ضربه سهمگین

وقتي شنيدم چه اتفاقي براي مامان افتاده، انگار يکي محکم کوبيد تو گوشم … از اون ضربه هايي که آدم تا مدتها منگ ضربه است.
با خودم گفتم ديگه ري*دي … حالا مي خواي چه غلطي بکني؟ مامان شخص دوم تو بود که حالا ديگه هيچکاري ازش بر نمياد در جهت کمک به تو. خودت مي توني راحترين کارت رو انجام بدي؟
سعي کردم فکر کنم به چيزهاي مثبت باقيمونده. شايد اونها دلم رو قرص مي کرد … مثلا اينکه خاله خوشبختانه ايران بود. اگه هيچکاري هم در جهت کمک نکنه باز همينکه بدوني هست خودش خيليه.
اينکه دوست و فاميل خوبي داريم و نميذارن لنگ بمونيم … اينکه فاصله آتل تا گچ گرفتن مامان افتاد به اين تعطيلات و همه خونه ان و هر کدوم يک جاي کار رو مي گيرن و نميذارن مشکلي پيش بياد.
مامان چون هنوز پاش آتل بندي شده بخاطر عملي که انجام دادن و بايد بخيه ها رو بکشن و بعد گچ گرفته شه، نمي تونه به هيچ عنوان از پاش کمک بگيره و زمين بذارتش. بايد در حالت نشسته باشه و پاش بالا.
خوبي قضيه اينجاست که من تمام وسايل راحتي براي شخصي که مشکل جسمي داره رو دارم. براي همين مامان براي جابجايش از ويلچر من استفاده ميکنه.
منم واکر رو آوردم تو خونه و وقتي کاري تو آشپزخونه بخوام انجام بدم رو صندلي واکر مي شينم … برنامه ها داريم ها.:thinking


نظرات شما


  1. فرزام در 08/03/06 گفت :

    این بتر دیگه اولم#angry #angry #angry


  2. فرزام در 08/03/06 گفت :

    دیدی گفتم ویولت جان؟!#smile این بدترینش نبود


  3. کامليا در 08/03/06 گفت :

    #flower


  4. ساتين در 08/03/06 گفت :

    ويولت عزيز چند روزی نت نبودم بچه ام بد جوری مريض بود
    يه کامنت از اتاق رئيسم با عجله بران گذاشتم که انگار سيو نشده
    بميرم برات


  5. شقايق در 08/03/06 گفت :

    ويولت جانم اميدوارم حال مامانت هر چه زودتر خوب بشه عزيزم. کاش کاری از دست من بر ميومد.


  6. شيوا در 08/03/06 گفت :

    انقدر خوبی که مطمئن باش هيچکی تنهات نميذاره.#heart


  7. زن زمانه در 08/03/06 گفت :

    اوووووووووووووووول


  8. آوا در 08/03/06 گفت :

    ويولت عزيز بعد از چند روز اومدم اينجا و فهميدم حسابی گرفتاري. حق داری٬ شرايط خوبی نيست ولی اين هم می گذرد.


  9. نفيسه در 08/03/06 گفت :

    بلا دور باشه از مامان !


  10. نهال در 08/03/06 گفت :

    قربونت برم… درست ميشه!!!
    هميشه يه اميدی هست…


  11. رويا در 08/03/06 گفت :

    ويلی جونم وقتی می اومدی و مي نوشتی که حالت زياد خوب نيست نمی دونی چقدر غصه می خوردم.اميدوارم که هرگز چنين اتفاقاتی برای عزيزانت هرگز پيش نياد.ولی وقتی دقيق ميشی می بينی شايد اين اتفاق حکمتی درش بوده.شايد يه بار ديگه بايد به خودت ثابت ميکردی که ميتونی و بايد بتونی.و يه بار ديگه تمرين مثبت نگری کنی.
    الهی قربون اون صورت خندونت برم#hug
    امیدوارم مامان هر چه زودتر خوب خوب شن،بهتر از روز اول.
    به حق چيزای نشنيده #smug
    آدم مگه ۲۰۶ رو مياره تو خونه ،اونم تو آشپزخونه#devil


  12. ستاره نقره ايی در 08/03/06 گفت :

    عاشق اين مثبت انديشيدنت هستم. با امید بهبود هر چه سریع تر مامان. به خدا می سپارمت #hug


  13. امير در 08/03/06 گفت :

    زندگی سوت قطاریست که در خواب پلی میپیچد..


  14. پ از نپتون در 08/03/06 گفت :

    دل با شماست#flower #flower #flower


  15. حسين در 08/03/06 گفت :

    دوست عزيز از اتفاق افتاده متاسفم اما از آنجايی گهگاهی فرصتی باشه اينحا خانه ات سر ميزنم وبا نوشتهای زیبایت پذیرایم میشوی و به کمک همین قلم شما راشناخته ام میدانم این روزها را هم پشت سر خواهی گذاشت خاله مهربان هم که هستند


  16. شهلا در 08/03/06 گفت :

    امیدوارم حال مامان هامون زودتر خوب بشه


  17. هميشا در 08/03/06 گفت :

    سلام عزیزم. خیلی خوشحالم که روحیه ات و حال مامان بهتره. یه معذرت خواهی بهت بدهکارم چون آخرین کامنتایی که از من داشتی من نبودم و تو فاصله ای که من آف کرده بودم تا بخونم نوشته هات رو و رفته بودم از اتاقم بیرون خواهر شیطون ۱۷ ساله ام اون کامنتا رو به جای من گذاشته و من تازه الان فهمیدم چی کار کرده. شرمنده#blush #blush #blush .


  18. ازاده در 08/03/06 گفت :

    ايشالا مامانت به زودی سلامتيش و به دست مياره#smile


  19. آسمان در 08/03/06 گفت :

    اميدوارم زودتر حالشون خوب بشه ويولتم.براشون دعا ميکنم.تو از پسش بر ميای.نگران نباش عزيزم.ای کاش منم ميتونستم کمک کوچيکی بهت بکنم.اگه اونجا بودم از صميم قلب خوشحال ميشدم بتونم کاری بکنم.منو ببخش.#hug #worried


  20. دعاهای من برای مامان خوبت و خودت … مواظب خودتون باشيد …


  21. تارا در 08/03/06 گفت :

    امیدوارم هرچه زودتر مشکلتون حل شه
    راستی از قضیه تزریق سلول ها به بعد حالتون بهتر نشده؟چقدر دعا کردم این قضیه جواب بده چون ادم های زیاذی اطرافمن که ام اس دارن
    ای خدا…
    از این بعد اینجا فقط و فقط با اسم تارا نظر می دم چون حالا دیگه می دونم بدتون می اد اسما عوض شه


  22. Darya در 08/03/06 گفت :

    che komaki balatar az gharz dadaneh vasayel va hamintor dastoorateh phisioterapy….omidvaram haleshoon zood khoob besheh#heart #flower


  23. یکی در 08/03/06 گفت :

    سلام خانوم ویولت
    چند روز پیش امدم وارد وبلاگ شم باز نشد خیلی ناراحت شدم گفتم دیگه نمیتونم نوشته هاتو بخونم یا اینکه مشکلی واست پیش امده…در هر صورت خوشحالم الان اینجام.نمیخوام بگم راحته تحمل این مسایل ولی متاسفانه راهی جز تحمل نیست یعنی راه بهتری نیست…امیدوارم بتونی به خودت روحیه بدی و شرایط زود تر به حالت عادی برگرده تا کمتر اذیت شی…دوستت دارم زیاد واسم یه الگویی …وایسا و ناامید نشو…#kiss
    اگر دوست داشتی با ایمیلم تماس بگیر


  24. مارال در 08/03/06 گفت :

    ويلی بي خيال
    ويلی بی خيال
    ويلی بی خيال
    سه دفعع اين جمله رو تکرار کن !
    بزن به بی خيالی!
    همه ی اين به ظاهر مشکلات خبر مرگشون مياد و از سر راهت ميرن کنار
    ــــــــــــــ
    ويلي ويلی ميدونم از اين سوال متنفری می دونم بدت مياد می دونم حوصله ات نمياد جواب بدی ولی ويلی ايندفع رو بگو ………….
    يه توضيح خيلی مختصر از علايم ام اس بگو خيلی خيلی مختصر ممنونت ميشم…..


  25. M_23 در 08/03/06 گفت :

    راستس تو یک کاری کردی که ذیگه حق نداری نا امید باشی
    آخه یه عده ی زیادی مثل من هر وقت حس میکنیم تنهاییم نامیدیم یا خسته ایم میایم اینجا روححیه میگیریم.
    امیدوارم با روحیه ای که همه ازت میشناسند همه ی مشکلات را پشت سر بذاری.
    سلامتی خودت و مامنت را از ته قلب آرزو میکنم.


  26. ستاره در 08/04/06 گفت :

    #nottalking #flower


  27. لوبيا در 08/04/06 گفت :

    ويولت جان. نگران نباش. زندگيه ديگه. بعضی وقتها بد جور به آدم دهن کجی می کنه. ولی اينهم می گذره. نگران نباش.