با من ازدواج می کنی؟

سالهاي بيست تا سي بهترين سالها براي ازدواج کردنه … کله ات باد داره و فکر مي کني حالا اون طرف چه خبره که تو هنوز به سر منزل مقصود نرسيدي… اهل ريسک و خطر کردني، دهنت رو پر مي کني از لافهاي اينچنيني که با نون و پياز مي سازي و اگه مجبور باشي زير چادر زندگي مي کني و … ظرفيت هر نوع فداکاري رو داري و لازم باشه جنگ براي رسيدن به هدفت … تو ذهنت خودت رو تو رخت و لباس ازدواج مي بيني و شمع محفل مراسم ازدواجت … به هر جنس مخالفي به ديد يک خواستگار يا شريک زندگي بالقوه نگاه مي کني و با خودت مي گي شايد اين مرد يا زن روياهامه!!!
خوبه، سالهاي خوبيه و از نظر من بهترين زمان براي تشکيل زندگي .
وقتي سن از سي ميگذره ديگه اون آلام و روياها کم کم عقب نشيني مي کنند و جاشون رو به منطق و تفکر ميدن … اگه تا اون زمان ازدواج نکرده باشي ديگه هرکسي با هر شرايطي رو نمي توني بپذيري با خودت فکر مي کني تا اين سن وايستادم که زن فلاني بشم؟
( مثلا يک کارمند ساده) يا مي گي دو سال پيش اون دخترکي که بهم پيشنهاد دادن خيلي بهتر از اين يکي بود! حالا بيام اين و بگيرم؟ با خودت حساب کتاب مال و اموالت رو مي کني و به اين راحتي حاضر نيستي تن به سختي هاي احتمالي بدي … از طرفي به تنهايي يه جورايي عادت کردي و قبول شخص دوم و شريک کردنش تو لحظات آرامش و تنهاييت به اين راحتي ها نيست… ملاک هات ديگه به راحتي و گوگولي 5 سال پيشت نيست … انگار يهويي بزرگ شدي و کل اهدافت هم همزمان با تو پوست انداختن و بزرگ شدن شايد فکر مي کني اين همه سال رو که تنها بودم و از پس خودم و نيازهام بر اومدم خُب بقيه اش هم روش تنها ميگذرونم.
البته هستند دوستاني هم که از شدت دير شدن زمان ازدواج و فشار اطرافيان که فقط ميخوان دخترشون عروس بشه و يا پسرشون داماد، سر به صحراي کربلا ميذارن و چشماشون رو مي بندن و مي گن اصلا هرچي شما مي گيد! فقط يکي رو بگيريد يا شوهرم بديد که حرف و حديث ها قطع شه واون وقته …… که تازه اول بدبختي ها و کاسه چه کنم چه کنم، دست گرفتن ها ! شروع ميشه.
ديگه ازدواج دوم داشتن که بطور کل قصه اش فرق ميکنه … از لحاظ من، به اونجايي مي رسي که با خودت مي گي اگر هوس است يکبار بس است! …زيست آزاد داشتن رو به قبول مسئوليت و قيد بندهاي خواسته و ناخواسته تاهل ارجح ميذاري… اون ور بوم رو ديدي و مي دوني هيچ آش دهان سوزي منتظرت نيست …پس اگه قرار باشه يه رابطه عقلاني شکل نگيره اصن نشه بهتره.
ولي اگه هنوز اصرار به تجديد فراش داري تو ازدواج دومت مي گردي دنبال جبران کردن کم و کاستي هايي که تو ازدواج اولت داشتي. اگه ازدواج اول بر پايه عشق و احساس بوده و به شکست منجر شده پس چه بهتر که مرتبه دوم بر اساس عقل و منطق باشه و بالعکس.
اين تحليل منه، شما چه نظري داريد؟

اينجا رو هم فراموش نكنين:tounge

حتما بخونيد


نظرات شما


  1. نمي دونم
    فقط اين رو بگم كه اگر توي ازدواج بي گدار به آب بزني يا از سر اجبار،غرق مي شي و ديگران حتي نزديكترين آدمها فقط تماشات مي كنن.
    يا بايد بسوزي و بسازي كه غير قابل تحمله يا بايد جدا بشي و تازه طعم تلخ مطلقه بودن رو بچشي.
    فكر كنم كلا ازدواج نكردن از همش بهتره
    گفتم كه من نمي دونم .


  2. وحيد در 08/01/05 گفت :

    ‌Barbecue


  3. نسرين در 08/01/05 گفت :

    سلام
    منم نظرات تو رو دارم لااقل من دقيقا همون خصوصياتی رو که گفتی رو دارم خودم و که نمی خوان گول بزنم ۲۰ سال بيشتر ندارم#flower #flower


  4. سپيده در 08/01/05 گفت :

    نمی دونم
    راستش خودم ۱۴ سال و نيم داشتم که ازدواج کردم
    نه اين که فکر کنی خيلی پيرم….هنوز به ۳۰ نرسيدم….
    اما نه با زود ازدواج کردن موافقم نه با دير…
    همون تا سی سالی به قول تو بهترين سن از لحاظ همه چيز است


  5. مرمرجان در 08/01/05 گفت :

    ويولتکم
    با نظرت موافقم و توصيه می کنم به افرادی که هنوز ازدواج نکرده اند که حتما به خانواده طرف مقابل بسيار توجه داشته باشند چون یک خانواده درست هميشه بهترينها را برای فرزندانشان می خواهند و اگر دختر يا پسر جايی اشتباهی بکنند یک خانواده ی خوب رل مهمی در هدایت بچه ها بازی می کنند.#flower


  6. زهرا در 08/01/05 گفت :

    من وبلاگ شما رو خیلی دوست دارم
    همیشه شاد و سلامت باشی#heart #flower


  7. ويولت در 08/01/05 گفت :

    به وحيد:
    اينی که نوشتی من باربيکيو می خونمش#thinking … حالا منظورت چيه؟فرانسه بيد؟ يا سوات من قد نداده بيد#worried ؟


  8. ويولت در 08/01/05 گفت :

    تصور کن کسی که برای اولين بار داره مياد اينجا؛بخصوص از صفحه رای گيری… يهو مواجه ميشه با ؛؛ با من ازدواج می کن؟؛؛#tongue با خودش ميگه عجب ترشيده نديد بديديه … از بس مونده دست به دامن وبلاگ شده واسه شوهر پيدا کردن#laugh
    بد پيشنهادی هم نيستا#winking يک وقت ديدی شوخی شوخی بابت این عنوان نوشته شوهر هم پيدا کردم#grin


  9. ويولت در 08/01/05 گفت :

    به مرمرجان:
    خانواده؟#thinking می دونی خيلی موافق نيستم … يعنی شرط لازم هست ولی اصلا کافی نيست
    يعنی به استناد اينکه عجب خانواده توپ و با کلاس و تحصيلکرده ايی نمی تونی بری سراغ فرزندشون فقط به صرف اينکه پسر کو ندارد نشان از پدر#nottalking


  10. سعيد در 08/01/05 گفت :

    سلام خوبی چه خبر؟ تازه من ميخوام ازدواج کنم#flower #heart ولی………#party #kiss


  11. مرمرجان در 08/01/05 گفت :

    ويولتکم
    گاهی فکر می کنم کمتر کسی از موقعیتی که در اون قرار گرفته راضیه!!
    اونیکه ازدواج کرده آرزو می کنه کاش مجرد می بود و اونیکه ازدواج نکرده رویای ازدواج رو در سر می پرورونه !!
    اونيکه با عشق ازدواج کرده غبطه می خوره به حال اونيکه با عقل ازدواج کرده و اونيکه با عقل ازدواج کرده حسرت يک ازدواج عاشقانه رو داره!!
    ای کاش اونچه آدم را راضی می کرد اسم داشت!!
    البته اين را هم بگم ما قربانيان فرهنگ و سنت و تربیت غلط اجتماعمون هستيم!!


  12. غضنفر در 08/01/05 گفت :

    ويلی جون برام سوال شده که چرا ميخوای تو اين مسابقه چرند برنده باشی؟ اصولا اين نظرسنجی مشککل تکنيکی داره و يه نفر ميتونه الی النهايه رای بده. با نصب يه برنامه کد ژنراتور هم ميشه به راحتی اومد اون بالاها و اول شد. يه نگاه بنداز به وبلاگهايی که اون بالا هستند و ببين بعضا چه در پيت و بی مراجعه هستند. يه سريشون که کلا وبلاگ نيستند و از اين سايتهای تجاريند.


  13. مريم در 08/01/05 گفت :

    به نظر من که نسل شما اين طور بود. يعنی نسل شماها خيلی جوون های خامی بودن و بيشترشون يه بهايی پرداختن که به پختگی برسن. تو نسل خودمون که نگاه می کنم همه خيلی سريع به منطق بيشتر از حد رسيدن. ديگه نمی تونن کسی رو بپسندن و به راحتی دل بدن.. اينم يه مريضی هست که البته به نظر من ربطی به سن نداره. زندگی خارج از ايران بزرگترين سوپرايزش برای من همين راحت پسنديدن آدم هاش بود. خيلی کم هستن که مثل ماها دنبال آدم کامل باشن. آدم ها رو می پذيرن و سعی می کنن از بهترين هاشون استفاده کنن. من که هنوز نفهميدم ما چرا اين طوری هستيم
    ***************
    ببخشيد مریم جان ولی من متوجه نسل من و شما نشدم
    شما مال کدوم نسلی؟من مال کدوم نسل؟
    ممنون میشم روشنم کنی


  14. ويولت در 08/01/05 گفت :

    به غضنفر:
    خوب قربونت برم من هم وبلاگم هم پر بيننده …پس چرا که نه؟#eyelash
    #winking
    **************
    البته که اگه من و بشناسی(که گمون نکنم وگرنه اصلاحيه نمی نوشتم) می دونی جوابم بهت کاملا جنبه طنز داره و نبايد جديش بگيری خیلی سخت می گیری غضنفر جان
    جواب اصليم اینه: اینکار یه فان پس چرا که نه؟


  15. فرزام در 08/01/05 گفت :

    هنوز آپ نکرده ۱۴ نفر نظر دادن؟ بابا دم شما گرم. يه چيزی هم واسه ما مجردای بالای ۳۰ می نوشتی آبجی! ما چی؟ ما جزو کدوم مقوله ايم؟ راستی … يه غلط ۱۹. اون نيستم. #grin


  16. وحيد در 08/01/05 گفت :

    به Violette :
    هم انگليسيه هم فرانسوی. تو فارسی هم بکار می برن ، کباب پز ( همون منقل مخصوص کباب پزی نسخه ی باکلاسترش) #winking
    منظورم به ايميل ديشبم ربط داره.
    ***********
    ممنون از توضيح ات این هم #kiss
    حواله تو … به همون ایمیله ربط داره#winking
    پ.ن:حالا گرفتی وقتی میگم جنس خراب، منظورم چیه؟#grin


  17. سمیرا در 08/01/05 گفت :

    پس من الان در 25 سالگی تفکر ِ بعد ِ 30 سالگی رو دارم !


  18. من كهخ وقتي مشكلات زندگي ها رو ميبينم ميگم اگه ازدواج نكرده بودم هميشه مجرد ميموندم و بدور از مسئوليتن حال ميكردم تازه جزو خوش شانسها بودم توي انتخاب همسر


  19. فرزام در 08/01/05 گفت :

    ای ول! همون کچله که سرک کشيده#blush


  20. وحيد در 08/01/05 گفت :

    خدا اين جنس خرابيتو ، نماييش
    (Exponential) کنه .


  21. سینا در 08/01/05 گفت :

    به اعتقاد بنده ازدواج مثل داستان فیل در تاریکی مولوی می مونه. هرکس بسته به اینکه با کدوم چهره زندگی مواجه شده باشه تعریف و قضاوت متفاوتی از ازدواج داره.
    تا اونجایی که من متوجه شدم، هر چه زن و مرد از جهات گوناگون به هم شبیه تر باشن، شانس موفقیت ازدواجشون بیشتره.
    البته به نظر من تمام دقتها و توجه های قبل از ازدواج حداکثر ۵۰ درصد زندگی رو بیمه می کنه و برای ۵۰ درصد دیگه باید به خدا توکل کرد.
    #flower #flower #flower


  22. سینا در 08/01/05 گفت :

    در مورد سن و سال هم باهات کاملاً موافقم. معمولاً اونهایی که تا سی سالگی ازدواج نمی کنن به همون دلایلی که گفتی مشکل پسند میشن و به آسونی یه فرد زیر سی سال نمیتونن ازدواج کنن.#smile


  23. ويولت در 08/01/05 گفت :

    به سينا:
    به نظر من که اگه تا سی ازدواج نکردی بخصوص خانمها… ديگه خيلی بعيد به نظر مياد که تن به ازدواج بدن… ديگه ميره تا بعد ۴۰ سالگی که تنهايی و نياز به همدم داشتن آدم رو وادار به ازدواج بکنه …اونم تو اين کشور که زيست آزاد هضم نشده


  24. ويولت در 08/01/05 گفت :

    کسی اهنگ جوات I LIKE TO MOVE IT رو داره برای من بفرسته؟#grin
    عقده گشايی بشم#eyelash


  25. کامليا در 08/01/05 گفت :

    يعنی من ۴ سال وقت دارم بعد می ترشم… #eyelash
    سلامت باشی #heart


  26. ساتين در 08/01/05 گفت :

    مطلبت جای بحث زياد داره
    حيف که زير بار درس و امتحان دور از جون عین خر تو گل موندم و مجبورم مختصر بنويسم#cry


  27. رويا در 08/01/05 گفت :

    ويلی جون من مدتی هست که به وبلاگت ميام و خيلی دوسش دارم ! می خواستم ازت خواهش کنم تو اين مايه ها بيشتر مطلب بذاری و از تجربياتت در باره ازدواج و … بگی#eyelash


  28. پريدخت در 08/01/05 گفت :

    سلام ويولت جان
    با نظرت در مورد سن ازدواج موافقم

    یه چی بگم ؟
    بعد از مدتها که وبت رو دوباره پیدا کردم وقتی خوندم که می خوای بیای اهواز داشتم کامنت میذاشتم که حتما با هواپیما بیا اینجا من میام دنبالت و از بابت همه چی خیالت راحت باشه ٬ که شبکه اداره قطع شد و دیگه نتونستم سندش کنم
    حالا می بینم همون بهتر که تصمیم گرفتی که نیای چون اینجا گرد و غبار توی هوا نیست بدون اغراق باید بگم که
    یه ذره هوا توی گرد و خاک و شن و ماسه مخلوط شده طوری که تو خونه که نفس می کشیم ذرات شن رو زیر دندون احساس می کنیم!

    راستی ببین این لینک به دردت می خوره
    http://www.emusic.com/album/Syndicate-Of-Law-I-Like-To-Move-It-MP3-Download/11070311.html
    اگه نه که بگو فایلی که دارم رو برات بفرستم
    هميشه شاد و پيروز باشی .


  29. لیلا در 08/01/05 گفت :

    در مورد این پست تقریبا با تمام مواردی که نوشتی موافقم . من ازدواج اولم خیر سرم بر اساس منطق و عقلانیت (!) بود !! پا روی دل صاب مرده ام گذاشتم که ازدواج به خیال خودم عاقلانه ای داشته باشم اما بعد که متوجه شدم طرفم علیرغم همه پوئن های ظاهری و تحصیلی و مالی و خانوادگی توزرد از اب دراومده به غلط کردن افتادم و البته اونقدر واقع بینی داشتم که قبل از رسیدن کار به جای باریک تر و بچه و این داستان ها پای تمام عواقب جدایی بایستم و با اینکه هم از نظر اجتماعی و هم ابعاد دیگه متضرر می شدم تن به جدایی بدم . در تمام مدتی که جدا شدم تا امروز حتی یک بار هم نشده که در درستی این تصمیم تردید کنم یا دچار حس پشیمونی بشم . چون اطمینان کامل دارم اون ادم ادم من نبود و نمی تونست باشه مگه اینکه معجزه الهی رخ میداد !! که اصولا به این گونه معجزات اعتقادی ندارم . بعدش هم با اینکه مورد های ازدواج پیش امد اما به دلیل این که به قول تو این بار تصمیم داشتم برخلاف دفعه قبل به ندای دلم گوش کنم و طبیعتا با بالا رفتن سن پارامترای دیگه هم واسم مهم بود هیچکدام تا این لحظه به ازدواج منجر نشده . الان یه پارتنر ماه دارم که همه جوره از حضورش لذت می برم . به دلیل مشکلات خوشبختانه نه چندان بزرگی که در حال حاضر وجود داره در مورد ازدواج کمی مردد هستم اما شخصا فکر می کنم بیشتر این تردید ناشی از اینه که باز هم به قول تو یکجورایی به تنهایی که نه اما به استقلال ام عادت کردم و سهیم شدن در همه چیز با ادم دیگه با اینکه برام عزیز و محترمه چندان برام راحت نیست یه صادقانه تر بگم یکجورایی تنبل شدم ! و رفتن زیر بار مسئولیت زندگی مشترک برام کمی نگران کننده هستش . فکر می کنم اگه بیرون از ایران و در یک جامعه ازاد زندگی می کردم ترجیح میدادم این رابطه رو همین جور که هست بدون تعهد کاغذی ادامه بدم و فکر می کنم اگر دیر یا زود ازدواج کنم صرفا به دلیل شرایط فرهنگی جامعه ایست که درش زندگی می کنم نه به دلیل حرف و حدیث مردم صرفا به این دلیل که در این فرهنگ داشتن یک رابطه ازاد دردسرها و محدودیت ها و مشکلاتی داره که گاهی تحملش سخت میشه اما علیرغم همه این ها مطمئنم به دلیل ترس از تنهایی و امثالهم تن به ازدواج نخواهم داد در واقع حاضر نیستم از ترس مرگ پیشاپیش خودکشی کنم ! ببخشید ویولت جونم کامنتم طولانی شد #smile


  30. زاغ سياه در 08/01/05 گفت :

    بازم اينجا که مجله مشاور خانواده شد
    کسی نيست بگه آخه تو ديگه چرا به ديگران توصيه ازدواج و…


  31. آسمان در 08/02/05 گفت :

    والا خيلی جالبه ويلی.تا چند سال پيش منم دقيقاٌ همين تفکر رو داشتم.ميگفتم مهم نيست طرفم چی داره و چی نداره يا شرايطش سخته.با هم زندگی ميسازيم و از اين چرتا،فقط کافيه عاشق هم باشيم.اما حالا با اينکه ۲۶ سالمه اما اصلاً نميتونم با ازدواج کنار بيام.به تمام اين چيزايی که تو ميگی من الان رسيدم.خيلی سختگير شدم.ميخوام طرف همه چيش عالی باشه.کوچکترين نقصی داشته باشه رد ميکنم.همه هم هی نصيحت ميکنن که فکر کردی هميشه انقدر خواستگار خوب داری و از اين حرفا.اما مامانم همش ميگه بعد از ۳۰ مطمئن باش که ازدواجت عالی ميشه.منم هيچ عجله‌ای ندارم.واسه خودم راحتم و هيچ دلم نميخواد يه آقا بالاسر پيدا کنم که تازه هی بخواد برام بايد و نبايد تعيين کنه.نميدونم کلاً فک و فاميل خيلی نگران تو خونه موندن من هستن#grin انگار خرجمو اونا ميدن.اما مامان و بابام کاريم ندارن.يعنی واسشون مهم نيست من ازدواج کنم که فقط اسمش باشه روم.مهم اينه که خوب ازدواج کنم.به هر حال فکر که ميکنم ميبينم الان اگه با ملاکای ۲ سال پيشم هم ازدواج کرده بودم بدبخت شده بودم.خوشحالم که صبر کردم.تا وقتی هم که آدم مناسب روحيه و روياهام رو پيدا نکنم صبر ميکنم#heart #flower


  32. پاني در 08/02/05 گفت :

    اول که مرسي بانو#hug
    بعد هم آره خييلي با نوشتت موافقم اصولا ازدواج يه اونقدر سختي داره که اگه به جايي برسي که يک بار قيدش رو بزني اينکه برااي بار دوم دم به تله بدي کمه #grin
    بعد هم اصولا توي ايران آدم بعد از جدايي راحت تر ميتونه روابطش رو اونجوري که ميخواد هندل کنه و اگه بخواد در حد دوستي نگهش داره و براي فرار از فشار جامعه ديگه تن به ازدواج نده، بعد از اونجايي که من تجربه جدايي نداشتم واضحه اين يه احساسه ديگه!


  33. Virus در 08/02/05 گفت :

    سقراط: می ترسیدم با مشاهده ی چیزها با چشمانم و سعی در فهمیدن آن ها با حواس پنج گانه ام، روحم را یک باره نابینا کنم.


  34. توتیا در 08/02/05 گفت :

    والا حرفت را قبول دارم ولی در همین ایران هم می توانی بدون ازدواج با عشقت خوش باشی فقط با سختی که ان هم بعد ۳ه سالگی ادم حوصله جیمز باند بازی و نداره


  35. توتیا در 08/02/05 گفت :

    راستش به مریم ۱۳ منم ماندم می دانی عزیز منظور از نسل چیه ؟ اختلاف سن ۱۰ سال که نسل نیست نسل به سن مادر شما و شما و به سن مادر بزرگت به مامانت می گویند دلبر نه به سن من یا ویلی به شما که کم کم ۱۸ باشی درسته جوانها اگاهتر شدند ولی همان خامی و چشم هم چشمی را دارند یا فقط فکر پول طرف هستند یا به فکر زندگی در خارج ایا اینه منظورت از اگاهی؟ اگر بله هی هات بر نسل شما هه هه هه #rolling


  36. بيتا در 08/02/05 گفت :

    سلام ويولت جان. من يکی که موافقم. ولی ميدونی بعضی ها هم چون تو ی ازدواج اولشون به اون روياها و خواسته ها نرسيدن. تمام عمر به عشق و ازدواج مثل يه دختر ۱۸ ساله نگاه ميکنن و هيچ وقت هم بزرگ نميشن. مثل مامان من. که ازدواج دومش هم از روی عشق بود و تنها چيزی که مد نظرش بود اين بود که شوهر دومش مثل پدر من نباشه. ولی اصلا توجه نکرد که اين رفتارهای اين مرد جديد اصلا با احساسات و خصوصيات خودش سازش داره يا نه. ميدونی ويولت به نظر من تا موقعی که ادم تصميمی رو مخصوصا احساسی و عشقی رو برای فرار از چيزه ديگه ای بگيره هميشه شکست ميخوره. فرار خوب نيست. مواظب خودت باش.


  37. خيلی دور در 08/02/05 گفت :

    ay khoda begam chikaretun nakone,mage velam mikone in ahange nimkato gitar… baba az sob hamash daram gushesh midam!mage mitunam ghatesh konam!!


  38. فریدا در 08/02/05 گفت :

    من که دارم میرسم به سی و فکر کنم از همون ها هستم که کلا بی خیال این ماجرای ازدواج بشم …
    شاد باشی بانوی بزرگوار ….


  39. ويولت در 08/02/05 گفت :

    به پريدخت:
    ممنون عزيزم از محبتت#hug
    فقط نمی دونم چطور ميشه دانلودش کرد…کلی اطلاعات می خواد از آدم
    به ليلا:
    خدا خفه ات نکنه … همينجوری دارم به اصطلاحات بکار رفته ات می خندم؛خير سرم و …#laugh دستت درد نکنه روحت شاد صبح جمعه ام رو ساختی#grin
    به همه:
    فکر می کنم يکی از مشکلات عمده ازدواج تو ايران اينه که تو با يک نفر شريک نمی شی و با يک نفر طرف نيستی بلکه جماعتی و يک خانواده ديگه پيش روتند که بايد تک تک شون رو بشناسی و درک کنی و نغمه همساز بزنی


  40. فرزام در 08/02/05 گفت :

    اعتراف سوزناکت چی شد پس؟


  41. يه آقاهه در 08/02/05 گفت :

    آره ..


  42. فرزام در 08/02/05 گفت :

    می دونستم تو هم مثل بقيه ظاهر بينی#brokenheart هيچکی منو دوس نداره اصلا#sad چرا؟ {جوجه اردک زشت و خوندی؟}


  43. jesus tears در 08/02/05 گفت :

    آدم اگه از همون اول چشاشو باز کنه ديگه نياز به ازدواج دوم هم نيس!!
    ولی خب مسلما اين نظر همه هستش که تو ازدواج دوم با عقلشون + تجربه هاشون برن جلو!!#flower
    ***************************
    يوسف جان حرف اينجا با اون اقليتی نيست که چشماشون به قول تو بازه!!! سعی بر اينه که اکثريت چشماشون رو باز کنن


  44. نسیم در 08/02/05 گفت :

    khanome violet salam,omidvaram haleton khob bashe.
    man az tarighe liste behtarin weblogaye farsi ba webloge shoma ashena shodam. daram az aval mikhonamesh va alan ghesmate april 2005 hastam .webloge khobi darid man kheili dost daram bebinameton.rohie kheili khobi darid vaghti matalebeton ro mikhonam aslan be nazar nmiad moshkeli dashte bashin.beheton tabrik migam va baraton arezoye salamati shadi va movafaghiat daram#flower


  45. آسٍت در 08/02/05 گفت :

    کاش بابام مثل همين خواهر و برادرم وقتی سنم کمتر بود گوشم و ميپيچوند و يه دختر و مينداخت تو خيگمون و ما هم الان سر و سامونی داشتيم.
    گاهی بهت ميگن از روی اين ديوار بپر رو اون يکی ديوار که فاصله ی اين دو تا ديوار کلن يک متره ولی بين دو ديوارو يه پارچه کشيدن. تو خيلی راحت ميپری اين مثل ازدواج تو سن کمه.
    بعد که پريدی اون پارچه رو از زير پات جم ميکنن و تو ميبينی اوه اوه از رو پشت بوم يه ساختمون ۶ طبقه پروندنت رو ديوار يه ساختمون ديگه
    بهت ميگن دوباره بپر اينبار عقل سالمت قبول نميکنه.
    بهت ميگن بابا جون تو همين الان پريدی که ؟
    ميگی اخه سری قبل اون پارچه هه جلو چشم بود و ارتفاع زير پام و نمي ديدم ولی الان ميبينم چه ارتفاع و خطری زير پامه و نميتونم همچين حماقتی یا ریسکی بکنم.
    حالا ما که سنمون اومده بالا اون پارچه هه رو از زير پامون جمعش کردن و ارتفاع زير پامون و ميبينم و ميدونيم که اگه بيوفتيم هيچيمون نمی مونه
    هی بهمون ميگن نيگا کن برادر و خواهرت که از تو کوچيکتر بودن پريدن !! و تو ميگی اونا اون پارچه هه جلو چششون و زير پاشون بوده نفهميدن چه ارتفاعی زير پاشونه و پريدن وگرنه اونا هم نمی پريدن.
    حالا شانسی پريدن و اتفاقی هم نيوفتاده براشون ولی اين دليل نميشه که منم بپرم و چيزيم نشه.
    بهر حال به قول سقراط ازدواج عامليه که چه انجام دادنش و چه انجام ندادنش هر دو مايه پشيمانيست.
    در پناه دادار پايدار


  46. زندگی در 08/02/05 گفت :

    سلام
    خیلی خوبه که یه ام اسی اینقدر باحال مینویسه #applause
    منم قصد ازدواج ندارم البته (حذف شد)


  47. جوادی در 08/02/05 گفت :

    سلام
    من متوجه نشدم اين مطلب و بيشتر مطالب اخير شما چه ربطی به ام اس داره؟
    شايد بفرمائيد همانطور که در جواب بعضی ؛فضول؛ ها قبلا؛ فرموديد که وبلاگ خودمه هر جوری دلم بخواد می نويسم.
    ولی کاش لااقل اسمش را عوض می کرديد. من قبلا؛ وبلاگ شما رو به چند نفر که مشکل ام اس داشتند معرفی کردم ولی ترجیح می دهم دیگر این کار رو نکنم.
    به هر حال موفق و پیروز باشید.
    بای


  48. حسين در 08/03/05 گفت :

    سلام اول آنكه امروز سوم هستين اميد كه اول بشين نشدين هم مشكلاتي نداره يكي از پر بيننده ترين وبلاگها هستين
    دوم دوستان همجور در مورد موضوع گفتن تواين نوشته ها خانمها بيشتر توضيح دادن يعني حداقل ۲۰ نفر اكثر تاييد كردن و يه موردهاي را هم اضافه كردن
    نميخوام نتيجه گيري كنم اما براي خودم تحليلش ميكنم
    يه مورد فقط بگم نديدم كسي نظر خاكستري بده
    مثلا بگه چه جوري ميشه بر اساس عقل و احساس با هم نتيجه گيري كرد و انتخاب كرد
    شايد بر ميگرده به پس زمينه تاريخي افكار ما ايراني ها


  49. راحله در 08/03/05 گفت :

    اصلاْ نباشه خيلی بهتره. هيچ عقل سالمی ازدواج رو پيشنهاد نمی ده اونم تو اين دور و زمونه.


  50. بهار۱ در 08/03/05 گفت :

    #grin #grin


  51. ويولت در 08/03/05 گفت :

    به جوادی:
    نه هيچ ربطی نداره… در ضمن ممنون که معرفی نمی کنيد… راستی چقدر فاميليتون بهتون مياد#eyelash


  52. سمیه در 08/03/05 گفت :

    سلام.انگار خیلی دیر اومدم اما چون موضوع جالبیه دلم میخواد منم نظرمو بدم: من کاملاً با نظرت موافقم، هیچوقت ندیدم کسی از ازدواجش راضی باشه بخاطر این همیشه از اینکه پشیمون بشم یجورائی ازش میترسم و فرار میکنم وقتی بعد از ۲ ، ۳ ماه همه چیز یکنواخت میشه و باید همدیگرو یه عمر تحمل کرد چه فایده داره؟ وقتی اینهمه درس عبرت دور و برمون هستن چرا باید اشتباه دیگران رو تکرار کرد. شاید من خیلی مشکل پسندم چون بنظرم کسی که از همه نظر کامل باشه و بشه بخاطرش از خیلی از آزادی هات چشم بپوشی وجود نداره. در ضمن تو دوران ما آقایون یه درصد قابل توجهی از حس مسئولیت پذیریشون کم شده و نمیشه زیاد روشون حساب کرد. خوشحال میشم اگه یه جمع بندی کنی و ما را راهنمائی بفرمائی عزیز .