تصميم با خودمه

زنگ زده و مي پرسه:
– حالت چطوره؟ بهتر شدي؟
– خوبم! … اصلا نمي دونم چي جوابت رو بدم، يک روزهايي خوبم يه روزهايي بد.
– نسبت به گذشته که بهتري.
– فکر کنم آره … ولي مثلا ديروز که جزو روزهاي خوب اين چند وقتم بود، آنچنان زميني خوردم که نگو نپرس … تا حالا به اين بدي تو خونه زمين نخورده بودم، الان کمرم و گردن و بازوم کبوده … اصلا نفهميدم چي شد. سرم گيج رفت؟ يهو ديدم پخش زمينم … هين سقوط هم کلي چيز ميز شکوندم، اونم مني که اصلا سابقه شکستن تو کارنامه ام نيست.
– با اين حال بهتري!.
– چرا اين حرف رو ميزني؟
– از نوشته هات معلومه … قبلا وقتي حالت بد بود به استيصال مي رسيدي ولي الان نه!. مبارزه مي کني تازه حريف هم مي طلبي:wink!!!!
راست ميگه فعلا وجودم تقسيم شده به دو بخش مهم : بيماري و زنانگيم.
هر زمان که يکي بر اون يکي چيره و غالب بشه مسلمه که تو نوشته هاي هر روزه من ظهور پيدا ميکنه اون بخش.
زماني که درگير خودم و بيماريم هستم، ازش مي نويسم و بيماريم رو تفسير مي کنم لحظه به لحظه و خط به خط. زماني که يک کم تو حاشيه زندگيم قرار مي گيره به حس هاي ديگه مي پردازم. اونها هم مهم هستند و نبايد هرگز فراموششون کنم.
حق نداري ازم توقع داشته باشي فقط در مورد بيماري بنويسم و يا بالعکس … اون کسي که تصميم گيرنده است منم و نه تو … صاحب اينجا من هستم و لاغير . :waiting
توي اين چهارسال و نيم نوشتن به هدفي كه براي اين وبلاگ معين كرده بودم رسيدم، خوبم رسيدم. الان روي بلندترين قله وايسادم…دليلي نداره وايسم و همش بالا و پايين رو نگاه كنم… ميرم براي تصاحب قله هاي بعدي… درضمن هركسي هم ناراحت اميده كه با من مونده ، درحالتي كه من زن آروم و سريه زيري نيستم ويه جا بند نمي شم،اولا ناز شَستم:teeth ثانيا يه ليوان آب خنك سربكشه شايد افاقه كنهGrinevil
***ببخشيد آهنگ رو عوض کردم***:smug
it’s my life-Dr.Alban



لينک دانلود


دیدگاه ها خاموش