نداشته باشه!
    فکر می کنم حساسیت نشون ندادن بهتر باشه
    یعنی من به اعتقادات و علایق اون احترام می ذارم تا زمانی که به شعورم توهین نشه !
    تا اونم این کار رو بکنه
    اون می تونه فوتبال ببینه و من نیازی نمی بینم در این کار همراهیش کنم


  37. امير در 08/15/07 گفت :

    بستگی داره چه چيزايی واسه چه افرادی مهمتره .آيا امکان گذشتن ازشون هست ؟. هرچه قدر دو نفر در محيطی که به لحاظ فرهنگی و اجتماعی نزديک به هم بوده باشن ميزان تفاوت ها واختلافات کم ميشه و…


  38. آسمان در 08/15/07 گفت :

    من اين کتاب و تقريباً هرچی کتاب بزرگ و کوچک که در اين مورد ديدم رو خوندم.از اون کتابا که هزار نکته‌ای هست تا کتابابی باربارا و جان گری و هرکس ديگه.واقعاً هم حس ميکنم خيلی کمک ميکنه به آدم.اما اگه طرفت دلش نخواد هيچ تغييری بده در خودش و تو فقط بخوای درست رفتار کنی فکر کنم خيلی ناراحت کننده ميشه بعد از يه مدت.من در گذشته تمام سعی خودمو کردم که اين چيزا رو به طرفم بفهمونم و سعی کنم اونم تو اين تغييرات و درکها شريک کنم.فکر کنم تا حدود خيلی زيادی هم موفق بودم.اما الان واقعاً توان اينکه بخوام از نو روی کسی کار کنم تا اين حقايق رو بپذيره ندارم و دلم ميخواد طرفم خودش شعورش رو داشته باشه و اين چيزا رو بفهمه و درک کنه.


  39. ويولت در 08/15/07 گفت :

    اين يک کامنت برای مخاطب خاصه:
    عزيز دل برادر هميشه تجربه کردن هرچيزی بی ضرر نيست و بايد بسنجی ببينی بابت اين تجربه قراره چه بهايی رو بپردازی؟ در اين مورد خاص من حاضر نيستم هيچ بهايی پرداخت کنم .
    در ارتباط دو نفر حس و کشش جن سی حرف اول رو نمی زنه هر چند که در ادامه می تونه تعیین کننده باشه ولی نه ار ابتدا امر
    گرفتی چی شد؟
    #thinking


  40. نيما در 08/15/07 گفت :

    سلام: آمارت بالاست چرا تو وبلاگت تبلیغ نمیذاری تا یه پولی هم به جیب بزنی اگه دوست داری بیا به وبم یه تبلیغ هست که نوشته جشنواره- انتخاب اول وب مسترهای ایرونی رو اون کلیک کن و عضو بشو و اگه شماره حساب نداری هر چی عشقته بده 13 تا 16 رقم و هر وقت باز کردی اونوقت برو عوض کن و هر تبلیغی رو که دوست داشتی بذار
    [گل]


  41. مخاطب خاص در 08/15/07 گفت :

    واگر من حاضر باشم هر بهايی رو بپردازم ،
    به حماقت اگر متهم نشم
    حاضرم
    البته اميدوارم به نتيجه كارم .
    فكرش را كه مي كنم اگر موفق باشم و موفق باشيم بسياري چيزها را مي توان به دست آورد و بسياري چيزها را مي توان فراموش كرد .
    نميدانم چرا ؟ ولي هيچ وقت اينجوري مطمئن نبودم
    شروع بامن ، بدست آوردن دلت با من ، اطمينان دادن تا جايي كه بتونم ( چون مطمئنم به هوشت ) با من
    حالا بگو شروع كنم يا نه ؟
    جواب مبهم نده فرض كن من توي دانشگاه شريف درس نخوندم و رتبه ۶۶ كنكور نيستم كه از فرط خوندن و فكر كردن ام اسي شده باشم . فرض كن يكي مثل …
    حالا بگو بگو جواب مي دي يا نه
    اميد زندگي من ؟
    منتظرم گلم #flower #thinking
    ********************************
    کامنتت رو پابلیش می کنم چون شاید این ابهام برای دیگران هم پیش اومده باشه و به تو هم ثابت شه که من خورده بده ایی با کسی ندارم و در کمال صحت عقل و بدون ترس از فردی و یا اعمال زور و ترس جوابت رو دادم#tongue #thinking
    باور کن تایتل “من و بشناس” در باره خودم نبود که جان مادرت بیا و من و بشناس #grin
    فکر نمی کنم جوابم مبهم بوده باشه.بود؟


  42. بنفشه در 08/15/07 گفت :

    ويلی جون.. برام جالبه که همه درباره حلقه نوشتن.. بابا تو زندگی مشترک هزار تا از اين جور مسائل هست.. من الان ۶ ساله که ازدواج کردم.. ياد گرفتم که غر نزنم.. حرفم رو با منطق بزنم و گذشت کنم.. مثلا اين آقای شوهر من! اصلا اهل غيرت بازی و اين حرفها نيست ( چی بپوشم و با کی حرف بزنم و از اين جور چيزها) ولی دوست داره که اون برام با بقیه فرق داشته باشه..من هم ياد گرفتم با انجام کارها و چيزهای خيلی ساده‌ اين خواسته اش رو برآورده کنم..اوائل همش غر ميزدم!!! ولی الان فهميدم که با منطق حرف آدم خيلی بيشتر پيش ميره تا غر غر!!!!خيلی چيزا رو هم نديد ميگيرم.. اون هم همينطور.. سعی ميکنه از حساسيت هاش کم کنه.. الان احساس ميکنم ۱۰۰۰ برابر سال اول ازدواجمون دوسش دارم..


  43. يه نفر در 08/15/07 گفت :

    من بعد از ۱۴ سال زندگی هنوز خيلی چيزا رو نمی تونم کنار بيام
    يکی همين حلقه هست . و از اونجايی که من يه جايی زندگی می کنم که نداشتن حلقه برای خانم خيلی می تونه مشکلات داشته باشه من خودم تا حالا سعی نکردم که کنارش بذارم. هر وقت هم که می گم شوهرم میگه که هر جور راحتی
    یه مشکله دیگه اینه که عادتهای بدش رو که به سلامتی ضرر می زنه رو نمی تونم از سرش بندازم حتما می پرسید چی؟ مثله الکل
    اصولا من مثله خیلی های دیگه از هر جور عادتی بیزارم
    حالا به نظره شما من چه جوری می تونم بی خیال شم
    ****************************
    اول از همه بدون که تو مادرش نیستی که لازم باشه مرتب بهش گوشزد کنی چی براش خوبه و چی بد
    مرد بزرگ و بالغی یکبار بهش بگی به سلامتش ضررمیرسونه کافیه…شاید این نگرانی های تو بیشتر سبب میشه لج کنه و کودکانه برخورد کنه
    یعنی بجای زن و شوهر ،فرزند و مادر شدید!!


  44. sitora در 08/15/07 گفت :

    همیشه با هم فرق داشتیم و داریم
    از کنار اومدن باکی نیست ولی وقتی زیاد می شه یهو به این نتیجه می رسم که دیگه ارزششو نداره .یعنی اینگاری خواب بودی و تحملت خیلی وقته که سر اومده بعد همون قدر یهویی همه چی رو خراب می کنم . می گم اصلا ارزشش رو نداشت . چطور دلش اومد منو مجبور به همه این چیزها کنه ! البته الان فکرم اینه که شاید اگه بیشتر حرف می زدم و همش رو هوش طرف مقابل حساب نمی کردم خیلی چیزا فرق می کرد . ولی آخه یه چیزایی بعد از گفتن دیگه زیبایی شونو از دست می دن … نمی دونم . هنو ازدواج نکردم و فکر می کنم فاصله زیادیم باهاش دارم.


  45. زن زمانه در 08/15/07 گفت :

    شايد بدونی که من از همسرم جدا شدم.
    الان، خیلی کم به گذشته ها فکر می کنم. اما معمولا به این نتیجه می رسم که یکی از علت هاش می تونست زیاد کوتاه اومدن های من باشه!
    در مورد حلقه که اصلا حرفش رو نزن!!!
    جز شب عروسی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    برای من هم واقعا مهم بود که دستش کنه!
    يه عالمه حرف دارم در اين مورد
    اما الان اصلا کامنتم نمياد#sad


  46. مهرداد در 08/15/07 گفت :

    به نظر من زندگی و فراز و نشيبهای اون فقط از ديد ما انقدر بزرگ و پر اهميت هستن.اگر زوم ديدمون رو کم کنيم و از بالا به مشکلات و مسايلمون نگاه کنيم می بينيم که در مقايسه با رويدادهايی که هر لحظه در هستی رخ ميدن مسائل ما پشم هم محسوب نمی شن!
    داشتن اين ديد باعث ميشه که مسايل رو سخت نگيريم.از نظر من تنها سختی های واقعی تنگناهای مالی هستن و بقيه مشکلات رو ميشه به راحتی با ساست روبرو نشدن و فرار از مشکلات! اصلا به کل صورت مسئله شون رو پاک کرد.مثلا يه زن يا مردی که از نظر مالی تامين هستن اصلا از نظر من توجيه نداره که وقتی يه رابطه عشقی يا جنسی براش عادی شد هی باهاش ور بره و گندشو در بياره.بهتره براحتی قضيه رو تموم کنه و زندگی از نو!
    به همين راحتی!!!


  47. مخاطب خاص در 08/16/07 گفت :

    خب !
    اگه خواست بترسونی منو
    نمی گم کور خوندی
    می گم اشتباه کردی
    پابلیشم بشم هستم
    بازم میگم هستم
    جوابتم مبهم بود !
    یعنی هیچی حالیم نشد
    بالاخره باید جوابم رو بدون ابهام بدی !
    من آی کیوم خیلی پایینه خانمی
    #kiss #kiss #heart #kiss #heart #flower
    *********************************
    ولی من به تو می گم اگه دنبال دوست از نوع خاصش می گردی کور خوندی
    چون اینجا یه وبلاگ شخصیه نه یه سایت دوست یابی
    خیلی شرم آوره که یکی به خودش اجازه بده اینقدر وقیحانه با مسائل برخورد کنه و این رو نشونه جرات و جسارت بدونه!!!!
    واقعا با خودت چی فکر کردی که این حرفا رو می زنی؟ هان؟؟؟؟؟؟
    ببین رتبه 66 کنکور رو بذار دم کوزه آبش رو بخور چون وقتی یه جواب روشن رو حالیت نمی شه معلومه چه خنگ و خلی هستی#laugh
    جواب واضح می خوای؟ نه جونم من اهلش نیستم …حالا دیگه حالیت شد انشالله؟


  48. م در 08/16/07 گفت :

    #flower
    *****************
    واقعا که!!!!!!!!!!!


  49. ايليا در 08/16/07 گفت :

    سلام عزيزم
    خوبی؟
    #flower #flower #flower


  50. يه نفر در 08/16/07 گفت :

    بهتره اينجوری بگم که سلامت خانواده با عادتهای مردا به خطر می افته
    شايد باورتون نشه اگه بگم اينجا ما با بيشتره ادمايی که تا حالا بر خورد داشتيم همه يا مشروب نمی خورند يا در حد بسيار ناچيز که اصلا ديده نمی شه
    ولی من از ديدنه شوهرم که تمامه مدت گيلاسه مشروب از دستش نم افته خجالت می کشم
    خيلی تابلو هست و شده که حتی از خيلی چيزا می گذره تا به دلدارش برسه


  51. کلاغی در 08/16/07 گفت :

    آدم ها خیلی با هم متفاوتند و بزرگترین مشکلات زندگی وقتی شروع میشن که یکی تصمیم می گیره اون یکی رو تغییر بده. یا با اون مثل خودش رفتار کنه. همسر منم بعد از ازدواج حلقه اش رو در آورد اما وقتی دید حلقه من همیشه دستمه اونم دوباره حلقه اش رو دست کرد. همسر منم الکل می خوره به شدت. بهش می گم نگران سلامتیشم اما نمی تونم مجبورش کنم الکل نخوره. چون همسر من یک انسانه. نه یک آدم آهنی که من بخوام به سلیقه خودم برنامه ریزیش کنم.من عاشق کتاب و فیلم هستم. همسرم عاشق شطرنج. نه من اونو مجبور به کتاب خوندن کردم و مجبور شدم شطرنج یاد بگیرم. قشنگی زندگی به اینه که آدمهای متفاوت با علایق و سلایق متفاوت می تونن چیز های مشترک کوچیک و بزرگی پیدا کنن.به جای اینکه ۲۴ ساعته به هم بچسبن از هم فاصله بگیرن. به علایق خودشون برسن و زمانیکه با هم می گذرونن چه کم و چه زیاد از وجود هم لذت ببرن. در عین حال گذشت و مهربونی و قدردانی زندگی رو قشنگ تر می کنه. اینکه همسرم با وجود عدم علاقه اش با من فیلم می بینه برای من یک محبت به حساب میاد که حتما بابتش تشکر می کنم.
    یه چیز مهم این که اگه همسرتون کاری میکنه فکر نکنین وظیفه اش بوده. فکر کنین یه لطف بوده و بابتش تشکر کنید.اون وقت میبینین که بارها و بارها اون لطف رو تکرار خواهد کرد.#heart


  52. Darya در 08/16/07 گفت :

    rastesh commenteh een post barayeh man chand safeh mikhad!!…felan eena ro begam ke tafavota chand gorooheh:ye seri be khatrereh zan va mard boodan,yani hamin matalebeh ketabayee mesle:men’s are from….(merikhi va venusi!) ye gorooh digeh tafavoteh beineh adamast joda az zano mard boodan ke be farhango tarbiyato,..bastegi dareh va eena ro ezafeh kon be vaghti 2 nafar ba ham hamkhooneh mishand ke hata hamjens va ya famil ham bashand ye seri digeh tafavotha pish miyad,….khob eena ro be nazareh man misheh gozasht albateh ageh zeeyad bozorg nabashand vali joda az een ekhtelafa ye chizaee hast ke kheiliha mikhand nesbatesh bedand ba avameleh bala,yani shekayeh ke mikoni az hamrahet,eeno nesbat mideh be avameleh bala ya khodemoon fekr mikonim eena hastand va bimehri,nadashtaneh alagheh,adameh alagheh be ye zendegi va rabeteh ba oon mavaredeh bala fargh mikoneh!ke gahi bahanash misheh oon mavared(bala) …gahi tashkhisesh sakhteh…shad bashi#flower


  53. شاپرک در 08/16/07 گفت :

    ويولت عزيز
    ببدترين نوعش اينه ک که تو وفادار باشی وطرفت مدام هرز بپره این یکی را نمیشه گذشت کرد. با اینکه میگفتم بخشیدم اما همیشه زخمش را دلم تلزه است با اینکه این رابطه را تموم کردم


  54. مهزاد در 08/16/07 گفت :

    من هم با سعيد ( همسرم ) اختلاف سليقه زياد دارم …اوايل حرص می خوردم اما الان پذيرفتم که اون هم مثل من يه سری اخلاق گند داره که نميشه کاريش کرد جز اينکه باهاش کنار اومد …تا جائيکه باعث تنش و آبروريزی نشه کنار ميام و البته اون جا که به خطوط قرمز زندگيم نزديک بشه ترمزشو ميگيرم اساسی #grin در مجموع
    سر جزئيات بی اهميت حساس نيستم اينطوری آرومتريم #eyelash
    …………………………………..تقديم به ويولت عزيز : #flower #flower #flower #flower #flower #flower


  55. هانيل در 08/16/07 گفت :

    کتاب چرا مردها دروغ میگویند و زنها گریه میکنند هم در این زمینه خیلی مفیده و مطالب جالبی ارائه داده و جالب تر اینکه توسط یک زن و. شوهر نوشته شده خیلی پایه ای همه چیز رو در مورد اصول فکری هر جنسیت توضیح میده
    منکه با خوندن این کتاب کاری از پیش نبردم یعنی یه مدتی اوضاع روبراه بود ولی بعد باز تنشهای روابط شروع شد خلاصه که هنوزم گاهی کوتاه میام گاهی قاطی میکنم ، با اینکه میدونم باید با یک سری مسائل کنار بیام ولی نمیدونم چرا نمیشه،‌حتی سعی کردم یک بار دیگه اون کتابرو بخونم و مطالبی که به کارم میاد رو علامت بگذارم و در مواقع ضروری برم سراغش ، نمیدونم شاید منم ده سال دیگه بفهمم که چقدر الکی حرص خوردم ولی الان هنوز که هنوزه نتونستم بحث خیلی مفیدی رو ایجاد کردی ممنون ازت شاید با خوندن حرفهای جنس مخالف خیلی مسائل که هیچ وقت دو نفر با هم مطرح نمیکنند و ناگفته میمونه برامون حل بشه یعنی امید وارم #smile


  56. صبورا در 08/16/07 گفت :

    سلام
    بحث جالبيه
    اين مسئله که تضادهای رفتاری وعلايق شخصی بين همسران وجود داره وطبيعيه و طرفين اگه به فکر زندگيشون باشن بايد يه جورايی با هم کنار يان را قبول دارم وخيلی مواقع شده که برای اينکه مانع رسيدن همسرم به علايقش نشم سعی کرد م سرگرمی چيزی برای خودم جور کنم .خوشبختانه اونم اين رفتار را در مورد من داره ولی خب بعد يه مدت سرگرم شدن همسران به علايقشون اگه ادامه پيدا کنه ممکنه هدف اوليه که همون جدا نکردن همسر از علايقشه کمرنگ بشه وباعث بشه همسر خيال کنه که اصلا به فکر اون وزندگی نيستی .
    مثلا همسر من قبل و بعد از ازدواج تقريبا يکی دو ساعت از شب را به کار کردن با اينترنت اختصاص ميده … خبر ميخونه …. و….يا وقتی خسته است گيم بازی ميکنه …اين رفتارها اوايل برای من قابل هضم نبود …اينکه من باشم واون بخواد وقتی را به خودش اختصاص بده … ولی کم کم سعی کردم برای خودم سرگرمی متناسب با ساعات اختصاصی اون پيدا کنم مثلا تو ساعتهای بخصوصی که اون گيم بازی ميکرد منم يکی دو تا سريال ازکانالهای مختلف برای خودم پيدا کرده بودم واونا را تماشا ميکردم …يا موقعی که اون با اينترنت کار ميکرد منم مشغول ميشدم.
    البته اوايل اين مسئله براش جالب بود وبهش ارامش ميداد …..ولی بعدا باعث شد که اعتراض کنه به اينکه من برای خودم وقت ميذارم وزمانی که اون تو خونه است مشغول خودمم يا سريال تماشا مي کنم يا با اينترنت کارمی کنم…
    نتيجه اينکه بايد يه تعادلی بين اينا برقرار بشه….تا از خود گذشتگی همسران هم ناديده گرفته نشه


  57. مهرداد در 08/16/07 گفت :

    اينکه يه رتبه ۶۶ کنکور مياد تو اين وبلاگ و دنبال رابطه عاطفی و جنسی با ویولت می گرده نشون دهنده عمق فاجعه و کمبود جنسی و عاطفی تو جامعه ماست و از اين به بعد بدتر از اين موارد رو هم خواهيم ديد.قتل ها بخاطر سکس.تجاوز .آدم ربايی به خاطر سکس .ازدواج ها به خاطر سکس…
    روابط موازی به دليل انباشت عقده ها قبل از ازدواج و…
    حالا اولشه تازه


  58. منم اولين روزی که همسرم حلقه شو در اورد دمق شدم اما وقتی به خصوصيات خوب ديگه ش ايمان داشتم برايم ديگه مهم نبود و خيلی کارای ريزه ديگه که شايد دوست داشتم انجام نده ولی ميداد اما هيچکدوم اونقدر مهم نبود که زندگی و اعصابمو جهنم کنم وحالا هم بعد سالها زندگی مشترکمون خوشحالم که اون مسائل رو بزرگ نکردم.و نتيجه آرامشيه که هر دو داريم.


  59. پانی در 08/16/07 گفت :

    از انواع مشکلات که من الان مثالی نزنم بهتره فکر کنم توی وبلاگم به اندازه کافی مثال هست #winking
    ولي در مورد رفتار خب من ياد گرفتم تو خيلي مواقع نبايد هميشه انتظار رفتاري رو داشته باشم که توي ذهن خودم بوده يعني خيلي پيش ميومد که من يه کاري مي کردم بعد رفتاري که از همسرم مي ديدم به هيچ وجه اون چيزي نبود که مي خواستم يا خيلي کارها رو برنامه مي ريختم که انجام بدم بعد يه دعوا و دلخوري همش رو مي ريخت بهم ( مخصوصا تو سال اول) مثل مثلا جشن عروسي يا اولين سال تحويل يا خيلي چيزاي ديگه که توي وبلاگم نوشتمش. بعد کم ياد گرفتم که انقدر دل به چيزاي از دست رفته نبندم.
    يه چيز ديگه اي هم بود که يه دفعه خودتم تو وبلاگت نوشتي سعي کردم يا کاري رو نکنم يا اگه کردم بدون چشم داشت باشه و کاري رو نکنم براي اينکه پاداشي به دست بيارم.
    يه چيز ديگم هم اينکه خيلي طول کشيد تا ما فهميدم ازدواج به معني هميشه و همه حال و هر لحظه با هم بودن نيست و ميشه ازدواج کرد ولي شخصيت مستقل خودت رو هم داشت و يه سري کارها رو به تنهايي انجام داد همش نخواي که به هم بچسبي چون اين خودش ناخود آگاه يه حالت دلزدگي به وجود مياره. (البته در مورد ما اين حالت بيشتر از طرف همسرجان بود که خب خوشبختانه متعادل شده الان)


  60. شب گير در 08/16/07 گفت :

    اینجا نوشت:سلام خانم ویولت، من اینقدر مدیونتون هستم که حتی اگه شما این کامنت ذیل رو تایید نکنی، ذره‌ای از ارادت بنده نسبت به شما کم نمیشه…
    اگه انتقادی در این کامنت نسبت به شما هست ،فقط یک دلیل داره:
    شما اینقدر خوبی که حیفه بعضی از مواقع یه خرده شبیه خانم‌های معمولی بشی و مثل اونا فکر کنی…
    سلام خانم ويولت
    عجب معرکه‌ای درون این کامنت دونی به پا شده! به به! اینجا همه چیزی پیدا میشه! از «دوست یابی» گرفته تا جوک و اس ام اس! همه هم که ماشاال.. صادق و بی ریا برخورد کردند! فقط من نمیدونم چرا همه‌ی این آدم‌های ناز و دوست داشتنی،به پست آدم‌های بد خورده‌اند!
    میگم حالا که در این روز عزیز،درهای توبه و صداقت باز شده، من هم یه چند جمله‌ای خدمتتون عرض کنم:
    خانم ویولت، شما نوشته‌ای: يادمه همسرم بعد گذشت يک يا دوسال اول حلقه ازدواجمون رو از دستش در آورده بود…
    حالا یه سوال: چرا این همسر بد و لجباز شما، بعد از یک سال این کارو انجام داد؟ در اون یک سال چه اتفاقاتی پیش اومد که ایشون حلقه‌اش رو در اورد؟
    میدونی خواهر من، مشکل ماها در تفسیر همین چیزهاست..
    اون موقع که درگیر یه رابطه هستیم، نشونه‌هایی به این واضحی رو در نمیابیم …
    ولش کن، گذشته‌ها گذشته، اما در مورد سوال شما:
    ببین خانم ویولت عزیز،کسی نمیتونه منکر اختلاف‌ها بشه، اما بدترین کار ممکن، سوختن و ساختن،یا به عبارتی تحمل کردنه…
    من فکر میکنم باید برگردیم سر اون بحث «آیا تو همون خدای منی» ماه پیش.. یعنی انتخاب اولیه‌ی خیلی مهمه..
    اما اومدیم و انتخاب خوبی نکردیم…
    فکر میکنم در این صورت اولش باید برای حل اختلافات تلاش کرد، باید از زندگی مراقبت کرد، باید هر دوطرف یه مقدار از سطح توقعاتشون کم کنند، ببین خواهرم، میگم یه مقدار…
    برای هر دوطرف این مقدار فرق میکنه، یعنی اینجوری نیست که من بگم من ایکس تا کم کردم و طرف هم باید ایکس تا کم کنه! برای هر کس بستگی به شخصیت طرف داره، اما در کل نباید مقدارش اونقدری باشه که طرف فکر کنه دیگه خودش نیست..( حمید هامون که یادته!) …
    یه مثال ساده بزنم: من یه همسری داشتم که خیلی گربه دوست داشت، من اوایل با اوردن گربه توی خونه به شدت مخالفت میکردم، اما بعد از مدتی،کوتاه اومدم و اون یه گربه اورد، ولی فک کنم من خیلی کوتاه اومدم! چون در کوتاه زمانی این یه گربه شد پنج تا گربه! دیگه کار به جایی رسیده بود که من فقط یه توقع داشتم: من فقط بهش میگفتم: خانم عزیز، ظرف غذای من رو از ظرف غذای این گربه‌ها جدا کن، یعنی اگه امروز گربه‌ها توی یه بشقاب غذا میخورند،فرداش من هم توی همون بشقاب غذا نخورم!همین…
    پ.ن۱: گربه هاش مثل ببرهای سیرک از توی حلقه میپریدند!!!
    پ.ن۲: پی نوشت فوق رو نوشتم تا من هم مثل بقیه یه مثالی از «حلقه» زده باشم!!!
    *********************
    قبلا هم گفتم وقتی رابطه ایی به انتها می رسه حتما دو طرف مقصرن
    تو زندگی من، من هم مقصر بودم و در آوردن حلقه با اون دلیل احمقانه یه آلارم خطر بود …قبول دارم
    دلیل تایید کامنتت مدیون بودنت به من نیست…که من اصن فکر نمی کنم کاری کرده باشم که تو مدیون باشی
    طرف اومده با کمال بی شرمی به من پیشنهاد صکس میده#laugh من تاییدش کردم
    دیگه عقاید شما که جای خود داره


  61. شب گير در 08/16/07 گفت :

    مرسی خانم ويولت!#applause
    بازم خدا رو شکر که نگفتی:
    من کامنت هر بی شعور و احمق و … رو تاييد ميکنم، ديگه عقايد شب گير که جای خود داره#rolling
    پ.ن۱: ميگم حالا که ميشه اينجا جوک گفت، من هم يه خاطره‌ای تعريف کنم:
    يکی از دوستام ميگفت که یه زمانی پدر بزرگش امام جمعه‌ی شهر بشرویه بوده، در همون زمان شهر بشرویه یه آدم لات گردن کلفتی داشته که همه ازش میترسیدند و در عین حال خیلی به این امام جماعتشون احترام میذاشته…
    یه روز لاته مست میکنه و سر نماز جماعت میاد توی مسجد و میگه:
    هیچکی نمیتونه ت.. منو بخوره به جز این حاج آقا فلانی که خیلی دوستش دارم!
    پدر بزرگ دوست من هم با صدای لرزان (لرزان از فرط پیری) جواب میده: مومن! منم نمیتونم بخورم!!! #laugh
    پ.ن۲: در مورد مخاطب خاص هم که:
    در شريفی بودنش شکی نيست، شريف که فقط آدم حسابی بيرون نميده که! يه مشت بچه چوپون هم بیرون میده که فکر ميکنند فقط با درس خوندن ميتونند خودشون رو مطرح کنند، و برای همين مثل سگ درس ميخونند و رتبه‌شون ميشه ۶۶، احتمالن هم الان دانشجوی مقطع دکترای برق هستند!( نه خداييش زدم تو خال يا نه؟)
    در حالی که اگر اين آدم دنبال قابليت های ديگه اش ميرفت، الان برای خودش کسی شده بود، البته هنوز هم دير نشده، من هم حاضرم هر بهايی رو بپردازم! البته برای ديدن تمام بلاهت‌های اين مخاطب عزيز!!!#winking


  62. MARCH در 08/16/07 گفت :

    نه….مثل اینکه اینطوری نمی شه…#thinking
    نمی تونم مثل یه بزمچه فقط نیگا کنم و هیچی به هیچی…
    مثل اینکه دوباره سریال شروع شده…
    ویلی عنایت داری…
    هر وقت اینطور بحثا رو پیش کشیدی کامنت های جفنگ هم داشتی…
    نمی خوای یه چشم غره براشون بری؟
    می تونستی بدتر از اینا رفتار کنی!!!
    – – – – –
    تنها پیام اخلاقی که توی اینجور بحثها برای دوستان دارم اینه که:
    دوستان عزیز خواهشا”در نوشتن کلمه ( س × ک × س ) دقت لازم رو داشته باشید و از نوشتن شکل صحیح این کلمه اجتناب کنید .
    تا با این کارتون در اینجا رو تخته نکردید و ویلی رو به کشتن ندادید…#laugh
    فراموش نکنید که اینجا ایرانه و فیلترینگ ایران به اینجور کلمات ( چه فارسی و چه لاتین ) آلرژی شدیدی داره.
    مثلا” کشور اسلامیه …
    ویلی من نمی دونم رشته و تحصیلاتت چیه ؟
    فقط اینو می دونم
    اگه 10 نفر مثل تو بودن و اینجور بحثها رو با تجارب جمعی و گروهی بدون محدودیت حلاجی می کردن دیگه شاهد این موضوع نبودیم که ایران مثلا” اسلامیمون از لحاظ جست و جوی این کلمه توی اینترنت رتبه تک رقمی دنیا رو داره.
    و با این کارا یه مشت عقده ای رو توی خودش پرورونده …
    – – – – – –
    بازم اگه جایی احتیاج به پیام اخلاقی بود بنده در خدمتگذاری حاضرم.#tongue
    اینجا فقط یه معلم اخلاق کم داشت که اونم الحمدلله پیدا شد و جنس جور شد…#laugh #laugh #laugh
    راستی ویلی داشت یادم می رفت “عیدت {قبول} باشه”!!!
    #surprise #laugh
    ***********************
    برای تو هم قبول باشه مستر
    من رشته ام یکی از رشته های علوم پایه بوده ودانشگاه سراسری هم متاسفانه بودم ولی نه با رتبه 66 #winking


  63. MARCH در 08/16/07 گفت :

    جناب شب گیر چرا با طعنه و کنایه حرف می زنی؟
    نکنه فکر کردی که این مخاطب خاص من بودم؟
    واقعا” براتون متاسفم…
    ویلی تو چی فکر می کنی؟
    یعنی این کامنت مال من بوده؟
    نکنه تو ام ؟
    *************************ا
    چرا فکر می کنی من یا شب گیر فکر می کنیم تو بودی؟#thinking


  64. میخک در 08/16/07 گفت :

    من تعجب مي کنم بعضي از دوستان مي گن حلقه مهم نيست. آدم نبايد خودش را گول بزنه. يه لحظه فکر کنيد آخه آدم براي چي نبايد حلقه دستش کنه? يه حلقه کوجک که هيچ مزاحمتي براي آدم نداره.
    نمي گم اگه کسي بخواد خيانت کنه , حلقه تو دستش جلوشو مي گيره. اما حلقه دست نکردن بوداره.
    حالا بعضي ها مثل همسر من بيش از حد هم رو حلقه حساس هستند. يه شب ما با هم يه بحثي داشتيم و زود هم آشتي کرديم. شب همسرم زود خوابيد و من هم که کاملا جر و بحث سر شب را فراموش کرده بودم, همينجوري از رو شيطنت حلقه ام را در آوردم و کردم تو انگشت کوچيکه خودش. مي خواستم ببينم چقدر طول مي کشه تا متوجه شه!
    صبح بيدار شده بود و رفته بود دانشگاه, اونجا متوجه شد. فکر کرد اين يعني من حلقه ام را بهش پس دادم! يعني جدايي! خدا مي دونه چقدر بهش توضيح دادم و قربون صدقه اش رفتم تا عصبانيت و ناراحتيش از بين رفت!


  65. MARCH در 08/16/07 گفت :

    در ضمن جناب شب گیر
    مطمئن باش من اونقدر تخم دارم که تمامی نظراتم رو با همین اسم مستعارم MARCH بدم دیگه احتیاجی به اسم مستعارتر ندارم.
    پس بهتره که اون دهنتو ببندی چون با این کارت وقتمو تلف می کنی.
    هنوز صابون من به تنت نخورده و گرنه نشونت می دادم که چاک اون دهنتو هر جایی نباید بی خودی باز کنی…
    ********************************
    مارچ آروم.باشه؟
    من با خوندن کامنت شب گیر یک در صد هم حس نکردم داره به کسی طعنه میزنه بخصوص تو… به تیزی من اگه معتقدی لطفا تمومش کن باشه؟


  66. ماندالا در 08/16/07 گفت :

    نوشته هاتون سرشار از حس زيستن است…..عاليه…دوستتون دارم…
    مثل هميشه موفق و شاد باشی…#flower


  67. ساتين در 08/16/07 گفت :

    من و شوهرم اول زندگی به تضاد برخورديم.
    برای هر دومون هضمش سخت بود اما موفق شديم همديگرو قبول کنيم و بپذيريم و بعد از اون دوست داشته باشيم.
    البته زمان برد.
    يکی از رموز موفقيت اين بود که در حل و فصل موارد عجله نداشتيم و سريع تسويه حساب نمی کرديم. گذاشتيم با مرور زمان حل بشه.
    الان اختلافات شخصيتی مونو بيشتر دوست داريم و هيچ کدوممون نمی خواد اون يکی مثل خودش بشه. به نوعی همديگرو کامل کرديم.
    البته هيچوقت علائق نفر مقابل رو به سخره نميگيريم اما مايه خنده و شوخی هر دومون هست
    **************************
    به نکته خیلی خوبی اشاره کردی”تسویه حساب نکردن” خود من آدمیم که صبر ندارم و سریع بدون هیچ صبر و تفکری باید تلافی کنم
    و اگه هر آدمی غیر امید طرف حسابم بود معلوم نبود این رابطه به کجا می رسید!!!!


  68. MARCH در 08/17/07 گفت :

    باشه چشم ویلی جان
    تمومش می کنم…
    درسته وبلاگ تو جای جنگ و جدل نیست…
    اگه کامنت 61 رو با دقت بخونی ( دانشجوی مقطع دکترای برق ) به نظرت منظورش جز من کی می تونه باشه؟
    ولی من اونقدارام آدم صبور و مهربونی نیستم.
    به هر حال ازت معذرت می خوام ویلی…#flower
    شرایط جسمی و روحیت رو هم کاملا” درک می کنم.#flower
    به تیز هوشیت هم مطمئنم…#flower
    دوست دارم با خاطره خوب ایران رو ترک کنم.#flower
    *****************************
    ممنون… فکر می کنم یه سوء تفاهم ساده بوده. منم برات آرزوی موفقیت دارم #smile


  69. ,.,. در 08/17/07 گفت :

    چطور باید آرشیو رو بخونم؟ آرشیو وبلاگتون برای من فعال نیست، چرا؟ #worried


  70. پانی در 08/17/07 گفت :

    جناب مارچ بابا خيلی سخت گرفتی اصولا وقتی بخوای به يکی بالاترين درجه تحصيلی رو توی شريف نسبت بدی چی ميگی؟ ميگی دکترای برق ديگه Smile
    فکر کنم منظور شبگير هم همين بوده يعني يه آدم با بالاترين درجه تحصيلي ولي با پايين ترين درجه سطح شعور!


  71. گمنام در 08/17/07 گفت :

    منم خيلی برام سنگين بود وقتی همسرم حلقه دستش نمی کرد. خوب منم تصمیم گرفتم ديگه دستم نکنم. اينکه بيرون هم ملت حس کنند مجردم و بالاخره خوب نيست ديگه با اين سن هم برام مهم نيست.
    ولی اين خيلی برام سنگين بود که توی محيط کارش دوست نداشت منو معرفی کنه و حلقه هم دستش نمی کرد. اين حس رو القا می کنه که يا از زنش خجالت می کشيد يا چيز ديگه.
    به هر حال که داريم جدا می شيم. البته مطمئنا نه سر حلقه!


  72. گمنام در 08/17/07 گفت :

    من مردان مريخی زنان ونوسی رو خونده بودم جوونی ام. خيلی هم به نظرم صادق بود. حداقل در مورد پدرم که بود.
    ولی بعد با مردی ازدواج کردم که ونوسی بود، نه مریخی! حتی ونوسی ونوسی هم نبود. خلاصه هیچ کدوم از اون کتابها هیچ کمکی نکردن و بدتر این حس رو من پیدا کردم که شوهرم بیشتر اخلاق زنانه داره. و البته برخی ایرادهای مردانه. مثل بهم ریختگی، فراموشکاری و عدم مسوولیت پذیری.
    جواب سوال تو رو ندادم ویلی جون.
    ولی کلا مشاور وجودش خیلی می تونه به حل و فصل اختلافات زناشویی کمک کنه. خیلی.


  73. شب گير در 08/17/07 گفت :

    به march عزيز:
    سلام
    من هم جنگ و جدل در کامنت دونی ديگران رو کار خوبی نميدونم، لذا بابت سوتفاهم پيش اومده عذر ميخوام#blush
    پ.ن: دوست من، من متاسفانه در حال حاضر بلاگ ندارم و آدرسی رو هم که گذاشتم مربوط به برادرمه، اما ايميل خودم رو نوشتنم و اونجا بابت هرگونه خدمات حمام و صابون زدن و درمان تورم و تحليل غدد! در خدمتتون هستم#winking #smile


  74. ويدا در 08/17/07 گفت :

    من و همسرم تقريبا زندگی خوبی داريم.اما يک سر مشکلاتم حل شده و يک سری نه. ما باهم قبل از ازدواج ۳ سال دوست بوديمو با مخالفت خانواده ها (اوايل ازدواج ) ازدواج کرديم.
    ۱- مشکل اول و مهمترين مشکلم اين بود که همسر من علاقه چندانی به رفت آمد با دوست و فاميل و بخصوص افرادی که شايد بخواد برای اولين بار باهاش برخورد کنه نداره. حتی اگر خواهرش و عمه خودش باشه و بالعکس من کاملا اهل رفت و آمد و معاشرتم . يادم هست حتی برای پاگشا در يک مهمانی مجبور شدم تنها برم. ویا در بیشتر عروسی ها همکار و دوست با او نمی رم چون شاید موافق آمدن نباشد و من هم عادت کردم و تنها راه چاره من اين است که موسی به دين خويش و عيسی هم به دين خويش
    ۲- بعضی وقتها سالهای اول ازدواج دير به منزل آمد و من يک بار بهش تذکر دادم که نگران می شوم .گوش نداد دفعه بعد مقابله به مثل کردم . وقتی بدون اطلاع ساعت ۱۰ شب آمد من به بالا پشت بوم خونه خودمان رفتم و تا يک ساعت نيامدم و پريشانی اش را در اين يک ساعت ديدم. و تلفن زدن به اين طرف و آن طرف. اين موضوع با اين عکس العمل من حل شد.


  75. فرشته در 08/17/07 گفت :

    سلام ویلی جون و بقیه! خیلی خوشحال ميشم نظراتتونو در اين موردی که مطرح ميکنم بهم بگين:
    الان يه ساله با يه نفر دوستم . همه چيزو اون شروع کرد ؛ ميگفت خيلی دوستم داره و ميخواد باهام ازدواج کنه که همين طورم هست ‌‌منم کم کم ديدم دارم دوستش می دارم! اول مطمئن بودم که باهاش ازدواج نميکنم ولی حالا احتمالش به ۸۰ رسيده! يه مشکل بزرگی اين وسط هست که ما نسل اندر نسل!! تهران بوديم و خانواده ای هستيم بدون هيچ رسم و رسوم و سنت و … خانواده ی اون شهرستانن و هرکدوم از خواهر برادرا تو يه شهری پخش و پلا…از نظر سنتی بودن البته مشکلی باهاش ندارم چون که اصلا نيست ؛ خيلی هم راحته اتفاقا. ولی فک و فامیلش رو نمیدونم.مشکلم اينه که هر تعطيلی ای بشه يا مرخصی ای بتونيم بگيريم اگه بخواد منو ورداره ببره پيش فاميلاش چی؟ گفتم که هرکدومم تو يه شهری هستن حتی يکيشونم با يه شمالی ازواج کرده و شماله يعنی حتی اگه شمالم بخوايم بريم مجبوريم خونه ی اونا بريم!! خلاصه اين که توروخدا مسخرم نکنين ولی من برای تعطيلاتم تو آينده ميترسم که همش بخواد اين جوری حروم بشه !! نميتونم اين مساله رو راحت بهش بگم ميترسم فکر کته ميخوام دورش کنم از خانوادش و اگر هم بگم تنها برو ميترسم هم خودش ناراحت بشه هم خونواده اش و دلخوری و خاله زنکی پيش بياد!! به نظر شما چی کار ميتونم بکنم؟ چه جوری بهش بفهمونم اينو که ميخوام تعطيلاتمون مال خودمون باشه نه اين که در ديدو بازديد با فاميلاش که اصلا باهاشون مچ هم نيستم تلف بشه!


  76. معصوم در 08/17/07 گفت :

    آرامش و در عین حال جدی بودن در هنگام صحبت کردن و گوش کردن کامل به حرف های طرف مقابل و فهم کامل اونها به نظر من می تونن خیلی در رابطه طرفین مهم و آرامش بخش باشن


  77. ساتين در 08/17/07 گفت :

    با کامنت شماره ۵۷ آقای مهرداد مو افقم شديدا.#sad


  78. مریم گلی در 08/17/07 گفت :

    در مورد پست پایین یه سوالی واسم پیش اومد چه جوری می شه که تو تیر ماه آدم پلیور تنش کنه تصورشم وخشتناکه عزیزم #surprise #eyelash #thinking


  79. مریم گلی در 08/17/07 گفت :

    شوهر من که حلقه رو گم کرد خیال خودشو منو راحت کرد


  80. مریم گلی در 08/17/07 گفت :

    همونطور که گفتم شو هر جان حلقهشو گم کرد اما همیشه وقتی با هم می رفتیم بیرون می نداخت اما وقتی سر کارش می رفت عادتش بود که حلق و سا عتشو می کند می زاشت رو میز کارش همینجوری شد که گمش کرد الانم می گه بیا بریم دوباره بخریم اما من دیگه لزومی نمی بینم اما حالا هی گیر نمیدم به حلقه در بقیه موارد تقریبا کاری نمی کنه که ناراحت بشم من می نذازم واسه اینه که دوست دارم تو انگشتام همیشه انگشتر باشه در بقیه مواردم فکر می کنم وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنن بهتر که اوقات فراقتشو نو با هم بگزرونن اگه قرار جدا جدا برن مسافرت یا گردش دیگه چه معنی می ده ازدواج کردن نمی دونم شوهر من اهمیشه سعی می کنه که من به هم خوش بگزره شا ید اگه اونم ضد حال بود منم مجبور می شدم تنها برم اینور اونور


  81. ويولت عزيز تو با پست هايی از اين دست سبب می شوی که آدمهابه باز تعريف خودشان دست بزنند تا مگر در پايان اين پروسه يک گام به خواستها ، آرامش و لذت ناب در زندگی نزدیک تر بشوند.و اما در مورد اختلاف ، موارد و نحوه ی واکنش. ببین ویولت جان قبول کنیم آدمها با درجات متفاوتی از هوش (IQ -EQ) به دنيا می آيند و نوع زندگی و تربيت ، اين خصيصه ی ژنی را تقويت يا تضعيف می کند. من معتقدم بسياری از ما تفاوت این دو هوش را نمی دانيم و حوزه ی تا ثير گذاری شان را. آدمی که ذاتا از ای کيو و هوش اجتماعی بر خورداره مديريت خود با خود و خود با ديگران چه در زمينه احساسات و چه منطق را خوبمی داند. اما آن دیگری باید اکتسابی تعلیم ببند تا به درجه از آن برسد.آدم دارای توان هوشمندی ارتباط ، اختلاف ها را به رسمیت می شناسد، حتی از افتادن در ورطه ی آن لذت می برد و غبر از آن را یکنواختی کسل کننده ای می بیند. او به ازای یک عملکرد و یک کنش فرد یا افراد در بیرون از خودش به چند راه حل واکنشی در درون خودش می اندیشد. این آدم هرگز بدون تحلیل و داده های کافی منطقی و یا احساسی به جنگ و یا خوشامد گویی یک واقعه یا فرد نمی رود. این آدم اکثرا خیلی خوددار ،مداراکننده و منعطفه.اما اگر نتیجه تحلیل ها و گیرنده های حسی اش اون رو به نتیجه ای دقیق و کامل مطمئن کند ، دیگه به هیج وجه از مواضعش کوتاه نمی آید .برای مثال من اگردر موقعیتی قرار بگیرم که تو راوی ای متن ات را با ضمیر اول شخص وصف کردی ابتدا بر اساس شناختی که از شخصیت فرد مقابلم که در گذر زمان طول و عرض پیدا کرده ، دست به تحلیل می زنم. در سکوت و بی بازتاب بیرونی. مطمئنن به چند نتیجه می رسم.به ازای هر نتیجه واکنش مناسب انجام می دهم و یا اصلا نمی دهم. ) چون گاهی بی واکنشی بالاترین و تا ثیر گزار ترین عکس العمل است). اما اگر تنها به قطعیت یک نتیجه برسم و برابم بر اساس شواهد و قرائن کافی محرز شود که طرف مقابلم از این جهت در دست داشتن نماد ظاهری حلقه ی پیوند با من برایش علی السویه یا بی اثر شده که دیگر موجودیت واقعی من هم برایش بی اهمیت است. حالا اگر این دلسردی به رفتار معیوب من بر گردد که سهوا انجام داده ام ، خوب خودم را اصلاح می کنم. اما اگر این دلزدگی به ذات و هستی روح و جسم من برگردد ، همان صفت هایی که از من ، من دوست داشتنی خودم را می سازد ، به احترام اینکه با اجازه *** من خودم را از همه کس بیشتر دوست می دارم **** ساکت می شوم چون حرف زدن انرپی می خواهد ، پس مشغول فکر می شوم. به تنها یک چیز . ختم رابطه با کسی که من رااز ذهن و قلب اش خارج کرده. سعی می کنم به شکل لال مادر زاد از او خداحافظی می کنم.
    البته ویولت جان می دانم زندگی به همین سادگی های نوشتن نیست و طیف وسیعی از خورد و بازخورد رفتاری داریم. آنچه که با این مثال بدنبال گفتن اش بودم اینست که *** قضاوت*** و حکم صادر کردن ، خود محوری و یا صرفا دیگر محوری ، بزرگترین آفت ایجاد یک رابطه ی نادرست ( مثل آنجایی که در خیال و توهم فکر می کنیم کسی ایده آل ماست وبا او ایاق و همخانه می شویم) و همینطور پایان بخشیدن و یا زخم زدن به یک رابطه ی درست در جایی است که قاضی غیر منصفی می شویم، است.
    اگر حمل بر فضولی میان دو ستان نشود در همین کامنتدونی تو سوء تفاهم و واکنش به رفتار های همدیگر بر اساس حدس و گمان باعث مکدر شدن رابطه متعارف بین چند خواننده وبلاگ تو شد. دراینجا هم همانقدر منظور اصلی و پشت صحنه ی حس و رفتار آقا ی مخاطب نادیده گرفته شد که دلایل شب گیر و مارج برای تخطئه همدیگر ناکافی.