پاشنه اشيل من!

بچگيم تو جمعي گذشت که يا روشنفکر و اهل کتاب و مطالعه بودند با فعاليتهاي سياسي مخصوص دهه 60 و يا موسيقيدان و اهل زدن ساز تو سطح هاي خيلي سخت و حتي غير قابل لمس.
اگه دور هم جمع مي شديم محکوم مي شدم به ساعتها گوش سپردن به آهنگهاي جاز و راک و بلوزBlues آهنگهايي که واقعا يه موقع هايي هيچي ازشون حاليم نشد و تو اون همه موزيک مختلف مي گشتم دنبال خواننده و يا گروهي که لااقل برام قابل هضم باشه و گوش دادنشون گريه ام رو در نياره و اين وسط به کَملCamel ، کويينQueen، بيجيز، اريک کلپتون، پينک فلويد و پليس … بيشتر مي شد پناه برد.
خواندن جزو لاينفک اين گردهمايي ها بود و صد البته خوندن آهنگهاي ني ناش ناش به هيچ عنوان … زمزمه با آهنگهايي مثل The Wall .تو ايرانی ها هم فرهاد و فروغی و اصلانی…نسبت به ساز و قدرت نواختن اون حساس بودم و اگه نوايي از جايي به گوشم می رسيد ناخودآگاه جذب می شدم.
از همون زمان رو صداي افراد و تواناييشون تو خوندن حساس بودم و حتي اين اواخر متوجه شدم اين توانايي به نوعي شده برام پاشنه آشيل .
زماني که به سن انتخاب رسيده بودم يکي از ملاکهاي جدي ام اين بود که همراهم حتما اطلاعات موسيقيايي اش قوي باشه و سازي بزنه، که خداي نکرده از اون جمع دوست داشتني بيرون گذاشته نشم و حرفي براي گفتن داشته باشيم.
با هومان سر خريدن ساز آشنا شدم و اولين چيزي که توجه من رو به خودش جلب کرد صداش بود، يک صداي قوي و زيبا.
باز هم اجازه نداشتم هر چيزي رو گوش بدم Shockh، دليل هم اين بود که گوشم خراب ميشه!… آرزو به دلم مونده بود بشينم يه کاست آهنگهاي در پيت گوش بدم … ديگه ساز خودم هم اضافه شده بود ولي اينبار تو سمت و سوي سنتي و گوش دادن به آهنگهاي قمر الملوک وزيري، پوران و بديع زاده ….
دلم مي خواست کاست Dr.Alban رو داشته باشم و ساعتها با ريتمش برقصم … حتي اجازه cher گوش دادن هم نداشتم … اين ديگه آخر برده داري بود.:atwitsend
ماههاي آخر زندگيمون به اين نتيجه رسيد که بهتره يک کاست اختصاصي از در پيت هاي مشهور رو برام ضبط کنه و بهم کادو بده با شرط اينکه وقتي خودش حضور نداره، گوش بدم.:smug
هيچ وقت يادم نميره بعد جداييمون برای کاری با هم قرار داشتيم و من تا سوار ماشين شدم، کاست خودم رو گذاشتم تو راديو پخش.آهنگ “فقط بخاطر تو” منصور بود که اون زمان رو دور بود:teeth…بعد پخش آهنگ ، آنچنان نگاه عاقل اندر سفيه ای بهم انداخت که الان بعد سالها فراموش نکردم. انگار با نگاهش می گفت همين رو می خواستی؟ راحت شی بری هر آشغالی دستت مياد گوش بدی؟:nottalking … يه چيزی تو مايه های خلايق هرچه لايق:teeth(قصد توهين به هيچكس رو ندارم، تعبير اون بود).
اصولا زندگي کردن با هنرمند جماعت سخته چون کوچکترين احساسشون بند يک حرکت کوچيکه به قولي به گو*زي بند و به چو*سي پيوندن( نمي دونم ضرب المثل درسته؟ يا من درآوردي خودمه!) مگر اينکه خودت هم کاملا درگير همين حال و احوال باشي … البته که اين کاملا تجربه شخصي منه و نميشه عموميتش داد.
اينم بگم با وجوديکه اين همه آدم هنرمند دور و برم بود، خودم هيچ وقت هنرمند نشدم و هميشه ريپ می زدم و جواتشون بودم:confused



لينک دانلود


دیدگاه ها خاموش