گزارش تصويری!

گفتم که بيگودی ها رو باز کردم شدم عين گوسفند!!!!!!!!!!! اينم شاهد مدعام

v0.jpg

برای همين بی توجه کله ام رو گرفتم زير آب و گفتم ال الله، همينجوری کولی وار ميرم ديگه حوصله خودپردازی ندارم.:whistling
خواستگار سابق رو هم ديدم،بابا جيگری شده واسه خودش… من احمق من ابله نمی دونم با چه عقلی اون موقع گفتم نه:atwitsend همه دور و بريهام بهم گزارش ميدادن که داره نگات ميکنه!… گفتم احتمالا داره سجده شکر بجا مياره.:teeth
پ.ن:عطر محبوبم پل اسميت نام داره شيشه مکعب به رنگ صورتی يا بنفش کمرنگ،ليلا جون مراسم خونه عروس بود نه ما:thinking، مهمونی بی نظير بود …پذيرايي عالی …عروس هم خيلی خوشگل شده بود و اصلا آرايش گريم شده نبود… همه چيز خيلی خوب و عالی بود.:love
موقع رقص هوس کردم برقصم … مامان از پشت کمرم رو چسبيده بود شهريار( برادرم) جلوم وايستاده بود و دستاش حائلم بود و دوردونه هم هوای بغل دستم رو داشت … تا تونستم تکون نصفه نيمه ايي به خودم بدم:teeth
پ.ن: عکسها رو همونطور که قول داده بودم گذاشتم و بعد چند ساعت برداشتم.Grinonttell


دیدگاه ها خاموش