پراکنده

1- خودم رو مجبور کردم که بيام بشينم پشت کامپيوتر و بنويسم.
2- تا بوده اين بوده که مي گفتن جمعه روز افتضاحيه … ديروز من جزو جمعه هاي گه ای بود که به اين افتضاحي به ندرت در زندگي کسي پيش مياد.
3- از پرشين بلاگ باهام تماس گرفتن که وبلاگ شما وبلاگ ممتاز شناخته شده، براي شرکت در مراسم و گرفتن جايزه تون باهاتون تماس مي گيريم… وبلاگ ممتاز ديگه چه صيغه ايي؟ ممنون از بچه هايي که بهم راي دادن.
4- در حال حاضريک لپ تاب دارم. همين هم سبب شد که نصفه شبي در ساعت نامتعارف وصل شم به اينترنت… گذاشتمش تو اتاق خودم و از اونجايي که آروم نمي تونم بشينم اينقدر انگولکش کردم که موس رفته زير صفحه هاي فعال رو مونيتور و بايد شانسي کليلک کنم تو جاي مورد نظر انتخاب شه. يعني چي کار کردم؟ و چه جوري به حالت نرمال بر مي گرده. مارکش DELL 1520 ته به رنگ قرمز. راستي ويندوز ويستا ست براي همين نا آشنا بودنش کلي بهش ور رفتم. حساب کن Recycle bin رو انداخته بودم دور!!!!!!!!!! کلي گشتم تا تونستم دوباره رو صفحه فعالش کنم.
5- ديشب موقع خواب به اميد مي گم: – کاشکي يه لگن(درستش کردم هوو چی:tounge) يخ اينجا بود اين کف پاهام رو ميذاشتم توش، کمتر مي سوخت.
– اي خدا، کاشکي اين بيماري تو رو من داشتم.
– نه اصلا حرفشم نزن. اگه تو داشتي من يک ساعتم تحملت نمي کردم.!!!!
– خيلي بي(بيب) چرا؟
– ساده ست. چون خيلي بد مريضي. يه سرماخوردگي ساده مي گيري دمار از روزگار آدم در مياري از بس ميري تو لک و… اونوقت مي خواستي جاي من باشي؟ به يک ساعت نکشيده ميذاشتمت دم در آشغالي ببرتت.
6- تمام پوست بدنم مي خاره . ساعد، آرنج، وسط انگشتها، ران پا ، گردن و… براي خودم طبابت کردم و هيدروکسي زين تجويز کردم …… ديگه بخاطر خواب حاصل شده همون نصفه عموديم هم افقي شده.
7- الان خوش خبري آوردن … مامانم خورده زمين پاش در رفته تو اورژانس.
8- واي مردم از خوشي … کسي هست من اين اوقات و ايام خوش رو باهاش قسمت کنم؟… باور کن واسه من يه تنه خيلی زياده.:thinking


نظرات شما


  1. خانمه در 08/31/05 گفت :

    ببين ويلی جان اينقدر دست و دلباز نباش #grin
    فوقش هم صبر کن تا اول مهر تو جشنهای عمومی خوشی هات رو قسمت کن.#heart


  2. خانمه در 08/31/05 گفت :

    راستی منظورت از يه لنگ يخ همون يه لگن يخ بود يا ؟؟؟؟؟#laugh


  3. سارا در 08/31/05 گفت :

    سلام . من هميشه ميام ميخونم ولی زياد نمينويسم .
    ميدونی ويولت حال منم بده …خيلی بد . منم جمعه بدی داشتم همه بدنم درد ميکرد. تموم استخونام … زير دلم… همه جام …………..
    *******************
    من جا دارم ها … می خوای جمع کن همش رو بده به من … من که دارم می کشم حالا چند تا بیشتر… ها خوبه؟


  4. آنارام در 08/31/05 گفت :

    ائلا که مبارک باشه لپ تاب #party
    دوما الهی قربونت برم يه چيزو بدون
    خدا به اندازه ظرفيتی که به بنده هاش داده اونا رو المتحان ميکنه #smug
    بدون اگه امتحانايه تويه زندگيت امتحانايه سختين واسه اينه که شاگرده ممتازی هستی و قراره اجره خيلی بزرگی بگيری #winking #applause


  5. آنارام در 08/31/05 گفت :

    ويلی من بلد نيستم چطوری بايد اين لحظه ها رو باهات شريک بشم #brokenheart
    فقط ميدونم اگه جات بودم دوس داشتم حداقل يکی بتونم آرومم کنه و بهم روحيه بده #smug
    ويلی جونم هر جور فکر ميکنی که ميتونيم بهت آرامش بديم بگو #kiss


  6. آنارام در 08/31/05 گفت :

    آنارام باشی
    #kiss #heart #kiss #heart #kiss


  7. ناتالي در 08/31/05 گفت :

    يه وقتايي همه چي به‌هم مي‌ريزه به خصوص وقتي ادم حال و حوصله هم نداره! مي گذره مثل هميشه #winking كمكي از من برمياد؟#smile
    ****************
    ممنون از محبتت#kiss
    آره مطمئنم که میگذره مثل تمام سالهایی که گذشت حالا چه خوب و چه بد … خودت بهتر می دونی چطور گذشتنش مهمه


  8. آلما در 08/31/05 گفت :

    #flower


  9. حسين در 08/31/05 گفت :

    سلام به ويلي
    راستش ابراز همدردي تنها كاري كه الان ميتونم اما ميتونم شما رو دعوت كنم براي تعطيلات به شهر و بهتر بگم روستاي خودمون و منزل پدري من خودم سه شنبه ميرم جاي بدي نيست با دريا هم فاصله چنداني نداريم اگه تشريف بيارين خوشحال ميشم راستي نگفتم ما بين آمل و محمود آباد نزديك به خانه دريا هستم با دريا حدود ۷ الي ۸ كيلومتر فاصله داريم


  10. گیتی در 08/31/05 گفت :

    راستش رو بخوای من که آخرش نفهميدم تو تو اتاق خودت زندگی می کنی يا خونه خودت #tongue می دونی که …. این موضوع خيلی موضوع مهم و حياتی ای يه#tongue #grin


  11. چقدر جمله ی ( سلام . حال شما چطوره؟ خوبيد؟ خوشيد؟) در بعضی مواقع ناکارآمده.
    در مورد تو بايد چه گفت؟ ميون درد چه مسکنی آدم رو آروم می کنه.
    ويولت عزيز صبر داشته باش. اگر عدالتی باشه که حتما هست ، بین روزهای خوب و روز های بد حتما توازنی برقرار است.
    تو داری سربالایی زندگی را نفس نفس زنان و تند می ری. بعد از این سختی حتما روز های دلخوشی هم هست.
    آنهایی که بی درد اند ، چه جسمی و چه روحی تمام مسیر زندگی شون احتمالا یک جاده ی صافه. از هر جا شروع بشه به همون جا ختم می شه.
    با جسم ات مهربون باش. این روز ها ، ناز کف پات رو بکش. فکر کن کودکیه که بیش از حد دوستش داری و داره زجر می کشه. مطمئنم این طور موقع ها آدم از خدا می خواد بخشی یا تمام اون درد به جان خودش بریزه. ویلی بنفش خوشرنگ رو در فاصله چند متری خودت بنشون. بهش نگاه کن. دستهاش رو بگیر و بهش قول بده سهم بزرگی از دردش رو بخاطر عشق به جان می خری. آرومش کن.این بدن روبروی تو ، محتاج روح مقاومی هست که اتفاقا خودت هستی. از درد فاصله بگیر. چشم هات رو ببند و به زیبا ترین روز های زندگی ات فکر کن. مثل همان روزی که شانه ی امید حالت را بهتر کرد. بزرگی روح ات را از جسم ات دریغ نکن. هیچوقت.


  12. گیتی در 08/31/05 گفت :

    منم خيلی دلم گرفته… کاش يکی به دادم می رسيد…. اون صفت مخصوص جمعه که گفتی.. در باره من به روز شنبه هم سرايت کرده #brokenheart


  13. راستی اين آقای حسين چه پيشنهاد عالي ای داده. فکرش رو بکن يک خونه نزديک دريا. با درختهای پرتقال و کيوی و بهار نارنج. سقف سفالی و بالکنی رو به علف های هرز. صدای خروس همسايه و تخم اردک. سگ نگهبان و بوی جلبک کنار حوضچه. يک خانه و يک زن شمالی مهربون……. ديگه نگم که از خوشی از حال می رم.


  14. ویولت در 08/31/05 گفت :

    آخرين خبر اينه که بايد جراحی بشن
    از من که کاری بر نمياد تو خونه ام و همه بيمارستان
    چرا تنها يک کار ازم بر مياد! برای عمل پول بايد بريزن به حساب يک ميليون و من داشتم اين پول رو … تا بابا برسه.
    ديگه خارشم يادم رفت#worried


  15. ویولت در 08/31/05 گفت :

    خدا خواست بهم بگه گه تر از جمعه هم ميشه… شنبه
    خوب فهميدم. ول می کنی يا نه؟#thinking


  16. ویولت در 08/31/05 گفت :

    به حسين:
    پيشنهادت عالی و بی نظير#hug ممنونم#heart
    قرار بود تعطيلات رو بريم سفر. دست جمعی. با وضعيت پيش اومده فکر نکنم حتی به تنهايی هم بتونم جايی برم#worried
    البته که اين هیچی از ارزش پیشنهاد تو دوست خوب کم نمیکنه #flower


  17. پ از نپتون در 08/31/05 گفت :

    شرمنده که فارسی بلد نيستم جملات زير نامفهوم بود:
    ((الان خوش خبري آوردن … مامانم خورده زمين
    خيلي بي(بيب) چرا؟
    هوو چی#tongue ))
    و اما در مورد جايزه : تو ولايتمان يک ضربدر مثل داريم که ميگويد؛مفت باشه کوفت باشه#grin
    نوش شود
    شاذ و پيروز و مظفر باشيد#flower #flower
    ******************
    یعنی همین حالا که مشغول تایپ بودم .زنگ زدن و گفتن یکی بیاد بیمارستان .مادر اونجاست
    بیب یعنی قسمت فحش تو حرفها سانسور شد هر فحشی دلت می خواد جایگیزینش کن
    افتاد؟


  18. فرزام در 08/31/05 گفت :

    اولا مبارکه دوم اینکه در اولین فرصت ویستا تو بنداز دور! مال منم ویستاس – البته اورژیناله ها داداش#grin – پدرم رو دراورده بی پیر. سوم اینکه آلبوم کوچه رنگی نوش آفرین رو گیر بیار گوش کن … مخصوصا آهنگ کی شده عاشق. فکر نکنی چیز خاصیه. من الان دارم گوش می کنم و خیلی حال می کنم باهاش. راستش وقتی کانکت شدم هوس ابی داشتم به یاد قدیما. هویجوری اینو گذاشتم الان سه ساعته مثل اسگلا دارم گوش می کنم. همین


  19. سينا در 08/31/05 گفت :

    ایشالله بلا دوره و حال مامان هرچی زودتر خوب میشه.
    کاری که از تو بر میومده یکی از مهمترین کارهاست. اگه می دونستم اینقدر وضعت توپه بیشتر پاچه خاریت رو می کردم #grin
    من با کمال میل حاضرم در رنجهای تو شریک بشم ولی نمی دونم چه جوری؟
    فعلاً این رو از شاعر داشته باش:
    غم مخور باری که مرغ عمر با سرعت پرد
    چشم تا بر هم زنی بینی که اینهم بگذرد
    #flower #heart


  20. مرمرجان در 08/31/05 گفت :

    ويولتکم
    برای عوض شدن روحيه ت ۲ شعر از انوری می نویسم ضمن اینکه بدان هیچ کس راحت و فارغ نیست و همه به نحوی درگیریم.
    هر بلايی کز آسمان آيد
    ديگری را اگر روا باشد
    به زمین نا رسیده می پرسد
    خانه ی ویولت کجا باشد!!
    اگر ویولت خواهد از روزگار
    که بی زای زحمت زیید
    مگس را فرود آورد روزگار
    که بر روی رای رحمت ریید
    ( منظور اینکه اگر بخواهی با رحمت زندگی کنی خدا مگس را می آفريند تا
    به صورت يک نقطه بر روی ر ( با عرض معذرت پی پی کنه) تا ر تبديل به ز بشه و رحمت به زحمت تبديل بشه#flower


  21. صدف در 08/31/05 گفت :

    بخدا منم خيلی وقتا به خيلی از آدما که مشکلات کوچيک دارن حسوديم ميشه.


  22. Darya در 08/31/05 گفت :

    1-man ham jomeh delam migireh,ham shanbeh ke tatileh eenja va ham yekshanbeh ke akhareh tatilateh!!ghorooba tazegiha nafasam migireh!
    2-tarofeh alakiyeh nist vili jan, befarmaeed eenja ba agha omod chon hamsar jan motavaledeh bahmaneh va fekr konam shabiheh agha omideh baad ma mitoonim berim khodemoon alvati,
    3-ba kamaleh meil pazirayeh darde doostam hastam,bezar 2 basteh post konesh vili jan,shayad khoda bekhad vasateh rah gom besheh!
    4-mohem eeneh ke -rast migam khodaee-har vaght delam gerefteh een safharo be onvaneh ye webeh shad va ba roohiyeh baaz mikonam,har chi ham toosh benevisi bazam por az zendegiyeh
    5-pool gharz midi streset zeeyad nemisheh?!man ke tahamol nadaram#laugh shad bashiiii#flower #heart


  23. شيوا در 08/31/05 گفت :

    مبارکه#applause #flower
    برا من هم ديشب خيلی بد بود.#sad


  24. هيچ كس در 08/31/05 گفت :

    گذر زمان داروي عجيبي است يا مشكل را برطرف مي كنه و يا اينكه بعد از مدتي تو قوي تر از مشكل مي شي فقط يك بدي داره ، اونهم اينه كه هيچ مُسكني براش وجود ندارد و در طول گذرش بايد درد زيادي را تحمل كني .
    البته از بابت تو خيالم راحته چون خودت قوي تر از مُسكني …


  25. پ از نپتون در 08/31/05 گفت :

    يادم رفت :
    مراتب تبريك چاكر را جهت اول شدن تان بپذيريد


  26. سمنو در 08/31/05 گفت :

    چجوری اميد اينقدر عاشقته؟
    راستی قيافت به ۳۸ سال نمی خوره اصلا
    بهت مياد ۲۲ سال داشته باشی
    شايد هم اين حکمت خداست که ميگن خدا سرما رو به اندازه لباس هر کس ميده واقعا اگه بيماری تو رو اميد داشت شايد براش قابل تحمل نبود


  27. ساتين در 08/31/05 گفت :

    ای بابا
    بلا به دور!


  28. سارا در 08/31/05 گفت :

    زندگی چيه واقعاٌ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


  29. m.e.f در 08/31/05 گفت :

    ويولت جان وقتی از حال بدت می نويسی کلی غصه می خورم. نمی دونم چی بگم فقط اميدوارم اينها همه مقدمه يک تغيير خوب باشه.


  30. پونه در 08/31/05 گفت :

    ويولت جان یکی از داروها برای خارش در ام اس Neurontin هست.
    اینم یه سری اطلاعات دیگه: http://www.nationalmssociety.org/about-multiple-sclerosis/symptoms/itching/index.aspx


  31. بب در 08/31/05 گفت :

    از اینکه ناراحتی خیلی متاسفم از ته ته دل از خدا می خوام زودتر این بیماری از خونه زندگی تو گورشو گم کنه
    در مورد جایزه هم مبارک #applause تو ادم بالیاقتی هستی #flower


  32. لیلا در 08/31/05 گفت :

    ای وای ! بعد از اون تصادف بابا حالا این بار مامانت ؟!! دلواپس شدم . #worried


  33. سارا در 08/31/05 گفت :

    سلام .
    امروز يه کم بهترم . ولی پاهام هنوز درد ميکنه چشمام که داره ميسوزه شديد . انگشتام انگار سست شده. اين مدير عاملم هر چی ميگه من نميشنوم الان فکر ميکنه من گيج شدم#sad که البته شدم ديگه ديگه خسته شدم از بس به دردهام فکر کردم يعنی من نميخوام فکر کنم اونها ولم نميکنن . ديگه به کسی از دردام نميگم چون همه فکر ميکنن من خودمو زدم به مريضی ديگه خبر ندارن جواب آزمايشام چی بوده…………#worried


  34. الهام در 08/31/05 گفت :

    سلام ويلی عزيزم
    اول بهت تبريک ميگم.
    من اصلا بلد نيستم خوب بنويسم ولی فکر کنم هرچه لازم بود خانم ثابتی گفت. از خدام بود که می تونستم کاری برات بکنم. هرچه باشه قبول.
    #heart #kiss


  35. الهام در 08/31/05 گفت :

    +
    برای سلامتی مادرت دعا می کنم.
    سلامت باشی


  36. سها در 08/31/05 گفت :

    سلام . ببخشید ربطی یه پست امروز نداره. من قبلا این جا رو می خوندم (هم پست ها رو و هم نظرات رو) یه مدت فقط پست ها رو خوندم. حالا که دوباره نظرات رو می خونم می بینم که فرید دیگه نیست. خیلی نگرانش شدم چون می دونم مریض بود. می شه بگید حالش خوبه یا نه؟؟؟ یکی دیگه هم بود اگه اشتباه نکنم اسمش لئون بود یا یه چیزی تو همین مایه ها. لطف می کنید اگه خبری ازشون دارید بگید. مرسی


  37. بهار در 08/31/05 گفت :

    چی بگم هر که رو این روزا میبینی یه حس غریب داره از جمله خودم شنبه و جمعه هم فرقی نداره براش#sad


  38. katy در 08/31/05 گفت :

    vijolete aziz inja shanbeha va yekshanbeha halo havaye jome ro dare khoshbakhtane hava aftabiye va man koli zogh daram vase hamin dashtam hendone mikhordam ke ghablan tu yakhchal gozashte boodam ye dafe ba khodam goftam kashki vili pahashu mizasht tu in hendunehe khalaghiyato mibini#tongue


  39. رها در 08/31/05 گفت :

    ويولت جانم
    اين پست هات منو خيلی غصه‌دار می‌کنه…بيشتر از اين جهت که مثل يه تماشاچی وايسادم و بدون اين که هيچ کاری از دستم بربياد دارم توی آينه‌ی بنفش وبلاگت تماشا می کنم Frown


  40. سامان در 08/31/05 گفت :

    من هم بعد از حادثه ای که برام پيش آمد تا چند ماه پيش به صورت مداوم اين مشکل رو داشتم. با بهبود عصب های آسيب ديده پای چپم وضعيتم بهتر شده و فقط با تغيير دما دوباره گاهی اين مشکل به سراغم مياد. روشی که من برای کاهش درد کشف کرده بودم حمام آب گرم بود. قبل از حمام يک متوکاربامول ۵۰۰ +‌استامينوفن ميخوردم و بعد از حمام درد از بين ميرفت. اميدوارم بهتون کمک کنه.


  41. رويا در 08/31/05 گفت :

    ويولت عزيزم يه وقتهايی هست چنان برا آدم از آسمونو و زمین بلا نازل ميشه که به قول تو آدم ديگه از خوشی فوت (مردن)ميکنه.اين لحظات رو اينقدر و مکرر تجربه کردم که حالت رو ميفهمم.البته برای تو مشکل تر هم هست.اميدوارم مامان هر چه زودتر سلامتيشون رو بدست بيارن به اميد خدا.
    کاش اينطور وقتها يه پاک کن جادويی بود که هر چی بدی و تلخيه ميشد پاک کرد.


  42. حسين در 08/31/05 گفت :

    سلام به ويلي و خانم ثابتي
    خانم ثابتي وصف خوب و قشنگي كردي درضمن آقاي حسين هم جالب بود به همين نام ميام من بعد