نصيحت نکن که داد می زنم ها

احتمالا بايد خيلي پَست و بي شرف باشم که خيلي راحت و بي رودروايستي حسم رو به اميد مي گم و تازه اينجا هم مي نويسم که جماعتي بخونن و تف و لعنتم کنن… ولي هستم چه خوشت بياد چه بدت بياد.
ياد زنهاي بيچاره قرون وسطا مي افتم که بخاطر يک هوس يا عشق يا چه ميدونم هر چيز ديگه مجازاتهاي سخت مي شدن و شايد حتي جونشون رو هم ميگذاشتن وسط… ياد آناکارنيناي بيچاره مي افتم … ياد ويولت شهر مجازي.
دلم پر از هوس … مي دونم براي تغيير وضعيتم احتياج به يه آدم جديد دارم، کسي که هيجان بهم تزريق کنه … يه رابطه غير متعارف … يه چيزي که طرف مقابل هم بدونه فقط يه هوسه و همه چيز همين جا تموم ميشه … نه اون به من احتياج داره و نه من به اون… گير نده و آويزون نشه … اين رابطه مي تونه بهم ثابت کنه هنوز هستم، هنوز همون آدم کله خرم … با ويژگي هاي خاص خاص خودم… خوشحال نشو، سريع هم نگو من ! من!… گنده دماغتر و گه سليقه تر از اين حرفام که فکر کني …فقط زِرش رو مي زنم… جدي نگير، شرمنده.
اميد وقتي مي شنوه ميگه خوب من هستم … ميگم نه رابطه با تو هيجان نداره همه چيز روي يک خط صاف خلاصه ميشه بدون هيچ دست اندازي.
ميگه امروز بيام دنبالت ناهار ببرمت بيرون،آخه دل منم برات تنگ شده … با کمال بي شرمي ميگم نه حوصله ندارم، اصرار نکن بذار تو خودم باشم حوصله هيچکسي رو ندارم.
ميدونم مرگم يه آدم جديد هم نيست … کلافه ام … دلم مي خواد اينقدر سرم رو بکوبم به ديوار تا خلاص شم.
خسته شدم اينقدر هرکي بهم رسيد گفت روحيه شما بيسته و همين هم مهمه …… بابا ديگه خسته ام… اصن تو مي فهمي من چي مي کشم؟
پ.ن خاص: شمايي که ديشب زحمت کشيدي و از خارج از کشور بهم زنگ زدي … حالم بهتر بشه براتون ايميل ميزنم … الان پرم از چُس ناله.
پ.ن خاص:سينا جان جواب سئوالت 38 ست…اگه بازم به کمک من احتياجه بگو ببينم چيکار می تونم بکنم.


دیدگاه ها خاموش