نگاه شيشه ای

روزهاي گذشته، روزهاي خوبي بودن برام … لحظات به ظاهر خوبي داشتم… ظاهرا همه دوستم دارن … مطابق ميلم سعی می کنن رفتار کنن و بهم سرويس بدن …ولی حس خالي بودن اشباعم کرده… انگار همين دغدغه هاي کوچيک مثل هميشه، پرم نميکنه و نيمه خالي موندم …دلم گريه مي خواد …يه بهانه کوچولو …مي بينم. ولي فقط در حد يک تصوير بدون تفکري پشت نگاه …نميدونم اتفاقي افتاده يا قراره اتفاقي بيفته؟ Grinontknow


دیدگاه ها خاموش